فرانک آرتا در شرق نوشت: انتشار خبر موافقت شورای پروانه ساخت سازمان سینمایی با «حکم تجدیدنظر» به نویسندگی و کارگردانی «محمدامین کریمپور» و تهیهکنندگی رضا کریمی واکنشهای زیادی را برانگیخت. در زمانهای که صدور مجوز کارگردانی و یافتن تهیهکننده و سرمایهگذار قابل اعتماد، یکی از آرزوهای مهم جوانان خوشقریحه محسوب میشود، کارگردانشدن یک جوان که به «شاخ اینستاگرام» معروف است، سؤالاتی را در ذهن مخاطبان کنجکاو مطرح میکند.
با این پیشفرض که هر فردی در هر جا و در هر موقعیتی، «بالقوه» حق دارد که به دنیای سینما و فیلمسازی ورود کند و استعداد خود را در معرض قضاوت مردم قرار دهد؛ اما چنین نگاهي درمقایسهبا نگرش اغلب مدیران فرهنگی-هنری و شکل سیاستگذاریها در این سالها همواره در تضاد و چالش بوده است. به نظر میرسد تلاطم حاکم بر فضای فرهنگی که میان ابتذال و تفاخر سردرگم و در نوسان است و اغلب هم سنگینی کفه به انفعال میل میکند، بیانگر نوعی تشتت آرا و نبود قطعیت است که همین بلای جان فرهنگ شده است.
از سویی همواره سیستم فرهنگی اینگونه وانمود میکند -حتی در ظاهر- که جوانان برای تحقق استعدادهای خود باید مراحل مختلفی مانند تحصیل در دانشگاهها یا آموزشگاههای هنری را با موفقیت پشتسر بگذارند، در کسب دانش سینما کوشا شوند، کتاب بخوانند و بهاصطلاح در این مسیر خاک صحنه بخورند؛ اما درنهایت وقتی محصولات عرضهشده را میبینیم، واقعیت موجود خلاف جهت آموزههای مسلسلوار آنها است.
انگار همین دیروز بود که از صداوسیما مستندی پخش میشد، درباره انحراف جوانان جویای نام که برای رسیدن به دنیای هنرپیشگی مسیر کجی را طی میکردند و یکی از همان جوانان در گفتوگو با گزارشگر، توانایی بازیگری خود را منحصر به تقلید صدای خروس و دیگر حیوانات و ادا درآوردن عنوان کرد؛ با این تجربه که شنیده فلان بازیگر موفق هالیوود در مشی بازی خود از رفتار حیوانات بهره میبرد!
اما خب ظاهرا این بنده خدا فراموش کرده بود که بفهمد مهمترین بخش بازیگری کاوش در روانشناسی و شناخت ذهن و شخصیت انسان است که یک بازیگر برای رسیدن به این شناخت باید خود را به انواع و اقسام مهارتها، دانش و آموزهها مجهز کند و بعد از آن هم اگر توانست صدای حیوانی را تقلید کند، چه بهتر.
حالا هم محمدامین کریمپور جوان که آرزوهای دور و درازی در سر دارد که از قضا میخواهد در کوتاهمدت آن را محقق کند و به قول خودش «وقتی وارد سینما شوم، تمام جوایز را درو میکنم»، در این فضای متشتت، با ساخت چندین کلیپ که در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، مثل مسخرهکردن فیلم «ابد و یک روز» یا رقصهای گروهی توانسته هم پول خوب دربیاورد و هم به آرزوی خود یعنی کارگردانی سینما برسد و اگر هم بیشتر سعی کند، با این وضعیتی که در سینما حاکم شده است، قطعا بهزودی همه جوایز را درو خواهد کرد!
اما باید گفت بر این جوان حرجی نیست. او توانسته از ظرفیتهای دنیای امروز نهایت بهره را ببرد. مخاطب این نوشته سیاستگذاران و مدیران فرهنگی -دولتیها، مجلسیها و همه کسانی که در امر فرهنگ دست دارند- هستند که سالها برخی از آنها با اِعمال سلایق نازل خود -که اغلب ازطریق پارتیبازی و رانت بر مسند قدرت جای گرفتهاند- بسیاری از سینماگران صاحباندیشه را از سینما دور کردهاند و بهاصطلاح کلکشان را کندهاند و حالا در این وانفسا نوک تیز پیکان نقدشان را به سمت منتقدان هدایت میکنند که شماها دارید از حضور یک استعداد در سینما جلوگیری میکنید! جلالخالق!
انگار همین دیروز بود که فلان فیلم را به بهانه ترویج خشونت به مدت 10 سال از اکران محروم کردند یا فلان فیلم را بدون دلایل متقن به فلان جریان سیاسی منتسب کردند که هیچ؛ حتی زیباییشناسی خلاقه آن را هم نادیده گرفتند! برخی از فیلمهای مهم را سلیقهای و بهدلیل عدم فهم کافی به ممیزی سپردند. در عوض سطح فیلمها را با این مستمسک که چرخ اقتصاد سینما باید بچرخد، پایین آورده و از فیلمهای شانه تخممرغی حمایت کردهاند.
هنوز نتوانستهاند مشکلات پخش در سینما را حل کنند و الان سینما به دست سینمادار افتاده و اصلا برایشان مهم نیست که سینماگران بااستعدادی را به سینما معرفی کنند. چند سال پیش هم امثال سعید روستایی و محمدحسین مهدویان در جشنواره فیلم فجر بهعنوان استعدادهای مهم شناخته شده بودند و لابد جشنواره امسال هم امثال فلان شاخ... نگاهی افراطی به بحث سرمایه که حرص را به دنبال آورده، ورود برخی از تهیهکنندگان کارنابلد و امتیازدادن به آنها باعث شده که ریلهای عقلانی سینما دچار فرسودگی شود... ؛ بنابراین اعتراضات به این اتفاق، صدای اعتراض به این جوان نیست؛ بلکه به عملکرد ضعیف شما است که سالها به بیعدالتی دامن زدهاید.