اميرمهدي ژوله گفت: به طنز به چشم توالت نگاه ميكنند كه هيچكس نميخواهد كنارش عكس يادگاري بگيرد.
اين طنزپرداز در گفتوگو با ايسنا، در ارزيابي خود از طنز دههي 80، عنوان كرد: احساس من از طنز دههي 80 اين است كه اتفاق بزرگي در اين دهه نيفتاده و تنها اتفاقهاي كوچك خوبي افتاده است. در دههي 80، طنزپردازاني مثل چهرههاي شاخص دهههاي 60 و 70 به وجود نيامدند و تنها طنزپردازان جواني حضور داشتند كه يا طنز گلآقايي مينوشتند و يا ادامهدهندهي سبك طنزهاي تند و تيز امثال نبوي بودند و در واقع، طنز دههي 80 متأثر از اينها بود.
او افزود: ويژگي ديگر طنز دهه 80 اين است كه محدوديت داشت؛ البته اين محدوديت نه به اندازه محدوديتهاي دهه 60 بود و نه به اندازه دههي 70، فضا باز بود. فضا در اين دهه پرسوء تفاهم بود و طنزپردازان هزينه داده بودند، مجلات طنز تعطيل شده بودند و سانسور متوجه طنز شده بود؛ در نتيجه، نشريات دست به عصاتر راه ميرفتند و طنزپردازان هم خودسانسوري ميكردند تا براي كارشان مشكلي پيش نيايد.
ژوله تأكيد كرد: فكر ميكنم طنز دههي 80، پختگي، دانش و عمق طنز طنزپردازان دههي قبل را نداشت. شايد بتوان گفت كه طنز دههي 80 عاصيتر، جسورتر و يا بديعتر شده بود؛ اما از رندي و عمق و دوپهلوگوييهاي آن كم شده است.
اين طنزپرداز دربارهي نقش اينترنت در طنز دههي 80 عنوان كرد: من خودم اهل فضاي مجازي نبودم و اين فضا را دنبال نكردم؛ اما اتفاقي را هم در طنز در اين فضا نديدهام و معتقدم بهترين اتفاقهاي طنز در مطبوعات رخ داده است و اگر شخصي نيز در فضاي مجازي بوده و خوب كار كرده است، به دنياي حقيقي راه پيدا كرده و استعداد كشفنشدهاي در فضاي اينترنت نداريم.
او همچنين افزود: البته فضاي اينترنتي در كوتاهنويسي و سرعت گرفتن طنز تأثير داشته و مخاطب دههي 80 نميگذاشته است كه طنزپرداز درازگويي كند و دوست داشته كه طنز را سريع و موجز بشنود. اين سبب شده طنزپردازان ما به صريحگويي و سرراست گفتن روي بياورند. شايد آدمها به دليل محدوديت به اينترنت رفته باشند؛ اما كسي را سراغ ندارم كه از اينترنت شروع كرده باشد و در اين فضا ادامه داده باشد.
اين نويسندهي طنز در مقايسهي طنز منثور و منظوم، اظهار كرد: در زمان رياست ابوالفضل زرويي در دفتر طنز حوزهي هنري و همكاري با شهرام شكيبا، در آنجا شب شعرهايي با عنوان «در حلقهي رندان» برگزار ميشد كه شهرام شكيبا مجري آن بود. در اين شب شعرها، طنزپردازان منظومنويس و شاعران بسياري بودند كه چه در آنجا و چه خارج از آنجا در مطبوعات نمود يافتند؛ اما نشريات بيشتر از طنز منثور استقبال كردند. حتا شهرام شكيبا هم كه دوبيتيهايش معروف بود، اكنون طنز منثور مينويسد؛ ولي ما شاعران طنزنويس خوب هم كم نداريم؛ هرچند به علت استقبال مخاطبان از نثر، بيشتر طنز منثور نوشته شده است. البته در بلوتوثها اشعاري پخش شدند و مخاطبان از آنها هم استقبال كردند.
ژوله طنز را بيان درد تعريف كرد و گفت: از نظر من، طنز از درد برميخيزد و بيان كژيها و ناراستيها با زباني است كه در عين اينكه لبخندي را دارد، مخاطب سوزشي را احساس ميكند. طنزپرداز دردش ميگيرد و با بيان واژگان، طنز را آنجور بيان ميكند كه هم تلنگري به دردآورندگان و هم به آنهايي كه دردشان آمده، ميزند و لايه و لفافهاي روي درد ميكشد كه زهرش را بگيرد. اين طنزي است كه خوانده ميشود و شايد دل كسي را كه درد آمده، خنك ميكند و گاهي نگاه جديدي به مخاطب ميدهد كه «اينجور هم ميشود ديد».
او همچنين دربارهي جايگاه طنز مكتوب در ميان ساير ژانرهاي طنز، خاطرنشان كرد: از نظر من، داستان طنز مكتوب و گونههاي ديگر طنز فرق ميكند. اگرچه پيمان قاسمخاني هم اول طنزهاي مكتوب من را خوانده بود و بعد مرا به همكاري دعوت كرد؛ اما در طنز مكتوب، نويسنده اثري را خلق ميكند و صاحب آن است؛ ولي فيلمنامهي طنز فقط ابزاري است براي تبديل شدن به چيز ديگري. براي مثال، من صاحب «باغ مظفر»، «مرد هزارچهره»، «مرد دوهزار چهره»، «شبهاي برره» و «قهوهي تلخ» نيستم. اينها همه از فيلتر كارگردان، بازيگر و تمام عوامل ميگذرد و همهي اينها تاثير دارند در روند چيزي كه ساخته ميشود و اگر كارگردان خوب باشد، شبيه ميشود به آن چيزي كه شما نوشتهايد.
او افزود: اين ماجرا مانند مادري است كه بچهاي به دنيا ميآورد و ميگذارد سر راه. اما شما صاحب طنز مكتوب هستيد و مخاطب آن چيزي را ميخواند كه شما نوشتهايد. از سوي ديگر، چون مخاطب طنزهاي نمايشي بيشتر است، حساسيتها، سانسورها و خودسانسوريها نيز در اين زمينه بيشتر است. اكثر كساني كه كار طنز انجام ميدهند، علاقه دارند طنزهاي سياسي و اجتماعي تند را با رگههايي از شوخيهاي جنسي بنويسند كه شما در حوزهي طنزهاي نمايشي نميتوانيد به آن نزديك شويد و اين دو، چه از نوع قلم و پرداخت و چه محدوديتها، با هم فرق ميكنند و من كم ديدهام كساني را كه از طنز مكتوب به عرصهي نمايش بيايند. البته در راديو اين بيشتر رخ داده است و من تنها ميتوانم به ابراهيم رها، نيما دهقاني و جلال سميعي اشاره كنم.
ژوله همچنين تأكيد كرد: الآن طنز مكتوبنويسها بايد بر موج سوار شوند و ببينند فضاي رسمي به چه كسي ميتازد تا آنها هم بتوانند آنجا بتازند و اگر فضاي رسمي به كسي نتازد، طنزپرداز هم نميتواند بتازد. در فضاي نمايشي اين عرصه محدودتر هم ميشود. در فضاي نمايشي تنها فضاهاي خانوادگي و ازدواج را ميتوان نشان داد و خيلي بخواهيم نقد كنيم، به رفتار مردم ختم ميشود و خيلي نميتوان رفتار مسؤولين را نقد كرد و بايد تنها با مشاغل، لهجهها، مسائل داخل خانوادهها و رفتارهاي روزمره شوخي كرد و تقريبا چيزي نميماند براي طنزپردازي.
او سپس دربارهي كمتعداد شدن طنزپردازان در سالهاي اخير، عنوان كرد: اكنون در همه چيز كمتعداد شدهايم، من روزنامهنگار شاخصي را بعد از روزنامهنگاران شاخص دههي 70 نميشناسم. اصلا چه روزنامه يا نشريه و مجلهاي را ديدهايم كه در اين سالها شاخص شود؟ در سينما چند وقت است كه ستارهي جديدي ظهور نكرده است. در واقع، ميتوان گفت كه در همهي عرصهها به همين صورت است و گويا دورهي ركودي به وجود آمده و در هيچ عرصهاي اتفاق بزرگي رخ نميدهد. حالا اينكه به آنها اجازه نميدهند و يا جامعه اجازهي رشد به آنها نميدهد و يا دلايل ديگري كه ميتواند داشته باشد؛ اما آدمهايي هستند كه مجال بزرگ شدن ندارند.
اين طنزپرداز بزرگترين مشكل طنز را سانسور و محدوديت خواند و گفت: اكنون طنزنويس اول خودش، خودش را سانسور ميكند و بعد سانسور ميشود. ما به جاي اينكه فكر كنيم چه بايد بنويسيم، فكر ميكنيم چه نبايد بنويسيم. سردبير و مديرمسؤول ما هم به جاي اينكه فكر كند درد امروز جامعهي ما چيست، بايد به اين فكر كند كه الآن از چه موضوعي ميتوان نوشت كه مسائل كمتري را به دنبال داشته باشد.
او در ادامه افزود: متأسفانه الآن سعهي صدر بسيار پايين است و همه چيز رنگي از تقدس گرفته است. سياست، سياستمداران، نيروي انتظامي و مشاغل مقدس شدهاند و نميشود دربارهي هيچ چيز نوشت. گويا همه طنز را مترادف توهين ميگيرند و اگر با كسي طنز و شوخي شود، گويا شأن او پايين آمده؛ همه براي خودشان شأن قائل هستند. مثلا بعد از پخش سريال «مرد هزارچهره»، ثبت احوال شيراز شكايت ميكند.
ژوله با اشاره به كمرنگ شدن كاريكاتور و طنز مطبوعاتي، گفت: چند سال است كه اساسا كاريكاتور مطبوعاتي نميبينيم. طنز و كاريكاتور از اركان كار مطبوعات هستند؛ اما الآن مديرمسؤول و سردبير ميترسند و همه دست و پا بسته مينويسند كه نتيجهي آن يك كار عقيم ميشود؛ اين در حالي است كه مخاطب كار صريح و گزنده ميخواهد.
او در ادامه با بيان اينكه طنز جدي گرفته نميشود، عنوان كرد: همه ميگويند طنز هم لازم است؛ اما آن را جزو اركان و اجزاي اصلي نميدانند. هيچكس طنز را يك ركن كار نميداند و آن را سوپاپ اطميناني ميدانند كه بايد گوشهاي باشد. به نظر من، طنز بايد جزو اركان باشد و محدوديتها كمتر باشند و كساني كه نظارت ميكنند و طنز متوجهشان است، كمي پذيرندهتر باشند، طنزپردازان هم بايد بيشتر بخوانند و اينقدر با امواج سياسي و اجتماعي اينور و آنور نروند.