فیلم سینمایی «جواهرات تراش خورده | Uncut Gems» اثر تازه برادران سفدی، یکی از مهمترین فیلمهای سال ۲۰۱۹ است که مورد توجه قرار نگرفت و در فصل جوایز نیز دست سازندگانش خالی ماند؛ اثری که یک تعلیق جنون آمیز را ۱۶۰ دقیقه برای تماشاگران به همراه دارد و استعداد سازندگانش را در خلق آثار تاثیرگذار در سینما نمایان میسازد.
«تابناک»؛ فیلم سینمایی «جواهرات تراش خورده | Uncut Gems» به کارگردانی بنجامین و جاش سفدی فیلمسازان جوان و با نقش آفرینی متفاوت آدام سندلر مقابل دوربین داریوش خنجی، یکی از مهمترین فیلمهایی است که در سال ۲۰۱۹ ساخته شد، اما در سالی که فیلمسازی مهم دست به خلق اثر زد و با توجه به ترافیک مدعیان، سال مهمی برای سینمای جهان محسوب میشد، در حاشیه قرار گرفت و آنگونه که انتظار میرفت، دیده نشد.
برادران «سفدی» در تداوم مسیر فیلمسازیشان، فیلم «جواهرات تراشنخورده | Uncut Gems» را دارد. هرچند این فیلم از لحاظ رویکرد روایی خیلی متفاوت بوده، همچنان لباسی است که از پارچهای یکسان دوخته شده. رویکرد تند و تیز و ترس از محیطهای تنگی که کارگردانان در این اثر استفاده کرده اند را میتوان مهمترین بخش فضاسازی این اثر دانست. هیچ لحظهای در این اثر نیست که بتوانید اطمینان حاصل کنید الان به چه سمت و سویی در حرکت است و زمانی هم که برسد شوکه خواهید شد.
مهمتر از همه اینکه کارگردانان یک بازیگر شناختهشده (در فیلم «دفعه خوب» از رابرت پتینسون و در «جواهرات تراشنخورده» از «آدام سندلر» استفاده کرده اند) را در نقشی قرار میدهند که چندان آشنایی با آن ندارد و به همین خاطر میتوانند از نقاط قوت سابقا مخفی او بهره ببرند.
«جواهرات تراشنخورده» در پس زمینهی بازار الماس شهر نیویورک جریان دارد. این دنیا بسیار فاسد و پر از آشوب و هرج و مرج است؛ دنیایی که توانسته در سالیان اخیر داستان کافی برای ساخت چندین اثر سینمایی به دست هالیوود بدهد. این دفعه برادران کارگردان این اثر داستان را دربارهی یک شخصیت ساخته اند؛ آن هم در حالی که خیابانها پر از افراد دغلکار و دزدهاست و تجار الماس معمولا شهرت کمتری از افرادی که در کنار مغازهی آنها هستند، دارند.
اینجاست که ما با «هاوارد رتنر» (آدام سندلر) آشنا میشویم؛ شخصیت اصلی مثبت فیلم که خویی شبیه به یک آتشفشان دارد و درست مثل شخصیت اصلی فیلم قبلی این کارگردانان هر لحظه در شُرُف انفجار قرار دارد. «هاوارد» یک قمارباز و کلاهبردار همه فن حریف است، او توسط محرکهای درونیش تصمیم میگیرد و این تصمیمات به ضرر اطرافیانش تمام میشوند؛ از جمله درد قدیمیش یعنی همسر ـ که به زودی قرار است تبدیل به همسر سابق بشود ـ او، «دینا» (ایدینا منزل).
او تا خرخره به برادر همسرش یعنی «آرنو» (اریک بوگوسیان) بدهکار است؛ کسی که متحدان شرخرش در صورت لزوم میتوانند بیش از حد نیاز هم فشار وارد کنند. او کاملا در منجلاب فرو رفته است اما باور دارد که اگر همچنان به رقصیدن زیر باران ادامه بدهد، در نهایت رنگین کمان را خواهد دید. او نمیداند که جنهای کمکرساننده واقعا وجود خارجی ندارند.
«هاوارد» نهاییترین مکگافین ممکن را در چنته دارد. یک تکه سنگ بینظیر که عقیقهای چند رنگی دارد. او ادعا میکند که این الماس چندین میلیون دلار قیمت دارد و در نظر دارد تا از طریق مزایده آن را بفروشد تا پول برای قمار هم بیابد. ابرستارهی بسکتبال NBA یعنی «کوین گارنت» (در نقش خودش) توسط یکی از وکلای تجاریشان به مغازهی «هاوارد» آورده و به مغازه علاقمند میشود؛ با این باور که قدرتهای جادویی دارد. او یک معاملهی موقت جور میکند؛ در ازای حلقهی قهرمانی او با تیم بوستون سلتیکس، او سنگ را به گرو میبرد. اما وقتی که زمان بازپس گرفتن حلقهی قهرمانی میرسد، «گارنت» پیدایش نمی شود و ساعت هم رو به پایان است.
تماشای اینکه «هاوارد» به دنبال زندگی عادیش برود درست مثل تماشای یک تردست است، البته نه هر تردستی. به جای اینکه توپ به هوا پرتاب کند، تردستی او کار با شمشیرهای آتشین و ارهبرقیهاست. وقتی که او ریتم خود را دارد همه چیز شدیدا نفسگیر است اما حتی وقفهای کوچک هم میتواند روند را خراب بکند.
برادران «سدفی» تلاش کرده اند تا هر صحنه را به گونهای بسازند که آینهای از خلق و خو و درونیات شخصیت اصلی باشد. شخصیت «هاوارد» را عدم بالغ بودن و توانایی کنترل برانگیختگیهای لحظهایش شکل میدهند؛ او نیاز به کنترل میزان عصبانیتش دارد. تماشای او در زمانی که سعی دارد زندگیش را به راه درست بکشاند، اصلا چیز راحتی نیست. چه دوستش داشته باشید و چه نه، نمیشود نسبت به این فیلم بیتفاوت بود.
انتخاب سندلر برای این نقش شاید گزینهی خیلی معقولانهای به نظر نرسد، مخصوصا به عنوان شخصیت اصلی اثر. قرار است که «هاوارد» شخصیت کاریزماتیکی داشته و اصلا هم خندهدار نباشد و «سندلر» توانسته به خوبی خود را در این نقش قرار دهد و اجازه دهد که عناصر دیگر بازی و توانایی هنری او به منصه ظهور برسند. این اولین باری نیست که سندلر قصد بازی در یک نقش دراماتیک را کرده است. او این کار را قبلا با آثاری که گاه موفق هم بوده اند، مثل «عشق پریشان / Punch Drunk Love» و «مردم بامزه / Funny People» انجام داده، ولی این اولین باری است که او چنین نقشی را ایفا کرده است، بدون اینکه میزان فروش فیلم با خوردن برچسب «کمدی دراماتیک» تضمین شده باشد.
نتیجه آن عملکردی شده است که ما را به یاد داستین هافمن در نقش «راتسو ریزو» در فیلم «کابوی نیمهشب / Midnight Cowboy» میاندازد، چه به لحاظ رویکرد و چه نتیجه. فیلم اعتبار «سندلر» را بیشتر از یک کمدین صرف میبرد.
درست مثل اکثر آثار تریلری که بیشتر روی عناصر روایی تمرکز دارند تا صحنههای اکشن، احتمالا «جواهرات تراشنخورده» هم برای قشر عظیمی از مخاطبان که از درامهای آرام لذت نمیبرد چندان جذابیتی نداشته باشد. شاید حتی برای توصیف آن از اصطلاحی مثل «خستهکننده» هم استفاده بکنند. هرچند جنبههایی از این داستان ممکن است که آشنا به نظر برسند، مسیر کلی اثر با شگفتیها و شوکهای بزرگی پر شده است.