هدف از خلقت انسان اين است که عروج کند و بُعد جسمي او براق شود و حرکت کند و برسد به جايي که به جز خدا نداند؛ يعني براي حرکت استکمالي و غيرمتناهي خلق شده و اگر در راه بيفتد، تا خدا، خدايي ميکند حرکت استکمالي و رو به قرب او ادامه خواهد داشت.
در واقع، انسان براي صعود خلق شده، اما متأسفانه گاهي با اختيار خودش، به جاي صعود، راهي را برميگزیند که به سقوط او منتهي ميشود و اگر توجه پيدا نکند، سقوط او ابدي خواهد بود و به پستترين و نازلترين طبقه جهنّم ميافتد.
«إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»[1]ذرهاي انحراف از راه مستقيم، منجر به سقوط انسان ميشود. در جمله «اهدنا الصّراط المستقيم» که دستور داده شده در نماز بخوانيم و بايد توجه به معناي آن داشته باشيم، از خداوند مي خواهيم که حالت انحراف چه به چپ و چه به راست براي ما پيدا نشود و توفيق الهي را ضميمه همّت خويش کنيم تا به مقصد برسيم.
اگر همّت و توفيق به صورت توأمان باشد، هدايت عنائيه پروردگار دست انسان را ميگيرد و او را در راه مستقيم که از مو باريکتر، از آتش سوزندهتر و از شمشير برندهتر است، هدايت ميکند تا به لقاي خداوند سبحان نائل شود. موفقيّت در اين راه، محتاج توجه است و تمسّک به قرآن و عترت نيز راهنماي او و توسّل به اهلبيت«سلاماللهعليهم» راهگشاي وي خواهد بود.
* مال حرام، يکي از عوامل سقوط انساندر جلسات گذشته، نه عامل از عوامل سقوط انسان، تبيين شد. بحث اين جلسه راجع به عامل دهم، يعني مال حرام است. خوردنيها و نوشيدنيهاي حرام، اقسامي دارد که مواد مخدّر و روانگردان يا مشروبات الکلي و مست کننده، از جمله آن است که آدمي را نابود ميکند؛ امّا آنچه اکنون مورد بحث ماست، غذاي حرام است که منجر به سقوط انسان ميشود.
تعاليم قرآن و عترت، سفارش فراواني براي اجتناب از غذاي حرام دارند. حتي قبل از انعقاد نطفه، دستورهایي برای رعايت حلال بودن غذاي پدر و مادر، وارد شده است، زيرا غذاي حرام براي نطفه بسيار خطرناک است. در تعاليم ديني تأثيرات سوء غذاي حرام بر روح آدمي بيان شده و از اين جهت در دين مبين اسلام، درباره حليّت غذاي مادر در دوران بارداري و شيردهي و نيز غذايي که کودک در طفوليّت ميخورد و همچنين غذاي انسان تا پايان عمر، تأکيدات فراواني وجود دارد.
* برخي از پیامدهای مال حرام
يکي از پیامدهای غذاي حرام، اين است که توجه و بيداري را از انسان سلب کرده، او را در غفلت فرو ميبرد. وقتي چنين شد، حال عبادت ندارد، از نماز لذت نميبرد و بدتر از آن، از گناه لذت ميبرد. به مرتبهاي از سقوط ميرسد که رابطه با خدا برايش مشکل است و نه تنها موفق به خواندن نماز شب نميشود، بلکه توفيق نماز اوّل وقت نيز از او سلب ميشود.
از ديگر پیامدهای مال حرام، پديد آمدن جهل مرکب براي انسان است. به اين معنا که کار زشت در نظر او جلوه نيکويي دارد. قرآن کريم، ورشکستهترين افراد در قيامت را کسي ميداند که اعمال ناشايست خود را نيک ميپندارد.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا، الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا»[2]
بگو: «آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟» [آنان] كسانىاند كه كوششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند.
افراد جامعهاي که مبتلا به مال حرام است، دچار جهل مرکب ميشوند. چنين اجتماعي ميرسد به آنجا که از لحاظ فرهنگي مشکلات فراواني دارد، اما تخيّل ميکند که از برترين فرهنگها برخوردار است. فرهنگ اسلام در بين افراد آن جامعه، خرافي تلقّي ميشود؛ چادر بين آنان ارزش ندارد، بلکه يک خرافت است، پوشش غربي را امتياز ميدانند، دين، نماز، مسجد و محراب را مسخره ميکنند و رفتارهاي زشت و ناپسند و فرهنگ غرب را نيکو ميدانند. ظلم، در چنين جامعهاي معتبر است و ربا و رشوه، در بين افراد آنان عادي است و امتياز به شمار می رود.
مال حرام، رابطه انسان با خداوند را به کلّي قطع ميکند و او را به شيطان متصل مينمايد. وقتي با شيطان مرتبط شد، به راهي ميافتد که منتهاي آن سقوط است و تا پايان عمر سراشيبي سقوط را می گذراند تا بميرد. متأسفانه در آخرت نيز سقوط او ادامه دارد. خدا نکند کسي به اين مقام پست تنزّل يابد که سقوطش، حتّي در جهنّم نيز ادامه دار باشد.
افزون بر اين، کسي که مال حرام کسب کرده، در قيامت بايد حقّالنّاس را جبران نمايد و اين جبران ربطي به سقوط او و عذاب جهنّم ندارد. خداوند متعال به عزّت و جلال خود قسم خورده و فرموده است که: ممکن است از حق خودم بگذرم، امّا از حقالناس نخواهم گذشت؛ بنابراين در قيامت، عبادات و اعمال نيک بدهکار را به بستانکار ميدهند تا راضي شود؛ و اگر عمل نيکي نداشته باشد يا اعمال او تمام شود، گناهان بستانکار را به پرونده بدهکار منتقل ميکنند.
غذاي حرام، تبعات فراوان ديگري نيز دارد که در اين جلسه فرصت شرح آن وجود ندارد، امّا همين مقدار بايد دانست که مال حرام، انسان را به سقوط ميکشاند و شقاوت ابدي را براي او رقم خواهد زد؛ بنابراين، به دست آوردن غذاي حلال، به ویژه در زمان حاضر، در حالي که بسيار مشکل است، بسيار لازم است.
* برخورد امام صادق«ع» با سود حاصل از گرانفروشيامام صادق ـ سلاماللهعليه ـ روزي يک غلام خود را خواستند و فرمودند: من براي خرج و مخارج زندگي به درآمد نياز دارم. سپس يک کيسه پول، شامل هزار سکه به او دادند و فرمودند: با اين پول تجارت کن. آن غلام نقل ميکند که با آن پول، جنسي خريدم و همراه با تجّار، به سوي مصر رفتيم. در راه قافلهاي را ديديم که از مصر برميگشت، از اوضاع جنسي که داشتيم سراغ گرفتيم، گفتند: جنس شما در مصر مورد احتياج همه است. تجّار قافله نيز براي سود بيشتر، هم قسم شدند که اجناس خود را به دو برابر قيمتِ خريد، بفروشند. مي گويد: از سفر برگشتم و با خوشحالي دو کيسه پول در مقابل امام صادق«سلاماللهعليه» گذاشتم و گزارش تجارت خود را دادم. آن حضرت از گرانفروشي من خيلي ناراحت شدند و فرمودند: سبحان اللَّه! هم قسم ميشويد كه در مقابل هر دينار يك دينار سود از مسلمانان بگيريد؟ مبلغ اوليّه خودشان را برداشتند و سود معامله را پس دادند و فرمودند: من احتياج به چنين سودي ندارم. سپس روايتي خواندند که بايد سرمشق زندگي ما باشد:
«مُجَادَلَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ»[3]
يعني انسان در خط مقدم جبهه باشد، آسانتر از اين است که بتواند مال حلال به دست بياورد، اما تلاش براي کسب حلال، ضروري است. حتي اگر لازم باشد کسي براي پرهيز از مال حرام، گرسنگي بخورد، معلوم است که بايد آن گرسنگي را تحمّل کند و به حرام نيفتد.
* تأثير سوء مال حرام در تربيت فرزندانمال حرام، نه تنها خود انسان را به سقوط ميکشاند، بلکه فرزندان او را نيز بدبخت ميکند. وضعيّت تأسفآور فرهنگي و فساد اخلاقي رايج در جامعه کنوني در اثر مال حرام است که پدر و مادرها به خورد فرزندان ميدهند. وضعيّت بعضي دختران و پسران جوان خيلي بد است تا جايي که ميتوان گفت: عفت عمومي و غيرت عمومي نداريم و فساد اخلاقي، با کمال شهامت در جامعه ما حکمفرماست. عفت از زنها و غيرت از مردها رفته و کار به جايي رسيده که بيعفتي و بيغيرتي تبديل به ارزش شده است.
چرا چنين شده است؟ ما که شيعه هستيم، ما که از نظر عقيده به اسلام و تشيّع و از نظر شعار، در حدّ مطلوبي هستيم و به اهلبيت ـ سلاماللهعليهم ـ عشق ميورزيم. پس چرا چنين شده است؟ به خاطر غذاي حرام.
در ادارههاي ما، بيکاري، کم کاري و رشوه خواري وجود دارد. معلوم است کسي که رشوه بخورد يا در اداره، کم کاري و بدکاري داشته باشد، درآمد او حرام است و دختر و پسر او در اثر لقمه حرام، دچار بيعفتي ميشوند و بدتر اينکه، بيعفتي نزد آنان، تبديل به ارزش ميشود؛ با مسجد و معنويّات سر و کار ندارند و روحانيّت را خرافات ميدانند، شبانه روز مشغول تلفن همراه خود هستند که براي برخي جوانان، خانه شيطان شده است.
بازار ما، بازار اسلامي نيست؛ ربا، گرانفروشي و کمفروشي به طرز عجيبي رونق دارد و غشّ در معامله در بازار فراوان است. معلوم است چنين تاجر يا کاسبي نميتواند دختر و پسر مقدّس تحويل جامعه بدهد؛ لذا گاه خودش مسجدي است اما پسر و دخترش نه اينکه حال مسجد ندارند، بلکه پدرشان را هم براي رفتن به مسجد مسخره ميکنند. وقتي خمس در جامعه يک ضد ارزش باشد، معلوم است غذاي افراد آن جامعه حرام است. وقتي اين حرام را بچهها بخورند، نه تنها راجع به دين، کسل و غافل ميشوند، بلکه سقوط عجيبي ميکنند.
* عبرت از تاريخ
جوانها! از تاريخ عبرت بگيريد. در زمان متوکل عباسي، يک عالم مقدّس به نام شريک، با دربار ارتباط پيدا کرد. متوکل از او تقاضا کرد که قاضيالقضات شود. او با کمال شهامت گفت: دستگاه تو ظلم است و آن رياست را نپذيرفت. گفت: دست کم معلّم فرزندانم باش. گفت: آن هم اعانت به ظلم است و نميپذيرم. متوکّل گفت: پس شام ميهمان ما باش. شريک که بهانهاي براي مخالفت نداشت، شام سلطنتي را خورد و به خانه رفت.
وقتي به خانه رفت، افکار انحرافي در اثر خوردن مال حرام، در او رخنه کرد. معنا ندارد که انسان غذاي حرام خورده باشد و فکر او الهي باشد يا با خدا و معنويات سر و کار داشته باشد. مال حرام، ابزار بسيار خوبي براي شيطان است و کار او را راحت ميکند؛ بنابراين، فکر و توجيه شيطاني به سراغ او آمد. گفت: اگر من مقام قضاوت را بپذيرم، ميتوانم از اين طريق، خدمتي به خلق خدا بکنم. وسوسه شيطان او را فرا گرفت و رياست قوه قضائيه حکومت متوکل را در نظر او امري مقدّس جلوه داد. سپس با خود گفت: اگر من بتوانم فرزندان متوکل را تربيت کنم، ارزشمند است و چرا اين امر مقدّس را نپذيرفتم؟
از شب تا صبح افکار شيطاني را مرور ميکرد و صبح روز بعد به نزد متوکل رفت و هر دو سمت را پذیرفت. متوکل نيز به جبران خدمات او به دربار، يک حقوق حسابي براي او تعيين کرد.
غذاي حرام، حتي به اندازه يک شام، با انسان چنين ميکند که دين خود را در معرض فروش قرار ميدهد. جالب آنکه خود شريک هم توجه و اقرار به انحراف و دين فروشي خود داشت، ولي تأثير مال حرام، اجازه بازگشت به او نميداد. روزي هنگام دريافت حقوق، ديد که يکي از سکهها معيوب است. آن سکه را براي تعويض، به مأمور پرداخت برگرداند. آن مأمور گفت: يک سکه معيوب در بين آن همه سکه چه اشکالي دارد؟ مگر ارث پدرت را در ازاي اين حقوق فراوان دادهاي؟ شريک گفت: نه، دينم را به خاطر دريافت اين پولها دادهام و لذا از يک سکه هم نميگذرم.
اميرالمؤمنين ـ سلاماللهعليه ـ وقتي آگاه شدند که استاندار ايشان به ميهماني اشراف رفته و به طرز آنان غذا خورده است، بسيار ناراحت شدند و نامه تندي به او نوشتند و فرمودند: رفتن به منازل تشريفاتي و خوردن غذاهاي تشريفاتي سزاوار استاندار من نيست. سپس فرمودند: من که امام مردم هستم، در روز به دو قرص نان جو دو تا پيراهن وصلهاي، بسنده کردهام. مگر ميشود من بيتالمال مسلمانان را هدر دهم و غذاي خوب و لباس خوب داشته باشم؟[4]
اداريها، بازاريان، اهل علم و سرانجام، همه و همه بايد بدانند که غذاي حرام انسان را به سقوطي ميکشاند که برخی اوقات برگشت هم ندارد؛ يعني گاهي انسان چنان سقوط ميکند که اگر هم بخواهد نميتواند راه رفته را بازگردد.
سلمان فارسي ميگويد: در دوره آخر زمان، مردم، افراد متقي را ديوانه ميخوانند و متقين نيز ساير مردم را شيطان ميدانند. به راستي هم امروزه شياطين، جامعه را فراگرفتهاند و راجع به غذاي حرام، هيچ اهميّتي قائل نيستند و تصوّر ميکنند که آدمهاي خوبي نيز ميباشند. ربا و رشوه، سر تا پاي برخي را گرفته و بالاخره غذاي حرام هم شکم خودشان و هم شکم خانواده آنان را پر کرده است. در قيامت، همين فرزندان از پدر خود شکايت ميکنند که خدايا ما در اثر مال حرام که او به خورد ما داد، منحرف شديم و از پدر خود بازخواست ميکنند، در حالي که آن پدر براي رفاه همين زن و فرزندان و تأمين دنياي آنان به حرام افتاده و جهنمي شده است.
منبع: حوزه نیوز