در صفحات پر تنش تاریخ معاصر، با رویدادهایی برخورد می کنیم که هر کدام به تنهایی می تواند تمامی عمر علمی نگارنده ای پرکار و یا مورخی بی غرض را به خود اختصاص دهد.
وقایعی هم چون واترگیت، تسخیر سفارت امریکا در ایران، حمایت همه جانبه محمدرضا پهلوی در عدم پیروزی جیمی کارتر، کرسنت، برجام و صدها رخداد دیگر که شاید تأثیراتی کم نظیر در سرنوشت سیاسی کشورهای جهان داشته باشد. و نمونه هایی که ذکر آن گذشت، مشتی نمونه خروار است که ما از میان آنها، نمونه هایی را مورد بررسی قرار می دهیم.
رخداد دور از ذهنی که نقش اساسی در تغییر روند سیاسی جهان داشت، عدم انتخاب مجدد رئیس جمهور کارتر توسط مردم ایالات متحده، در اوان پیروزی انقلاب اسلامی است؛ حادثه ای شکننده و تخریبگر برای حزب دموکرات که خود را حامی کارگران آمریکا می داند.
در این چالش «کارتر» که با شعار ایجاد توازن در بودجه، کاهش واردات نفت و کاهش فروش سلاح تهاجمی پا به عرصه انتخابات گذاشت، به صورتی اعجاب آور در حالی که تنها در 6 ایالت از 50 ایالت از رقیب خود، ریگان پیشی گرفته بود مجبور به ترک کاخ سفید شد.
شکستی که شاید تا مدت ها دموکرات ها را برای حضور پررنگ در عرصه ی سیاست آمریکا به سکوت دعوت کرد، بدین جهت می کوشیم تا برداشتی متفاوت از این رخداد تاریخی ارائه نماییم.
گفتنی است که این تحلیل نیازمند ذکر مقدماتی است که در لابلای این نوشتار به اختصار بیان خواهد شد.
جیمی کارتر و محمدرضا پهلوی
جیمی کارتر در خاطراتش، محمدرضا پهلوی را مردی دوست داشتنی، پرابّهَت، استوار و بی آلایش توصیف کرده است و به گونه ای اعتمادش را به او ابراز داشته و از آنجایی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی عمدتاً به خاطر بی کفایتی همه جانبه محمدرضا پهلوی شکل گرفت و پیروز شد که عملاً عدم اشراف و تحلیل نادرست کارتر از وقایع خاورمیانه را به اثبات می رساند، موجب شد، تا مردم آمریکا، اقبالی از کارتر و دمکرات ها ننمایند، در عین حال کارتر با فیگورهای عوامگرایانه، خواهان برقراری دموکراسی در ایران و همراهی با مردم ایران بود و اثبات این مدعا را «فرح دیبا» در خاطراتش در وجه افتراق بین کارتر و نیکسون، اینگونه بیان می دارد، که کارتر درهای کاخ سفید را به روی معترضان ایرانی شاه در آمریکا می گشود! اما نیکسون تمام قد از شاه دفاع کرده و با اعتراض مردمی ایران حتی در آمریکا برخورد می نمود در زمان نیکسون اجازه ی ورود به کاخ سفید به معترضان داده نمی شد؛ با این وجود در خارج از کاخ، تظاهرات تا زیر پنجره ها هم ادامه داشت (1).
جیمی کارتر در خاطراتش می افزاید؛ در نوامبر 1977 (آبان ماه 56) روزی که گاز اشک آور حالت غم انگیزی پیش آورده بود، محمدرضا، به دیدارش رفته است و در این دیدار به کارتر می گوید که بهترین پاسخ به مخالفان، سرکوب فوری آنهاست و در مقابل به رهبران غربی که از روش های وی پیروی نمی کردند، بی حوصلگی نشان می داد(2).
کارتر؛ افزایش طبقه متوسط، دانشجویان تحصیل کرده و جامعه مذهبی قوی در ایران را، اساس پایداری و پیشرفت قلمداد می کرد.
کارتر در خاطراتش می گوید: شاه در لحنی نگران و اندوهگین، تنها راه مبارزه با نفوذ کمونیسم را، دست بردن به اعمال خشونت بار، بجای روابط دوستانه و صمیمانه می دانست ، و در مقابل، دولت آمریکا هم از دادن گاز اشک آور و گلوله های کائوچویی به دولت ایران دریغ ورزید و به دنبال آن، کشته شدن صدها نفر توسط پلیس، نه تنها کمکی به شاه نکرد! بلکه موجب شد علاوه بر ازدیاد توان، تعداد و جمعیت تظاهر کنندگان نیز افزایش یابد، تا جایی که آنان با وجود ارتش وفادار به شاه، خواستار برکناری شاه از مقام سلطنت شدند. شاه از یک طرف، با اقدامات نظامی، سعی در مهار آشوب و از سوی دیگر به دنبال جلب رضایت مخالفان خود از جمله رهبران مذهبی بود.
ارتشبد فردوست (دوست دیرین محمدرضا پهلوی) می گوید: (شاید گرفتن تصمیماتی اینچنینی، از این رو بود که) محمدرضا پهلوی، شناخت دقیقی از روحانیت نداشت و گزارش های ساواک هم در این زمینه بسیار ضعیف و سطحی بود! وی تلاش زیادی برای ریشه یابی نارضایتی دانشجویان انجام داد و اقداماتی در جهت رفاه آنان صورت داد !! (با این اوصاف تا آخر آنان را نشناخت) (3).
محمدرضا پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ می نویسد : مسائل و مشکلات هم چنان رو به فزونی بود و اعتصابات جدی در حوزه(ها)ی (مختلف) نفتی (وغیره) موجب شد تا تولید نفت از 6 میلیون بشکه در روز به کمتر از دو میلیون بشکه تنزل پیدا کند،و وسایل ارتباط جمعی هم، عالماً و عامداً به بزرگ کردن وقایع و تحریف حقایق پرداختند و افکار عمومی را متشنج و بر ضد ایران شورانیدند(4)
کارتر می گوید: پر واضح است ؛ چنانچه خفقان کمتری در بازتاب اطلاعات و جراید داخلی ایران بود، تأثیر این بزرگنمایی (البته از نظر شاه) کمتر می شد! در چنین شرایطی طی پیغامی به شاه اطمینان داده شد که هر تصمیمی، حتی تشکیل حکومت نطامی! مورد تأیید ایالات متحده خواهد بود(5) .
از آغاز ناآرامی ها تا آغاز دگرگونی ها، مخالفان، یکپارچگی و تشکل قابل توجهی نداشتند! البته، کارها، به گونه ای سازمان یافته بود که توزیع و انتشار اعلامیه ها، ساواک و دستگاه های امنیتی رژیم شاه را به اشتباه انداخته و آنان گمان می کردند که یک سیستم مبارزاتی مدرن رهبری آنان را بر عهده دارد؛ که تمامی این گمان ها پس از پیروزی نهضت و توضیح نحوه ی توزیع اعلامیه ها نقش بر آب شد.
کارتر می افزاید: کشتارهای اولیه شاه و اقدامات نظامی وی، فضایی از شهادت و مظلومیت برای مخالفان به وجود آورده بود که برای شاه بسیار گران تمام شد (و افزون بر این، مردم به علت عدم وجود هر گونه سازگاری امام خمینی (ره) با شاه و نظام سلطنت، گرد ایشان، فراتر از یک مقتدای سیاسی، متحد شدند) آیت الله خمینی؛ هم درحالی که هنوز در پاریس به سر می برد، خواسته های خود را مبنی بر آغاز اعتصابات و استقرار یک نظام جمهوری عنوان کرد(6)
در طول اقامت امام خمینی(ره) در پاریس و نوفل لوشاتو، شخصیت های بارز سیاسی به دیدار امام آمدند از جمله افرادی که برای ملاقات حضرت امام آمد. کلارک، دادستان اسبق آمریکا بود. او، بعد از دیدار با امام خمینی(ره) وقتی خواست که خارج شود، در پاسخ به سئوال آقای محمد هاشمی که از او پرسیده بود در ملاقات با امام خمینی چه دیدید؟ تأملی کرد و پاسخ داد: او یک مرد استثنایی تاریخ است.(7)
امام خمینی (ره) در توصیف حکومتی که خواستار پایه گذاری آن بود؛ تشیّع را به عنوان مکتبی که در طول تاریخ از صدر اسلام تا کنون، مظهر مقاومت و دفاع از حق بوده و در عین حال هیچ گاه ستمی هم روا نداشته است، معرفی می نمود.
در تشیع علوی(س) همانطور که ظلم قبیح و بد است و باید از آن امتناع ورزید، اجازه هیچ ظلم پذیری نیز به انسان داده نمی شود. در کشوری که با مرامنامه امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) اداره خواهد شد، از هیچ انسانی، با هر مسلک سیاسی و مذهبی، سلب آزادی نمی شود و حاّکمان آن مجبور به زندگی ساده و چه بسا مجبور به حضور در محکمه ای علیه حقوق خود هستند، مشابه این گفته را می توانیم به برخورد آن حضرت با عثمان بن حنیف و صعصعه بن صوهان، ملاحظه کنیم.
کارتر ادامه می دهد: در اوایل نوامبر (آبان ماه 57) سفیر سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در ایران) به این نتیجه رسید که باید به رهبران مخالفان، نقشی بسیار وسیع تر از آنچه شاه آمادگی اش را داشت واگذار شود(8).
او می گوید: شاه با ناامیدی سعی می کرد، کنترل نظامی را در دست بگیرد که این امر شاید ممکن و شاید ناممکن بود. او می خواهد از طریق فرماندهی نیروهای مسلح، موقعیت خود را حفظ و همچنین به افراد غیر نظامی اجازه دهد، که در مسئولیت های بودجه ی دفاعی دولت سهیم باشند. در طول تعطیلات، اوضاع، در ایران بدتر می شد و (کارتر) شخصاً و از طریق وزارت خارجه به حمایتش از شاه ادامه داد! هم زمان با این اقدام، آمریکا، شاه را وادار کرد تا با قدرت بیشتر، مخالفان سیاسی خود را سرکوب کند و تا جایی که امکان دارد با آنها درگیر شود(9).
شاه می گوید: من هم طرفدار نوعی از دموکراسی بودم که به استقلال و تمامیت ایران صدمه وارد نسازد ولی نمی خواستیم یک شبه دموکراسی عوام فریبانه و چند حزب بازی بی اعتبار، بر ایران حاکم شود و چون کار به درازا کشید و کسانی که هوای کسب قدرت داشتند به مقصود خود نرسیده بودند. بازیگران جدیدی به صحنه آمده و چند تن از ملاها ، کارگردانی طرح تخریب را بدست گرفتند و سرانجام اتحاد سرخ و سیاه، قطعیت یافت.(10)
با بررسی دقیق و جمع بندی این گونه نقل ها از افراد مختلف، می توان به هاله ای مبهم از کلیّت اندیشه جیمی کارتر، پیرامون رژیم شاه و سلطنت پهلوی پی برد.
آنچه در اواخر حکومت شاه از کشتار و ادامه سلب آزادی مردم اتفاق افتاد و همچنین اقدامات متفاوت و ضد و نقیض کارتر و سایر دولتمردان غربی، موجب شد مشروعیت حکومت شاه در نظر مردم ایران و جهان مخدوش شده و از اعتبار ساقط شود و این مهر تاییدی بود به اعتراضات مردم ایران نزد افکار عمومی جهان و سازمان های بین المللی.
علاوه بر خدشه در مشروعیت حکومت شاه ، وجود مبارزانی بزرگ چون آیت الله بهشتی ، آیت الله طالقانی ، شهید مطهری ، آیت الله خامنه ای ، آیت الله هاشمی رفسنجانی، مهندس بازرگان و ... که برخی از آنان فضای باز سیاسی و اجتماعی خارج از ایران را نیز لمس کرده بودند، هزینه ی بقای رژیم پهلوی را بیش از پیش افزوده بود.
مضافاً، حمایت افراطی شاه از رژیم اشغالگر قدس، با آن همه جنایت ها در صبرا و شتیلا ، بلندی های جولان ، صحرای سینا و... نشاندهنده خوی تجاوز گری و ستمگری شاه بود، که این نیز موجب خشم ایرانیان مسلمان آزاده و اعراب تحت ستم اسرائیل شده بود ، چرا که این رژیم از ابتدای تاسیس و اشغالگری، فریبکاری و خشونت را دنبال می کرد و حمایت شدید شاه از این رژیم اشغالگر و منفور که به عنوان شریک استراتژیک محمدرضا پهلوی محسوب می شد ، موجب ناخرسندی رهبران وعلمای مبارز، مردم ایران و جهان بوده است.
گفتنی است رژیم اشغالگر قدس ، همواره نیازمند شراکت با یک حکومت دموکراتیک و مردمی بود و چه بسا این شراکت به اصطلاح استراتژیکب، در مجموع ، کمتر به نفع رژیم اشغالگر قدس بوده است.
خلاصه با لطف خدا، رهبری بی نظیر امام خمینی و اتحاد و یکپارچگی مردم ایران در بهمن 1357 انقلاب اسلامی پیروز شد، اما آمریکا همچنان ، دست از خوی استکباری، تجاوز ، براندازی و فریبکاری بر نداشت.
پس از سرنگونی رژیم و استقرار نظام جمهوری اسلامی ، آمریکا تمام توان خود، برای به کارگیری جریانی به ظاهر انقلابی، اما با اندیشه های لیبرالیستی را به کار بست تا از این طریق، مقاصد و اهداف استعماری خود را دنبال کند. تا ضمن کم نمودن هزینه از دست دادن حکومت پهلوی ، نظامی را حاکم سازد که از مشروعیت و مقبولیت کافی برخوردار باشد ولو اینکه نظام دموکراتیک آمریکایی باشد که در این صورت می تواند به تأمین منافع خود بپردازد.
این امیدواری تا حدودی با انتخاب دولت موقت در دولتمردان آمریکا به وجود آمد و با انتخاب بنی صدر ، این سناریو تا قسمت هایی پیش رفت ، اما هوشمندی امام خمینی (ره) و تبعیت مردمی مثال زدنی از ایشان که تا پای جان در برابر انحرافات، پایمردی می کردند، موانع سهمگین و سترگی به حساب می آمد که نمی گذاشت آمریکا به اهداف شومش دست یابد، در نتیجه ، برنامه حذف ارکان انقلاب و بدبین کردن مردم نسبت به مسئولیت نظام بیش از پیش در دستور کار قرار گرفت و به تبع آن افرادی مانند آیت الله بهشتی، آیت الله خامنه ای ، آیت الله هاشمی ، رجایی ، باهنر و.... نخست، ترور شخصیت شده و سپس مورد سوء قصد و ترور قرار گرفتند و حتی عده ای از بزرگان جبهه ی ملی از قبیل مرحوم مهندس مهدی بازرگان و دکترابراهیم یزدی و... رو در روی انقلابیون قرار داده شدند ، تا آنکه غربال انقلاب، سره را از نا سره جدا نمود و خائنان با بزک های زنانه از ایران گریختند.
و اینک ، وقایع اواخر دهه پنجاه، دگر باره رقم می خورد، گویا آمریکا هنوز از اینکه دوباره ایران را به چنگ آورد ، نومید نگشته و هر روز داستانی جدید، دشمنی هایش شفافتر شده و گاهی دندانهایش را با خشم تحریم به هم می فشارد و گاهی نیز درندگیش با تهدید نشان می دهد! هنوز هم دوستان را رو در روی هم قرار می دهد، چهرهایشان را کریه می سازد وگاه آنها را وابسته به بیگانه خطاب می کند.چرا که هنوز هم با سیزده و اندی درصد از کل منابع دنیا، ایران غنی ترین کشور و بهترین تأمین کننده ی منافع اش خواهد بود و تغییری برای آمریکا جهت خیرخواهی و دوستی با ایران ایجاد نشده است.!! اکنون با این دشمن قدار باید چه کرد ؟ محمدرضا پهلوی را بنگریم ؟ که دست نشانده بی چون و چرایش بود ! اما چون دیگر او را در راستای منافعش ندید ، آواره بیابانهایش نمود و سپس در کنار فرعون های تاریخ مدفونش ساخت و یا قذافی را بنگریم؟ که چون به آمریکا اعتماد کرد، همه هستیش را از او ستاند، آواره اش ساخت و مردانگیش را تباه کرد و خونش را ریخت ! یا رهبر نهضت ملی نفت را که چگونه با کودتای 28 مرداد به او رکب زد و از هستی ساقطش نمود؟ و یا صدام را؟ بزرگترین درسی که انقلاب اسلامی به ما می دهد این است که به هیچ وجه به آمریکا نباید اعتماد نمود. حتی در برنامه های جامع !!
----------------------------------------------
منابع:
(1) (کتاب کهن دیارا صفحه 263 نوشته فرح دیبا)
(2) (ایران در خاطرات جیمی کارتر ص 14)
(3) (ظهور و سقوط پهلوی ص 484)
(4) (پاسخ به تاریخ محمدرضا پهلوی ص 327)
(5) (خاطرات جیمی کارتر ص 25)
(6) (خاطرات جیمی کارتر ص 25)
(7) (خاطرات ابوالفضل توکلی بینا ص 224)
(8) (خاطرات جیمی کارتر ص 26)
(9) (خاطرات جیمی کارتر ص 29)
(10) (پاسخ به تاریخ ص 263)