جشنواره
سی و دوم فیلم فجر با حواشی جالبی همراه بود که بی شک یکی از مهم ترین
حواشی اش، نشستهای پرسش و پاسخ بود؛ نشست هایی که برخی کارگردانان تعطیلش
کردند و گروهی دیگر نیز با سپر دفاعی به آنها آمده بودند تا این پرسش اساسی
پیش آید که سینماگری که خود را محق برای روایت و نقد تمامی ساختارها و
وقایع و بدون خطوط قرمز میداند، چگونه از نقد فیلمش، برآشفته میشود؟
به
گزارش «تابناک»، بدمان بیاید یا نیاید، همه ما پارادوکسهایی داریم و یکی
از مهم ترین این پارادوکسها این است که بسیاری از آنچه جزو حقوق ذاتی خود
تلقی میکنیم را جزو حقوق دیگران در قبال خودمان ارزیابی نمیکنیم. این
چالش را در جشنواره سی و دوم نیز همچون دیگر ادوار این رویداد شاهد بودیم و
برخی سینماگران نقد حداقلی به آثارشان را نیز نمی پذیرفتند و با زبان تندی
مقابل مخاطبان صف آرایی می کردند.
نشست های نقد و بررسی در جشنواره
فیلم فجر چندین بار تا مرز تشنج پیش رفت و البته برخی نشست ها نیز اساساً
برگزار نشد که قریب به اتفاق این وقایع نه از جانب منتقدان و رسانه ها بلکه
از سوی سینماگرانی بود. اگرچه این نشست ها در قالب «پرسش و پاسخ» و نه
«نقد و بررسی» برگزار میشد اما واقعیت آن است که برخی از سینماگران
کشورمان در قبال پرسشهایی که درباره ضعف در داستان پردازی، ریتم فیلم و
نظایر اینها مباحثی را مطرح کرده بودند نیز واکنشهای عجیبی نشان میدادند.
در
این میان البته گروهی بودند که نقدها را پذیرا میشدند و میپذیرفتند که
آثارشان دارای نقصهای ساختاری جدی است و تاکید میکردند که باید فیلمشان
مجدداً تدوین شود و یا دقایقی کوتاه شود و سروشکل کنونی آثارشان را، نتیجه
زمان محدود برای رساندن اثر به جشنواره میخواندند و آثارشان را مطلقاً
مثبت ارزیابی نمیکردند اما این گروه در اقلیت بودند و فضای سینمای ایران
اینچنین ایده آل نیست.
گروهی از سینماگران و به طور خاص بخشی از
کارگردان به ویژه پیشکسوتان از نقدپذیری اندکی برخوردارند و در مواجهه با
منتقدان سینمایی، بدترین واکنشها را انجام میدهند و اینچنین است که
آثارشان در این جشنواره، نسبت به بسیاری از کارگردانان جوان و باانگیزه عقب
تر بود و تاسف مخاطب عام و خاص را در پی داشت. کم حوصلگی به عدم وسواس این
گروه کارگردانان ارتباط مستقیمی دارد و ضربه جدی به اعتبار برخی از چهره
ها وارد ساخته که سرمایههای هنر هفتم تلقی میشوند و از دست رفتنشان، از
دست رفتن بخشی از سینمای کشور است.
با این اوصاف آیا نقد سینماگران
شاخصی که بد فیلم میسازند، یک اتفاق مثبت نیست که این کارگردانان باید در
پی اش باشند؟ آیا منتقدانی که ولو شدید اما دقیق و صحیح درباره نقاط ضعف یک
اثر سینمایی می نویسند، یک مشاوره رایگان به کارگردانهای بزرگ نداده تا
در آثار بعدی شان، اندکی با تامل بیشتری از پیش تولید تا پس از تولید را پی
بگیرند و در نهایت اثرشان دارای ساختاری قابل توجه تر باشد و آیا جشنواره
فجر نباید کارکردی بیش از معرفی آثار سینمای ایران داشته باشد؟
شاید
بهتر باشد از سینماگرانی که حق نقد همه را برای خود محفوظ میدارند و
همواره در خصوص خط قرمزها گلایه میکنند، پرسید که آیا نباید خود نیز را در
معرض نقد قرار دهند و به راحتی نشست پرسش و پاسخ را تعطیل نکنند و یا
منتقدان را با بدترین ادبیات ممکن مورد خطاب و تحقیر قرار ندهند یا تمام
عوامل یک اثر را مقابل خبرنگار یا منتقدی به صف نکنند؟ حقیقتاً چگونه
میتوان خواستار برخورداری از قدرت نقد همه شد اما کمترین نقدها را نیز به
دیده انکار نگریست؟ آیا بخشی از آنچه امروز بر سر فیلم ها آمده، محصول
انکار نقدها نیست؟
جشنواره سی و دوم پس از اکران یکی از فیلم ها شاهد یک تراژدی بود؛ زمانی که بخش اعظم از جمعیت 2 هزار نفری سالن اصلی برج میلاد، نسبت به کیفیت یک اثر اعتراض کردند اما بازیگران این اثر در خارج از سالن تنها در دفاع از اثر میگفتند: «آقای... یک استاد است» و این تراژدی چندین مرتبه تکرار شد و عملاً نقد آثار کنونی، پشت این عبارات و سوابق درخشان کارگردانهایی که در آخرین آثارشان نشانی از آن سوابق نیست، پنهان شد اما تا کجا این القاب برآمده از سوابق درخشان گذشته، پوشش عملکردهای کنونی یک سینماگر خواهد بود؟