به گزارش «تابناک»، متن زیر مشروح گفتوگوی قالیباف در برنامه "دستخط" است:
*خیلی خوش آمدید.
عرض سلام خدمت جنابعالی و همه بینندگان عزیز این برنامه دارم.
*مجمع تشخیص مصلحت نظام چطور است؟ برخی میگویند برای آقای قالیباف که فرد جهادی و کارکن از صبح تا شب بوده، خستهکننده است.
اگر فقط یک کارش آن باشد، همین طور است.
*به غیر از آن چه میکنید؟
اعتقاد من این است که تنها کار این نیست که در مسئولیت رسمی باشید و بگویید من مسئول هستم، پس کار دارم. واقعاً مانند گذشته، همان اذان صبح طبق روال بیرون هستیم و به فعالیتهای خودمان ادامه میدهیم. در بخشهای مختلف است، یک بخشی در حوزه فعالیتهای جهادی و رسیدگی به محرومین است و اگر فرصت شد، من اشاره میکنم. یک بخشی طبیعتاً کار دانشگاه و درس و بحث است که دنبال میکنیم. یک بخشی هم مجمع است که کار مجمع را دنبال میکنیم، یک بخشی هم فعالیتهای سیاسی و اجتماعی است که به قوت خود باقی است.
*پرواز شما همچنان ادامه دارد؟
بله، پرواز من هم ادامه دارد. تغییر در آن از جهت زمانی نشده است. من معمولاً ماهی دوتا پرواز بیشتر فرصت نمیکنم که بروم. الان هم همین طور است.
*این نامهنگاریها و نوشتنهای اخیر شما خطاب به جوانان ...
اخیر، منظورتان چه زمانی است؟
*فکر کنم دو نامه تا الان نوشتید.
نه، چون حداقل دو سال قبل است، میگویم اخیر منظور شما دو سال قبل است؟
*در همین دو سال بود. فکر کنم آخرین مورد چند ماه پیش بود.
بله. یکی را اخیرا نوشتم. این هم در بخش فعالیتهای اجتماعی و سیاسی است.
*متمرکز روی مجلس شدید. برای خیلیها سوال است که آقای قالیباف میخواهد یک گروه جدیدی فارغ از جریان اصولگرایی تشکیل دهد یا اینکه یک هدف کلی دارد جوانانی که از هر قشر و هر فکر در کشور هستند را در عرصه سیاست تکانی بدهد.
واقعیت این است که اگر تاریخ زندگی من را نگاه کنید من هیچگاه در زندگی خودم دلبستگی به جریانات سیاسی به عنوان یک جریان حزبی نداشتهام. آن چیزی که همیشه دغدغه من بوده، همان آرمانهایی بود که در آغاز جوانی از امام عزیزمان دریافت کردیم و آن اسلام سیاسی که حضرت امام برای ما تبیین فرمودند و در ادامهاش هم حضرت آقا به درستی آن مسیر را تبیین کردند و ادامه دادند با شرایطی که در کشور و جهان و منطقه بود.
دغدغه من همیشه این بوده که دنبال میکردم. لذا اگر این نگاه را امروز به جوانان دارم، با همان نگاه دارم. بحث من از این جهت روی مجلس بوده و تاکید کردم که مجلس در راس امور است؛ این فرموده حضرت امام (رضوان الله علیه) است ولی امروز شاهد هستیم مجلس به هر دلیلی که بیشتر فکر میکنم به کارنامه خود مجلس بازمیگردد، در راس امور نیست. خب ما در اسفند میخواهیم گام 4 ساله برداریم و خیلی مهم است که این گام را درست برداریم. من در همین تاکیدی که در حوزه مجلس داشتم، گفتم مهم است که مردم ما افرادی را به مجلس بفرستند که دغدغه مردم را داشته باشند، دغدغه آرمانهای انقلاب را داشته باشند.
*اینکه فرمودید مجلس در راس امور نیست، بیشتر اشاره به مجلس دهم است یا کل مجالسی که آمدند و رفتند؟
هم مجلس دهم و هم مجموعه برآیند. اینها در یک فرآیندی این اتفاقات افتاده است. مثلاً وقتی در مجلس یا هر انتخاباتی دوقطبیهای کاذب سیاسی ایجاد میکنیم و بعد این دو قطبیها انجا میآیند و همین فضا باقی میماند، دیگر از رسالت اصلی بازمیمانیم. نمونههای متعددی هست و وجود دارد. همین الان نگاه کنید مثلاً چه معنی میدهد برای موضوع شفافیت در مجلس 100 و چند ده نفر امضا کنند، ولی بعد که این را به رای میگذارند کمتر از 60 نفر رای میدهند.
*56 نفر رای میدهند.
بله. اسم این را چه میگذارید؟ مثلاً امروز دغدغه مردم مسائل اقتصادی ماست. به هر حال در مسائل اقتصادی چه کردهایم؟
*در مورد FATF هم خبرهایی بیرون آمد که ظاهراً مجمع چندین سوال از رئیس جمهور مطرح کرده که اگر به آنها پاسخ دقیق داده شود دوباره بررسی میکنند. این درست است؟
اینها هنوز در دستور مجمع هست، الان هم روی این بحث میشود ولی شما نگاه کنید اینکه میگویم باید مقداری مجلس به این موضوعات توجه کند، خود شما از چه زمانی با بحث FATF آشنا شدید و چقدر مورد بحث شما و در جامعه ما و حتی در بین نخبگان ما قرار گرفته است؟ ولی موضوع FATF، بیست سال است که در دنیا کار خودش را انجام میدهد و وقتی کارنامه FATF و سوابق آن را نگاه میکنیم، اینکه چه کسانی این را شکل دادند، چه ماموریتهایی به عهده دارد، حتماً منافع خیلی از کشورها را در نظر نگرفته است.
حتی منافع خیلی از بخشهای حقوقی و اقتصادی را در نظر نگرفته است، نه فقط کشور ما بلکه حتی در اروپا و امریکای شمالی اینچنین است. امروز اگر نگاه کنید در کانادا وکلای آنجا نسبت به FATF و رفتارهای FATF معترض هستند. خود بخشهای اقتصادی در اروپا و امریکا نسبت به FATF معترض هستند. این نیست که فقط ما معترض هستیم. الان یک بحثی در جامعه است که میگویند همه عضو FATF هستند الا ایران و کره شمالی! خب بله، این از یک نگاه وجود دارد ولی آیا آنهایی که امروز با FATF همکاری میکنند FATF را قبول کردند و از آن راضی هستند یا جزء معترضین آن هستند؟ من نمیخواهم این موضوع را مطرح کنم، این موضوع بحث FATF نیست ولی میخواهم بگویم چرا باید موضوع مهمی که ارکان اقتصاد ما را ... وقتی میگوییم ارکان اقتصاد فقط بحث بانکها نیست؛ وقتی مقررات FATF را نگاه کنید، یک بنگاه معاملاتی املاک در هر محله مکلف است گزارش خودش را به FATF بدهد.
*یعنی این میزان جزئی است؟
بله. سوال این است چرا واقعاً مسئولین ذیربط در این دو دهه گذشته برای این موضوع چارهاندیشی نکردهاند؟ چرا FATF را در دو سال اخیر مورد بحث قرار میدهند؟ چرا الان مردم را با این آشنا نکردیم؟
*گذاشتیم و گذاشتیم در مقطعی که حساسترین مقطع است.
اینها همان چالشهایی است که میگوییم، مدیریت و کارآمدی به چه معنی است. یعنی شما یک قدم جلوتر را ببینید.
*یک چیز دیگری که در این ایام خیلی به آن توجه میشود بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی است و تقریباً میتوان با قاطعیت بیان کرد که یک روح تازهای از زمان آمدن ریاست جدید قوه قضائیه آقای رئیسی، گرفته است. چطور میبینید؟ برخی معتقد هستند این فضا که شروع شده میگویند آقای رئیسی تازه ورود کرده و شاید این از گرمی باشد و یک زمانی سرد شوند. برخی چنین تحلیلی دارند و برخی میگویند چنین پرداختی و اینکه دادگاهها را از طریق تلویزیون نشان دهیم، به این صورت روی مردم اثر منفی میگذارد و انگار همه مسئولان به نوعی آلوده هستند. شما چطور میبینید؟
اصل مبارزه با فساد بدون شک کار پسندیدهای است. این هم وظیفه ماها است و هم توقع مردم است. طبیعتاً در راس آن هم قوه قضائیه است و به نظر من هم باید تشکر کرد و هم باید تقویت کرد که این کار را انجام دهند، ولی این سوال هم در جامعه وجود دارد که آیا ما مفاسد را فقط با اقدامات سلبی باید حل و فصل کنیم؟ یا وقتی حرف از اخلالگر اقتصادی میزنیم، منظور ما از اخلالگر اقتصادی کیست؟ چه کسی اخلالگر اقتصادی است؟
وقتی یک تصمیم کسی که سیاست اعمال میکند و نظر و برنامه خودش را بیان میکند، مسئول هم هست و اختیار هم دارد، قانون هم به او اختیار داده است که نتیجه این میشود فردا صبح دهها هزار نفر در صف خرید سکه قرار میگیرند. بعد با آن کسی که سکه خریده برخورد میکنیم، به نظر شما اخلالگر اقتصادی آن کسی است که در صف سکه ایستاده است یا آن کسی که این تصمیم نابخردانه را گرفته است؟ کدام یک از اینها اخلالگر اقتصادی است؟
قطعا آن کسی که تصمیم گرفته است، ولی الان با هر دو در سطوح مختلف برخورد میشود.
بله، پس میخواهم بگویم ابتدا این را دقت کنیم. وقتی میبینیم در یک وزارتخانه چند صد سامانه برای خدمات وجود دارد، این مشخص است که تعدد سامانهها یعنی اطلاعات دقیق نداشته باشیم. گیرهای ما اینجاست، اینجاست که فساد وارد میشود.
*گفته بودید از سال 56 به آقای رئیسی رسیدید.
بله. اخیراً پسر دوم من که داماد میشد، ایشان ازدواج میکرد، اصرار داشت که خطبه عقد کنار حرم حضرت رضا (ع) باشد و در آنجا باشیم، ایشان خطبه عقد را آنجا جاری کردند و خانوادهها بودند، گفتند اجازه بدهید من خاطرهای بیان کنم. آنجا یک سابقه از قبل انقلاب گفتند که از سال 56 با فلانی آشنا بودیم. بله، آشنایی ما به دوران قبل انقلاب بازمیگردد.
*در این رفاقت 40 ساله فکر میکنید با این شناختی که در این 40 سال دارید آقای رئیسی مسیر را ادامه میدهد یا به قول برخی سرد خواهد شد؟
نخیر. من مطمئن هستم ایشان سرد نمیشوند، روحیه ایشان این چنین نیست ولی کار سختی پیش رو دارند.
*فکر میکنید نخبگان ما، آدمهای شاخص و شناخته شده ما بالاخره هیچ کدام معصوم نیستند و اطرافیان آنها همین طور، آنها در قبال اینکه بالاخره ممکن است اتهامی به یکی از اطرافیان آنها یا خودشان بخورد، باید چطور برخورد کنند؟
اولاً در مبارزه با فساد نباید خط قرمز داشته باشیم. حالا ممکن است هر کسی در یک مجموعهای کار میکند و ممکن است یک فرد یا کارمند و مسئولی در یک ردهای حتی ممکن است، بستگان فرد باشد. اگر او برخورد کرد و خط قرمزی نداشت و آن روزی که خود او مطلع شد، تازه من معتقدم نه اینکه قوه قضائیه پیگیری کند، اگر خود مسئول متوجه شد مسئولی در هر ردهای تخلف کرده است، یک زمانی مطلع نیست و تکلیفی هم بر او نیست، ولی آن روزی که مطلع شد، به نظر من مهمتر از دستگاههای نظارتی یعنی اولین دستگاه نظارتی که مسئول است، خود آن مسئولی است که مطلع میشود زیرمجموعه او این کار را کرده است. از دادگاه بخواهد با عدالت و با اشد مجازات باشد.
*الان - اینکه چیز پنهانی نیست - یکی از همکاران شما در شهرداری هم پروندهای دارد و رسیدگی میشود. در مورد او هم این نظر را دارید؟
هیچ فرقی نمیکند. این مطلبی که بیان میکنم را اگر خودم اجرا نکنم به همین مردمی که گوش میدهند، خیانت میکنم. خواهش من این است که بحث که به اینجا رسید من این مطلب را بیان کنم که شما همین بحثی که مطرح کردند، به هر حال در کشور بحثی در آستانه انتخابات مطرح شد که آمدند به تعاونیهای مسکن ما برچسب «املاک نجومی» زدند.
من اولین کاری که کردم خودم نامه به دادستان کل نوشتم. از ایشان خواهش کردم چنین موضوعی را افرادی مطرح کردهاند و خواهش دارم به طور جد به این موضوع رسیدگی کنید. گفتند دو هزار و 200 میلیارد تومان اموال شهرداری از بین رفته است.
*آنچه ثابت شد 6 میلیارد بود.
نه، 6 میلیارد هم نبود. من توضیح میدهم. دادگاه این را رسیدگی کرد، تا آخرین لحظه من خودم پیگیر این موضوع بودم. 28 هزار نفر در شهرداری تهران که بر اساس قوانین و مقررات مجلس و مصوبات دولت، تعاونیهای مسکن حق مسکن گذاشته و اینها گرفتهاند. اینها این را بیان نکردند و گفتند این تعداد بودند و همان تعداد افراد را هم پیگیری کردیم و مجددا کارشناسی شد. همه کسانی که آنها بیان کردند پیگیری شد. ملکی که 5 سال قبل به تعاونی داده شده یا به افراد بر اساس قوانین و مقررات داده شده، دوباره کارشناسی مجدد شد، خب ممکن است کارشناسان نظرات متفاوت هم داشته باشند و طبیعی است.
به هر حال میخواهم بگویم صاحبان نظر و کارشناسی که نظر دادند و ارزیابی کردند در اینجا 6 میلیارد تومان مابهالتفاوت ارزیابیها بود. وقتی 6 میلیارد تومان در دادگاه معلوم شد، مربوط به هر کدام از افراد بود، همان روز فرد پول را به حساب تعاونی یا به حساب املاک شهرداری ریخته است، یا وقتی بحث از افراد است من خواهش میکنم... من نمیخواهم اسم ببرم، من چندین شهردار منطقه را عزل کردم، دوستان میدانند. در جمع مدیران آوردم و عذر آنها را خواستم. کفش آنها را جفت کردم.
*این مطلبی که درباره بدهیهای کلان شهرداری بعد از شما بیان میکنند، که شما چطور شهرداری را تحویل دادید و با چه میزان بدهی و الان به صورتی است که ادعا میشود شهرداری نمیتواند بلند شود و کار کند، این را توضیح دهید.
اخیراً که بحث شد و قول دادیم خدمت شما باشیم دو برنامه دستخط را گفتم ببینم تم بحث چیست و موضوعات چیست. از قضا شهردار محترم آمده بودند.
*آقای حناچی.
بله. من یک صحبتی از ایشان در اینجا دیدم که شما از ایشان پرسیدید بدهی شهرداری چقدر است؟ ایشان گفتند به قول بیل گیتس، الان یا الان؟ چون میگفت از بیل گیتس پرسیدند ثروت شما چقدر است؟ گفت هر لحظه تغییر میکند من به یاد دارم در این برنامه ایشان گفتند 52 هزار میلیارد تومان بدهی شهرداری است. چه وقتی ایشان اینجا بودند؟
*فکر کنم سه ماه پیش بودند.
بعد یک نامه به شورای شهر نوشتند و نوشتند بدهی شهرداری 62 هزار میلیارد تومان است. من میگویم در این سه ماه این 10 هزار میلیارد تومان از کجا پیدا شد؟ دوستان ما در شهرداری میدانند. وقتی میخواهید بودجه سالانه را تقدیم شورا کنید یکی از آیتمهایی که در ابتدای بودجه میدهید، میزان تراز را باید بدهید که چقدر بدهی دارید و چقدر طلبکارید. پایان سال هم شورای شهر این وظیفه را دارد که تفریغ بودجه انجام دهد، نه تلفیق بودجه! و در تفریغ بودجه میزان بدهی در شهرداری یا هر سازمان معلوم است که چقدر طلبکارید و چقدر بدهکارید.
*این موضوع واضحی است.
بله. جالب است، در سال 96 در ماه آبان ماه وقتی بودجه سال 97 را همین شورا میداده، بدهی که آنجا نوشتند که در مدیریت همین شورا بوده 23 هزار و 500 میلیارد تومان بوده است؛ این بدهی شهرداری بود. منتهی آنجا کار دیگری قبل از این انجام داده بودیم که دو مجموعه شهروند را ... به خاطر اینکه میدانید شهرداری تهران طبق قانون به بیرون شهر حق فعالیت ندارد، بحث این بود که شهروند به خاطر کارآمدی که دارد بقیه شهرها که میخواستند شهروند بزنند بنا شد شهروند ملی عمل کند.
*در کل کشور.
بله. اگر میخواست کل کشور شود ما به عنوان شهرداری تهران نمیتوانستیم سهامدار آن باشیم، چون سهام بانک شهر متعلق به همه شهرداریهای سراسر کشور است و تهران هم یکی از آنها است، شورای شهر تصویب کرد که شهروند را به بانک شهر بدهیم. کارشناسی و قیمتگذاری کردند.
دوم اینکه، بحث این شد که فعالیت اقتصادی که مجموعه شهر آفتاب دارد، میدانید که شهر آفتاب هم خارج از محدوده شهری شهر تهران است، شهر تهران تا آزادگان است و از آنجا به بعد در حوزه شهری تهران نیست، آن هم فعالیت اقتصادی بینالمللی و ملی بود. شورای شهر تصویب کرد که این دو را به بانک شهر بدهند. این 7 هزار میلیارد از 23 هزار میلیارد کم شد و 16 هزار میلیارد شد. 16 هزار میلیارد بدهی ما بوده، البته بعد این دو مورد را به بانک شهر ندادند، وقتی ندادند بدهی همان 23 هزار و خردهای میلیارد شد.
این 16 هزار میلیارد بدهی، چه چیزی پشت این داشتیم؟ ما به عنوان شهرداری 14 هزار میلیارد از دولت طلبکار بودیم که دوره آقای نجفی هم این را اعلام کردند. این حسابرسی شده است. 14 هزار میلیارد تومان طلب از دولت است. یک میلیارد دلار هم مجلس تصویب کرده بود که در دوره دولت دهم به ما ندادند. یعنی یک میلیارد دلار به علاوه 14 هزار میلیارد تومان داشتیم، منهای آن سرمایهها و ظرفیتهایی است که در حوزه سازمان سرمایهگذاری شهرداری گذاشتیم، این حرف سفسطه و مغلطه است و این را قبول ندارم.
به علاوه اینکه همین جا اشاره کردند که بودجه سال گذشته شهرداری 19 هزار میلیارد تومان بوده است. بودجه هم تحقق پیدا کرده است. خب روزی که از شهرداری خداحافظی کردیم، آن سالی که رفتیم بیشترین بودجه ما در دوره تا آخر سال 17 هزار میلیارد تومان بوده است. من میگویم چطور ما با 17 هزار میلیارد تومان آن فعالیتها را انجام میدادیم ولی شما با 19 هزار میلیارد تومان که بودجه هم تحقق پیدا کرده، چرا فعالیتی انجام نمیدهید؟
*یکی از اعضای شورای شهر، آقای میرلوحی، گفته بودند 670 ملک به افراد خاص واگذرا شده است.
ایشان یک مرتبه سر همین حرفها - من اهل شکایت و این حرفها نیستم، ولی به خاطر اینکه معلوم شود اینها حرف درستی نمیزنند، من شکایت کردم - ایشان در دادگاه محکوم شد.
*عجب! شکایت کردید؟
بله. محکوم شد. سر همین حرفها. من میگویم وقتی حرفی زده میشود از قضا قوه قضائیه باید رسیدگی کند. یک زمانی یک عزیزی حرفی زد و گفت در دوره انتخابات این نامزدهای ریاست جمهوری که مورد تائید شورای نگهبان بودند، نسبت به هم حرفهایی زدند، از دو حالت خارج نیست. یا راست گفتند و یا دروغ گفتند. این حرف درستی است. اگر راست گفتید آن نفری که آنجا است باید بابت این جواب بدهد. اگر خدای نکرده من اظهارنظری کردم یا یکی دیگر اظهارنظری کرده و دروغ گفتیم، امروز بابت دروغی که گفتیم نباید جواب دهیم؟ 40 سال است که در این کشور هستم و شماره حساب من و اموال من معلوم است، اینکه چه چیزی دارم معلوم است. کسی این را رسیدگی کند. اگر من دروغ گفتم، آن را یک مرجعی باید رسیدگی کند که به چه حقی میگویید دارایی شما این است. سوال من این است که چرا بقیه نمیگویند دارایی آنها چقدر است؟
*البته الان که میدانید که قوه قضائیه تصویب کرد ...
تصویب کرده است. مجلس هم تصویب کرده ولی محرمانه است. چه فایدهای دارد؟ یا یک چیز دیگری که مطرح میکنند، اسم نمیبرم، یک بنده خدایی که الان عضو شورای شهر هستند و قبلاً شهردار بود و اینجا بود، از ایشان پرسیدم شما آن زمان چقدر تراکم میفروختید. این که تراکم فروشی از کجا شروع شد؟ خودشان اذعان کردند که از زمان من شروع شد. از زمان قبل از من بود. آقای حناچی میگوید قبل از ما شهر را میفروختند و الان ما نمیفروشیم. یعنی واقعاً اینطور است که شما همه را فروختید؟ نقدهایی به شما میکنند که بلندمرتبه سازی کردید.
ما که واقعاً سرپا تقصیر هستیم، ما اصلاً هر نقدی را میپذیریم و هر بحثی شود گردن ما از مو باریکتر است، ولی در قبال حرفهای غیرمنطقی، حرفهایی که افراد به جای اینکه ذهن و مغز و انرژی خودشان را بگذارند و به این مردم خدمت کنند، مجبور هستند با چانهشان مجموعه را اداره کند. وقتی کسی کار نمیکند و میخواهد در قدرت بماند و با چانهاش هم اداره کند هر حرفی را بیان میکند.
من سوال میکنم چه کسی در همان اوایل دهه 70 که در شهرداری آمدند، طرح تفصیلی شهر نوشته شد وزیر مسکن و شهرسازی به شهرداری ابلاغ کرد، چه کسی در کشو گذاشت و با افتخار در آن را بست و گفت من این را اجرا نمیکنم و خودش هر کاری خواست انجام داد؟ آقای رنجبران روزی که ما به شهرداری آمدیم از زمان فرمانفرما تا این زمان شهر طرح جامع نداشت. ما توانستیم طرح جامع به تصویب برسد و طرح تفصیلیها به تصویب برسد و همه اینها تحت سیستم گذاشتیم. من تعجب میکنم این روزها جشن میگیرند و افتتاح میکنند که ما شهرسازی را مکانیزه کردیم. شما تهران دات آی آر را ببیند، در سال 91، 92، 93 و همه این سیستمها هوشمند است و الان شهرداری این افتخار را دارد که آن زمان حتی دولتهایی که با ما مخالف بودند، در هوشمندی بالاتفاق چند سال متوالی شهرداری تهران رتبه اول در کشور را داشت. این کارها انجام میشد.
حالا من بخواهم عدد و رقم بدهم، کلاً 12 طبقه به بالا بلندمرتبهسازی میشود. جالب است بدانید حدود 790 تا ساختمان 12 و به بالا در شهر تهران بیشتر نیست. آمارها دقیق است. حالا ممکن است عدد من چون الان این سوالات را میپرسید، ممکن است مقداری عددها متفاوت باشد. حدود یعنی مقداری بالا و پائین باشد، نه اینکه 200 تا تفاوت کند. اینها حدود 480 مورد از این 700 و خردهای، قبل از سال 84 است که در تهران ساخته شده بود.
*یعنی 300 و خردهای زمان شما بوده است.
بله. این 300 و خردهای که زمان ما بوده، در حقیقت 160 مورد برای تصمیمات قبلی بوده و 480 موردی که میگویم که از قبل ساخته شده، حدود 200 و خردهای پروانه نداشتند و ساخته بودند. این حرفها زده میشود. همین الان از شهرداری تهران بپرسید درآمد شهرداری از کجا است؟ 19 هزار میلیارد تومان درآمد دارند، چه کار میکنند؟ از کجا میآورند؟ در همین کسری بودجه مشخص است که چقدر از محل فروش تراکم است.
*شاید از خیلی مردم این را بگویند که آقای قالیباف خیلی کار کرد، انصافاً در این 12 سال در تهران خیلی کار کرد، اما در قضیه بلندمرتبهسازی همین آماری که دادید به خصوص غرب تهران، چیزی که دیده میشود، این است که خیلی انبوه سازی شده است. این انبوهسازیها جوابگوی امکاناتی که به مردم میدهد نیست. این انتقاد را قبول دارید؟
بله؛ این نقد وارد است. یعنی شهروندی که در شهر نگاه میکند، از خودش سوال میکند تا چه زمانی باید در تهران خانه بسازیم؟ شهروندی که در شهر قدم میزند میگوید چقدر باید ماشین اضافه بشود؟ من در این مورد به مردم حق میدهم. این نقد را افرادی به شهردار وارد میکنند، ولی میگویم آیا این نقد تنها به من وارد است یا به اشکالی که در ساختار وجود دارد، وارد است؟ اینکه میگویم مجلس باید در رأس امور قرار بگیرد، سال 62 یا 63 وقتی شهرداریها مستقل شدند دولت آن زمان موظف کردند ظرف مدت 6 ماه لایحه منابع پایدار شهرداریها را بیاورد. تا الان چنین اتفاقی رخ نداده است. به هر حال وقتی شهرداری از بودجه دولت جدا میشود و بناست خودش مستقل باشد و خودش مستقل میشود منابع درآمد آن معلوم نمیشود جز پروانه ساختمان چه چیزی دارد؟ مدیریت شهری ما اشکال ساختاری دارد. همه بحث ما شهرداری نشود ولی من همه تلاشم را کردم که مدیریت یکپارچه شهری درست کنیم.
*94 که برجام به نتیجه رسید برای آقای ظریف نامه نوشتید و به او خداقوت گفتید و در انتخابات 96 هم گفتید هر دولتی بود این مسیر را میرفت و یک جایی گفته بودید، برجام دو خاصیت خوب داشت که نشان داد که ما چقدر قابل اعتماد هستیم و پای حرف خود ایستادیم و دیگری اینکه به مردم و افرادی که فکر میکردند همه چالهها پر میشود و مشکلات ما با امضای قرارداد مذاکره با امریکا حل میشود ثابت شد این ها غیرقابل اعتماد هستند. آیا هنوز هم روی گفتههای خود هستید؟
بله.
*فکر میکنید این مسیر درست طی شده است؟
بله. آن روزی که این حرف را بیان کردم، حرفم این بود که مجموعه تصمیمی که برای برجام گرفته شد که فقط موضوع هستهای و از جهت سطح، فقط در سطح وزیر امور خارجه، یعنی موضوع فقط هستهای و سطح ارتباط هم وزیر خارجه، این تصمیم نظام بود. این در دولت آقای احمدینژاد تصویب شد. در دولت اقای روحانی نبود منتهی در این صحبتها من حرفی بیان کردم که از من پرسیدند با مذاکره موافق هستید؟ گفتم به شرطی که بدانیم مذاکره، یک روش مبارزه است. اشکالی که وارد است در اینجا است.
ما باید بدانیم با دشمن حرف میزنیم. این دشمن است. آدم به دشمن نمیتواند اعتماد کند. اینجا بود که گفتم مذاکره یک روش مبارزه هم هست. لذا این بحثی بود که من معتقد بودم، البته دوستان در حوزه مذاکرات واقعاً زحمت کشیدند به همین دلیل من از آقای ظریف وظیفه داشتم تشکر کنم، همین که باز دیدید رابطه گرمی با دولت نهم و دهم و یازدهم نداشتیم،
*عدهای میگفتند یازدهم بهتر بوده است.
نه، ولی روزی که آقای احمدینژاد از دولت بعد از 8 سال تلاش آمدند، من وظیفه اخلاقی خودم دانستم، خدمت ایشان رسیدم و خداقوت به ایشان گفتم و جلسه سه ساعته همان زمان انجام شد. یک ماه بود که از ریاست جمهوری آمده بودند.
*حالا خداوکیلی این دیداری که اخیراً پیش آقای احمدینژاد رفتید، برخی میگویند بوی ائتلاف و مجلس میآید. واقعاً اینطور است؟
نه، ما همان عید بود که رفتیم. بحث احوالپرسی بود. ایام عید بود. یکی به من میگفت آقای احمدینژاد را میبینید؟ گفتم بله ما هر جلسه مجمع نزدیک هم هستیم و آنجا هم را میبینیم و احوال هم را میپرسیم. بحثی که الان اشاره کردم، واقعا ریشه در این دارد که وقتی نگاه میکنیم، میبینیم این موضوعات و جریانات سیاسی در کشور ما پدرخواندههایی دارند. آن نامهای که به جوانان نوشتم از اینجا بود. یک پدرخواندههایی وجود دارد. این پدرخواندهها در حین اینکه در شعار دادن با هم متفاوت هستند، ولی در عمل یکسان هستند. به هر حال این وضع اقتصاد ماست. ما به هیچ یک از این پدرخواندهها در زندگی سعی کردهام نه دلبستگی داشته باشم و نه عقد اخوت داشته باشم. نامهای که به جوانان نوشتم از اینجا بود و گفتم تا خودتان در میدان نیایید این کار ادامه دارد.
*در به همین پاشنه میچرخد.
بله. الان هم همین را میگویم.
*متولد 1340 در طرقبه هستید؟
بله.
*پدر شما هم از کسبه و معتمدان بودند و هنوز هم در قید حیات هستند.
بله.
*پدر یک جمله به شما میگفتند که پول مفت به شما نمیدهیم.
بله.
*واقعاً اینطور بود؟
بله. ما مدیون خیلیها هستیم. ما مدیون امام و شهدا هستیم و به طور ویژه، مدیون پدر و مادر خود هستیم. از این باب بیان میگویم که یک خانوادهای هستیم که 6 خواهر و بردار بودیم.
*چند خواهر و چند برادر بودید؟
4 برادر و دو خواهر هستیم.
*یکی از برادرها هم شهید شدند.
بله. حسن، اخوی کوچک ما شهید شد. یک زمانی میشد هر 5 تا جبهه بودیم، یعنی 4 پسر با پدر جبهه بودیم. همه با هم توفیق داشتیم جبهه بودیم. پدر ما از ابتدا من یعنی دوره ابتدایی و دوره مدرسه ابتدایی که میرفتیم، ما را با کار آشنا کرد.
*چه سالی ازدواج کردید؟
سال 62 ازدواج کردم.
*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
از همان دوره مبارزات و زمانی که در دبیرستان درس میخواندیم، خدا رحمت کند شهید فاضل حسینی، شهید جامی و خیلی از بچههایی که آن دوره بودیم، مدرسه ما خاصی در حوزه و بحثهای مبارزاتی بود، این از همانجا با تیمی که بودیم یکی از افراد برادر خانم ما بود که در همان انقلاب با هم بودیم. موقعی که جبهه بودیم یکی از دوستان ما پیشنهاد داد و ما هم پذیرفتیم و خود او هم بانی شد و صحبت کرد و دنبال این کار رفت.
*یعنی در مدرسهای که بودید با برادر خانم با هم بودید.
بله. پدر خانم معلم من در دوران دبیرستان بودند.
*عجب! فرهنگی بودند.
بله. آقای مشیرالاستخاره که همه میشناسند و در اداره کل مشهد و از چهرههای انقلابی بودند.
*در قید حیات هستند؟
بله. از چهرههای فرهنگی و انقلابی آنجا بودند. همه روحانی و روحانی زاده بودند.
*خطبه عقد هم خدمت امام رفتید.
بله. خطبه عقد را 17 ربیع سال 62 خدمت حضرت امام روز دوشنبهای بودیم.
* جماران رفتید.
بله. از جبهه آمدیم و خانواده اینجا آمدند و خدمت حضرت امام رفتیم.
*مهریه چقدر بود؟
14 سکه بود.
*امام توصیهای نداشتند؟ اینکه «با هم بسازید» یا توصیه دیگری داشتند؟
خانم ما سیده هستند و موقعی که خطبه عقد تمام شد دست ایشان را رفتیم ببوسیم، احساس کردم مطلبی میخواهند بیان کنند و من سرم را جلو آوردم و ایشان خیلی آرام چون پدر و مادر خودم و پدر و مادر خانمم حضور داشتند - چون آن زمان محدودیت بود اجازه دادند، چون بچه رزمنده بودیم و لطف کرده بودند و اجازه دادند – آقای شیخ حسن صانعی ...
*که الان هم عضو مجمع تشخیص مصلحت هستند.
بله. ایشان وکیل من بودند و حضرت امام هم وکیل خانم بودند. بعد خطبه عقد تمام شد من سرم را جلو آوردم امام در گوش من فرمودند خانم شما سیده هستند، در طول عمر زندگی خود مکلف به خوش خلقی و خوش رفتاری هستید.
*عروسی دخترتان برای شما حاشیهساز شد؛ یعنی حاشیه درست کردند، سخت بود.
بله. بداخلاقیهایی که میگوییم همینهاست. الان که بحث شخصی شده من این مطلب را بیان کنم، آقا اسحاق ما و دختر آخر من، مریم خانم، وقتی این دخترم علوم اجتماعی دانشگاه تهران قبول شد، من گفتم خواستگار دارید و ازدواج کنید، قبول نمیکردند و میگفتند اجازه دهید حداقل لیسانس را بگیریم و ایشان لیسانسش را گرفت، برای بحث ازدواج خواستگارهای متعدد میآمدند و باز گفتیم لیسانس گرفتید و حالا ازدواج کنید. قبول کردند، فقط گفتند از شما خواهش دارم. گفتم چه چیزی؟ گفتند من را به قدرت و به ثروت ندهید. خب داماد من بهش افتخار میکنم؛ از خانواده رزمنده و خانواده شهید هستند. جوانی که روزی با دختر من ازدواج کرد نه ثروتی داشت، نه پولی داشت.
شب ازدواج حداقل یک تعدادی مهمان داشتیم. محلی در شهرداری تهران هست که در پارک لویزان، تمام کارمندان شهرداری آنجا میروند. آنجا جایی است که میتوانند استفاده کنند. من هم به عنوان شهردار مراسم را آنجا گرفتم مثل بقیه. بعد نگاه کنید چه جنجالی درست کردند و متاسفانه عکس یک عروسی دیگری را که با خانواده بودند و 8-7 بنز گذاشته بودند و هزار بحث دیگر بود، این را پخش کردند و گفتند این عروسی فلانی است. مردم وقتی این را نگاه میکنند چه فکری با خود میکنند؟ بحثهای این شکلی بداخلاقیهایی است که وجود دارد. سوال من اینجا است که چرا واقعاً سیستم قضائی برخورد با این افراد ندارد؟
*اگر شما شهردار نبودید و آن زمان برای ریاست جمهوری آمده بودید دیگر، این کار را با شما میکردند؟
یک نکته بیان کنم که از پدرخواندهها در حوزه سیاست گفتم، شما نگاه کنید تا دی ماه سال 83 که من هم فرمانده نیروی انتظامی بودم، هیچ بحثی هم از آمدن من در عرصه قدرت و سیاست نبود. شما یک مورد از این موارد در زندگی من نمیبینید که کسی شایع کرده باشد. حتی در همین مباحث کوی دانشگاه که صحبت میشود، من فروردین 83 از نیروی انتظامی بیرون آمدم تا دی ماه که پا در سیاست نگذاشته بودم، جریانات سیاسی را نگاه کنید، در رابطه با عملکرد من در ناجا، در رابطه با مسائل دانشگاه و رفتار با دانشجویان آن زمان در دولت آقای خاتمی نظرات ایشان نسبت به من نگاه کنید. نظرات آقای معین را آن زمان نگاه کنید. همه میگفتند پلیس از این بهتر نمیتوانست رفتار کند چون من رفتار سیاسی نمیکردم.
*آن زمان در طیف دانشجویان صحبت میشد، میگفتند یک نفر آمده و متفاوت است. آقای طلائی را مثال میزدند و میگفتند کسی را نزد ما فرستاده تا صحبت کند.
جالب این است که قضایای کوی دانشگاه سال 78 اتفاق افتاده است. تیر ماه 78 این اتفاق افتاده است و من تیر 79 یک سال بعد آمدم.
*دقیقاً بعد از آن اتفاقات شما جایگزین شدید و اوضاع طور دیگری شد.
حالا شما نگاه کنید در حوزه سیاسی اتفاقات کوی دانشگاه را به من ربط میدهند. این همان جایی است که من میگویم پدرخواندههایی وجود دارند که این پدرخواندهها تحت هر شرایطی میخواهند، اینجا را حفظ کنند.
*میخواندم که شما قبل از انقلاب و 16 سالگی در فعالیتهای اجتماعی بودید، پای منبر حضرت آقا و شهید کامیاب و شهید هاشمینژاد و شهید دیالمه بودید.
این را از کجا خواندید؟ (میخندد)
*فعالیتهای شما از آنجا شروع شد.
بله، در واقع قبل از پیروزی انقلاب فرصت شد به دلیل این که پدربزرگ ما در مشهد زندگی میکرد به رحمت خدا رفت، مشهد پیش مادربزرگم آمدم. به نوعی از طرقبه هجرت کردیم و در آن محیط دبیرستان که درس را شروع کردیم، با بچههایی آشنا شدیم مانند شهید فاضل حسینی که آنجا اتفاقی کار کردیم.
*با همانها انجمن اسلامی زدید؟
بله.
*که بعد انجمن اسلامی خراسان هم زدید.
بله. بعد با آقا آشنا شدیم. آن زمان هم نماینده آقا در مشهد آیت الله محامی بودند.
*لحظه پیروزی انقلاب کجا بودید؟
خیلی تلاش کردیم که در 12 بهمن خودمان را به تهران برسانیم. آن روز را توانستیم به تهران بیاییم و آمدیم. بعد برگشتیم و لحظه پیروزی انقلاب ما مشهد بودیم.
*دو تا سوال جبههای از شما بپرسم که زیاد پرسیده شده، ولی از زبان شما شنیدن دارد. اول اینکه بعد از خرمشهر خیلیها معتقد بودند که میشد جنگ را تمام کرد. واقعاً میشد؟
نه! حداقل الان خیلی روشن است که نمیشد. آنها اعلام آتشبس کردند و گفتند ما آتس بس میدهیم و از خاک ایران هم عقب نشینی میکنیم یک عقبنشینی هم کردند ولی این عقبنشینی همه تاکتیکی بود. او نیروهای خود را از دشت مهران جمع کرد ولی ارتفاعات کله قندی را نگه داشت. ارتفاعات مربوط به قلاویزان را نگه داشت. این ارتفاعات متعلق به ما بود، ولی به هیچ عنوان امکان استفاده از شهر مهران و مسیر مهران به دهلران و صالح آباد به مهران را نداشتیم.
*ارتفاعات دست آنها بود.
تنگه ... دست آنها بود. در حقیقت یک عقبنشینی تاکتیکی کرد. با نیروی کمتر مواضع مستحکمی را گرفت. هرجا عقبنشینی کرد، در حقیقت اشکالات نظامیاش را مرتفع کرد و همه جاهای مهم و کلیدی ما را در مرز که خاک ما بود نگه داشت. برخی فکر میکردند عقبنشینی کرده است. نشان میداد که ما سنگرها را خالی کردیم و رفتیم. یک بحث این بود که برخی سادهاندیشی میکردند و برخی هم میگفتند جنگیدیم و خرمشهر را گرفتیم، به یاد دارید آخر جنگ دوباره صدام به ما حمله میکرد؟
*بله.
دوباره صدام برخی جاهایی که اول جنگ ... مثلاً همین جاده اهواز - خرمشهر در سال 67 مجدد تانکهای عراقی تا روی جاده اهواز - خرمشهر آمدند. آن زمان افراد چه میگفتند؟ خیلی این نکته مهمی است. همان زمان تحلیلگران و آدمهایی که به نظر من از نظر نگرشی و باور نداشتن به سنتهای الهی میگفتند از خرمشهر تا الان 6 سال اضافه جنگیدید، این همه شهید دادید و نه کربلا را آزاد کردید و صدام قدرتمندتر است و راه کربلا هم از قدس نگذشت و این همه شهید دادیم، چرا همان زمان خرمشهر آتشبس را نپذیرفتید و کشور این همه به زحمت نمیافتاد. این حرف را سال 72-71 میزدند.
امروز که اینجا نشستهایم این سوال را میپرسم که صدام کجا است؟ حزب بعث کجا است؟ ما کجا هستیم؟ آیا واقعاً این حرف امام تحقق پیدا کرد که راه قدس از کربلا میگذرد؟ آیا قبول داریم امروز عقبه جهان اسلام ما از شبه قاره هند تا مدیترانه در روی زمین وصل هستیم؟
*همین چیزی که شما بیان میکنید، بهتر می دانید مرز بوکمال با سوریه که آقای عادل عبدالمهدی باز کرد، الان تمام وحشت اسرائیل از همین است.
نگاه کنید، پس صبر ما کم است. سنتهای الهی همین جاست. آن روز را تصور کنید که ما خمپاره 60 نداشتیم بزنیم. یک خمپاره 60 نمیتوانستیم تولید کنیم. بعد امروز شما با پدافند طراحی خود ایران، موشک طراحی خود ایران با نام «سوم خرداد» در بالای ارتفاع 50 هزار پا پهپادی که فقط 4 نوع آن در دنیا امریکاییها تولید کردند، را میزنیم.
توئیت کردم گفتم که داشتن تکنولوژی یک بحث است، جرات زدن مهمتر است. خیلیها این تکنولوژی را دارند و نمیزنند. این تجاوز را میزنیم. ما امروز در قدرت نظامی جزو 5 قدرت برتر هستیم، در تکنولوژی صنعتی جزو قدرت برتر هستیم. اینها همه هستند ولی این باور را در حوزه اقتصاد نداریم. حرف را بخواهید سیاسی یا هر چیزی بگیرید، وقتی ما میگوییم به جای خدا با کدخدا ببندیم، اشکال از اینجا شروع میشود.
*نکته دیگر نامهای است که فرماندهان جنگ برای امام در آخر جنگ نوشتند، که آقا محسن برده بودند برای نیازمندیهایی که برای جنگ ضروری بود، چند درصد فکر میکنید تاثیر در پذیرش قطعنامه توسط امام داشت؟
البته آن نامه را فرماندهان ننوشتند. آن نامه را فرمانده کل آقا محسن نوشتند و ممکن بود با برخی از دوستان در حوزه قرارگاه خاتم مشورت کرده باشند. آن نامه را ایشان نوشتند من بعید میدانم حداقل تحلیل من این است که آن نامه بخواهد اثرگذار به تصمیم ادامه یا عدم ادامه جنگ باشد. آن نامه این بحث را داشت که نیازهای حداقلی جبهه آنجا مطرح شده بود ولی بنا این نبود اگر این نباشد نمیتوانیم بجنگیم. مگر روز اول که به جبهه رفته بودیم کدام یک از اینها را داشتیم؟
واقعاً به این گردن نهیدیم که اگر امروز موفقیتی که توضیح دادم پیدا شده، برای این بود که امام برای ما امام و ولی بود و آن روز اگر قطعنامه را پذیرفتند ما در هر دو تابع بودیم. مضمون حرف امام بود که سر چاههای نفت خودمان را میبندیم. خب چرا نبستیم؟ حالا امروز دشمن ما بانی شده که نفت ما را نخرد. من میگویم این فرصت بزرگی برای ما است. یعنی حداکثر 50 میلیارد دلار برای اداره کشور نیاز است. واقعاً اقتصاد ما نمیتواند 50 میلیارد دلار نمیتواند داشته باشد؟ من عرض میکنم بزرگمردانی در این کشور هستند و تجار بزرگی داریم، تولیدکنندگان بزرگی داریم، کسانی که واقعاً در این کشور به مردم و آب و خاک و دین خود عشق میورزند، همین الان فقط کشورهای همسایه ما 200 میلیارد دلار، این اعداد مطالعه شده و قطعی است، ظرفیت صادرات داریم، از همین توانهایی که در داخل وجود دارد.
من معتقد نیستم که تحریم یک کاغذ پاره است. تحریم سخت است، ولی من به شما عرض میکنم همین تحریم برای ما بزرگترین فرصت است. تهدید نیست. همین نابسامانی که در مالیات داریم، نابسامانی که در قاچاق کالا داریم، نابسامانی که در قاچاق کالا به خارج داریم، چون الان با اختلاف ارز آن هم شروع شده، مشکلی که در نقدینگی داریم، همه اینها قابل حل هستند. اینکه میگویم قابل حل هستند، در یک برنامه 5 ساله ما میتوانیم اقتصاد خود را به آرامش برسانیم و آماده جهش بزرگی کنیم.
*آقای حاجیزاده (فرمانده هوافضای سپاه) در یک جلسهای اشاره کرد خیلی از موشکیهایی که میبینید حاصل دسترنج همین محمدباقر قالیباف است ولی صدای این را درنمیآورد. درست است؟
من بسیج بودم و رفتم نیری هوایی، آن روزی که حضرت آقا که تصمیم گرفتند من بروم و مسئولیت این چنینی داشته باشم برنامه این شد که قدری درازمدتتر بحثها را دنبال کنیم. کارهایی را آنجا به طور جدی پایهگذاری کردیم و پایهگذاریهای اساسی، کلیدی و مهم داشتیم که من فکر میکنم نقطه عطفی در نیروی هوایی سپاه اتفاق افتاد. پایهگذاریهای بحثهای زمین به هوا و ادامه بحثهای زمین به زمین و بقیه بحثهای مربوط به حوزه پهپاد پایهگذاری جدی و اساسی شد. همین جا بود که ما متمرکز به نیروهای با توان جوان و خارج از محیط آنجا شدیم. انها به سیستم جذب شدند.
*خارج از محیط آنجا یعنی دانشگاهی؟
بله. یعنی فرصتهای دانشگاهای زیادی را داشتیم یعنی همان ارتباطی که آقا مرتب تاکید میکردند رابطه بین دانشگاهها را با مجموعههای صنعت برقرار کنید، این کار خیلی دقیق و عمیق آن زمان اتفاق افتاد. به یاد دارم وقتی حضرت آقا فرمودند فلانی باید این کار اینجوری انجام شود ولی گفتند حدود 9 تا 10 سال زمان میبرد ولی الان باید کاری کنید که در یک سال این کار انجام شود، ولو به طور موقت، تا بعد آن کار اساسی را انجام دهید. من هم قبول کردم و پیگیری شد.
چون نمیتوانم جزئیات این بحث را بیان کنم، تلاش کردم آن کار اصلی که بنا بود 9 تا 10 سال زمان ببرد همان کار را در یک سال به نتیجه رساندیم و از ایشان مجوز اولین شلیک را خواستم. ایشان هم دادند و ما شلیک را هم انجام دادیم. بعد که نتیجه را به ایشان گزارش میکردم که این کار انجام شده، نوار را آوردیم که ایشان فیلم را ببینند، تا آنجا نگفتند اصل کار اتفاق افتاده است. واقعاً اشک شوق را در چشمان ایشان دیدم.
*قبل از اینکه به ناجا برسیم شما زمانی که فرمانده نیروی هوایی سپاه بودید نامهای را سرداران سپاه به رئیسجمهور وقت نوشتند و شما هم امضا کردید.
بله.
*چه بود و چه حسی میگفت نامه را بنویسید؟ آن زمان کار درستی بود؟
بله. من معتقدم کار درستی بود، حالا برخیها این را بر این گذاشتند که نظامیها دخالت در مسائل سیاسی کردند، اصلاً اینطور نبود. خود آقای خاتمی هم چنین برداشتی از این نامه نداشتند. نامهای خدمت ایشان نوشتیم که احساس کردیم اتفاقاتی رخ میدهد که از آن بوی خوبی به مشام نمیرسید. به یاد دارید که راهپیمایی کنید و فلانجا بروید. از این بحثها وجود داشت و بعد آدمهایی که باید جلوی این کار را میگرفتند و خودشان باید در این کار نقش بازدارندگی ایفا میکردند و توجیه میکردند، خودشان به این کارها را دامن میزدند. وقتی اینها را دیدیم و شاهد بودیم که یک تعللی در تصمیمگیریها در این حوزه وجود دارد. خیلی برادرانه و دوستانه نوشتیم، متن نامه روشن است، خدمت آقای خاتمی نامه نوشتیم و امضا کردیم و بانی نامه هم، من و آقای سلیمانی بودیم.
*شما و حاج قاسم؟
بله. بقیه دوستان هم قبول داشتند و این نامه را نوشتیم. واقعاً آقای خاتمی با این نامه خیلی خوب برخورد کرد. ماها را صدا کرد، 6 نفر پیش ایشان رفتیم، واقعاً نسبت به نامه عکس العمل مثبت نشان دادند و دنبال کردند. به هر حال به نظر من آن نامه تاثیر خود را گذاشت و از یک انحرافی که فتنهانگیز بود، جلوگیری کرد.
*بعد هم با حکم آقا به ناجا رفتید. چطور خبردار شدید؟ صدا کردند و صحبت کردند؟
خب ما دیگه واقعاً با یک تلاش خاصی کار نیروی هوایی را دنبال میکردیم، همین بحثهای مربوط به هوافضا. یک روزی ایشان من را صدا کردند و گفتند من تصمیم گرفتم شما به نیروی انتظامی بروید. دو نفری بودیم. ایشان و من بودم. واقعیت قصه من خیلی جا خوردم، چون دو سال و اندی بود که نیروی هوایی رفته بودم و آنجا هم برنامه خیلی مفصلی گذاشته بودیم که کار را پیش ببریم. من خدمت ایشان عرض کردم که هر کسی که به شما مشورت داده به آنجا بروم مشورت خوبی نداده است. من اصلاً این کاره نیستم و اجازه دهید به ناجا نروم. کمی مقاومت کردم. ایشان فرمودند من با هیچ کسی مشورت نکردم و خودم تصمیم گرفتم و هیچ کسی هم جز خودم مطلع نیست. الان هم نمیخواهم این کار را انجام بدهم و فقط گفتم که شما آمادگی ذهنی داشته باشید و به کسی هم چیزی نگویید، فقط چون میدانستم برای شما سخت است - این مطالبی که بیان میکنم مضمون کلام ایشان است - آمادگی پیدا کنید، هم از جهت روحی آمادگی پیدا کنید و هم فکر کنید که چه کار میخواهید انجام دهید. زمان هم دارید. بعد شما را صدا میکنم و میگویم چه زمانی است.
فکر میکنم از آن صحبت تا بعد که بقیه مسائل مطرح شد و من رفتم، قریب به 40 – 50 روز گذشت. یکی از زمانهای سخت من همینجا بود که باید از یک طرف تمام فشار و توان کار خودم را در نیروی هوایی انجام میدادم و یک فکر میکردم که جای دیگری هم باید بروم. واقعاً یک پارادوکس عجیبی بود. ایشان نهایتاً گفتند و تصمیم گرفتند و بعداً ما به نیروی انتظامی رفتیم، ولی به نظر من بعد از دوران دفاع مقدس، من اقرار میکنم که یکی از بهترین دوران من دوران نیروی انتظامی بود و واقعاً خیلی بچههای خوب، با معرفت، پرکار و پرتلاشی هستند.
اینکه میگویم چالش کشور ما چالش مدیریت و برخی مواقع بیاعتمادی به مردم و این بدنه زحمتکش حوزه اجرایی کشور است. من خودم چنین تصوری از نیروی انتظامی نداشتم و وقتی رفتم، دیدم چقدر اینها در این کار شریف هستند و پای کار و زحمتکش هستند و شرق کشور با آن ناامنیها را ارتش و سپاه هم بودند، همه رفتند و ما با ناجا آنجا ایستادیم و این بچهها برای حفظ این مردم و امنیت این مردم شجاعانه و آگاهانه و افتخارآمیز جان دادند.
*این قصههایی که در مناظرهها مطرح شد برای سال 81 و دانشگاه علامه بود؟ بحث گازانبر و اینها.
BBC یک چیزی میگفت و اینها یک چیز میگفتند. این از بحثهایی بود که توضیح دادم که این کار را انجام میدادند. در حوزه نیروی انتظامی من این را بیان کنم که قبل از اینکه من ... از دی ماه 83 به این طرف همه این حرفها را میشنوید، به آن طرف، هیچ صحبتی نیست و فقط هیستوری سایتها را بزنید و نظرات آقایان را در دانشگاهها ببینید. هیچ حادثه 18 تیری اتفاق نیفتاد.
*اصلاً به یاد دارم آن زمان خبرنگار تازه کار بودیم، در میدان میآمدیم و خبرهای مکتوب تهیه میکردیم. خود دانشجوها میگفتند آن زمان گذشت. آقای طلایی هم آن وسط میرفت و برای ایشان سوت و کف و دست میزدند.
بله، من به یاد دارم در همین کوی دانشگاه رئیس دانشگاه را داخل کوی راه نمیدادند، ولی من و آقای طلایی را راه میدادند، ولی در حوزه نیروی انتظامی این نکته را بیان کنم که واقعاً یک هویتسازی شد. یعنی نوگرایی در تجهیزات اتفاق افتاد، در رفتار اتفاق افتاد، در مراکز آموزشی و دانشکدهها اتفاق افتاد. پلیس زن وارد مجموعه شد.
الان پلیس میگوییم، تا آن روز کسی حرف از پلیس نمیزد. همه میگفتند نیروی انتظامی؛ ناجا. به علاوه اینکه 110 آمد و مجموعهای که هم امنیت آورد و هم امنیت توام با عدالت آورد. جالب است بدانید بودجه نیروی انتظامی وقتی ما در نیروی انتظامی رفتیم 3.2 درصد از بودجه کل کشور بود. وقتی ما از نیروی انتظامی بیرون آمدیم این به 3 درصد رسید؛ یعنی 2/0 درصد بودجه کاهش یافت ولی همه احساس میکردند که پلیس مدرن شد.
*اینکه 3.2 به 3 رسید از کجا تامین اعتبار میکردید؟
اینجا است که میگویم مشکل کشور ما مشکل پول نیست. پول هست، اگر بخواهم این را توضیح دهم که چگونه این کار انجام شد واقعاً مفصل است ولی یک بخشی اینجاست که همین 110 درست است که به مردم خدمت داده میشد ولی واقعاً مردم در حقیقت به ما خدمت میدادند. چطور؟ یعنی مردم هر حادثهای میدیدند و هر اتفاقی رخ میداد بلافاصله به 110 زنگ میزدند. من چقدر باید گشت میزدم تا بفهمم و نمیفهمیدم؟!
*در اینجا صرفهجویی میشد.
نه تنها صرفه جویی میشد که موثر کار میکردیم. بیخود در خیابان گشت نمیزدیم. مردم بودند، اگر به من بگویند چرا اقتصاد زمین خورده میگویم به خاطر این که اقتصاد دولتی هستیم و مردم را حذف کردیم. فساد برای این است و هر چقدر مبارزه کنیم تمام نمیشود. ما میگفتیم چرا باید پاسپورت صادر کنیم؟
*پلیس به اضافه 10 هم زمان شما بود.
بله. اینها را مردم فراموش کردهاند و باید فیلمها را بگذارید که واقعا نوستالژی است. از اینکه میرفتند در آزمایش تهران گواهینامه میگرفتند. اینها را به یاد داشته باشید.
*من از اینها بودم. (میخندد)
وقتی میرفتید سه خط میدیدید. آبی و سبز و قرمز.
*بله.
به یاد دارید؟
*بله؛ همینها بود
13 هزار تا 14 هزار نفر در روز آنجا مراجعه میکردند. جوان مردم آنجا علاف میشد. الان گواهینامه کجاست؟ چه کسی گواهینامه میدهد؟ اشتغال ایجاد کرد، دقت را بالا برد، نظم را بالا برد، برونسپاری شد و مردم آمدند.
*در 84 چطور شد که با این همه کار در ناجا دل کندید و عالم سیاست را شروع کردید؟
نوع چرخش کارهای من را واقعاً چون بعد از جنگ عمدتاً یا در بسیج فعال بودم و غیر از مقطعی که در نیروی هوایی بودم، عمدتاً با مردم سروکار داشتم. یا در بسیج بودیم یا سازندگی و یا در نیروی انتظامی بودیم. در نیروی انتظامی هم با مردم سروکار داشتیم. وقتی با این بحثها بعد از جبهه آشنا شدم، دیدم این مشکلات واقعاً قابل حل هستند. نمونه این را در ناجا دیدیم که قابل حل بود. در حوزه قرارگاه سازندگی پروژههای بزرگی داشتیم و بحثهای مفصلی در دهه 80 داشتیم که فرصت نشد بیان کنم.
* شما به عنوان یک فرد کاری و به ثمر نشان و درست و حسابی جا افتاده بودید، ولی آن زمان نوع تبلیغات شما طوری بود که یک فاصلهای انداخت، قبول دارید؟
حالا من ...
*آن زمان میگفتند شعار قشر خاکستری که میگویند باید جذب کنیم و ...
ما اصلا قشر خاکستری نداریم. این چه حرفی است که بیان میکنیم. آقای رنجبران امروز به عنوان اسلام انقلابی و به عنوان اسلام سیاسی امام در مسند قدرت هستیم و همه این 80 میلیونی که در این کشور زندگی میکنند در سایه قدرت هستند. همه اینها شهروندان ما هستند. انقلابی اصیل کسی است که برای تک تک مردم ایران دل میسوزاند. حالا یک عده قالیباف را قبول ندارند، اشکالی ندارد.
*و این اتحادی که قرار بود بین شما شکل بگیرد کلاً همه چیز بهم ریخت. سال 92 هم همین طور بود و سال 84 هم همین طور بود. آن چیزی که وعده کرده بودید و اینکه میگفتند پیمان شکستند و آقای ناطق به شدت ناراحت شده، چی بود قضیه؟
حداقل یک جمع چهار نفره و پنج نفرهای ...
*شما و آقای محسن رضایی، آقای احمدینژاد، آقای لاریجانی بودید. آقای ولایتی بودند؟
نه. آقای احمدینژاد و من و آقای رضایی و آقای لاریجانی و آقای توکلی بودند.
*آقای توکلی همان اول کنار رفت و 4 نفر ماندید.
بله. آقا محسن هم کنار رفتند ولی آقای هاشمی بودند، آقای کروبی هم بودند. آقای معین هم بودند.
*که شما نفر چهارم شدید.
میدانید که بالاترین آراء فاصله هر کدام از هم 400-300 هزار رای بود. رایها اینطوری تقسیم شد.
*آن سه نفر هم نتوانستید به جمعبندی برسید.
نه دیگه، آنها توافق نکردند. همان بحث وحدتی که همیشه میگوییم نشد. در سال 92 هم همین اتفاق افتاد.
*فکر میکردید در سال 92 اگر این وحدت شکل میگرفت شما حداقل به دور دوم میرفتید؟
من فکر میکنم اگر وحدت شکل میگرفت در همان مرحله اول به نظر من میتوانستیم موفق باشیم. یک نفر میماند، اقای عارف کنار رفت و فقط آقای روحانی ماندند که حمایت آقای هاشمی هم پشت ایشان بود. این سمت چهار نفر ماندیم.
*3 نفر اعلام ائتلاف کردید.
این نشد دیگر. مبنا اگر نظرسنجی بود در نظرسنجیها خود آرا نشان داد فاصله ما با بقیه حداقل دو برابر بود ولی این نکته مهم است که درسی برای جریان سیاسی اینور گرفتیم، برای انقلاب و مردم چه درسی بگیریم. خواهش میکنم این دو نکته را دقت کنید. در سال 88 که این اتفاقات افتاد فاصلهای که گفتند آراء این طور شده و شمارش این طور شده، تقلب شده 11 میلیون رای شده، ولی در انتخابات سال 92 چند میلیون در انتخابات شرکت کردند؟ حدود 34 میلیون نفر.
*درست است. آقای روحانی 250 هزار رای با حد نصاب فاصله داشتند.
250 هزار رای در 35 میلیون بود. بقیه آرا را جمع میکردیم فاصله همان 250 هزار رای بود. حتی اگر من به عنوان نفر دوم، یک درخواست بازنگری از انتخابات میکردم و صندوقهای 3 تا 4 میلیون رای را بشمارند احتمال اینکه 250 هزار رای در صندوقها ...
*انصافاً از همان ابتدا همه تبریک به آقای روحانی گفتند.
میخواهم بگویم انقلاب و نظام و رهبری در 33 میلیون 250 هزار رای را حتی بازشماری یک شهر هم ندادیم؛ بعد آنجا اختلاف 11 میلیون رای ... کار به افراد آنجا ندارم. من حرف نظام را بیان میکنم. نظام پای این ایستاد که آرای مردم باید حفظ شود. این مهم است.
*در سال 88 میخواستید برای انتخابات نامزد شوید؟
نه.
*واقعاً قصدی نداشتید؟
نه. قصدی نداشتم.
*تلاش کردید که حل شود.
بله. من به سهم خودم تلاش کردم که آن حوادث حل شود. تلاشهای زیادی هم کردم. اگر فرصتی شود به نظرم یک بحث مفصلی دارد که شاید حرفهای نگفته زیادی هم داشته باشد.
*در سال 96 از شما یک نقلی خواندم که میگفتید به من گفتهاند یک نفر باید کنارهگیری کند ولی همه بزرگان اصولگرایان به من نگاه میکردند.
همین جایی که میگویم سیاست را برای سیاستورزی میخواهیم یا سیاست را برای کسب قدرت میخواهیم که اگر کسب قدرت باشد باید احساس کنیم، پایان کارمان است و آنجا باید برویم زندگی کنیم و مردم را رها کنیم.
*میخواستم بپرسم بزرگان اصولگرا چه کسانی بودند قطعاً نمیگویید.
(میخندد) برای همین خاطر الان میگویم پشت درهای بسته کسی تصمیم نگیرد. اجازه بدهید افکار بین رسانهای درست کنیم و همه چیز باید از پائین به بالا باشد.
*خیلی لطف کردید.
خواهش میکنم.
*من خداحافظی میکنم، ولی پایان برنامه با دستخطی که آقای دکتر محمدباقر قالیباف برای ما به یادگار خواهند نوشت، به پایان خواهد رسید.
«بسمه تعالی
با یاد شهدای انقلاب و امام شهدا. آینده این انقلاب و ایران عزیز پیروزی است، به شرط اینکه ما مسئولین در هر سطحی به سنتهای الهی باور داشته باشیم و با مردم، از مردم و برای مردم تلاش کنیم، مشکلات حل میشود. مردم ما لایق بهترینها هستند».