جداي از اين مسأله، بحث مهم نحوه نگرش تهيهكنندگان سريالهاي تاريخي به مسأله تاريخ است. اگر اين نگرش مطابق با واقع و بر مبناي حقيقت نباشد نه تنها بر ذهن مخاطب اثر منفي خواهد داشت، بلكه بايد مدتهاي طولاني همه و همه كار و تلاش كنند تا بخشي از اثرات منفي اين نگرش نادرست را در مورد قطعاتي از تاريخ بياثر نمايند. حال اگر رسانه ملي به موضوعي بپردازد كه از اساس مبناي درستي ندارد، بعيد است حتي با كاري مداوم و در زماني مستمر بتوان اثرات تخريبي آن را از افكار جامعه زدود. از اين مقوله است سريال «طفلان مسلم» ـ عليه السلام ـ كه در نزد اصحاب تاريخ و خبرگان حوزه تاريخ اسلامي از تحريفات مسلم مرتبط با فاجعه جانگداز عاشوراست.
اگر اين ادعا بر خوانندگان عزيزي كه كمتر مطالعات تاريخي دارند گران آمده باشد، بايد عرض كرد كه متأسفانه از اين دست مقولات و موضوعات در تاريخ اسلام و بويژه در سدههاي نخست آن كم نبوده و نيست.
چگونه ميتوان تصور كرد اگر اين قضيه و قصه از صحت تاريخي برخوردار بود، از چشم تيزبين ابومخنف كه به فاصله دونسل از حادثه كربلا كتاب مقتل خود را ـ داراي 113 روايت گاه بسيار كوتاه ـ نوشته است، به دور مانده باشد؟
جرا از امام سجاد وامام باقر وحضرت زينب ويا مادراين دوطفل در طول سفربه كوفه وشام وبرگشت آنها ازشام به مدينه دراين باره كه در صورت وقوع از مهمترين مسائل پس ازشهادت امام حسين وحوادث كربلا به كوفه است هيچگونه سخني به ميان نيامده است.؟
3- مورد دومي كه در تواريخ اسلامي به شهادت دو طفل اشاره دارد و از قضا آنها را فرزندان مسلم ميداند، مربوط به قرن چهارم و شيخ صدوق (متوفاي381 هجري) در كتاب امالي است. وي اين حادثه را با واسطه و به نقل از 8 نفر كه اخرين آنها ابي محمد نام دارد و از بزرگان كوفه است، در كتاب خود آورده است. شيخ صدوق در نقل اين روايت تاريخي هيچ اشارهاي به منابع مكتوب پيش از خود در اين زمينه ننموده و صرفا مطلب را به صورت نقل قول و شفاهي آورده است. (قمي شيخ عباس/به نقل ازشيخ صدوق/حماسه كربلا /ترجمه نفس المهموم ص136/ انتشارات قائم آل محمد/قم/1384)
4- روايت ديگر كه اشاره به شهادت دو طفل در قضيه كربلا دارد، مربوط به قرن ششم و مورخ معروف ابي المويد الموفق بن احمد المكي معروف به خوارزمي (متوفاي 568) است كه وي نيز اين حادثه را به طور شفاهي نقل كرده و آنان را فرزندان جعفر طيار ميداند نه مسلم بن عقيل. كتاب خوارزمي در زمره منابع دست دوم موضوع قيام كربلاست. (خوارزمي الموفق بن احمد مقتل الحسين ج 2 – ص 48 انتشارات مفيد قم ـ بي تا)
نكته جالب توجه درباره روايت خوارزمي آن است كه وي اين دو طفل را فرزندان جعفر طيار ميداند. غافل از اينكه جعفر بن ابيطالب برادر گرامي حضرت علي در سال هفتم هجري در جنگ موته به شهادت رسيد و فرزندان او در سال 61 هجري قطعا بالاي 54 سال سن داشتهاند.
اينكه چگونه خوارزمي كه مورخ بزرگي است، در نقل اين روايت تاريخي دچار اين اشتباه و سهو شده، جاي تأمل بسيار دارد و بهترين دليل بر آن است كه ما نبايد به صرف اينكه مورخ نامداري مانند وي روايتي و حادثهاي را در كتاب خود نوشته، بدون كنكاش و نقد و بررسي آن روايت را بپذيريم و نقل كنيم و به لحاظ تاريخي معتبر بدانيم.
در تاريخ اصل مسلم آن است كه محقق نبايد مقهور و تابع بدون دليل بزرگان گذشته شود واشتباهات وسهويات شان را ناديده گرفته يا تكرار كند.
5- مرحوم علامه مجلسي در قرن 12 نيز به قضيه طفلان مسلم به نقل از شيخ صدوق پرداخته است.
6- مرحوم محدث قمي نيز در كتاب شريف «نفس المهوم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم عليه السلام» ضمن نقل حادثه مرتبط با دو طفل مسلم به نقل از مرحوم شيخ صدوق در اظهار نظري ستودني ميگويد: كشته شدن اين دو طفل با اين تفصيل در نزد من بعيد است؛ لكن من آن را بخاطر اعتماد به شيخ صدوق و رجال اسنادش ذكر كردم. (قمي شيخ عباس نفس المهموم في مصيبه سيدنا الحسين عليه السلام ـ ص 156)
گذشته از بررسي متون تاريخي و روايتي كه از ابومخنف تا شيخ عباس قمي نگاشته شدهاند نكات ديگري نيز به ذهن ميرسند:
1- در اين داستان ساختگي عبيدالله بن زياد خون آشام قسي القلبي كه به ده نفر نابكاري كه بر جسد مطهر حسين عليه السلام در كربلا اسب راندند انعام ميدهد، چگونه است كه بر سر كشتن اين دو طفل ناگهان رقيق القلب شده و دستور ميدهد غلام او گردن قاتل آن دو طفل را بزند؟!
2- اگر اين حادثه صحت داشته باشد كه ندارد، ميبايست قبور اين دو طفل در كوفه و در اطراف دارا لاماره در نزديكي مسجد كوفه كه قبر حضرت مسلم در زاويه غربي آن واقع است و در اطراف قبر مسلم پدرشان يا نزديكي آن باشد نه در اطراف كربلا و در روستاي مصيب كه در 30 كيلومتري كربلا واقع است. پرسش مهم اين است اين دو طفل اگر از زندان عبيدالله در كوفه رها شده باشند، چگونه در طي يك روز مسير بيشتر از 80 كيلومتري كوفه به كربلا را با پاي پياده طي كردهاند و در مصيب اسير شده و به شهادت رسيدهاند؟!
3- اگر اين دو كودك در مسير كربلا به كوفه از اردوي اسيران اهل بيت جدا شدهاند چگونه است كه مادر آنها و حضرت زينب و امام سجاد كه قافله سالار اسيران بودند در اين باره هيچ عكسالعملي از خود نشان نداده و با خونسردي راهشان را به طرف كوفه ادامه دادهاند؟ آيا ميتوان اين بيتفاوتي را از حتي انسانهاي عادي و معمولي درباره ناپديد شدن دو كودك خردسال يتيم انتظار داشت؟ چه رسد به امام سجاد و شير زن كربلا زينب كبري با آنهمه احساس مسئوليتي كه نسبت به همراهان مصيبت زده خود داشتند.
4- چگونه است كه ابوالفرج اصفهاني (متوفاي413) در قرن پنجم در كتابي به نام مقاتل الطالبين كه اسامي شهداي آل ابي طالب را تا سال 313 ذكر ميكند، از نام اين دو طفل هيچ سخني به ميان نميآورد؟
5- چگونه است كه شيخ مفيد در قرن پنجم (متوفاي 413) در كتاب الارشاد و سيد بن طاوس (متوفاي 664) در قرن هفتم در كتاب مقتل معروف خود به نام مقتل الحسين كه به نام «اللهوف في قتلي الطفوف» معروف است و هر دو از مقاتل دست دوم مشهور و معتبر شيعي هستند، درباره دو طفل مسلم سكوت اختيار كرده و به نقل شيخ صدوق در اين باره هيچ وقعي ننهادهاند؟
6- اشتباه عجيب ديگر در نقل اين حادثه از مرحوم طبري است كه مدقق و محقق ارجمند جناب آقاي حجتالله جودكي در مقاله عالمانهاي كه در اين زمينه نگاشته، بخوبي به آن اشاره نموده و آن اينكه اگر روايت طبري را بپذيريم كه اين دو طفل فرزندان عبدالله بن جعفر طيار بودهاند، بايد يادآور شويم عبدالله نه دو فرزند بلكه 5 فرزند پسر داشته كه سه فرزند وي عون، محمد و عبدالله در كربلا به شهادت رسيده و طفل نبودهاند و دو فرزند ديگر وي ابوبكر و عون اصغر در واقعه حره در سال 63 هجري به شهادت رسيده و در مدينه دفن شدهاند! (طبري، همان ج 5 ص 393)
7- اگر روايت شيخ صدوق را مبني بر اينكه حضرت مسلم داراي 2 فرزند بوده بپذيريم، بايد بدانيم همانگونه كه ابوالفرج اصفهاني نوشته است، (اصفهاني، ابوالفرج، همان ص 40) فرزندان مسلم به نامهاي عبدالله و محمد اولا طفل نبوده و ثانيا در كربلا به شهادت رسيدهاند نه در مسير كربلا و يا در كوفه و از قضا شعارها و رجزهاي آنها به هنگام ميدان رفتن و مبارز طلبيدنشان در مقاتل آمده است.
8- نكته مهم ديگر كه به رويكرد رسانه ملي در اين قصه مرتبط ميشود، شيوه پرداخت تصويري به اين ماجراي تحريفي و پر رنگ كردن نقش عشق مجازي با آن پرداخت ضعيف در آن، لابد به خاطر جذب هرچه بيشتر مخاطبان است كه نمونه آن را در سريال «امام علي» در پرداخت غير واقعي و خلاف واقع نقش قطامه ديديم.
اگر كسي با الفباي فرهنگ جوامع عربي و بويژه در دهههاي اول هجرت آشنا باشد ـ كه الان هم در بعضي از جوامع عربي مانند بعضي افغانهاي معاصر دختر را اولاد نميدانند و اگر از كسي كه سه فرزند دختر داشته باشد بپرسند چند اولاد دارد پاسخ او اين است كه اولاد يعني فرزند پسر ندارد ـ محال است بپذيرد دختري در چنان موضع برتري نسبت به برادران خود مانند راحله در فيلم روز واقعه ـ كه از اساس بر مبناي خيال ساخته شده و از صحت تاريخي برخوردار نيست ـ قرار گيرد كه برادران خود را بره وار به اين سو و آن سو و در جهت اميال و نظرات خود بكشاند.
بهتر است دست اندركاران مستندات تاريخي در اين زمينه از خود حساسيت بيشتري به خرج داده و با بهرهگيري از اصحاب نظر و تاريخ بخصوص چاشنيهاي وارد بر موضوعات تاريخي را با حساسيت مضاعفي مورد دقت قرار دهند تا نقض غرض حاصل كار و تلاش آنان نباشد.