مجتبی حسینی، سردبیر اعتمادآنلاین در یادداشتی به تحلیل نشست اخیر سازمان منافقین در پاریس پرداخت و نوشت: سران سازمان با بهرهگیری از پولهای بادآورده و لابیسازی در کنگره و سیاست خارجی آمریکا، جعل خبر و بحرانسازی در ایران و امثالهم، سعی دارد تا طمعورزانه خود را به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی به آمریکاییها تحمیل کند.
در این میان، حضور افرادی همچون جان بولتون و رودی جولیانی و ارتباط مستمر آنان با منافقین، نشان میدهد که کاخ سفید در معرض فریبی بزرگ قرار گرفته که اگر غیر از این بود، تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت امریکا به بیتالمقدس از سوی این سازمان و با زبان مریم رجوی محکوم نمیشد.
به گزارش «تابناک»؛ در این یادداشت آمده است: شرایط داخلی و خارجی کشور کمی پیچیده و عجیب شده است. راستش را بخواهید فهم اینکه زیر پوست همه تحولات و تنازعات چه می گذرد، سخت تر از همیشه است. اهل سیاست و مدیریت کشور هرچند حرفهایی میزنند درک این حرفها برای مردمی که زندگی و معیشتشان مخدوش شده و تحت سمپاشیهای رسانههای آن ور آبی است کمی دشوار به نظر میرسد.
اینکه مسئولان کشور مدام به مردم بگویند، نگران ارز و سکه و بالا رفتن قیمت اجناس نباشید اما مدام قیمت ها بالا بکشند در کوچه و بازار جور دیگری تفسیر میشود. البته تحلیلگرانی هم با عینک خودشان، تحلیل شرایط کرده و حرفهایی هم زدهاند اما واقعیت آن است که حس نگرانی عمیق مردم از زندگی و آیندهشان همچنان ادامه دارد.
مردم پس از خروج امریکا از برجام، بیش از هر زمان دیگری اخبار و تحولات عرصه بین المللی را رصد می کنند، چون گمانشان این است که همین تحولات است که چرخ زندگی شان را می چرخاند و یا از کار می اندازد. قطع به یقین، مردم مثل هر سیاستمدار و مسئول و مقامی در کشور خبر دارند که امریکایی ها درصددند تا مشتری های نفت ایران را از معامله با ایران پشیمان کنند و عربستانی ها هم برای زمین زدن ایران به هر کشوری در حال باج دادن هستند تا فشار اقتصادی را بر دولت و ملت ایران بیشتر کنند.
جالب تر اینجاست که سازمان منافقین هم فرصت را مناسب دیده تا با برگزاری نشستی تکراری و دعوت پولی از سیاستمداران زهوار درفته و از کار افتاده اروپایی امریکایی خود را در حکم آلترناتیو جمهوری اسلامی به آمریکایی ها تحمیل کند. در چنین شرایطی، سخنان دیروز رهبری جدای از فرازهای بسیار مهم، قابل تأمل و راهبردی برای مخاطب داخلی مسئولین و مردم یک مخاطب اصلی خارجی به نام آمریکا داشت.
رهبری نظام پس از آنکه برای ادامه برجام برای اروپایی ها شرط و شروط جدی گذاشتند، دیروز هم برای آمریکایی ها دو شرط اساسی گذاشتند؛ نخست اینکه از راهی که طی چهل سال گذشته در قبال مردم ایران انتخاب کرده اند، برگردند، چون به نتیجه نخواهند رسید. دوم آنکه با برجسته کردن دوباره سازمان منافقین از فشار و ترساندن رهبران، مدیران و مردم ایران دست بردارند.
درباره شرط نختس باید گفت، اگر آمریکایی ها می خواهند مشکلاتشان با ایران حل و فصل شود، بهتر است در مرحله ابتدایی به درشت گویی و ادبیات متخاصمانه خود پایان دهند و بدانند که روی اسب بازنده قمار نکنند چون خدمات خرابکاری، جاسوسی،ستون پنجمی و خبرچینی این سازمان، تنها منحصر به آمریکایی ها نیست و آنها همین کارها را برای دولت هایی نظیر فرانسه و انگلیس هم انجام می دهند. آنچه باید از سوی آمریکایی مورد توجه قرار گیرد، بازخوانی و توجه به سوابق تاریخی و رفتار سازمان در قبال آنهاست تا شاید به یاد بیاورند که چگونه هدف شماره یک سازمان بوده اند.
1 ـ شنود سفارت آمریکا
2 ـ ترور وابسته های نظامی امریکا به نام های سرهنگ هاوکینس، سرهنگ ترنر، دونالد جی اسمیت، رابرت آر، گرانگراد و ویلیام سی
3 ـ بمب گذاری در دفاتر انجمن ایران و آمریکا، اطلاعات آمریکا، پپسی کولا، جنرال موتور، خطوط هواپیمایی پان امریکن، کمپانی نفتی شل
4 ـ حمله به سفارت آمریکا پیش از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام
5 ـ همکاری با ک.گ.ب در پرونده سرلشکر مقربی
آنان حتی پس از پیروزی انقلاب و ماجرای 13 آبان سال 1358 با حضور در مقابل سفارتخانه، درخواست حضور نظامی خود در این مکان و بازجویی از پرسنل سفارت امریکا را دادند؛ امری که با مخالفت شورای انقلاب مواجه شد تا در نهایت استرداد شاه از سوی آمریکا، قطع رابطه با امپریالیسم آمریکا، قطع صدور نفت به آمریکا، افشا و لغو کلیه قراردادهای سیاسی ـ اقتصادی و نظامی با آمریکا، افشای شبکه جاسوسی سیا و ساواک در ایران، ضرورت قید صریح محور ضد استبدادی و ضد امپریالیستی اسلام در قانون اساسی و مصادره ثروت های وابسته به امپریالیسم آمریکا در ایران را به عنوان مطالبات خود اعلام کنند. منافقین حتی پس از خروج از حاکمیت، به جای پناه بردن به آمریکا،فرانسه را انتخاب کردند تا این کشور را به کانونی برای فرماندهی علیه جمهوری اسلامی تبدیل کند.
این سازمان از همان ابتدا با ارتباط گیری وی بدون وقفه با نمایندگان احزاب سوسیالیست و کمونیست اروپایی آغاز کرد تا بتواند برای ادامه حیات خود امرار معاش سیاسی داشته باشد. در همین زمان، مسعود رجوی و رهبران سازمان باز هم دست از مواضع ضد آمریکایی خود برنداشتند و ویلیام سولیوان، سفیر امریکا را به خاطر اظهاراتش در محکومیت ترور آیت الله دکتر بهشتی، مورد ناسزاگویی قرار دادند.
واقعیت صحنه نبرد بین ایران و عراق و به گل نشستن ماشین ترور سازمان در عملیات مرصاد باعث شد تا مسعود رجوی و رهبران سازمان به این نتیجه برسند که برای ادامه حیات سیاسی فقط نمی توانند روی فرانسوی ها و ایتالیایی ها حساب کنند و باید از شعارهای ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی دست بردارند.
همین بود که از خواب چپ نمایی بیدار شدند. استنباط آنان در جنگ عراق با ایران این بود ایالات متحده، مایل است عراق در این جنگ پیروز شود و از هیچ کمکی هم به آن فروگذار نخواهد کرد. بدین ترتیب آنان گمان کردند پیوستن به بلوک غرب می تواند آنها را به عنوان جانشین جمهوری اسلامی اسلامی بشناساند و در نهایت آنها را بر تخت قدرت نیز بنشاند.
چرخش 180درجه ای سازمان در روز روشن و جلوی چشم همه دوستان و دشمنان خود به سمت ایالات متحده، دشمن دیرینه مجاهدین اتفاق افتاد و مسعود رجوی رودربایستی را کنار گذاشت.
بنابراین مجاهدین خلق در خود به سمت امریکا را گشودند. درون این سازمان منطق ها و استدلال ها خیلی زود رنگ باخت، چون بنا به منطق سانترالیستی آنان، همه تصمیمات به خواست و اراده رجوی بازمی گشت.
از این روی، ارزش جدید جایگزین شده به این ترتیب بود: ما به عنوان یک نیروی انقلابی از تضاد بین امپریالیسم با ارتجاع (جمهوری اسلامی ) برای رسیدن به حاکمیت بهره برداری کردیم!" نکته کمدی این استدلال این بود که تا قبل از این به اعضای سازمان و سمپات های خود می گفتند برای نابودی امپریالیسم می بایست جمهوری اسلامی را نابود کرد و بعد از آن مدعی شدند برای نابودی حکومت ایران باید از امپریالیسم مدد جست !!
در نهایت سازمان مجاهدین خلق، گردش خود را به سمت غرب با پذیرفتن اقتصاد و تجارت آزاد، جدایی دین از دولت، دوری جستن از گروه های چپ و دست برداشتن از شعارهای ماجراجویانه ضد آمریکایی به نمایش گذاشت؛ هرچند امریکایی ها همان ابتدا این دگردیسی سازمان را نپذیرفتند تا اینکه در نهایت تفکر تندروی جمهوری خواهان با ادله «دشمن دشمن من دوست من است»، باعث شد تا آنها جزو سازمان های سرویس دهنده به آمریکا مورد استفاده قرار گیرند.
البته در تمام این مدت اتفاقات زیادی از جمله اخراج آنان از پاریس و یا قرار گرفتن نام گروهشان در لیست سازمان های تروریستی توسط آمریکا افتاد؛ اما با این همه، صحنه ای که آمریکا و سازمان در دو سوی آن قرار دارند، صحنه یک سوداگری رندانه است.
سران سازمان با بهره گیری از پول های بادآورده و لابی سازی در کنگره و سیاست خارجی آمریکا، جعل خبر و بحران سازی در ایران و امثالهم، سعی دارد تا طمعورزانه خود را در حکم آلترناتیو جمهوری اسلامی به آمریکایی ها تحمیل کند.
در این میان، حضور افرادی چون جان بولتون و رودی جولیانی و ارتباط مستمر آنان با منافقین نشان می دهد، کاخ سفید در معرض فریبی بزرگ قرار گرفته است که اگر غیر از این بود، تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت امریکا به بیت المقدس از سوی این سازمان و با زبان مریم رجوی محکوم نمیشد.
به همین جهت آمریکایی ها باید بدانند این سازمان بیش از آنکه به آنها وابسته باشد، به فرانسوی ها و سوسیالیست های اروپایی وابستگی داشته و به آنها ارائه خدمات دارد.
همه تلاش سازمان و شبکه اصلی مدیریتی آن برای این که اسلام خود را منطبق بر دمکراسی غربی و بردبار نمایش دهند؛ فقط در جهت رفع نیازهای سیاسی این گروه و فر ار از سوابق خشن و تروریستی شان صادر می شود و معنای دیگری جز این ندارد. از همین روی، آنچه باید مورد امعان نظر فرانسه باشد، این است که دست آنها برای امتیاز گیری از آمریکایی ها توسط سازمان منافقین کاملا رو شده و مردم ایران به خوبی می دانند پس و پشت این سازمان چه کسانی و چه اهدافی نهفته است.
از سوی دیگر، ضرورت دارد تا جناح ها و متغیرهای اصلی قدرت در داخل با توجه به این مسائل توجه داشته باشند تا با آنالیز بهتر تغییر و تحولات بین المللی، تدابیر منطبق با مصالح عمومی و منافع ملی را در پیش گیرند.