در پی انتشار سخنان جنجالی حسن عباسی و نقد غیرکارشناسانه او به فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه و هماورد طلبی آیت الله جوادی آملی برای مناظره، مرکز خبر حوزههای علمیه در گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین بهرام دلیر نقده ای، دکترای علوم سیاسی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مدرس خارج فقه و اصول و فلسفه و عرفان به بررسی اظهارات سخیف عباسی پرداخته و بی پایه بودن آن را تبیین کرده است.
به گزارش «تابناک»، متن این مصاحبه به شرح زیر است:
*مطالب آقای حسن عباسی را در یک نگاه کلی چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای حسن عباسی در دو حوزه دین و فلسفه سخنرانی کردهاند، حال آنکه ایشان نه در حوزه دین و نه در حوزه فلسفه، هیچ تخصصی ندارد. کسانی که با الفبای فلسفه ملاصدرا آشنا هستند، هیچ گاه هیچ گزارهای در فلسفه حکمت متعالیه دال بر اینکه ماده اولی موضوع فلسفه است، سراغ ندارند. معلوم است وی از مباحث فلسفی بسیار فاصله دارد و با فلسفه ناآشناست، نه از فلسفه اطلاعی دارد و نه از دین و با وجود این، هم در حوزه دین و هم در حوزه فلسفه مشغول نظریهپردازی است.
موضوع فلسفه «هستی شناسی» است و مراد از آن، «هستی مطلق» یعنی پروردگار عالم است و مهمترین تفاوت فلسفه صدرایی با اشراق و مشاء در توحید محوری بودن فلسفه ملاصدراست.
نکته قابل توجه دیگر، این که خود را در برابر شخصیتی میگذارد که سرمایه ملی و مذهبی ماست؛ مگر ما چند نفر مانند آیتالله جوادی آملی در دنیا داریم که خطاب به ایشان درخواست مناظره میکنند و بی ادبانه خدمات ایشان را به هیچ میانگارند و میگویند: «این حجم چند صد هزار دقیقه ای تلویزیونی آقای جوادی، در جامعه اثرش چه بوده است؟! هر کجا گفتند، ما حاضریم مناظره کنیم و با همان تکنیکی که در بدایه و نهایه است، ثابت میکنیم که اینها نمیتوانند کاری کنند»؟!
* عباسی نمیداند و نمیفهمد مناظره چه هست؟ یا بیش از اندازه گلیم خود، پایشان را دراز میکند؟!
ـ یکی از مهمترین ایرادات و مشکلات موجود در کشور ما این است افراد غیر متخصص در اموری که در حیطه تخصصشان نیست، داد سخن میدهند؛ از جمله آقای حسن عباسی که پیوسته در حال نظریه پردازی است؛ آن هم در رشتههایی که در تخصص او نیست، در مباحث قضایی، فیلم و سینما، روابط بینالملل و... نظریه پردازی میکنند و این سنخ افراد آبروی نظریه و نظریهپردازی را میبرند. لازم نیست، این آقای عباسی با آیتالله جوادی آملی مناظره کند، بلکه اگر با یک طلبه پایه ده حوزه به بحث بنشیند، کافی است.
آیا موضوع فلسفه ماده اولی است؟! کدام شخصیت فلسفی چنین چیزی گفته است و این حرف را از کجا میآورد؟ کجای حکمت متعالیه با توحید و گزارههای دینی مخالفت شده است؟
ـ توحید و مباحث دینی حتی در امور عامه فلسفه صدرایی جاری و ساری است.
*آیا سخنان حسن عباسی مبنای علمی دارد؟
ـ من نمیدانم که آیا عدهای بر اساس شهوت شهرت است که اینگونه سخن میگویند؟ هر سخنی باید مبنایی داشته باشد و حرف علمی،گزاره و کلامی است که مبنای علمی داشته باشد و ایشان حرفهایی زده است که نه مبنای فلسفی و نه مبنای دینی و نه مبنای علمی دارد و به جز هوی و هوس و پرخاشگری و این و آن را متهم کردن از این سخنان، هیچ مطلبی برداشت نمیشود.
البته انسان اگر با مبنا به نقد تفکرات ملاصدرا و بزرگتر از ملاصدرا هم برود، اشکالی ندارد، اما بدون مبنا به نقد سخن بزرگان پرداختن درست نیست، خود ملاصدرا به شخصیتهایی که اهل دانش هستند، توصیه میکند که در من توقف نکنید و از من عبور کنید. در مقدمه جلد اول اسفار میگویند: و إنی أیضا لا أزعم أنی قد به لغت الغایة فیما أوردته کلا فإن وجوه الفهم لا تنحصر فیما فهمت و لا تحصی و معارف الحق لا تتقید به ما رسمت و لا تحوی لأن الحق أوسع من أن یحیط به عقل و حد و.....؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج1، ص: 10" قلمرو حقیقت بیش از وسع من بوده است و در وسع ملاصدرا نیست.
آیتالله جوادی آملی به عنوان حکیمی متاله و یکی از چهرهای مظلوم معاصر ماست، به جای اینکه قدر ایشان را بدانیم و حتی در مسائل اقتصادی از ایشان نسخه بخواهیم، بگوییم شما حرفی برای گفتن ندارید؟! چه زمانی از ایشان نسخهای خواستند و ایشان نسخه نداد؟ بجای اینکه از ایشان طلب نسخه کنید، بگویید ایشان حرفی برای گفتن ندارند؟! آیا این ادعا نباید مستند به مطلبی باشد؟! چگونه ایشان چیزی ندارد و حال آنکه نزدیک صدها جلد کتاب نوشتهاند، آیا اینها هیچ است؟ یونسکو برای ایشان جایزه میدهد و دنیای آن طرف آب این چهره را میشناسد و از ایشان قدردانی میکنند، آنگاه بگوییم ایشان هیچ است؟ و آن وقت یک آدم حراف بدون پایههای علمی وراجی کند، آیا این درست است؟ اگر آقای حسن عباسی گفته، موضوع فلسفه «ماده اولی» است؛ چنانچه با صفحه نخست بدایه و نهایه علامه طباطبایی آشنا بود، این حرف را نمیزد.
پارادوکسهایی که در کلام وی وجود دارد، بسیار است. او اول فلسفه بخواند و بعد به نقد بپردازد. خواندن که بد نیست؛ دانستن که بد نیست و دانایی زشت نیست، اینکه آقای عباسی آثارش را در همه جا پخش کرده است و شهرتی پیدا کرده در میان اندیشمندان نیست، بلکه شهرت ایشان بیشتر در بین عوام است و عوام فریبی در سخنان وی وجود دارد و کسانی که با فلسفه و دانش و دین آشنا هستند، سخنان او را برنمیتابند، مگر در حوزه دین چقدر مطالعه داشتهاند؟ آقای عباسی در چه رشته ای تخصص دارد و در آن رشته در چه گرایشی تحصیل کردهاند؟ اصلا ایشان دکترا دارد؟ بر فرض هم که داشته باشد، در یک رشته دکترا دارد، اما متأسفانه در همه رشتهها و حتی در گرایش انقلاب به نظریه پردازی میپردازند جناب آقای حسن عباسی از کجا این حرفها را میگوید و سخن پراکنی میکند؟ کسی که هنوز موضوع فلسفه را نمیشناسد، چگونه داعیه مناظره با آیتالله جوادی آملی را دارد که رشتههای گوناگون علمی را در نوردیده است و مفسر، فقیه و اصولی بزرگ و عارف دلسوخته ای است و در فلسفه همه مکتبهای آن، اعم از مشاء و اشراق و متعالیه، صاحب اثر و کرسی نظریه پردازی است.
*آقای حسن عباسی در بخشی از مطالب خود میگویند: قطعا اگر مطهری میدانستند موضوع فلسفه ماده اولیه است، هیچ گاه بحث فلسفه اسلامی را مطرح نمیکردند. نظر شما در این باره چیست؟
اینکه آقای حسن عباسی میگوید، اگر مرحوم طباطبایی و مطهری میدانستند، موضوع فلسفه ماده اولی است، هیچ گاه بحث فلسفه اسلامی را مطرح نمیکردند، یعنی چه؟ یعنی علامه طباطبایی نمیدانست و جاهل است؟ علامه طباطبایی در آثارش صریحا تصریح کرده که موضوع علم فسلفه «هستی شناسی» است و در غایت، علم فلسفه میخواهد هست را از نیست تشخیص دهد که چه چیزههایی حقیقت است و چه چیزهایی واقعیت نیست؟ اگر بگوییم موضوع فلسفه صدرایی، فلسفه وجودی است، گزافه گویی نکرده ایم و حال آنکه آقای عباسی میگوید: موضوع فلسفه «ماده اولی» است؟! همین گزاره چنان رساست و به صراحت داد میزند که ایشان از الفبای فلسفه بی اطلاع هستند، لازم نیست با آیتالله جوادی آملی به مناظره بپردازد، بلکه اگر بحث اعتباریات روش رئالیسم علامه طباطبایی را خوب بفهمد، میتوان گفت، از فلسفه بویی برده است، اما با این کلماتی که گفته است، معلوم میشود با الفبای فلسفه هم آشنا نیست و از تعبیراتی هم که به کار برده، معلوم میشود، هیچ عقلانیتی هم در کارشان نیست و انسان عاقل این گونه سخن نمیگوید و تجاوز اندیشهای نمیکند، همین جملات نشان میدهد، هیچ بار علمی و فلسفی ندارد و سخنان او بی پایه است، حرف با ربط زدن سخت است و حرافی بسیار ساده و آسان است.
آقای حسن عباسی میگوید: حکمت متعالیه ملاصدرا هزار و یک اشکال در آن هست که اگر بگویید اسلام است به قرآن و اسلام نسبت دادهاید. ملا صدرا علم کلام و عرفان و فلسفه را جمع کرد و گفت: این حکمت متعالیه است، آیا این حرف درست است؟
حکمت متعالیه میخواهد قرآن و برهان و عرفان را به هم پیوند بزند، وی اصلا نمیفهمد حکمت متعالیه چیست؟ اینگ ونه نیست که ملاصدرا کلام و فلسفه و عرفان را با هم درآمیخته کرده و متعالیه از آب درآمده است، در صورتی که حکمت متعالیه نه کلام است و نه اشراق و نه ابو نصر فارابی و نه مشاء. حکمت متعالیه روش و دستگاهی دارد، همین ملاصدرا اصول کافی را بر اساس حکمت متعالیه شرح کرده است، آیا آقای حسن عباسی میداند اصول کافی یعنی چه؟ ایشان حتی از شرح یک حدیث آن عاجز است. لذا باید در بین جامعه فضا به گونه ای باشد که به چنین افرادی اجازه ندهند، این گونه به سخن پراکنیهای بی اساس بپردازند و شخصیت علمی را که عصاره مراجع دینی و حوزههای علمیه است، این طور بی ادبانه به مناظره بطلبند و من در همین جا، اعلام آمادگی میکنم که با او مناظره کنم.
این گونه سخن گفتن، کوچک کردن دین است، چرا به گونهای صحبت شود که دیگران فکر کنند، هر کسی میتواند در هر رشتهای و در مسائل دینی نظریه پردازی کند و متخصص دین است؟ چطور دامداری و داروسازی و موسیقی و... و نیاز به متخصص دارد، اما به دین که میرسد همه اظهار نظر میکنند؟! یعنی دین نیاز به علم آموزی و تخصص ندارد؟ مراجع دینی بی خود این همه زحمت کشیدهاند؟ مثل آقای حسن عباسی متخصص دین است؟!او دو روز هم درسهای دین را نخوانده است؟ لذا حق ندارد در مسائل دینی اعم از کلام و فلسفه و تفسیر و فقه و عرفان نظریه پردازی کند.
وی بیوگرافی خود را بیان کند که چه خوانده است، گویا شهوت سخنرانی دارند، و الا اگر عقلانیت باشد، اینگونه به این و آن حمله نمیکند، چرا این همه فلسفههای ماتریالیستی و سکولاریسم و فلسفههایی را که با روح دین معارض هستند، نقد نمیکنند؟! به جای اینکه تفکرات دیوید هیوم و نیچه و...را نقد کنند، به مثل آیتالله جوادی آملی چنگ بیندازد، آیا این درست است؟
*آقای حسن عباسی در بخش دیگری از سخنان خود گفتهاند: اگر کسی بگوید انقلاب ما صدرایی بوده، یعنی میگوید انقلاب ما اسلامی نبوده و این توطئه خطرناکی است؛ این مطلب را چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ امام راحل پیرو حکمت متعالیه است و خود او حکیم متعالیه است و این آقا امام را هم خوب نشناخت، امام به گورباچوف نامه مینویسد و توصیه به آثار ابن عربی و ملاصدرا میکنند و این حرفها بالصراحه باقی است، مؤسس این انقلاب، امام است و امام محصل حکمت متعالیه است و معلوم نیست آقای عباسی چگونه این حرفها را میزند
بزرگترین انقلابی ما امام بود و امثال شهید مطهری و علامه طباطبایی و آیتالله جوادی آملی و... از ایشان حمایت مینمودند و همه ایشان فلسفه صدرایی خوانده بودند و در بحث انقلاب اسلامی چه اشکالی دارد که این انقلاب فلسفهای داشته باشد و فلسفه آن هم صدرایی باشد، امام راحل خروجی و شارح حکمت متعالیه است و اگر بخواهیم بگوییم انقلاب اسلامی از فلسفه حکمت متعالیه بهرمند است، کجایش خیانت به انقلاب است؟! شکی نیست که دغدغه امام در تشکیل حکومت، دین بوده است و این گونه نبوده که در رأس هرم ملاصدرا قرار داشته باشد، ملاصدرا هم شارح دین است و آقایان بین این دو مطلب خلط کردهاند، پس اگر بگوییم انقلاب، فلسفهای دارد آن فلسفه چه نوع فلسفهای بوده است؟ پاسخ فلسفه صدرایی است و کجای این مطلب خیانت است؟! اصلا خیانت بزرگ در این روزگار، ترور شخصیت بزرگانی مانند آیتالله جوادی آملی است، امروز بزرگترین خیانت را آقای عباسی میکند که در خصوص آیتالله جوادی این گونه هتاکانه سخن میراند، بزرگترین خیانت این است که به بهانههای واهی حرفهایی بزنند، آقای عباسی در دین و فلسفه تخصص ندارد و جاهلانه به این دو حوزه وارد شده است.
* انگیزه آقای حسن عباسی از این گونه سخن گفتن چیست؟
ـ به گمان همه، این حرفها از سر جهل و عنادهای بی خود است و گویا یک جریان فکری است که هر کسی، عمامه به سر است، باید زده شود. کسی که اینگونه خطاب به آیتالله جوادی آملی سخن میگوید، به راحتی به دیگر طلبهها حمله میکند، آیتالله جوادی نماد روحانیت و حوزه است و کسی که به ایشان حمله میکند، کانّه به همه حوزه و روحانیت حمله کرده است و سر ناسازگاری دارد. وقتی امثال آیتالله جوادی و مراجع دینی و کارشناسان دینی هستند، دیگر عرصه برای امثال آقای حسن عباسی تنگ میشود و اگر اینها نباشند، آقای حسن عباسی میشود مرجع دینی؛ البته اشکالی ندارد ایشان به دنبال علم و تحصیل بروند و شرایط مرجعیت را تحصیل کنند و شارح دین شوند، اما مثل اینکه مشکل ایشان با روحانیت است لازم نیست، عباسی با آیتالله جوادی مناظره کند، به قول یکی از آقایان ایشان بیایند همین بدایه و نهایه علامه طباطبایی را علنا امتحان دهند و رسانهها هم باشند، ببینیم ایشان از پس بدایة الحکمه ای که آغاز فلسفه هست برمیآیند؟ اسفار و شفا لازم نیست، اگر راست میگوید بیاید امتحان بدهند.
خلاصه مطلب تا اینجا
1 ـ موضوع علم فلسفه در حکمت متعالیه: ماده اولی نیست 2 ـ دین هم مثل سایر پدیدهها نیاز به تحصیل و تخصص دارد و نمیشود، هوایی و افواهی از دین دفاع کرد، جاهلی که از دین دفاع میکند فساد او بیشتر از دشمنی است که عالمانه تیشه به ریشه دین میزند و هر دو در یک راستا هستند، نه جهل او به دین کمک میکند و نه عالم ماتریالیستی که تیشه به ریشه دین میزند، موفق میشود که دین را ریشه کن کند، دین در لایههای زیرین و عمیق دل مردم قرار دارد، الحمدلله جامعه ایران با بحثهای اندیشه، آشناست و تفاوت بین آیتالله جوادی آملی و آقای حسن عباسی را میفهمد و این دو را با هم مقایسه نمیکند.
اینکه هر کسی به خود اجازه دهد، نام بزرگان را سبک بشمرد، درست نیست، تنها حکیم متالهای که فقه و فلسفه و عرفان و حدیث را به خوبی و زیبایی فهم کرده است و انصافا کار میکند ایشان است، به جای اینکه کسانی را که کار میکنند کمک کنید، سنگ میاندزید؛ ترور تنها کار فرقان نیست، اگر امروز حسن عباسی از شهید مطهری یاد میکند چون شهید مطهری در بین ما نیست از او یاد میکند، اگر مطهری بود او امروز مطهری و علامه طباطبایی را به مناظره میخواند و تروریسم تنها بحث فرقان نیست که با ماشه و اسلحه گرم ترور میکردند، اما امروز عدهای ترور نرم میکنند و اندیشههای علامه طباطبایی و مطهری را نشانه رفتهاند. همین ترورها هم پیگیریهای حقوقی دارد.
اگر خوش بینانه به این سخنان نگاه کنیم، این حرفها ناشی از جهل است، و الا اگر متهم به توهم توطئه نشویم، به گمانم مشکل او با روحانیت است و اگر امام خمینی را درک میکرد، هیچگاه چنین حرفهایی نمیزد.
*آقای عباسی در بخش دیگری از سخنان خود مطالبی مانند اینکه اگر شما سرتاسر بدایه و نهایه مر حوم طباطبایی را بخوانید به ایمانتان اضافه میشود؟! تقوی الهی و قرآنی در حکمت متعالیه و اندیشه ملاصدرا فراموش شده است. و فلسفه نه حکمت است و نه عقلانیت و فلسفه عمیقا مسیر هدایت را برای شما کُند میکند، چون از ماده و چیستی و وجود شروع میکند و هیچ گاه حرف متقن نتوانسته بزند را بیان کرده است؛ آیا اینگونه است؟
ـ ما میبینیم کسانی که حکمت متعالیه را خوب خواندهاند، مومنترین افراد بودهاند، مثل شهید مطهری و علامه طباطبایی و امام خمینی و حسن زاده آملی و جوادی آملی، آیا اخلاص و ایمان ایشان کمتر از برخی از اشخاص هست، بنده وقتی اسفار تدریس میکردم میگفتند، کسانی که با فلسفه مخالفت میکنند، چرا مخالفت میکنند و حال آنکه تمام اسفار اربعه از ایمان سخن میگوید؟! اگر سراسر حکمت متعالیه را ورق بزنیم، حتی در امور عامه آن هم بحث از خداست، فلسفه متعالیه مراقبه را به ارمغان میآورد، به قول علامه حسن زاده آملی ـ حفظه الله ـ کشیک نفس کشیدن است، اگر آقای حسن عباسی کشیک نفس داشت، این گونه حرافی نمیکرد و کمی انصاف به خرج میداد، کسانی که در حکمت متعالیه غوطهور بودند، مجسمه تقوی بوده اند، مرحوم رفیعی قزوینی مجسمه تقوی بود؛ مرحوم شعرانی مجسمه تقوی بود مرحوم علامه تهرانی مجسمه تقوی بود، امام راحل مجسمه تقوی بودند؛ کدام شخصیت را سراغ دارید که حکمت متعالیه را فهم کرده باشد و از نظر ایمانی کمبود داشته باشد و کدام شخصیتی است که حکمت متعالیه را خوب فهمیده باشد و به عقلانیت خوبی نرسیده باشد؟
آقای عباسی که میگویند: فلسفه نه حکمت است و نه عقلانیت پس این چیست؟ بهترین شرح اصول کافی از مرحوم ملاصدراست، بهترین شرح بر حدیث عقل و جهل از امام راحلی است که خروجی حکمت متعالیه است؛ اگر شما تنها آیات و روایاتی را که ملاصدرا در اسفار آورده است، بشمارید شک میکنید که اصلا این تفسیر قرآن است؛ تفسیر روایت است یا فلسفه است؛ هنر ملاصدرا این بود که فلسفه را در خدمت دین آورد، فلسفه، خادم و نوکر دین است و نیامده است دین را فدای فلسفه کند.
*آقای حسن عباسی در بخش دیگری از سخنان خود میگوید: فلسفه عمیقا مسیر هدایت را برای شما کُند میکند، چون از ماده و چیستی و وجود شروع میکند و هیچگاه حرف متقن نتوانسته بزند.(تمام فلاسفه یک حرف متقن نزدهاند، ولی ۱۲۴هزارنبی یک حرف زدهاند). آیا این مقایسه صحیح است؟
ـ کار انبیا و معصومین با دیگران جداست و اینها با ملاصدرا قابل مقایسه نیستند، ملاصدرا کجا و ابراهیم خلیل کجا؟ این مقایسهها مقایسههای بی خردانه ای است و اگر خردمندی باشد و آقای عباسی راهنما شناسی خوبی بود، هیچ گاه پیامبر را با یک شخصیتی مانند ملاصدرا مقایسه نمیکرد، پیامبر جایگاهش ویژه است و صاحب مقام الهی است و صیانت از خطا دارند و معصومند و ما معصوم نیستیم، این مقایسهها مقایسههای بی خردانه ای است و الا اگر معرفت باشد این مقایسهها را انجام نمیدهد.
آیا امثال علامه حسن زاده آملی و آیتالله سید عز الدین زنجانی و امثال ایشان بی تقوی هستند و حسن عباسی با تقوی است؟ اصلا آیا حسن عباسی میفهمد تقوی یعنی چه؟ اخلاق هم تخصص میخواهد، آقای جوادی آملی ـ حفظه الله ـ متخصص اخلاق است؛ نراقیین متخصص اخلاقند متأسفانه زمانه برعکس شده است.
*آقای حسن عباسی میگوید: اسفار اربعه ملا صدرا ریشه در افکار افلاطون دارد و برای خودش نیست. آیا این کلام درست است؟
ـ ملاصدرا شخصیت با انصافی است و هیچ گاه تیشه به ریشه افکار گذشتگان نمیزند و متقی است و از گذشتگان قدر دانی میکند، اسفار اربعه ملاصدرا در بحثهایی که مطرح کرده است فراتر از افلاطون است، البته ملاصدرا برای افلاطون احترام زیادی قائل است، حتی نسبت به گذشتگانی که نقد میکند با احترام نقد میکند و هیچ گاه خیانت در نقدهای ملاصدرا رؤیت نمیشود، نقد عالمانه میزند، ملاصدرا نظر گذشتگان و یونان باستان را مطالعه کرده است و نظرات مشاء و اشراق و افلاطون و ارسطو را دیده و عالمانه فهمیده است و ایشان از مفاخر تشیع و دین ما هستند، آیا انصاف است که چنین شخصیتی که ستون فقرات تمدنی ما هستند، اینگونه توسط فرد هتاکی مثل عباسی خرد شود؟ ملاصدرا غیر افلاطون است از افلاطون و نظرات گذشتکان استفاده میکند و در اوج ادب است؛ ملاصدرا فقط ملاصدراست؛ افلاطون و شیخ اشراق و ارسطو و افلاطون. نیست او دارای روش خاصی است، آثار ملاصدرا سراسر توحید است.