ترامپ نگران واکنش ایران، جهاد عراقیها علیه اشغالگر، تشییع باشکوه سردار در نجف، کربلا و کاظمین، چرا امریکاییها به دنبال افزایش تنش در خاورمیانه هستند؟ ارتش سوریه در ۴۵ کیلومتری ادلب، اصابت یک موشک به منطقه «سبز» بغداد، دلار در وضعیت زرد، تغییر چهره از نامزد صلح طلب به رئیس جمهور جنگ، استعفای یک لاریجانی دیگر، مشورتهای خصوصی در تهران و بازار بورس در انتظار تعادل از مواردی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده است.
به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز یکشنبه پانزدهم دی ماه در حالی چاپ و منتشر شدند که شهادت سپهبد سلیمانی برای دومین روز، موضوعات اصلی و فرعی همه روزنامههای ایران را تحت تاثیر خود قرار داده است. گزارشهایی از مراسم باشکوه تشییع پیکر حاج قاسم سلیمانی در سه شهر مذهبی عراق، کربلا، نجف و کاظمین از یک سو و آمادگیها برای استقبال از پیکر فرمانده شهیدِ مبارزه با تروریسم داعش و همراهان ایشان در مشهد مقدس، اهواز، تهران و کرمان از اصلیترین محورهای خبری امروز است.
یادداشتها و گزارشهایی درباره کلید واژه انتقام سخت و تشریح و تبیین آن در حوزههای مختلف از جمله اقتصاد در کنار یادداشتهایی با موضوعیت نماد همدلی و وحدت ملی بودن سردار سلیمانی و شهادتش از دیگر رویکردهای روزنامه نگاران در روزنامههای امروز است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
مهدی فتحی طی یادداشتی با عنوان تأثیر «انتقام سخت» در حوزه اقتصاد آغاز شدهاست در شماره امروز روزنامه جوان نوشت: هشتگ انتقام سخت در توئیتر و سخنان مکرر مسئولان نظام نشان میدهد که تا چه اندازه ایرانیان خواستار انتقام خون سردار سلیمانی هستند.
رهبر معظم انقلاب با صدور پیامی شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی را تسلیت گفتند و تأکید کردند: «انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است.»، اما نکته قابلتأمل آن است که از هم اکنون وعده رهبری برای «انتقام سخت» اثر خود را روی بازارهای مهم اقتصادی گذاشته است و نمود عینی آن در رسانههای غربی کاملاً مشهود است، آنچنانکه مرتب بر گمانهزنیهای احتمالی بر روش انتقام سخت ایران از این اقدام تروریستی امریکا و آثار آن میپردازند.
الیزابت وارن، سناتور دموکرات و داوطلب ریاست جمهوری گفته است: این حرکت بیپروا، تنش با ایران را افزایش میدهد و احتمالاً باعث کشتار بیشتر و درگیری جدیدی در خاورمیانه میشود. وی افزودهاست:اولویت ما باید جلوگیری از جنگ پرهزینه دیگری باشد.
جو بایدن هم با اظهارات مشابه دیگر دموکراتها، اقدام دولت ترامپ در ترور سردار قاسم سلیمانی را انداختن دینامیت در انبار باروت دانست و گفتهاست: قطعاً این اقدام، عکس توجیه جلوگیری از حملات بیشتر عمل خواهد کرد.
این موضعگیریها به وضوح نشان میدهد که امریکایی به خوبی سایه فرشته مرگ را بر سر سربازان خود در منطقه میبینند و قیمتهای بازارهای جهانی به روشنی نشان میدهد که «انتقام سخت» آغاز شدهاست.
«انتقام سخت» کابوسی جدی را برای امریکایی رقم زده است، کابوسی که میتواند با تدبیر مسئولان، دوامدار و پر هزینهتر از تصور امریکاییها باشد. آنچنان که ارزش دلار در قیاس با سایر ارزها کاهش یافته و در اثر این کاهش، قیمت طلا به سطح بالای ۱۵۵۲ دلار در هر انس رسید و در عین حال نفت نیز از مرز ۶۳ دلار گذشت.
اما این تمام ماجرا نیست، زیرا امریکاییها در رسانههای خود نهتنها به این جهشهای قیمتی در شاخصهای مهم اقتصادی اشاره کردهاند بلکه بیم نحوه انتقام خون سپهبد قاسم سلیمانی باعث شده تا بیش از پیش نگران جهش دوم قیمت نفت باشند. خبرگزاری سی ان ان امریکا به وضوح از نگرانی خود درباره عملیاتی کردن بستن تنگه هرمز سخن گفتهاند که در عمل حدود ۲۵ تا ۲۴ درصد نفت جهان از آن میگذرد.
آنها در حالی که تا همین چندی پیش نشان میدادند که امنیت منطقه خاورمیانه برای تأمین انرژی برایشان بیاهمیت است، اما در رسانههایشان به وضوح از نگرانی عمیق بر هم خوردن ثبات در نفتخیزترین نقطه جهان و به خطر افتادن شرکایشان در منطقه سخن میگویند.
اعتراف سیاستمداران امریکایی به وجود دلهرهای جدی درباره خطر جانی سربازان مستقر در پایگاههای نظامی منطقه و تورم انتظاری در قیمت نفت نکاتی است که این روزها به کرات در رسانههای غربی قابل مشاهدهاست. افزایش قیمتی که هم اکنون در سه روز گذشته نمود عینی داشته و قیمت نفت حدود ۳ درصد بالا رفته است.
تقریباً تمام کارشناسان حوزه بازار نفت از استرالیا تا امریکا همگی در انتظار عکسالعمل ایران هستند و معتقدند واکنش ایران در اینباره تأثیرات جدیای در بازارهای مختلف جهان میگذارد.
برخی کارشناسان اقتصادی بر این باورند که ایران نیز باید مانند امریکا که پیوست عملیات روانی برای بر هم خوردن هیمنه و آرامش امریکاییهایی باشد که با وجود هزاران کیلومتر فاصله در مسائل کشورهای منطقهای دخالت کرده و آنچنان جسارت را به سر حد اعلی رساندهاند که دست به عملیات تروریستی میزنند.
آنها براین باورند که برای اثر گذاری انتقام سخت همان طور که اکنون آثارش قابل رؤیت در اقتصاد جهانی است مانند الگویی که امریکایی برای جریان تحریم استفاده میکنند، طراحی شود. هر هفته یک یا دو نفر را برای زنده نگهداشتن آثار تحریم در لیست سیاه قرار میدهد. برای تحقق نهایی «انتقام سخت» باید به دنبال اثرگذاری حداکثری در اقتصاد غربیها بود تا بار دیگر کسی جرئت تکرار چنین خبط بزرگی در مقابل ملت بزرگ ایران نداشته باشد.
حمید شیخمحمدی طی یادداشتی با عنوان نماد وحدت ملی در شماره امروز روزنامه همدلی نوشت: در سالهای اخیر فارغ از جناحبندیهای سیاسی، مردی در راس مساله مهم امنیت ملی در اتمسفر منطقهای و جهانی قرار گرفته است که به شکلی فراجناحی دوست داشته میشود. بارها و بارها با کسانی برخورد داشتم که زاویه قابل اعتنایی با روند و رفتار حاکمیت داشتند، اما حرف این مرد که میشد، سکوت میکردند یا زبان به تحسین میگشودند. گویی همه موافق بودند که عقب راندن داعش و هر بحرانی که بوی تهدید میدهد، لزوما کار یک سیستم طراحی شده کلاسیک نیست. کار یک چریک بیپروا و شجاع است. باورم این بود که از پس چند دهه، انقلاب اسلامی توانسته بود نیرویی پرورش دهد که به مثابه دکتر چمران، نگاهها را پر از محبت کند؛ و هیچ مرز و جناحی نشناسد. شهید سردار قاسم سلیمانی نیز مانند شهید دکتر چمران، دارای خصایصی ویژه بوده است؛ مهمترینش احترام به مردم بیهیچ دریغ و منتی است.
یعنی این تعداد قلیل آدمهای بیبدیل، با وجود علم فراوان روز در عرصه تکنولوژی و علوم امنیتی و دستاوردهای امروزین، خود را همسنگ و همنشین مردم میدانستهاند و این احترام نزد خداوند و قلبهای مردم، حرمت و بزرگی و عشق تولید میکند. طرفه اینکه رابطه این انسانها با خداوند هم رابطهای ویژه و از سر بندگی خالص است و احترام به بندگان خدا، خود نخستین نشانه احترام به ذات هستی است. دو دیگر، همان نکته پر اهمیت فراجناحی بودن ایشان است. راز ماندگاری انسانهای پر مهابت این روزگار، تعلق نداشتن به جناحی خاص است. شهید سلیمانی در حیات خویش، هرگز اجازه نمیدادند جناحی ایشان را مصادره کند؛ وای کاش چنان که آرزو میکردیم با شهید سید مرتضی آوینی چنان نکنند که کردند و ایشان را طیف خاصی مصادره کردند. امید داریم که این احساس معنوی، فراجناحی و ملی درباره این سردار رشید همچنان پرگستره باقی بماند؛ چرا که او به امنیت ملی و منافع ملی میاندیشید و خودش ثروتی ملی بود و قهرمانی ملی ماند. اینها همه دستاورد کمی برای یک نظام سیاسی در قرن بیستویکم نیست. اینها موجب میشود کسی، چون او دارای کاریزما شود. اینکه کاریزمای یک سردار نظامی، بیش از قدرت نظامی او جلوه کند و ما خوب میدانیم کاریزما امری فراجناحی و ملی و مردمی است؛ زیرا که مستقیما با دلها سر و کار دارد. امروز فهمیدم امریکاییها که پدران حقیقی داعش یا همان ابوداعشاند، متاسفانه این حجم محبت ما را فهمیده بودند و برای همین او را به شهادت رساندند. آنها در یک بامداد زمستانی، به نمادی از وحدت ملی ما شلیک کردند و برای همین، دلمان بسیار شکسته است، اما میدانیم و ایمان داریم که پرواز سردار آغاز دوباره عاشقیت و شکوفایی حاج قاسمها در این سرزمین خواهد بود. این رمز مانایی ایران است.
عباس عبدی، روزنامه نگار در بخشی از یادداشتی با عنوان شرم و سیاست در صفحه نخست روزنامه اعتماد نوشت: اگر قرار بود مسئولان و سیاستمداران حاکم در امریکا شرم میداشتند و ضربان قلب آنان هم به نسبت دروغگویی آنان بیشتر میشد و در گونههایشان خون بیشتری جاری میگردید، احتمالا صورت ترامپ، پنس معاون او و پمپئو مثل یک گلوله آتشین بود. آنان که پس از اقدام تروریستی علیه شهید سلیمانی و همراهانش دچار تناقض شدهاند، به انواع و اقسام توجیهات روی آوردهاند. پمپئو در پیامی ویدیویی با زیرنویس فارسی پیرامون کشته شدن قاسم سلیمانی، علت تصمیم حمله را رفتار حکومت ایران با معترضان معرفی کرده است. کسی نیست بپرسد از کی تا حالا ترامپ داروغه حقوق بشر کشورها شده است؟ پیشتر از او ترامپ دلیل پیشگیرانه را برای ترور اعلام کرده بود! ولی عجیبتر از همه «مایک پنس» است که برای توجیه تصمیم ترامپ راه دیگری را در پیش گرفت و به این دروغ آشکار متوسل شده که ایران در طراحی حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر نقش داشته است. «امریکن ایندیپندنت» نوشت این ادعای پنس، در تناقض کامل با یافتههای رسمی کمیسیون ۱۱ سپتامبر است که تحقیقات گستردهای درباره این حمله صورت داده است.
در گزارش کمیسیون حملات ۱۱ سپتامبر آمده است: ما هیچ گونه شواهدی مبنی بر آگاهی ایران یا حزبالله، از برنامهریزی برای حملات ۱۱ سپتامبر پیدا نکردیم. طبق این گزارش، ۱۹ هواپیماربا در حمله ۱۱ سپتامبر مشارکت داشتهاند که اکثر آنها از عربستان سعودی و باقی از مصر، لبنان و امارات بودند و نه ایران. این دو نفر حتی زحمت یک هماهنگی ساده را هم برای توجیه این اقدام تروریستی به خودشان نمیدهند. جورج بوش پسر برای حمله به عراق توانست توجیهی بتراشد و همه را پشت خود بسیج کند. ولی چندی نگذشت که دروغ بودن آن ثابت شد. ترامپ و همکارانش که استاد دروغگویی هستند و طی محاسبات رسمی در امریکا روزانه چند دروغ میگویند، حالا که میخواهند برای این اقدام خود توجیه بیاورند در نتیجه به هر گزارهای متوسل میشوند و البته خودشان نیز انتظار ندارند که کسی باور کند، زیرا نه تنها مسخره است، بلکه نوعی توهین به شعور مردم امریکا نیز هست. هنگامی که یک سیاستمدار امریکایی بیشرمانه میگوید که ایران در حملات ۱۱ سپتامبر نقش داشته و همزمان گزارش رسمی آن را سانسور میکنند و اجازه نمیدهند که جزییات نقش شاهزادگان عربستان در آن افشا شود، به معنای آن است که اولا، شرم در این سیاست هیچ معنایی ندارد. دوم اینکه برای فهم و شعور مردم امریکا پشیزی ارزش قایل نیستند که چنین دروغی را خیلی رک و پوست کنده بیان میکنند. فقدان شرم در متولیان سیاست، به ویژه سیاست خارجی موضوع جدیدی نیست، ولی آن نیز حد و اندازهای دارد. این حد از بیشرمی را فقط در ترامپ و اطرافیان او میتوان سراغ گرفت. مشکل اینجاست که این ویژگی مثل برخی ویروسها قابل سرایت شده است. بخش مهمی از سیاستگذاران اروپایی نیز کمکم خود را با این ویژگی تطبیق دادهاند یا در حال تطبیق دادن هستند. پرسش این است که سیاستی که فاقد حداقلی از شرم باشد تا چه حد میتواند خیر عمومی و جهانی را تامین کند. اگر سیاست بوش در حمله به منطقه توانست چنین خیری را ایجاد کند، این سیاست نیز خواهد توانست ولی اگر آن سیاست منشأ خسارت و زیان بود، این فقدان شرم سیاسی که به نهایت رسیده زیان بیشتری را ایجاد خواهد کرد.