کشور کوچک لبنان بهرغم مساحت کم، همواره کانون تحولات خاورميانه بوده است؛ کشوري که زماني «عروس خاورميانه» ناميده ميشد، با آنکه حدود سه ميليون نفر جمعيت دارد، هفده مذهب رسمي از سه دين بزرگ اسلام، مسيحيت و يهوديت در آن جاي دارد. از آن گذشته، به علت همين تکثر و جايگاه استراتژيکش، همه کشورهايي که خواهان ايفاي نقش در منطقه هستند، ناگزير به دخالت يا مشارکت در اوضاع لبنان هستند. کشورهاي عربي از مصر و عربستان و اردن و سوريه و عراق و ليبي گرفته تا به تازگيً قطر و کويت و کشورهاي غربي چون انگليس و فرانسه و آمريکا و نيز ايران از زمان محمدرضا شاه پهلوي تاکنون، همه و همه به گونهاي خواهان حضور در صحنه تحولات لبنان بودهاند.
فلسطينيها و اسرائيل نيز به علت سکونت آوارگان فلسطيني و حضور سياسي و نظامي آنان در لبنان از ديرباز در اين کشور حضور و نقش دارند؛ بنابراين، همين کافي است تا لبنان همواره نقطه اول درگيري و زد و خورد و تصفيه حسابهاي اين کشورها و گروههاي حاضر در لبنان باشد. اين روزها يادآور آغاز جنگ خانمانسوز داخلي در لبنان است؛ جنگي که در 1975 و با همان حادثه معروف «عين الرمانه» آغاز شد و هزاران کشته و زخمي و آواره بر جاي گذاشت و اقتصاد لبنان را ويران ساخت؛ جنگي که همه گروهها و احزاب درگير بودند، اما آنان به جاى تلاش براى پايان دادن به اين جنگها، به دنبال منافع حزبى، طايفى و گروهى خود بودند و براى اين آتش هيزم بيشترى فراهم مىكردند. تعداد زيادى كشته و زخمى شده بودند.
با تلاشهاى امام صدر و برخى ديگر چندين بار آتشبس برقرار شد، اما بلافاصله با كوچكترين بهانهاى جنگ را از نو آغاز مىكردند. امام موسى صدر براى اينكه جنگ را متوقف كند، دست به ابتكار و تاكتيك جالبى مىزند. به مسجد «الصفا» در بيروت مىرود و اعتصاب غذا يا به قول لبنانيها «اعتصام» مىكند. اعلام اعتصاب غذاى امام موسى در بحبوبه كشت و كشتار، براى ختم خونريزى لبنان را به لرزه درآورد.
امام صدر خود در اين باره مىگويد:
«به رغم همه تلاشهاى من، هنوز بمباران متوقف و آرامش برقرار نشده و شرايط روز به روز بدتر مىشود. بنابراين ساعت 2 بعدازظهر تصميم گرفتم كه اعتصاب غذا كنم و روزه بگيرم. توشه من كتاب خدا و چند جرعه آب است. اينجا مىمانم تا شهادت يا زمانى كه كشور به حالت قبلى خود برگردد. با مادر، همسر و فرزندان خود خداحافظى كردهام و به اينجا آمدهام تا نماز بخوانم و دعا كنم؛ خدا اين كشور را نجات دهد. من با اعتصاب غذاى خود، مىخواهم ثابت كنم كه در لبنان سلاح ديگرى غير از سلاح تخريب و خونريزى وجود دارد.
سپس امام موسى صدر، بيانيه اعلام اعتصاب غذا را صادر مىكنند. در بخشى از اين بيانيه آمده است:
... متأسفانه در لبنان سياست ديگر وسيله نيست، بلكه تبديل به هدف شده است. افراد، جماعتها، احزاب و شخصيتها بدان وسيله زندگى خود را مىگذرانند ...
برادران هموطن، من ديگر چيزى جز نفس خود ندارم كه عرضه كنم و آن را نيز به عنوان قربانى براى وطن تقديم مىكنم...».
ايشان سپس در بيانيهاى خواستههاي خود را چنين اعلام مىكند:
1. توقف خونريزىها و همه فعاليتهاى مسلحانه،
2. پايان يافتن بحران خلأ دولت و تشكيل دولتى غير حزبى كه بتواند كشور را به حالت طبيعى بازگرداند،
3. تشكيل سه هيأت در كنار هيأت دولت:
1 ـ براى انجام تحقيقى جامع براى كشف ريشهها، فرآيندها و مسببان جنگ،
2ـ براى اجراى طرحهاى توسعه و عمرانى مناطق محروم،
3ـ اجراى مصالحه ملى همهجانبه
استقبال از اقدام امام موسى كمنظير بود. گروههاى بسياري از مردم به مسجد آمدند و در اعتصاب غذا شركت كردند. شمار بسياري از بعلبك و جنوب لبنان به سمت بيروت آمدند، اما عدهاى كه پايان جنگ را به سود خود نمىديدند، خرابكارى مىكردند و از آنجا كه تجمع مردم را در مسجد و در اطراف امام موسى، به مصلحت خود نمىديدند، فروش بنزين را قطع كردند، تا جلوى آمدن مردم را بگيرند. مرتب از راديوهاى خود اعلام مىكردند كه خيابانها در اختيار تيراندازان است و هركس از خانه خارج شود، كشته مىشود، ولى با همه اينها هزاران نفر به مسجد آمدند و از برنامههاى امام موسى صدر حمايت مىكردند.
مسيحيت نيز به حركت درآمد، روز پس از اعتصاب غذا، برخى از گروههاى ارمنى از پيشنهادهاي امام موسى صدر حمايت كردند. روز دوم تعدادى از كشيشها و پاترياركها در كليساهاى خود اعتصاب غذا كردند و تعدادى از مسلمانها نيز به آنها پيوستند. امام از نظر بدنى در اثر اعتصاب ضعيف شده بود و به سختى حركت مىكرد. تعدادى از خانمهاى لبنانى با پاى پياده و در آن شرايط ناامن به مسجد آمدند و به اعتصاب غذا پيوستند.
بزرگان لبنان و سياستمداران و روحانيون از همه گروهها به مسجد آمدند و اعلام پشتيبانى كردند. مفتى حسن خالد رهبر اهل سنت و شمار بسياري از رهبران مسيحى و همچنين ياسر عرفات و عدهاى از مسئولان مقاومت و حتى وزير امور خارجه سوريه و رئيسجمهور و نخستوزير سابق لبنان همه براى اعلام طرفدارى، به ديدار امام موسى صدر آمدند. دامنه اعتراض به خونريزى بالا گرفت و سرانجام آتشبس پذيرفته شد و با انتخاب رشيد كرامى به نخستوزيرى، و تشکيل دولت، بيروت روى آرامش را به خود ديد.
رشيد كرامى، ياسر عرفات و خدام، وزير خارجه وقت سوريه كه از سوي حافظ اسد براى كمك به پايان جنگ به لبنان آمده بود، همگى از امام صدر خواستند به اعتصاب غذاى خود پايان دهد.
اما حادثهاى ديگر در شهر بعلبك در حال رخ دادن بود كه سبب شد موسي صدر بهرغم آن که همه خواستههايش محقق نشد، به اعتصاب پايان دهد. عدهاى به چند روستاى مسيحىنشين در آن منطقه حمله كرده بودند و براى اينكه جنگهاى فرقهاى را گسترش دهند و مانع آتشبس شوند، تعدادى از مسيحيان را كشته بودند. آنان قصد داشتند اين مسأله را بهانهاى براى قتلعام مسلمانان كنند. امام موسى صدر پس از آتشبس بلافاصله اعتصاب غذا را پايان داد و سريعاً به بعلبك رفت و پس از چهار روز كار پيدرپي و پيگير، بعلبك را آرام كرد.
امام صدر در آنجا جمله معروفى را بيان كرد و گفت: اگر در بيروت پسر من را بكشند، اجازه نخواهم داد كه در بعلبك يك مسيحى بىگناه كشته شود. اين دو مسأله هيچ ارتباطى با هم ندارند.
اينگونه بود كه امام صدر در نزد همه «رجل صلح و آرامش» ناميده شد.
هم اکنون نيز لبنان لحظات حساسي را ميگذراند. چند ماهي است که اين کشور بدون رئيسجمهور است و بسياري از جمله آمريکا و اسرائيل خواستار آغاز جنگ داخلي هستند تا از اين راه به اهداف خويش دست يابند.
اين روزها، لبنان بيش از هر زماني به حضور «رجل صلح و آرامش» نيازمند است؛ مردي از تبار رسول(ص) که با توانايي خارقالعادهاش، بار ديگر لبنان و لبنانيان را به آرامش فرا بخواند و صلح را مستقر سازد و سيادت لبنان را به آن بازگرداند.
اين روزها هر چند که او خود حضور ندارد، اما انديشهاش را بايد براي لبنان به کار بست:
• خطرى كه لبنان را تهديد مىكند، از درون سرچشمه مى گيرد و آن خطر، منفى قلمداد كردن تعدد طوايف است. جز با همكارى، حياتى براى جامعه متصور نيست. ما بايد هم از نظر انديشه و هم از نظر حكومت و مردم رو به تحول و پيشرفت داشته باشيم، وگرنه لبنان از دست مىرود.
• ما هر قدر در علل و عوامل اين نگرانى با هم اختلاف نظر داشته باشيم، در ريشه با هم اختلافى نداريم؛ يعنى همه ما درباره لبنان احساس نگرانى مى كنيم. ميان نگرانى و انتظار وقوع مشكلات فرق است. نگرانى احساسى است كه علاجى ندارد يا درمان آن بالاتر از سطح امكانات ماست.
• كسى كه خيال سرنوشتى روشن و تأمين كرامت بدون فداكارى و تحمل دشواريها و سختيها را در سر مىپروراند، مطمئناً اشتباه مىكند. خطرهايى كه لبنان را تهديد مى كنند، كدامند؟ نگرانى در كجاست؟ آيا خطرْ همان وجود حكومت نژادپرست و تجاوزگر اسرائيل است؟ يا اين بخشى از خطر است؟ آيا اين خطر در استعمار است؟ اين نيز مى تواند بخشى از خطر باشد؟ آيا اين خطر در كمونيسم است كه در روح و جان طبقات تحصيل كرده و طبقات محروم نفوذ نموده و آن را متوجه يك جنگ داخلى مىكند؟
فريبندگى كمونيسم، بخشى از همان خطر است. اين همه را مىتوان مشكلات دانست، ولى نمىتوان آنها را خطرهايى قلمداد كرد كه ما از آن به نگرانى تعبير مىكنيم.
• حقيقتِ امت يا جامعه در اين تعريف كه بگوييم مجموعهاى از افراد يا كميت منفعلى از بشر است، خلاصه نمىشود. ميان شَعْب (امت ) و ناس (مردم) تفاوت است؛ شعب يعنى وجود وحدت و وجود فكر و رسالتى واحد كه بر دوش مردم است و موارد اختلاف را در كورهاى مىگدازد و ذوب كرده و همه را تبديل به وجودى منسجم و يگانه مىكند. اين مفهوم شعب يا امت است. اسرائيل و استعمار با يك امت چه مى توانند بكنند؟ آنان را آواره كنند يا بكشند؟ اينگونه تجاوزها تا وقتى كه حتى يك نفر از امتى وجود دارد و به وحدتى كه شكل دهنده شَعب است ايمان دارد، هيچ آسيبى نمىرساند؟
• خطرى كه امت و لبنان را تهديد مىكند، از درون همين امت سرچشمه مىگيرد؛ از جمله طايفهگرايى و فرقهگرايى كه در ذهن برخى از ما جاى دارد. وحدتْ، همه محاسبات و معادلات را دگرگون مىكند و جامعه را به مرحله تعامل و همكارى مىرساند.
وى همچنين به ترس مسيحيان از انقلابى كه در سرزمينهاى عربى و اسلامى روى داده اشاره و تأكيد كرد كه اسلام هرگز براى برادران مسيحى خود خطرى نداشته و البته كه دست خدا با جماعت است. حيات جامعه جز با همكارى ميسر نيست و كشورها به خاطر همين همكارى نيرو مىگيرند. خطر اصلى در تعدد طوايف نيست، بلكه اگر اين تعدد به سوى منفىگرايى سوق پيدا كند، آنگاه است كه فاجعهاى بزرگ براى وطن روى مىدهد. شأن كشور ما والاست، ولى نياز به دستهاى نيرومند و فراموش كردن منيّتها و فرقهگراييها دارد. بر ماست كه عقلانيّت خود را چه در سطح حكومت و چه در جامعه متحول كنيم، وگرنه لبنان از دست خواهد رفت. درمان اين خطر با بالا بردن سطح تفكر و مسئوليّتپذيرى بيشتر ممكن است.
• من از رسيدن به بنبست هشدار مىدهم. ما نسبت به آينده لبنان سخت نگرانيم.
عليرضا محمودي، پژوهشگر موسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي صدر
* برگرفته از عنوان سخنراني امام موسي صدر در هتل کارلتون در سال 1969