سوگ مضاعف درغوغای کرمان، فرار متحدان آمریکا از عراق، رای مجلس به «انتقام سخت»، قرار گرفتن پنتاگون در لیست تروریستی، ماجرای آتش سوزی مهیب در استرالیا چیست؟ تماس تلفنی مکرون با روحانی، بازنشر پستهای «سردار دلها» رمز پیروزی در اینستاگرام، ظریف: انتقام میگیریم و اعلام میکنیم، چرا انتقام سخت نظامی واجب است، وحدت ملی برای «سرباز وطن» و پنتاگون و کاخ سفید رو در روی هم، از مواردی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده است.
به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز چهارشنبه هجدهم دی ماه در حالی چاپ و منتشر شد که بدرقه سردار شهید سلیمانی در کرمان خانه پدری با استقبال عظیم مردم کرمان و سوگ مضاعف به خاطر حادثه تلخ ازدحام در مراسم در صفحات نخست بیشتر روزنامهها همراه با تصاویری از این مراسم باشکوه برجسته شده است.
واکنشها به تهدیدات ترامپ در یادداشتها و گزارشها از جمله نقد تهدید تمدنی و آثار فرهنگی ایران در چند روزنامه موضوع نوشته قرار گرفته است.
تصویب نخستین طرح سهفوریتی تاریخ مجلس شورای اسلامی و وارد کردن اسم پنتاگون در لیست سازمانهای تروریستی و اختصاص ٢٠٠میلیون یورو برای مقابله با آمریکا نیز از موضوعاتی است که با تیترهای مختلف در صفحات نخست مورد توجه سردبیران قرار گرفته است.
نوشتههایی با محوریت انتقام سخت، چرایی ضرورت آن و چگونگی انتقام و مقابله با تهدیدات ترامپ نیز در روزنامههای امروز به خصوص در سرمقالههای چندین روزنامه برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
سیدمحمد بهشتی صاحبنظر فرهنگی در بخشی از یادداشتی که در شماره امروز روزنامه ایران منتشر شده نوشت: وقتی کسی میگوید میخواهم آثار فرهنگی را هدف قرار دهم، معنیاش این است که دشمن اصلی خود را کیستی آن جامعه تشخیص داده. تختجمشید ورای گرایشهای سیاسی هر ایرانی دلالت بر کیستی آنان دارد؛ یعنی فارغ از هزار و یک گرایش سیاسی که هر ایرانی میتواند ارادی انتخاب کند، آنچه در آن اراده و انتخابی وجود ندارد همین کیستی است. پس به اعتبار این کیستی، ایرانیان از وحدت و همگرایی برخوردارند. حالا جا دارد بپرسیم که مدافعین کیستی جامعه چه کسانی هستند؛ اگر به اهداف نظامی و اقتصادی کشوری حمله شود، باید با بنیه نظامی یا تدابیر اقتصادی از آن دفاع کرد، ولی وقتی کیستی جامعهای مورد هدف قرار میگیرد، این فرهیختگانند که سربازان این صحنه و مدافعان این حریم میشوند. در این معنی هر کسی به اعتبار بارقهای از فرهیختگی که در اوست، ملزم به اقدام میشود. عمل او، نه فعالیتی سیاسی یا نظامی، بلکه به رخ کشیدن همین کیستی است. در بیشتر موقعیتها، ملاحظات و مقتضیات بسیاری هست که این کیستی را در پرده برده و محجوب میکند. این تنها در بزنگاههایی است که جامعه به اعتبار کیستیاش قدعلم میکند و آن را آشکارا به رخ میکشد. آنچه دیروز اتفاق افتاد، یعنی تشییع پیکر سردار سلیمانی، یکی از آن معدود اوقاتی بود که این کیستی به نمایش درآمد. درست در چنین اوقاتی است که فرهیختگان باید به یاری این آشکارگی آیند.
در فرصت پیشرو، محتملترین عکسالعمل به اقدامات نابخردانه رئیسجمهوری امریکا، واکنش نظامی است. شک نیست که واکنش نظامی شجاعت و حتی قوای نظامی ما را به رخ خواهد کشید و ایبسا زخم ما را به لحاظ عاطفی تا حدودی التیام بخشد. ولی احتمالاً بیشترین بهره را از این موقعیت عاید ما نخواهد کرد. در مجال پیش رو ما فقط یک تیر داریم و البته هدفهای بسیاری پیش رویمان قرار دارد. ما باید بتوانیم در یک موقعیت همه آن چیزهایی را که فرصت بروزش همینجاست از خود نشان دهیم؛ یعنی هم زخم خود را التیام بخشیم، هم قائمیت به ذات خود را به رخ کشیم، هم صلحطلبی و تنفرمان از تحقیر را ابراز کنیم و هم تن ندادنمان به ظلم را گوشزد کنیم و در یک کلام باید بتوانیم به لحاظ فرهنگی یکجا و تمامقد عرضاندام کنیم. بهترین واکنش در برابر تهدید فرهنگی یقیناً عرضاندام هرچه بهتر فرهنگی است. پس میدان بیش از هرچیز دیگر، میدان جولان فرهیختگی است. از قضا تاریخ نیز گواهی داده که ایرانیان هر زمان که از موضع فرهنگ قدعلم کردند در نهایت اثراتی به مراتب شدیدتر و پردامنهتر از واکنشهای نظامی از خود به جا گذاشتند. ایرانیان با حربه فرهنگی، حتی میتوانند بدون انداختن رأیی در صندوق، در انتخابات ریاستجمهوری امریکا نیز ایفای نقش کنند؛ چنانکه پیش از این کردهاند. ایرانیان هر بار که میدان رقابت را فرهیختگی تعریف کردند، توانستند فرهیختگان و فرهیختگی جامعه رقیب را نیز به یاری طلبند و جبهه او را از پشت فتح کنند و عاقبت کامیاب شوند.
ولی الله شجاع پوریان مدیرمسئول روزنامه همدلی در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان فصل آشتی ملی فرا رسیده است نوشت: اگر وجود سردار سلیمانی نزدیک به چهار دهه امنیت و آرامش را به مردم و نظام هدیه کرده بود، شهادت مظلومانه او نیز میتواند نقطه عطفی در تاریخ کشور به حساب آید، در روزهای گذشته رستاخیز عظیم ملت ایران در تشییع پیکر پاک سردار شهید سلیمانی غوغایی در رسانههای داخلی و خارجی به پا کرد. برای بسیاری از حاضران و ناظران مشاهده چنین جمعیتی در تاریخ ایران کم نظیر و چه بسا بی نظیر بود، حضوری که صرفا متعلق به یک قشر و صنف و تفکر نبود، بلکه برای یکی از معدود دفعاتی در تاریخ چهار دهه انقلاب اسلامی، افرادی را با علایق، سلایق، تفکرات و رویکردهای متفاوت و بعضا متضاد دور هم جمع کرد، این دورهمی بزرگ ایرانیان صرفا به هیچ گروه، جناح و یا فکر خاصی وابسته نبود، بلکه شخصیتهای سیاسی متفاوتی از اردشیر زاهدی گرفته تا مهاجرانی، سروش، دولت آبادی، تاجزاده، رمضانزاده و صدها چهره مهم سیاسی که گاه رنجهایی را دراین دوران برده اند نیز در برابر خون به ناحق ریخته شده سردار سلیمانی، موضعی از روی وطن دوستی و ایران خواهی و همگرایی گرفتند و اتحاد و همبستگی کمنظیری از اقشار و طیفهای مختلف در ابتدای دهه پنجم انقلاب شکل گرفت.
اغراق نیست اگر بگوییم، شکاف میان حاکمیت و مردم که به نظر میرسید بعد از حوادث دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ به اوج خود رسیده باشد، با شهادت غریبانه سردار سلیمانی التیامی دوباره یافت و مردم بار دیگر ثابت کردند همچون مادری که فرزندش را در میان کشمکش نامادری رها میکنند، گلهها، نقدها و دلخوریها را کنار گذاشتند و برای صیانت از وطن تمام قد در برابر دشمن قد علم کردند. ثمره این شهادت مظلومانه، ترمیم شکاف میان ملت و حاکمیت است که در روزهای اخیر به موجی از همبستگی و وحدت تبدیل شده و چه بسا حفظ همین وحدت و انسجام از هرگونه انتقام سختی برای آمریکا و دشمنان ایران سختتر و دردناکتر است.
البته از روزهای گذشته تلاشها برای به هم زدن این وفاق و همدلی، تشدید دوباره اختلافات در جامعه و دوقطبی کردن مردم نیز شروع شده است، حرافان و مدعیان و تمامیت خواهان که بی هیچ منطق و عقلانیتی، اتحاد مردم را بر نمیتابند، با ارائه برداشتهای سیاسی و تنگ جناحی از رستاخیز تشییع بزرگ سردار سلیمانی، خواستهای را که از راه انتخابات و قانون به آن نمیرسند، با جنجال و داد و فریاد و دستنوشتههای ساختگی تعقیب میکنند.
خوشبختانه مردم ایران بارها و بارها نشان دادهاند در نقطههای عطف تاریخی از چنان بلوغ فکری و سیاسی برخوردارند که به جای سوق دادن جامعه به سوی اختلاف، تنش و بیراهه، بی تفاوت به این اقلیت پرسروصدا مسیر اصلی و عقلانی خویش را دنبال خواهند کرد و رجزخوانیهای مذبوحانه و ناشیانه این جماعت سینه چاک و مدعی انقلابی، جایی در میان سیل خروشان مردم ندارد.
کسانی که این روزها همچون سایر عرصههای مهم تاریخ سیاسی، شرایط موجود و دلسوزی و غیرت ملی مردم را به نفع خود مصادره میکنند، بیش از هرکسی دیگری میدانند حنایشان در میان جمعیت رنگی ندارد، وگرنه به جای جار و جنجال و عربدهکشی، خود را داوطلب انتخابات در سطوح مختلف (ریاست جمهوری- مجلس- شورای شهر) میکردند.
ذرهای درنگ و تامل کافی است تا دریابیم تندروترین افرادی که این روزها از وحدت و انسجام مردم ترسیدهاند و فریادشان برای دلسوزی از مردم بلند شده، هیچ گاه خود را در معرض رای و نظر مردم قرار ندادهاند، شاید خودشان نیز نیک دریافته اند که همیشه در اقلیت میمانند!
در روزهایی که مردم خالصانه ارادت و دوستی خود را با حاکمیت نشان دادند، تنها قدری اصلاحات ساختاری، آشتی ملی، استفاده از طیفهای مختلف سیاسی در اداره امور کشور در روزهای سخت پیش رو و اخذ تصمیمات عقلانی میتواند تا سالهای سال این شکاف را به مسیری دو طرفه و طولانی تبدیل کند.
سیدعلی علوی سردبیر روزنامه خراسان در بخشی از یادداشت روز امروز این روزنامه با عنوان چرا انتقام سخت، نوشت: آمریکا با استفاده از غولهای رسانهای خود، بی و قفه تلاش میکند که با قراردادن سردار شهید در کنار بن لادن، ایجاد تفرقه در منطقه و مطرح ساختن هزینه مداخله ایران در عراق، این واقعه بزرگ و تاریخی را عادی سازی کند و نقطه امید و وحدت را در مقاومت در ایران و منطقه نابود سازد.
وحدت و امید دو مولفه مورد تمرکز آمریکا در ترور حاج قاسم بوده است؛ دو مولفهای که باید به آن توجه کرد. اکنون حاج قاسم با شهادتش باعث احیای دوباره روحیه و آرمانهای انقلاب و دمیدن نفس تازهای در جبهه مقاومت شده است. اما باید از این سرمایههای عظیم ایجاد شده که خون بهای آن خون حاج قاسم است، مراقبت کرد. از طرفی تجربه سالهای گذشته در جبهه مقاومت هم نشان میدهد که زایندگی و رویشهای جبهه مقاومت شرایط متفاوتی را رقم زده است. آمدن سیدحسن پس از سید عباس موسوی، آمدن عبد الملک حوثی پس از سید حسین حوثی، پیروزی در جنگهای ۲۲ روزه و شکست داعش در سوریه پس از شهادت حاج عماد همه و همه گذشتهای است امیدوارکننده از آینده جانشینان حاج قاسم. ظرفیتهای ایجاد شده طی سالهای گذشته در ایران و عراق و لبنان و سوریه و یمن به گونهای جبهه مقاومت را در آستانه پیروزی بزرگ قرار داده که دولت آمریکا را وادار به حذف فیزیکی حاج قاسم کرد.
مردی که سالها برای صلح و امنیت در منطقه و جهان جنگید. از طرفی طراحی پازلهای جبهه مقاومت در منطقه، وجود ساختارهای بومی و مردمی و حضور چهرههایی همچون سید حسن و جانشینی سردار قاآنی که بیش از ۲۰ سال در کنار حاج قاسم بوده، این ظرفیت را دارد که ترور حاج قاسم برخلاف طراحیها به حذف آمریکا از منطقه و تولد خاورمیانهای عاری از وجود پلید آمریکا منجر شود. موضوعی که البته به نظر میرسد کلید آن در طراحی یک مدل انتقام منطقهای است.
اقعیت این است که آمریکا به صراحت با هدف نابودی وحدت و امید مردم ایران و منطقه و دولتهای منطقه، برخلاف رویه ها، خط قرمزهای ایران و جبهه مقاومت و قوانین بین المللی، نه تنها یک مقام ارشد نظامی ایران بلکه دومین چهره جبهه مقاومت را ترور کرده است. تعلل در پاسخ به این جنایت بزرگ، چه توسط ایران و چه توسط جریان مقاومت در منطقه از یمن و لبنان و افغانستان و پاکستان و عراق و بحرین و فلسطین، عملا چراغ سبزی برای تجاوز مجدد به خط قرمزهاست. موضوعی که اگر پاسخی در خور، متناسب و بازدارنده نداشته باشد به سرعت قابل تکرار خواهد بود.
اگر انتقام حاج قاسم به هر دلیلی انجام نشود عملا این مجوز را به آمریکا داده ایم که هر کسی را ترور کند. برای جبهه مقاومت نیز سکوت یعنی مجوز ترور رهبران مقاومت.
حقیقتا همان طور که سید مقاومت گفت: حذف هیچ مقام آمریکایی انتقام متناسب با ترور حاج قاسم نیست. آن چه که خون بهای حاج قاسم است، خروج آمریکا از منطقه است. خروجی که طبیعتا از جنس جراحی خواهد بود. حذف غده سرطانی آمریکا از عراق و منطقه تنها خون بهای حاج قاسم است، جراحی که بهای آن جان سربازان آمریکایی است.
آن چه اهمیت دارد طراحی دقیق و بی نقص و همه جانبه با همه ظرفیت ها، برای اجرایی کردن چنین انتقامی است. انتقامی که با منافع ملی مان و سرنوشت منطقه گره خورده است. انتقام ما یک پروژه خواهد بود. پروژهای که نتیجه اش حفظ امنیت ملی و خروج آمریکا از منطقه خواهد بود و شروع آن نباید مشمول مرور زمان شود. پروژهای که باید همه جانبه دردناک و پرهزینه باشد.
سخن کوتاه آن که شهادت حاج قاسم یک واقعه بود؛ نه حادثه بود و نه اتفاق. همچون عاشورا که قرار است تاریخ ساز و جریان سازباشد.