روز گذشته علیاکبر صالحی، معاون رئیسجمهور از کتاب خاطرات خود با عنوان «گذری در تاریخ» رونمایی کرد. آنچه در این مراسم رونمایی، فارغ از گوشه و کنایههای بزرگ و کوچک سیاسیاش، جالب توجه بود اشاره صالحی به سانسور بخشی از خاطرات واقعیاش توسط ممیزان ارشاد بود. او در بخشی از صحبتهای روز گذشتهاش گفت: «من به پدرم گفتم میخواهم سیگار بفروشم، البته در کتاب سیگار را حذف کردند! گفتند بگو میخواهم جنس بفروشم ولی من میخواستم سیگار بفروشم.آن موقع سیگار چیز بدی نبود، اما الان بد شده است.»
به گزارش پایگاه معرفی و نقد کتاب تهران، اینکه سانسور و حذف واقعیات موجود در جهان واقعی در دنیای کتابها چنان گسترش یافته که سنگر کلمات معمولی چون «سیگار» را هم فتح کرده و صدای چهرههای چون علیاکبر صالحی را هم درآورده، نشان از طبیعی و نهادینهشدن فرهنگ سانسور و ممیزی در انتشار کتاب و فیلم و هر محصول فرهنگی دارد. عجیب اینکه وقتی آیینه این سانسور را مقابل چشم مسئولان قیچیبهدست میگیرید، خودشان از تصویر زشتی که خلق کردند، نمیترسند و ای بسا به آن افتخار هم میکنند.
در گذشته البته سعی میشد با «حذف» کامل، ردی از بخش سانسور شده در کتاب نباشد ولی این روزها ممکن است خیلی صریح در کتاب به شما توضیح دهند که اینجایش را برایتان حذف کردیم. مثلاً اگر کتاب «۴۲ اندیشه ناب»، تأملاتی دربارهٔ زندگی جهان و هر آن چیز دیگر نوشتهٔ «مارک ورنون» را که نشر نو با ترجمهٔ پژمان طهرانیان منتشر کرده، بخوانید ممکن است در فصل هفتمش با این متن مواجه شوید:
«خوانندهی عزیز، این فصل به بیان اندیشهی نابی در مورد امور خصوصی پرداخته بود که شاید بیان عمومی آن چندان باب فرهنگ جاری ما نباشد. به همین خاطر مصلحت دیده شد که در ترجمهی فارسی کتاب از آن چشمپوشی شود. گرچه خوانندگان کنجکاو ممکن است برای تکمیل مطالعهی اندیشههای ناب به متن اصلی رجوع کنند.»
اینکه میگوییم سانسورچیها در ایران سنگر به سنگر پیشروی کردهاند و یقه کلمات ریز درشت و اتفاقات واقعی خاطرات و رویدادهای تاریخی این کشور را گرفتهاند، پر بیراه نیست. مثلاً پدیده سانسور خودش به تنهایی شاید برای ما دیگر جا افتاده باشد. اما «سانسورِ سانسور» چه؟ سانسورچیها بعضاً حتی تا جایی پیش رفتهاند که سانسور خودشان را هم سانسور کردهاند. داستان معروفش نمایشنامه «خشکسالی و دروغ» محمد یعقوبی است که نویسنده را مجبور کردند فحشها و کلمات رکیک را حذف کند و او به جای آنها در نمایشنامه نوشت «بیست و پنج»! سالها بعد وقتی فیلم این نمایشنامه ساخته شد و ارشاد مجوزهای لازم را هم داد به یکباره فهمید که شاید این «بیست و پنج» همان اصل ۲۵ قانون اساسی است که به تقبیح سانسور میپردازد و کارگردان را مجبور به صداگذاری روی فیلم کردند و از یکجایی به بعد شخصیتهای بهجای «بیست و پنج» میگفتند «بیست و چند»!
سنگر دیگری که سانسورچیها فتح کردند، علائم و نشانهها بود. یعنی در گذشته ممکن بود به جای کلمه سانسور شده سه نقطه بگذارند؛ ولی الان حتی با گذاشتن آن هم مخالفت میشود. امیررضا کوهستانی، کارگردان تئاتر چندی پیش در حساب توئیترش نوشته بود: «برای چاپ نمایشنامهای که هنوز یک سال هم از اجرایش در تهران نگذشته، ارشاد یازده مورد اصلاحیه داده است. گفتم فقط حاضرم در صورتیکه به جای جملات حذفی خط سفید بگذارند، نمایشنامه را چاپ کنم. ناشر گفت مدتهاست که با هر گونه علامتی که بیانگر سانسور باشد، از جمله [...] مخالفت میشود.»
در اینجا بد نیست بخشی از کتاب «[...] نشانهشناسی سانسور و سکوت سخن» نوشتهٔ محمد رضایی راد را که پیشتر در کانال منتشر کرده بودیم را دوباره بخوانید:
تنقیح و پاکسازی اخلاقیِ آثاری همچون کلیات سعدی، دیوان ایرج میرزا و لطایف عبید زاکانی نیز یکی از روشهایی بود که ناشران و ممیزان بدونِ به کار بردنِ ... و یا ذکر مورد حذف در پانوشت، استفاده میکردند. و البته معطل ماندن چندین سالهی چاپ برخی از کتابها، که به زعم ممیزان غیراخلاقی مینمودند، آخرین مرحلهی کاربرد نقطهچینها بود. در واقع نقطهچین در کارکرد اخلاقی خود چنین فرایندی را طی کرد: ابتدا از... برای حذف واژهی غیراخلاقی استفاده شد، سپس بدون کاربرد آن، حذف عبارت را تنها در پانوشت ذکر کردند، آنگاه تنقیح اخلاقی متون بدون استفاده از... و یا توضیح در پانوشت اِعمال گردید، و در آخرین گام کلِ اثر به محاق رفت؛ و یا به عبارت بهتر تمامی آن به نقطهچین بدل شد.