این روزها نهتنها قاره آفریقا، بلکه تمام جهان یکپارچه در انتظار اعلام نتیجه همهپرسی در کشوری هستند که 50 سال بازی شطرنج درهم ریخته آن را مشاهده کردهاند. بازیای که پایانش قواعد سیاست را از لیبی تا مصر؛ از مصر تا عربستان؛ از عربستان تا ایران؛ از ایران تا فلسطین اشغالی؛ و از تلآویو تا کاخ سفید؛ همه را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد.
صحبت از کشوری بهنام جمهوری سودان؛ با بیش از 2 میلیون و 500 هزار کیلومتر مربع مساحت است. سرزمینی در عمق منطقه ژئواستراتژیک شمال شرق آفریقا و هم مرز با دریای سرخ. کشوری که لقب بزرگترین کشور در جهان اسلام را با خود به یدک میکشد. وجود 52 درصد نژاد سیاهپوست آفریقایی، 39 درصد عرب و 8 درصد از نژاد «بجا»، جمعیت 40 میلیونی سودان را دارای تفاوتهای نژادی و فرهنگی متنوعای کرده است. تراکم جمعیتی که از 70 درصد مسلمان اهل تسنن؛ 5 درصد مسیحی و حدود 25 درصد از پیروان ادیان محلی «آنیست» {معتقد به ادیان ابتدایی} تشکیل شده است.
وجود حدود 80 درصد نیروی کار؛ تکیه بر منابع سرشار نفت؛ با درآمد سرانه ملیای در حدود 320 دلار و نیز با 47 درصد جمعیت زیر خط فقر و با تورم حدود 21 درصدی و 42 درصد نرخ بیکاری؛ نمایی کلی از وضعیت اقتصادی این کشور را روشن میسازد.
جمهوری سودان حدود 640 هزار کیلومتر مربع از خاک خود را در ناحیه جنوبی (که محل مناقشه است) میبیند؛ بخشی با بیش از 5 میلیون و 900 هزار نفر جمعیت.
مناقشه میان شمال و جنوب، از سال 1956 میلادی، یعنی تنها کمتر از یک سال پس از استقلال سودان آغاز و ساکنین جنوب خواهان استقلال خود از سودان کنونی شدند که تا به امروز نیز ادامه داشته است. درگیریهایی که بیش از 2 میلیون کشته را برای تاریخنویسان سودان به یادگار گذاشته است.
ساکنین ناحیه جنوب سودان دو فاکتور اصلی را بهعنوان علت درخواست استقلال خود مطرح میکنند: 1- اختلافات دینی؛ 2- تلاش برای برابری. بحث اختلافات دینی در حالی مطرح میشود که مسیحیان تنها 5 درصد از جمعیت جنوب سودان را تشکیل میدهند.
دولت سودان بر اثر فشارهای بینالمللی و اوضاع آشفته داخلی و نیز نقشهخوانی اشتباه از آینده؛ در تاریخ 9 ژانویه 2005 در منطقه نیواشا در کشور کنیا؛ با جداییطلبان جنوب به توافقنامه صلحی تن داد که طبق آن معاهده به بخش جنوب سودان این حق اعطاء شد که بین اتحاد با دولت مرکزی و یا استقلال کامل و جدایی یکی را انتخاب نمایید. شرطی که نگارنده آن را بزرگترین اشتباه استراتژیک دولت؛ تیم و شخص عمر البشیر میداند.
بر طبق این تفاهمنامه به بخش جنوبی اجازه داده شد که زیرساختهای لازم را برای ایجاد دولت مستقل فراهم آورد و در حوزه دین؛ قوانین شریعت اسلام، نهتنها بایستی از دادگاهها و قوانین جنوب حذف میشد، بلکه جنوبیهای ساکن مناطق شمال نیز باید طبق قوانین جنوب و به دور از احکام اسلامی با آنها رفتار میشد.
همچنین جنوبیها اجازه یافتند اقدامات خود را در جهت فراهمسازی چهارچوبهای جوامع مدنی؛ اقتصادی و سیاسی، پس از جداسازی احتمالی بعد از رفراندوم به اجرا در آورند. دولت مرکزی در این توافقنامه همچنین با مشارکت بخش جنوب در دولت فدرال به میزان 28 درصد موافقت کرده و ابقاء و تبدیل شبه نظامیان جنوب به ارتش این ناحیه را به رسمیت شناخت. دولت عمر البشیر همچنین تعهد کرده که 50 درصد از درآمدهای نفتی به بخش جنوب اختصاص و مرزهای مابین این دو ناحیه نیز بهطور دقیق مشخص شود.
این تفاهمنامه در حالی بین دو طرف منعقد شد که بخشهای زیادی از آن تحقق نیافت، اما دولت مرکزی سودان با اعطای زمان شش ساله عملا بازی را در اختیار رهبرانِ بخش جنوبی گذاشت. بازیای که باعث شد جنوبیها با داشتن زمان کافی در پی فضاسازی هر چه بیشتر بر علیه دولت مرکزی و ارتباط برقرار کردن بیش از گذشته با دولتهای غربی؛ بازسازی ارتش و ایجاد جنگ روانی جهت تشویق هرچه بیشتر مردم جنوب به جدایی بپردازند.
جنوبیها اندکی پس از تحقق بخشی از شرایط خود و زمانسازی مناسب؛ در سال 2007 در اعتراض به آنچه کُندی اجرای توافقنامه نیواشا از سوی حزب حاکم مینامیدند، از دولت فدرال خارج شدند و عملا دولت مستقل خود را متولد کردند.
برای پی بردن به افزایش مخاصمات جنوب و شمال باید اقدامات دولت را نیز بیان کنیم. بخش جنوبی سودان دارای وضعیت پیچیدهای است؛ در حالیکه بخش شمالی سودان منطقهای خشک و بیابانی است، اما قسمت جنوبی به علت آب یاری بسیار مناسب تمام نقاط آن حوزه توسط رود نیل، دارای اکونومی منحصر به فرد و خاک بسیار حاصلخیز است. اما با وجود این به علت عدم تخصیص امکانات و بودجههای مناسب از سوی دولتِ مرکزی بیش از 90 درصد خانههای مردم گِلی است؛ بیماریهای شدید و خطرناک از جمله مالاریا؛ ایدز و سوء تغذیههای حاد رشد چشمگیری داشته؛ اکثر قریب به اتفاق نقاط بخش جنوبی محروم از نعمت برق و آب آشامیدنی است؛ عدم بهداشت و امکانات بهداشتی در جنوب کاملا به چشم میآید؛ نابرابری آموزشی 25 درصدی با مردم شمال؛ بیکاری 90 درصدی؛ عدم وجود راههای ارتباطی آسفالت و جادهای مناسب و نیزعدم وجود فاضلاب شهری را نیز باید به لیست اضافه کنیم. این محرومیتها در حالی است که بیش از 80 درصد از منابع نفتی سودان در جنوب این کشور واقع شده است.
اما سخن اصلی بحث از اینجا و با این پرسش آغاز میشود که چه اتفاقاتی مسبب اصلی بروز این نا آرامیها بوده است و چرا دولت مرکزی قادر به رسیدن به صلح و وحدت نبوده و چگونه نابرابریهای اقتصادی و رفاهی ذکر شده بهوجود آمده است؟
قواعد به هم ریختگی این بازی در جایی خارج از سودان طراحی میشود؛ با نگاهی به سیاست خارجی دولت عمر البشیر، میتوان بهطور واضح پی بهوجود دستانی در جایی، در آن سوی دریای سرخ برد. مکانی به نام تلآویو!
دولت سودان در سمت و سوی سیاست خارجی، نمایی است از یک کشور مسلمان ِ بسیار وسیع با ثروت فراوان و با قابلیت تبدیل شدن به مهمترین کشور عربی ـ آفریقایی مسلمان جهان. کشوری با نگرش هماهنگ و بسیار نزدیک با جمهوری اسلامی ایران و وجود دولتِ حامیِ جنبشهای آزادیبخش فلسطین؛ مخالف سیاستهای امپریالیستی و منتقد شدید روند (به اصطلاح) صلح خاورمیانه آمریکا. کشوری که رژیم صهیونیستی را به رسمیت نمیشناسد. سودان هممرز با دریای فوق استراتژیک و امنیتیِ سرخ است. کشوری که با حذف جنوب و دو پاره شدن خود و بهعلت عدم دسترسی جنوب به دریای آزاد و راه دریا، باعث ایجاد کمربند اقتصادی میان مهترین کشور شرق؛ مرکز و شاخ آفریقا یعنی جمهوری کنیا با کشور اوگاندا میشود؛ کمربندی که باعث حذف بخش قابلتوجهی از قدرت ایران بر منطقه فوق خواهد شد.
وجود بحران منطقهای در شرق و شمال آفریقا؛ اختلافات مرزی مابین کشورهای این نواحی؛ وجود رهبران سرکش در منطقه و وجود منطقه ناامن دریایی و افزایش دزدیهای دریایی و همچنین درگیری میان اعراب و ژریم صهیونیستی، از جمله بهطور اخص دولت سودان؛ آینده غیرشفاف حکومت مصر بهعنوان حامی و حکومتی گوش به فرمانِ رژیم اسراییل؛ اهمیت یافتن بیش از پیش کشورهای آفریقایی در دنیا و قدرت رأی کشورهای مذکور در سازمان ملل جهت بهرهبرداری تلاویو و استقرار و وجود اقلیتهای یهودی در آفریقا، بهخصوص در منطقه شرق و شاخ آفریقا؛ تماما از عوامل علل حضور و نگاه فرصتطلبانه رژیم اشغالگر قدس برای نفوذ آرام و بیسر و صدا در منطقه شاخ آفریقا و حوزههای اطراف آن؛ الخصوص سودان شده است.
در دنیای ارتباطات امروزه جهان؛ آب تبدیل به مادهای رقابتی و حیاتبخش شده است که این خود باعث تبدیل این عنصر زندگی به کالایی ارزشمند و سیاسی شده است. مشکلات دسترسی به آب؛ افزایش جمعیعت؛ صنعتی شدن کشورها؛ عدم توزیع یکنواخت آن در کشورهای جهان؛ تخلیه؛ شور شدن و آلودگی ذخایر زیرزمینی همگی از مواردی است که ارزش حیاتی آب را برای کشورها افزایش داده است. حال اگر این کالای استراتژیک شاهراه ارتباطیای بسیار مهم و قابل استفاده برای فشارهای سیاسی ایجاد کند چه اتفاقی روی خواهد داد؟
رود نیل همان شاه راهی است که اندیشه اسراییلیها را بهشدت بهخود مشغول ساخته است. نیل دارای دو شاخه است که یک شاخه آن از اتیوپی و شاخه دیگر آن از اوگاندا و کشورهای حوزه جنوبی آن سرچشمه میگیرید. این دو شاخه تمام نقاط و قسمتهای جنوب سودان را آبیاری کرده و در قسمت شمالی سودان و در شهر خارطوم به هم میپیوندند. لذا قابل ذکر است که رود نیل شاهرگ حیاتی و علت بقای اساسی مصر و سودان است؛ پس رسیدن و کنترل بر سرشاخههای این رود که همانا نیل سفید و نیل آبیست، میتواند فشار بسیار شدید اقتصادی به سودان و مصر تحمیل کرده و جهت وادار ساختن این دو حکومت به حمایت از سیاستهای تلاویو مورد استفاده اسراییل قرار بگیرد.
بزرگترین پشتوانه اقتصادی سودان وجود منابع عظیم نفتی در این کشور است؛ حال در صورت استقلال جنوب از شمال تا 80 درصد از درآمدهای نفتی کسر میشود که این امر سبب فلج شدن دولت مرکزی خواهد شد که در عینحال باعث گسترش فضای ناامیدی و فشارهای مردم برای کسب رفاه از یک سو و در منگنه قرارگیری سودان از سوی جامعه بینالمللی، برای تسویهحساب 25 میلیارد دلار بدهی خود خواهد شد. این مسأله خود باعث پدید آمدن و ایجاد موج وحشت و نگرانی از آینده سودان از سوی مردم داخل خواهد شد.
از طرف دیگر ورود یک کشور جدید نفتی به اوپک با ذخایر عظیم تحت کنترل سیطره غرب؛ باعث کنترل هر چه بیشتر سیاستهای نفتی اوپک در جهت منافع کشورهای توسعه یافته خواهد شد.
از طرفی نبایستی از نقش ایالات متحده آمریکا غافل شد. حمایتهای صریح اوباما مبنی بر جداسازی و تولد کشوری جدید و نیز پرداخت سالیانه یک میلیادر دلار از سال 2005 تا به امروز به بخش جنوبی سودان از سوی سنای آمریکا و همچنین حمایتهای معنوی نومحافظهکاران دینگرای این کشور از مسیحیت و پیگیری مستمر و حساس گونه «فرانکلین گراهام»، رهبر این گروه، از مسیحیان جنوب با استدلال خطرآفرینی اسلامگرایی و تأکید بر تفاوتهای دینی شمال و جنوب و اعلام حمایتهای گسترده برای ساخت، بازسازی و گسترش کلیساهای مسیحی و فعالیت آنها پس از جدایی را نیز باید با دقت مد نظر قرار داد.
از سوی دیگر در پی اعلام رأی صدور حکم بازداشت عمر البشیر از سوی دادگاه جنایات جنگی لاهه به بهانه واهی و غیرقابل پذیرش نسلکشی در منطقه «دارفور» در جنوب سودان؛ آمریکا و متحدانش در پی این برآمدند تا البشیر را تحت شدیدترین فشارهای شخصی نیز قرار داده تا رییسجمهوریی سودان را وادار به پذیرش استقلال جنوب کنند.
همچنین دولت اسراییل با ارسال کمکهای مالی و تسلیحاتی از طریق دفاتر خود در کانپالا و آدیس آبابا به تجهیز و آموزش شبه نظامیان جنوب میپردازد که این خود باعث ایجاد دیوار بیاعتمادی شدید مابین شمال و جنوب برای رسیدن به وحدت شده است.
تلاویو نیز با همکاری عناصر خود و استفاده از روابط موزاییکی که عبارت است از: ایجاد روابط خاص؛ نزدیک و تفرقه انگیز با عناصر تشکیل دهنده معترضان دینی و نژادی جنوب و ناراضیان سیاستهای اقتصادی دولت سودان و با افزایش اختلاف افکنی مابین سران قبایل که در سودان، همانند دیگر نقاط قاره آفریقا از اهمیت و جایگاه بسیار والایی در تصمیم گیریهای کشوری برخوردار هستند، درصدد بستن تمامی راههای مذاکرات و احتمالات وحدت شمال و جنوب برآمد؛ زیرا اسراییل از آخرین وعدههای البشیر به معترضان جنوب قبل از برپایی همه پرسی بهشدت برآشفته شده و هراسناک بود. آقای البشیر در آخرین وعدههای خود به جنوبیان بیان داشت که در صورت رأی به وحدت از سوی اهالی جنوب سهم کامل درآمدی حاصل از فروش نفت را به جنوب اختصاص خواهد داد. در پی همین سخنان بود که اختلافات در میان رهبران قبایل جنوب بالا گرفت؛ بهطوری که عدهای معتقد به روی آوری به وحدت، پیش از پایان کار شده بودند؛ زیرا آنها بهخوبی به این موضوع واقف بودند که: تمام زیر ساختها؛ مهندسین و سیستم گردشهای معاملاتی نفتی در شمال واقع شده است و آنها راه بسیار دشواری برای بهرهمندی از منابع خود خواهند داشت.
از سوی دیگر سیاستهای واگرایی و عدم در پیش گرفتن سیاستهای ملیگرایی از سوی عمر البشیر و دولت سودان در سالهای قبل نیز خود زمینه را از پیش جهت عدم به نتیجه رسیدن جریان صلح محیا کرده بود.
وجود این درگیریها و مشغولیتهای وافر داخلی این فرصت را برای اسراییل ایجاد میکند که خود را از فشارهای سودان برهاند. باید بهخاطر بسپاریم که صهیونیستها هیچگاه ثبات و آرامش در سودان را بر نمیتابند؛ زیرا ثبات سودان برابر است با ثروتمند شدن و تبدیل به قدرت اول منطقهای که برابر است با افزایش فشارهای بینالمللی بر اسراییل از سوی سودانِ اسلامی! البته نباید از فاکتور سکوت و عدم حمایت کشورهای عربی از سودان نیزگذشت؛ که این خود راه را برای گسترش هرچه بیشتر نفوذ آمریکا و اسراییل هموارتر کرد.
در پایان خاطرنشان میکنیم که جدایی قریب به یقین جنوب سودان، باعث روشن شدن آتش فتنه در دیگر نقاط این کشور خواهد شد؛ آتشی که تا جدایی و پاره پاره شدن وسیعترین کشور اسلامی دنیا و یکی از سرچشمههای غنی فرهنگ اسلامی؛ علمی و دانشگاهی جهان اسلام، با تولد 2 تا 3 کشور مختلف دیگر از دل این سرزمین آشوب زده ادامه داشته و روشن خواهد ماند؛ زیرا این روزها همه کس و همهجا، برای سهم خواهی آمادهاند و این مسیر تا ساختن یک «سومالی» دیگر در منطقه، به جهت افزایش وزن سیاسی و اقتصادی دولتهای مسیحی برای جولان دهی مقابل دول اسلامی ادامه خواهد داشت و این روند برای این قاره سیاه هیچ بهدنبال نخواهد داشت به جز: جنگ؛ تشدید فقر؛ مهاجرت؛ کشتار و غارت منابع سرشار طبیعی و صد البته به انزوا کشاندن اسلام از سوی دولی که خواهان تولد کشورهای فقیر و بیبهره از منابع و راههای ارتباطی دریایی و زمینی هستند تا هرچه بیشتر وابستگی آنها به خود را جهت برداشتهای سیاسی و بهخصوص اقتصادی افزایش داده و سیطره مسیحیت را بیش از پیش گسترش دهند. این روزها در آفریقا غوغایی بهپاست؛ غوغایی ساکت و آرام؛ فتنهای سیاه!
سیدمحمدامین شریفیساداتی/ نایروبی ـ کنیامنبع: پنجره