کتاب «در آینه» با عنوان فرعی «چهار گفت و گوی صریح و صمیمی با آیتالله هاشمی رفسنجانی» که چندی پیش توسط انتشارات کویر منتشر شد، حاصل چهار گفت و گوی شفاهی «غلامعلی رجایی» استاد دانشگاه در رشته تاریخ و مشاور مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی با وی، طی دو سال اخیر است.
به گزارش «تابناک»، این کتاب شامل پرسش های بی شمار و بسیار جزئی رجایی، کندوکاوی تازه در زندگی شخصی آیت الله هاشمی است. این پرسش های صریح و مبتنی بر زوایای ناگفته یا کمتر گفته شده از هشت دهه زندگی خصوصی و مسئولیت های اجتماعی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی است.
از آیت الله هاشمی طی این مصاحبه ها درباره موضوعات مختلفی اعم از تبار و خاندان، دوره نوجوانی، مهاجرت به قم، شرح یک روز کاری و یک روز تعطیل و برخی مطالب ویژه شخصی پرسیده شده که با صراحت به همه پرسش ها پاسخ شده است.
گفت و گوی اول این کتاب به آباء و اجداد، روزهای کودکی، محیط زندگی، نحوه درس خواندن، مهاجرت آیت الله هاشمی به قم و حضور در حوزه علمیه اشاره دارد و دوره نوجوانی وی را در بر می گیرد. از خاطرات جالب این بخش می توان به حضور امام در مراسم تشییع پدر آیت الله هاشمی و اقامه نماز میّت بر پیکر او (بر خلاف روال همیشگی ایشان) اشاره کرد.
در بخش دوم این کتاب به دوره نوجوانی و جوانی آیت الله می پردازد که در آن از دغدغه های دوره نوجوانی، نحوه آشنایی با امام، جو بسته آن روزهای قم، سال های پر التهاب دهه سی و مبارزات آن دوران، نظر آیت الله العظمی بروجردی درباره سازمان فداییان اسلام و... می پردازد.
در این بخش آیت الله هاشمی می گوید: «اولین جرقه های فکری سیاسی ـ اجتماعی من با تجاوز استعمار و سلسله بیگانه شکل گرفت... و اولین جرقه ای که شخصیت سیاسی ام را ساخت امام بود و به حق جرقه درستی بود.»
هاشمی درباره اولین برخورد خود با حضرت امام(س) عنوان می کند: اولین برخورد من با امام «در منزل اخوان مرعشی بود. به دیدن منزل نو و همسایه جدید آمده بودند. من هم ساکن این منزل بودم...در آن موقع آشنایی ما تا این حد نبود که من سن ایشان را بدانم. حدود 50 سال داشتند. دارای ریش های جوگندمی و قیافه دوست داشتنی و لحن خوب بودند. خصوصیات شخصیتی امام برای ما فوق العاده جالب بود. بعد از علاقه مندی به امام برنامه هایم را تنظیم کرده بودم که هنگام خروج امام از منزل با ایشان برخورد کنم...»
وی در جایی دیگر در مورد فضای بسته آن روزهای قم و نگاهشان به آن مسائل بیان می کند: «در ابتدا حالات این گونه (استفاده از وسایل جدید) داشتم تا این که کم کم قبح استفاده از اینها شکست و من جزء اولین طلبه هایی بودم که رادیو خریدم، البته با پول امام خمینی، چون قضیه کاپیتولاسیون مطرح بود و معلوم شد که باید از مسائل مطلع باشیم و مبارزه را نیز شروع کرده بودیم. ایشان 200 تومان پول به من دادند و گفتند برو رادیو بخر. من هم رفتم و در خیابان ارگ، یک رادیو ارس به مبلغ 400 تومان خریدم که 200 تومانش را از جیب خودم دادم و آن را قسطی می پرداختم.»
در گفت و گوی سوم این کتاب، غلامعلی رجایی در زندگی خصوصی آیت الله هاشمی رفسنجانی ریزتر می شود و علایق شخصی و برنامه های وی را در یک روز کاری و هنگامی که در منزل به سر می برند جویا می شود که مصاحبه شونده جزء به جزء به این سؤالات پاسخ می گوید.
از قسمت های جالب این گفت و گو، شرح مسیر منزل تا محل کار است؛ آیت الله هاشمی روایت می کند که هر روز در مجموع یک ساعت و نیم در راه است و سعی می کند، وقتش تلف نشود: «در این مدت یا مطلبی را می خوانم و مطالعه می کنم و یا به اخبار گوش می دهم. بالاخره دیدن شرایط، رفتار مردم و ویترین مغازه ها و گاهی حوادثی که در مسیر برای مردم پیش می آید، برای امثال ما که در طول یک روز کاری در اتاق کارمان عمدتا محبوس هستیم، دیدنی است».
رجایی سپس از او در خصوص واکنش مردمی که او را در ماشین می بیند می پرسد که هاشمی صریح پاسخ آن را می دهد: «بعضی ها که مرا می بینند، خیلی با محبت ابراز احساسات می کنند و بعضی ها هم هستند که وقتی می بینند اخم می کنند».
او در این بخش نکاتی را هم در خصوص تلویزیون دیدن، عبادات، مطالعه قرآن و... می گوید که برای اولین بار از آنها سخن گفته است.
در گفت و گوی چهارم، از آیت الله هاشمی در ابتدا در مورد تربیت فرزندانش و مال و اموالی که به او ارث رسیده است و اموالی که در تهران و شهرهای دیگر دارد و در ادامه از خاطرات مبارزه و زندان، تاسیس مدرسه رفاه، ورود حضرت امام به کشور و پیروزی انقلاب، دوران جنگ و طرح های نیمه تمام دوران ریاست جمهوری پرسیده می شود.
از نکات جالب کتاب این است که هاشمی می گوید در تهران هیچ ملک شخصی ندارد و خانه ای هم که در محله جماران در آن زندگی می کنند خانه سازمانی است و ماهانه پولی را به عنوان اجاره بابت آن پرداخت می کند.
هاشمی می گوید: «زمانی که از قم به تهران آمدم مدتی دنبال ساختمان سازی رفتم و هفت ، هشت خانه ساختم و آن ها را فروختم. (از پول آن ها) دو پاساژ در خیابان گرگان و یکی هم در کرج ساختم که بعد ها آن ها را هم فروختیم و خرج زندگیمان کردیم. زمین بایری در قم خریدم که هیچ قیمتی نداشت در آن شهرک ساختیم که بعد ها زمین ها قیمت پیدا کردند... عمده زمین ها را مجانی به طلبه های فقیر یا افراد فقیر واگذار کردیم...»
آیت الله هاشمی در پایان مصاحبه چهارم به اینکه به نظر شما تاریخ در مورد شما چه قضاوتی خواهد کرد، می گوید: «برای آنهایی که می خواهند در تاریخ درباره من قضاوت کنند آثار گفتاری، نوشتاری، دیداری و شنیداری فراوانی دارم. دشمنان و مخالفان هم به اندازه کافی انگیزه دارند که درمورد من قضاوت های بد بکنند، چون آثار من وجود دارد اگر بخواهند قضاوت کنند از روی این آثار قضاوت می کنند.»
او در این بخش تأکید می کند، هیچ وقت به اقدامات مختلف خودش نمره ای نداده است و سپس با برشمردن مراحل مختلف مبارزه و مقاطع پس از انقلاب، به شورش های مخالفان نظام اساره می کند و می گوید: « ...در مقابل نظام ایستادند و این جزو دوره تلخ زندگی من است، چون هم کسانی که مرتد گشتند، جزء مبارزها بودند و هم خودشان به طور کلی تار و مار شدند. می توانست این گونه نباشد و می توانستند بیایند و با انقلاب همراه باشند.»
او مانند سایر گفته هایش، ختم جنگ را از کارهای بزرگش می داند و می گوید: «روحیه من این گونه است که اصلا از کشتار و زندان خوشم نمی آید، هرچه می خواهد باشد. هیچ وقت خوشحال نمی شوم که مثلا دشمنی را زندانی کرده ایم و یا کشته ایم...از روحیه بعضی ها که می روند و موقع اعدام، اعدامی را تماشا می کنند، تعجب می کنم که اینها دیگر چه آدمهایی هستند...ختم جنگ برای من بسیار مهم بود، واقعا از کشته شدن عراقی ها ناراحت می شدم و دلم نمی خواست در سخنرانی هایم آمار تلفات آنها را بگویم، اما ناچار بودم و باید گزارش می دادم.