روزنامههای امروز در اولین روز آخرین هفته شهریور، تمدید تعلیق تحریمهای آمریکا علیه ایران، موج عملیاتهای تروریستی داعش از ناصریه تا لندن، گشایش خط اعتباری میلیون دلاری چین در ایران، گسترش مخالفتها با همه پرسی استقلال اقلیم کردستان عراق و تشکر بشار اسد از رهبر انقلاب را در گزارشهای تحلیلی و خبری امروز خود منعکس کردند.
روزنامههای امروز شنبه ۲۵ شهریور در حالی بر پیشخوان روزنامه فروشیها قرار گرفت که تمدید تقلیق تحریمهای آمریکا علیه ایران با تیترها و عناوین مختلفی در صفحه اول آنها بازتاب یافته است. رویکرد روزنامههای منتقد دولت و روزنامههای حامی دولت نسبت به این موضوع متفاوت است. روزنامههای منتقد دولت از جمله کیهان، وطن امروز و افکار تیترهایی انتخاب کردند که بیشتر از تعلیق تحریمها تداعی کننده ادامه تحریمها است. تیتر اول افکار «تحریم پشت تحریم» است و کیهان عنوان «ترامپ هم حاضر نشد از منافع سرشار برجام چشمپوشی کند» را برای انعکاس تعلیق تحریمها انتخاب کرد. وطن امروز نیز تصویر روبوسی ظریف و حسن روحانی را در کنار تیتر پیوند تحریم و برجام در صفحه نخست خود قرار داد.
اما روزنامههای اصلاح طلب رویکرد دیگری را برای انعکاس این خبر برگزیدند. اعتماد عنوان «تمدید تعهد درسایه ریسمانبافی» را برای امضای تعلیق تحریمها از سوی ترامپ پس از ماهها جنگ رسانهای انتخاب کرد؛ و آفتاب یزد تیتر «تایید زورکی» را در کنار تصویری خاص از ترامپ در مرکز صفحه نخست خود درج کرد. روزنامه ایران، اما با تیتری مثبت عنوان «دومین تسلیم ترامپ مقابل برجام» را برای گزارش خود با این موضوع انتخاب کرد.
گفتنی است: در شرایطی که روز پنجشنبه گذشته موعد ۱۲۰ روزه تمدید تعلیق تحریمهای ایران فرا رسیده بود، وزارت امور خارجه امریکا اعلام کرد که این کشور تعلیق این تحریمها را در چارچوب موافقتنامه هستهای با این کشور تمدید کرده است. اما این تصمیم مانع از تکرار تهدیدات تکراری ترامپ علیه برجام و ایران نشد. رئیس جمهوری امریکا کمی پس از آنکه امضایش پای تعلیق تحریمهای ایران نشست، مدعی شد که ایران روح توافق هستهای را نقض کرده است و همین امر میتواند دستمایه پیام منفی او به کنگره درباره اعلام پایبندی ایران به تعهدات برجامیاش باشد.
در ادامه برخی از گزارش ها، سرمقالهها و یادداشتهای مهم چاپ شده در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
این آخوندهای اصلاحطلب
آیا محمد رضا زائری هم به جمع روحانیونی که خواستههای مدنی جامعه ایرانِ امروز را مطالبهگری میکنند، پیوسته است؟
همدلی در بخشی از گزارش امروزش که نیم صفحه نخستش را به تیتر و تصویر آن اختصاص داده نوشت: فرضیهای که شاید این روزها کمی با اصولش بازی شده؛ علیالخصوص در ذهن جوانهای اینستاگرامی؛ جوانهای فعال در فضاهای مجازی. این روزها جوانان، حاجآقاهایی را میشناسند که مثل سایر جوانها در اینستاگرامشان پُستهایی از زندگی روزمرهشان را میگذارند؛ با آنها تفریح میکنند؛ سلفی میگیرند و اصلا رفیق هستند با هم. البته یکی دیگر از دلایل تمایل جوانها تابوشکنی حاجآقاهای جوان است؛ آنها حرفهایی میزنند که نه تنها جسارت فروخفته یک جوان ایرانی را پس خود پنهان کرده که گویای دور جدیدی از ظهور یک نسل است؛ نسلی با سبقه تاریخی یک سرزمین از پیش از مشروطه با شکل این همانیاش در قالب بینالمللی و البته جذاب و مورد پسند جوانان.
اسمش محمدرضا زائری است و هنوز پنجاه سالش نشده. در صحبتهایش با تمامی لغات و واژههایی که یک خط قرمز رویشان کشیده شده، بازی میکند؛ خطوطی که هیچ روزنامهنگار حق نقدشان را ندارد مگر در خفا. میگوید: «به من چه که در قوه ... چه میگذرد! یکی دو ماه دیگر در روز سیزدهم آبان میروم جلوی لانه جاسوسی و مرگ بر آمریکا میگویم و برمی گردم به خانه، شام میخوریم و میخوابیم. نماز اول وقت مان را هم میخوانیم و ...؛ انقلابی بودن ...، لابد هم منظورشان این نیست که سالی یک بار سیزده آبان با ماشین ضدگلوله به مراسم جلوی لانه جاسوسی بیاییم و مرگ بر آمریکا بگوییم و برویم رستوران شام بخوریم!» این اظهارات را میتوان از زبان یک فعال صنفی کارگری، یک روزنامهنگار یا یک آموزگار در یک نقطه پرتافتاده کشور در بلوچستان یا کردستان و... بشنوید و هیچ تعجب هم نکنید و حتی به دلیل عادیشدن این گلایهها، از آن عبور کنید؛ اما زمانی که متوجه شوید گوینده جملات، یک حاجآقای مُعمم است که نه پای منبر که «کانال تلگرامیاش» اینها را گفته و بعضی سایتهای داخلی آن را بازتاب دادهاند، حتما از اول تا آخرش را میخوانید. حاجآقا از اخبار روز اطلاع دارد؛ به قضیه شهابی (راننده سندیکای اتوبوسرانی) و علیرضا رجایی اشاره میکند، پیش از آن به قرارگرفتن در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب و میگوید که «دیگر نمیتوانم انقلابی باشم! من اگر بخواهم انقلابی باشم باید بپرسم قضیه ... چیست؟ باید بفهمم آیا واقعا جلوی درمان رجایی را در زندان گرفتهاند؟ اگر بخواهم انقلابی باشم باید پرسشهایی را جدی و صریح مطرح کنم که نمیشود! برای همین ترجیح میدهم انقلابی نباشم و فقط به نماز و روزه ام برسم و برای اجاره آخر ماه آپارتمانی فکر کنم که تازه گرفته ام و چشم به هم بزنم نوبت یکساله ام تمام میشود و برای تمدیدش باز هم باید نگران شوم. آری انقلابی بودن و انقلابی ماندن بسیار دردسر دارد و من نمیتوانم انقلابی باشم!» میگوید «به عافیتطلبی مبتلا میشویم، از ترس و ملاحظه سکوت میکنیم و.»
اینجا آخوندی است که به واسطه اینستاگرامش، و عکس با جوانان امروزی کمی بیشتر شهره شده؛ حسن آقامیری.
آخرین پست اینستاگرامیاش به نزدیکشدن محرم مربوط است؛ میگوید «دوست دارد پشت پنجرهای بیایستد که امام حسین علیهالسلام، از آنجا دنیا را نگاه میکرد اماحالا یک خبری میآید که حواسش را پرت میکند»؛ میگوید «حیف از عمری که صرف دفاع از خود شود؛ مادامی که آزادی کسی را خدشهدار نکردهباشیم، به احدی توضیحی بدهکارنیستیم.».
اما «ناصر نقویان»، یک حاجآقای دیگر است که در بحبوحه ئرزشگاه رفتن یا نرفتن خانمها، گفت: «حضور خانوادهها در ورزشگاهها منعی ندارد.» این حاجآقا، اما در تلویزیون هم میآید و صحبتهای تند و ساختارشکنانهاش در رسانه ملی عاملی شد برای بیشتردیدهشدن آن؛ رسانه ملی از پس از انقلاب، معذوریتهایی داشته که نه هر کسی میتواند در آن حاضر شود و نه هر سخنی ابراز.
نقویان، اما در نقد این جریان این جملهها را میگوید: «الان تلویزیون ما ۴۰ سال است که در ۲۴ ساعت، حداقل یک روحانی را نشان میدهد. خب پس مردم باید کشته مرده روحانیت باشند. اما مردم دغدغهشان این است که مسئولان از فقر و بیکاری خبر دارند؟ شما حداکثر در خبر میتوانید بخوانید از این مسائل.»؛ «چرا رسانهای که نامش ملی است خود رئیسجمهور میگوید میلی؟ چرا رئیسجمهور باید بگوید میلی؟ این از فحش بدتر است.»
آقای جهانگیری! این حرفها برای جوانان شغل نمیشود
کیهان در خبر ویژه امروز خود اسحاق جهانگیری را مورد خطاب قرار داد و نوشت: معاون اول رئیسجمهور به جای ادای توضیح در این باره که دولت در ۴ سال گذشته برای اشتغال و ازدواج جوانان و جوانگرایی در مدیریت دولت چه اقداماتی انجام داده، از موضع طلبکاری و باید چنین و چنان بشود، سخن گفت!
اسحاق جهانگیری پنجشنبه در همایش جوانان، توسعه و تعالی ایران گفت: جامعه جوان جامعه فعال و با نشاط است. زمانی که ما میگوییم که جامعه باید با نشاط باشد، اما عدهای نمیگذارند، برخی فکر میکنند که این موضوع مطالبه دولت است و عدهای با آن مخالفت میکنند، این در حالی است که جامعه نشاط و شادابی را میخواهند.
وی گفت: امروز همه میگویند که جوانان شغل میخواهند؛ چرا که برخی فکر میکنند این موضوع به بعضی مسئولان برمیگردد و میتوانند با طرح این مطالبه با آنها مقابله کنند. این در حالی است که مطالبات جوانان فقط اشتغال نیست بلکه باید زمینه فعالیت آنها در بخشهای مختلف فراهم شود و جوانان به اطلاعات دسترسی آزاد و آسان داشته باشند. آنها همچنین میخواهند که دیده و نظرات و انتقاداتشان شنیده شود.
جهانگیری ضمن تحسین نقش جوانان در انتخابات و با تأکید بر اینکه «همه چالشهای پیش روی کشور اعم از موضوعاتی نظیر اشتغال، موانع پیش روی پیشرفت و فساد قابل حل هستند»، گفت: باید برای استفاده از سرمایه جوانان برنامهریزیهای دقیقی انجام شود. در این زمینه متأسفانه مدیریت کشور تا حدی مسن و شکاف نسلی به ویژه در مدیریت بالای کشور ایجاد شده است و ما تا حدودی با پیری مدیریت در کشور مواجه هستیم.
جهانگیری با انتقاد از برخی موانع به کارگیری جوانان در مدیریت کشور گفت: متأسفانه معمولاً جوانانی که در حوزه مسائل سیاسی فعالیت میکنند نسبت به سایرین بیشتر پشت درهای مدیریتی کشور قرار میگیرند.
معاون اول رئیس جمهور با بیان اینکه «دولت به دنبال توسعه کشور است نه معطل کردن آن»، تأکید کرد: اگر تشکیل سازمان ملی جوانان به هر دلیل در مجلس تصویب نشد یا تصویب آن با تأخیر مواجه شد، آقای رئیسجمهور مشاور جوان انتخاب و با همان اختیارات امور مربوط به جوانان را سازماندهی میکنند. اگر لازم باشد در ریاست جمهوری نیز من شورای جوانان تشکیل میدهم تا مجموعهای از جوانان امور را پیگیری کنند.
سخنان شعاری و اپوزیسیونگونه جهانگیری در حالی است که دولت یازدهم در زمینه تأمین اشتغال و ازدواج و مسکن جوانان، اقدام درخوری انجام نداد و فاقد طراحی و برنامهریزی در این زمینه بود.
در سطح چینش کابینه وزیران ارشد دولت نیز با وجود شعار جوانگرایی، معدل سن اعضای کابینه از ۶۰ بالاتر رفت و تنها افزوده شدن وزیر ارتباطات به مجموعه اعضای کابینه باعث شد تا اندکی از سالخوردگی مفرط دولت جدید کاسته شود. با این وجود گویا آقای جهانگیری همچنان فکر میکند که ایام تبلیغات انتخاباتی است و باید تبلیغاتی حرف بزند.
تبعیض به ضرر همه است
سرمقاله امروز روزنامه شهروند به موضوع تبعیض و مضرات آن برای همه اختصاص یافته است. شهروند در سرمقاله خود نوشت: در پی نامه آقای مولوی عبدالحمید از روحانیون اصلی اهل سنت در ایران به رهبر معظم انقلاب و پاسخ مقام معظم رهبری به ایشان مبنی بر اینکه «همه ارکان جمهوری اسلامی موظفند بر اساس معارف دینی و قانون اساسی هیچگونه تبعیض و نابرابری را بین ایرانیان از هر قوم و نژاد و مذهبی روا ندارند. ما هم بجد معتقدیم همه باید با هم در کنار هم و در صفوف فشرده و واحدی به سربلندی و عزت ایران اسلامی بیندیشند و در راه آن تلاش کنند و اجازه ندهند دشمنان این مرز و بوم و خناسان وابسته به این و آن در این صف واحد تفرقه افکنده و کارشکنی کنند»، اکنون به نظر میرسد که حجت بر همه تصمیمگیران رسمی تمام شده است و میتوان انتظار داشت که در آینده بیش از پیش به سوی رفع تبعیضات احتمالی حرکت کنیم.
واقعیت این است، هنگامی که میپرسیم چرا نسبت زنان، جوانان و یا گروههای قومی و مذهبی در مصادر اجرایی و مدیریتی کمتر از نسبت واقعی آنان در جامعه است، به طور ضمنی به یک ضعف مهم اشاره میکنیم؛ ضعفی که درنهایت موجب کاهش بهرهوری مدیریتی میشود. فرض کنیم که یک جامعه متشکل از دو گروه «الف» و «ب» است و هرکدام نیز نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند. این جامعه اگر براساس رقابت و برابری باشد و همه افراد از فرصتهای مناسب و بهنسبت یکسانی برخوردار باشند، طبیعی است که سطوح مدیریتی این جامعه نیز کما بیش به همین نسبت تقسیم شود و حدود نیمی از آنان از گروه «الف» و نیم دیگر از گروه «ب» باشند. ولی اگر دیدیم که ٩٥ درصد مدیران از گروه «الف» و فقط ٥ درصد از گروه «ب» بودند، این آمار به منزله وجود حدی از دو نوع نابرابری گسترده است؛ نابرابری در فرصتها یا نابرابری در توزیع قدرت. این نابرابری اگر در فرصتها باشد باعث عاملی برای کندشدن رشد اقتصادی میشود و اگر نابرابری در توزیع قدرت باشد به ناپایداری منجر میشود. چنین آمار غیرمنصفانهای ممکن است به دلیل ضعیفتر بودن اعضای گروه «ب» باشد. در این صورت پرسش مقدر چنین است که چرا در جامعه چنین وضعی رخ داده که یک گروه آنقدر در ضعف قرار داشته باشد که نتواند مدیران شایسته و لایق به جامعه عرضه کند؟ به طور قطع این ناکارآمدی در میان گروه «الف» نیز هست، به این معنا که در میان آنان هم نوعی از تبعیض وجود دارد که فقط تعداد خاصی میتوانند ارتقای مقام پیدا کنند. در حقیقت این نابرابری ریشهای است و نه تنها میان دو گروه «الف» و «ب» بلکه درون گروه «الف» نیز وجود دارد. این امر موجب میشود که از منابع نیروی انسانی چنین جامعهای به بدترین شکل ممکن استفاده شود و درواقع این منابع به هدر خواهد رفت. نیروی انسانی مهمترین عامل رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی است و هرز رفتن آن بدترین خسارت برای پیشرفت جامعه است.
از سوی دیگر ممکن است افراد گروه «ب» شایستگی ذاتی داشته باشند ولی ساختار مدیریتی به علل گوناگون مانع از حضور آنان در سطوح مدیریتی شود؛ این وضع نیز منجر به شکاف میان نظام مدیریتی و ساختار اجتماعی میشود و جامعه را ناپایدار میکند، ضمن اینکه منابع انسانی موجود نیز به نوع دیگر هرز میروند و در صورت تداوم به وضعیت نابرابری نوع اول دچار میشویم. مسأله جوانان و فقدان حضور آنان در نظام مدیریتی کشور از این نوع است؛ به این معنا که نیروهای جوان آموزش دیدهاند و صلاحیتهای لازم را برای کسب مدیریتهای بالا دارند ولی به علل گوناگون از این وضعیت نابرابر لطمه میخورند. در این صوت سرخورده شده و در نتیجه یا به مقابله برمیخیزند و یا راه مهاجرت را در پیش میگیرند که در همه حالات به ضرر کشور و رشد و پیشرفت آن است.
مسأله زنان و گروههای قومی و مذهبی ترکیبی از هر دو عامل است؛ یعنی از یک سو امکان حضور در فرآیند توسعه و پیشرفت را کمتر تجربه میکنند و از سوی دیگر در صورت کسب صلاحیتهای لازم نیز دچار تبعیضات بعدی میشوند.
جریانی به نام اصولگرایی توهم است
قانون در شماره امروز خود در گزارش گفتگویی با یکی از کارشناسان مسائل سیاسی کشورنوشت:سیاست ایران در دهه ۸۰ و ۹۰ شمسی دو روی متفاوت یک سکه بود. در دهه ۸۰ توفیق پیروزی در عرصههای مختلف بهطورعمده با جریان اصولگرا بود. جریانی که از انتخابات مجلس هفتم تا انتخابات مجلس نهم در همه دورهها اکثریت انتخابات را کسب کرده بود. اما از سال ۹۲ ورق برگشت و این جریان در سه دوره انتخابات، بازنده انتخابات بوده است.
محمد صادق کوشکی تحلیلگر سیاسی که البته خود را اصولگرا نمیداند معتقد است جریانی به نام اصولگرایی در ایران وجود ندارد. او میگوید «اینکه عدهای، چون اصلاحطلبان را قبول ندارند، پس آنها را در کاسهای بریزیم و روی آنها اصولگرا بنویسیم، خیلی غلط است. کوشکی اصرار دارد، آنهایی که اصواگرا نامیده میشوند را از یکدیگر تفکیک و نام اصولگرایی را از پیشانی آنها پاک کند. در ادامه گزیدهای از اظهارات این کارشناس مسائل سیاسی را در گفتگو با روزنامه قانون را میخوانید:
جریان و تفکری به نام اصولگرایی واقعیت خارجی ندارد.
اصولگرایی پیش از آنکه وجود داشته باشد، ساخته جناح اصلاحطلب و رسانههاست.
این طیف نه تنها اکنون که پنج سال و ۱۰ سال پیش نیزهیچ ساختار و سازمانی نداشته است.
پیروزی اصولگرایان در انتخابات ۸۴ توهم این جریان بود.
جریانی که خود را اصولگرا مینامد، فاقد ساختار، سازمان و هویت است.
اگر رقابت بین آقای قالیباف و آقای روحانی بود، آن زمان ممکن بود نتیجه انتخابات تغییر کند.
رای لیستی در ایران، نشانه بیسوادی و تقلید سطحی است.
وقتی که شهروندان به توصیه یک نفر لیست تحویل میدهند، یعنی تقلید میکنند.
تاجیک:روحانی به اصل خویش برگشته است
محمدرضا تاجیک، مشاور سابق رئیس دولت اصلاحات در بخشی از گفتگو با روزنامه آرمان با بیان اینکه گفتمانهای جدیدی از درون گفتمان اصلاح طلبی و اصولگرایی متولد خواهد شد، دولت روحانی را دولتی بوروکرات میداند که کارکردهایش بیشتر معطوف به زندگی روزمره است و معتقد است درفضای گفتمانی چنین جریانی، جایی برای توسعه معرفتی، فرهنگی و سیاسی دیده نمیشود. تاجیک درباره عملکرد روحانی و چرخش او نیز میگوید:من عملکرد فعلی روحانی را بازگشت به اصل خویش میدانم. روحانی در انتخابات ۹۶ به قول مولانا از نیستان ببریده شد و در یک فضایی قرارگرفت که چندان با طبیعت خودش همگون نبود. در انتخاباتهای ۹۲ و ۹۶ فضایی ایجاد شد که روحانی لاجرم در دفتر گفتمانی خود، تجدیدنظر کرد. اوراقی به آن افزود و آن را رنگین نمود.
روحانی بدون اینکه هیچگاه در جریان اصلاحطلبی تعریف شود، متعلق به جریانی بود که عقبه اصولگرایی داشت، اما در یک شرایط خاصی، به اقتضایی، شکلی از گفتمان را ارائه کرد که لزوما نمیتوان گفت: او به همه دقایق گفتمانی باور داشت، و درواقع، روحانی برای جذب افکار عمومی بازی گفتمانی کرد. اساسا گفتمانی به نام اعتدال وجود ندارد که بخواهد اصل یا فرع ماهیت یا هویتی داشته باشد. معذالک روحانی به شخصیت خود برگشته و جای تعجبی نیست. قبلا هم گفتم دوستانی براساس تحلیلی که عقلایی میدانستند بیان کردند که ما سهمی از روحانی نمیخواهیم و چک سفید امضا به دولت دادند. آنها هنگامی که دیدند دولت در حال نادیده گرفتن اصلاحات است به نقد دولت پرداختند.
محمدرضا تاجیک در بخشی دیگر از این گفتگو در پاسخ به این سوال که آبا اصلاحطلبان در حمایت بیقید و شرط از دولت، اشتباه کردند؟ میگوید: در یک سیاست توسعه یافته، سخن از حرکت ائتلافی متضمن دولت ائتلافی است. قرار نیست که تا دم پاستور ائتلافی باشد و از دم پاستور به بعد، غیرائتلافی. کدام منطق و عقلانیت سیاسی چنین حکم میکند که از حیاط تا بام خانه متعلق به اصلاحطلبان و از بام تا ثریا متعلق به دیگران باشد؟ بازی سیاسی همه کشورهای دموکراتیک را نگاه کنید؛ هنگامی که حزبی با بیستدرصد آرا با حزب دیگری ائتلاف میکند، بیستدرصد در کابینه آتی نقش دارد. این موضوع، دموکراتیکترین و توسعه یافتهترین شکل کنش سیاسی است. با این وجود، برخی، رودربایستیهایی به خرج دادند و بازیهای تقوا گونهای راهانداختند، اما هنگامی که دیدند حذف آنان، اتفاق افتاد، با قلمهای تیز بیان کردند که سهم ما کجاست؟ چه شد که چند اصلاحطلب را نیز به حاشیه راندید؟ این ادبیات، توسعه نایافتگی سیاسی را میرساند. نباید چک سفید امضایی را به یک نفر داد و با تمام توان و بدون هیچمحاسبه، ملاحظه و عقلانیتی، وارد عرصه سیاسی شد و سپس بعد از حادثه به تخریب پرداخت. تعادل جزئی از عقلانیت سیاسی است. باید مسائل را پیشبینی کرد و برای هر یک از احتمالات، سناریویی نوشت. نباید حکم یک کنشگر سیاسی توسعه یافته همچون کارآگاه نادانی شود که هر وقت میرسد جنازه برروی زمین باشد. از علائم و نشانهها باید تشخیص دهد که جریانی در راه است. این موضوع را در کلاس اول دبستان هم بهنحوی خواندهایم. ما درس نگرفتیم از این موضوع که بیانگر عدم توسعه یافتگی سیاسی است. البته نباید فراموش کنیم که در کنار بازگشت به اصل خویش، یک اقتضای شرایط نیز مطرح است. شایسته نیست که هر مساله را تک عاملی بررسی کرد. شرایط کنونی جامعه و اقتصاد ما میطلبد که دولت در زندگی جامعه ما بیشتر ورود داشته باشد و اکنون مطالبات جامعه ما بر این عامل متمرکز شده است.
اصلاحطلبی روی لبه نفرت وعشق
محمدعلی وکیلی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در سرمقاله ابتکار که همزمان در ستون نگاه سیاسی روزنامه اعتماد نیز با همین تیتر چاپ شده است نوشت: همه میدانیم کمتر از پنج سال پیش در چه شرایطی بودیم. آن زمان کمترین امید به گشایشهای حداقلی وجود داشت. اما به ناگاه ورق برگشت و سیاست کمی لبخند زد و به ناگاه بارقهای از امید، به دلها جهید. البته آن هنگام کسی انتظاری فوقِ طاقت نداشت. همه میدانستیم که این نهالِ نحیفِ سیاست، تابِ مطالباتِ عنیف را ندارد. به همین سبب شعارهای فانتزی داده نشد و تنها، از بازگشت عقلانیت به عرصه رسمی و «به قاعده» شدنِ امور سخن به میان آمد. ذیل این شعارهای حداقلی و با یک اجماعِ حداکثری، اصلاح طلبان به صحنه آمدند و شد آنچه شد.
این روزها، اما اصلاح طلبان دچارِ نقدهای بی امان شده اند. هرچند نقد، هم لازم است و هم گاهاً وارد؛ اما فضای حاکم بر بسیاری از این نقدها در این روزها کمی تامل برانگیز است. نقدهایی که گاه در آن حس میشود نقاد فراموش کرده در چه «وضعیتی» هستیم وسقفِ تاثیرِ اصلاح طلبان در قدرت چگونه است! بدیهی است که نقد ضامن سلامت و سعادت در یک جریان است، اما گاهی نقدِ «بی قاعده» گی به نقدها وارد است. گاهی پای مترهای فانتزی به میان میآید که با واقعیتِ موجود، سخت در تعارض است.
گاهی گامهای کوتاهِ عقل گرایی را با معیارهای بلندِ احساسگرایی میسنجند. در بسیاری از نقدها خردِ کُندرویِ موجود را به دادگاهِ ذوقیات میبرند و عقلانیتِ تلخِ امروز را به مسلخ زیبایی شناسی میبرند.
بوی رومانتیسم از فضای موجود میآید و این سخت نگران کننده است. «سیاست» به عنوانِ رشیدترین و بهترین فرزندِ عقلانیتِ اجتماعی، امروز روی زیبایی ندارد. همیشه عقلانیت، زیبا نیست؛ گاه تلخ و ترش رو میشود. اما عقلانیت، دست کم در امور اجتماعی همیشه لازم است. اگر امروز، فشارهای بی امان هنوز بر جامعه وجود دارد و اگر هنوز بخش زیادی از مطالبات معیشتی و سیاسی بر دستانمان غمباده کرده و اگر هنوز پایمان میلنگد و لنگانلنگان راه میرویم، نباید، اما از سیاست نا امید شد. به حکم خرد، ما راهی جز سیاست نداریم. پشت دربِ سیاست، یک جانشین بیشتر منتظر ما نیست؛ و آن رمانتیسم است. اگر درب را بر رمانتیسم گشودیم در واقع راه را برای ورود سیاستمدارانِ نافرهیخته و پوپولیست هموار کرده ایم. رمانتیسم از کوفتنِ خرد آغاز میشود، اما به آن ختم نمیشود. میتوان به اشخاص و سیاستهای آنان نقد داشت، اما «سیاست» را نباید تخریب کرد. در قابِ رمانتیسم همیشه تصاویر عاشقانه نیست. نفرت، سایه به سایه رمانتیسم جلو میآید و در اولین بزنگاهِ نا امیدی رخ مینماید. نقد، تنها در الگوی سیاست و پارادایمِ خردورزی، فضیلت است. در فضای رمانتیسم همین نقد، از حدِ فضیلت میافتد و آسیبزا میشود. نام ان در واقع دیگر نقد نیست بلکه نفرت است.
جامعه گاه درنتیجه محدودیتها به رمانتیسم روی میآورد و «نفرت» میوه رمانتیسم است. شرایط کنونی شباهت زیادی با دوران هایدگر دارد. دورانی که به رمانتیسم آلمانی شهره است. این دوران در آلمان ناگهان به هیتلر منتهی شد؛ بنابراین اصلاح طلبان متوجه باشند ازعشق به نفرت نسبت به همدیگر نرسند.