حکایت محرومیت این مردمان شبیه آن محرومانی نیست که مشابهشان را در بسیاری از نقاط کشور سراغ داریم؛ ایشان علاوه بر درد ناشی از فقر امکانات و درآمد، باید دردی را تحمل کنند که از جنگ تحمیلی برایشان به ارث مانده است؛ دردی فراتر از ویرانیهای پدید آمده در جنگ، متأثر از ابزار جنگ و البته سال ها پس از پایان جنگ!
به گزارش «تابناک»، هر چه در ماههای اخیر از اخبار اتفاقات خرسندکننده در مریوان شنیده و با
تراشیدن موی سر معلم برای همراهی با دانش آموز بیمار و ت
فنگ کُشیِ یک شکارچی برای همراهی با طبیعت لبخندی بر لبانمان جاری شده و به خود بالیدهایم، اکنون اخبار جدیدی از آن دیار میشنویم که از فرط ناخوش بودن نمیدانیم چگونه باید با آنها مواجه شد.
روز چهارشنبه در اثر انفجار سه مین جنگی در سه نقطه از شهرستان مریوان، سه تن از مردان آن دیار دچار نقص عضو شدهاند؛ نفر نخست «فایق احمدزاده» اهل «سردوش» حین چوپانی دچار حادثه شد، دومین نفر، «جمال کریمی» ۵۲ ساله بود که در محدوده «پادگان شهید عبادت» مجروح شد و انفجار سوم هم برای «عمر دهقانی» در روستای «آسنه وه» در حالی رخ داد که وی مشغول کشاورزی بود.
بدین ترتیب سه انفجار مهیب در یک روز، سه مجروح بر جای گذاشت که از قضا همگی پای چپ خود را روی این جنگ افزارهای برچیده نشده از روزگار جنگ تحمیلی گذاشته بودند و به همین دلیل بخشی از وجود خود را جا گذاشته و به صف دیگر مردمانی پیوستند که در روزگار صلح، در شرایط جنگ هستند و از آن متأثر میشوند.
البته هر چه برای مایی که از آن مناطق دور هستیم، وقوع چنین حوادثی عجیب به نظر میرسد، برای ساکنان آن دیار و دیگر شهرها و روستاهای غرب کشور، انفجار مین های کاشته شده برای درو جان، اتفاقی دردناک اما ادامه دار است؛ اینقدر که هر ماه صدای آن شنیده شده و در پی آن هم وطنی، عزیز و نان آور خانوادهای دچار نقص عضو شده و یا تلخ تر، جان به جان آفرین تسلیم کند.
انفجار مین در جاهایی مثل مریوان اینقدر بارها رخ داده و متأسفانه رخ میدهد که حوادثی از این دست هم نمیتواند به عزمی همه گیر برای پاکسازی این مناطق منجر شود، چراکه پیشتر حوادث دردناک تر از این هم رخ داده که کوچکترین واکنشی به آن ثبت نشده است؛ مثل
حادثهای که سال گذشته در روستای «نشکاش» مریوان رخ داد و هفت کودک کنجکاو را بر اثر انفجار مین یافته شده به شدت مجروح کرد.
سال هاست که باید این جنگ افزارها برچیده شده و امنیت مناطقی که مردم در آن زندگی میکنند، تأمین شود؛ اما اینچنین نشده و هر چند روز یک بار میشنویم یکی از ساکنان استان های غربی با انفجار یک مین مجروح شده است و عجیب اینکه در برخی مناطقی که این حوادث رخ میدهد، جشن پاک سازی اراضی از مین هم برگزار شده است!
بدین ترتیب گاه نقص عضوها به این دلیل رقم میخورد که مردمان با اطمینان کامل از نبود مین، پای در کوه و دشت گذاشته و دچار حادثه شده اند و خدا میداند که چقدر از بابت حوادث دردناک رخ داده برای ایشان، مسئولان احساس عذاب وجدان میکنند و به چه میزان شغل و مقامشان را متأثر از حوادث رخ داده در خطر میبینند.
این در حالی است که همراستا با این رویدادها در سرزمینهای غربی کشورمان، مدتی است که موارد مشابهی از انفجار مین از مرکز کشور هم به گوش میرسد؛ جایی که نه منطقه جنگی بوده و نه کسی با اندیشه وجود مین در آن گام مینهد؛ یعنی نه تنها مینهای کاشته شده در غرب کشور برچیده نشده، بلکه هستند کسانی که این سلاحهای خون ریز را در دیگر نقاط کشور میکارند!
این ماجرا هنگامی آشکار شد که اوایل دی ماه سال گذشته، یکی از راهنمایان کویرنوردی در منطقه ویژه گردشگری شهداد در کویر لوت، جان خود را بر اثر انفجار یک مین از دست داد تا موضوع مینگذاری در کویرهای ایران رسانهای شده و آشکار شود که بر خلاف بسیاری وعدههای ارائه شده توسط مسئولان که هرگز اجرایی نمیشوند، مسئولان ستاد مبارزه با قاچاق کالا به وعده کاشت مین در مسیرهایی که احتمال عبور قاچاقچیان از آن نقاط میرود، عمل کردهاند و یادشان رفته که این امر حیاتی را دست کم به تورگردانان اطلاع دهند.
آخرین نمونه از این حوادث هم در نوروز امسال رخ داد؛ دومین روز از سال جاری انفجار دیگری در کویر رخ داد که متأسفانه آن هم خونین بود و به پر کشیدن روح هموطنی از کالبدش ختم شد تا معلوم شود که چرا سالها پس از پایان جنگ، مینهای غرب کشور جمع آوری نمیشوند؛ به این دلیل ساده که وقتی برخی از مین کارکرد سیستمهای حفاظتی و حراستی بیدردسر مانند سیم خاردار و دوربین را گرفته و در سکوت ناظران، به کار خود وسعت میدهند، چه دلیلی دارد سایرین بر جمع آوری مین همت گمارده و پاکسازی را پیگیری کنند؟!