رفتارهای هواداران فوتبالی در مقابل تیم ملی عجیب و متفاوت است. ما قرار بود پیش از جامجهانی «کیسه گل» شویم، پس از بازی با نیجریه تیم «کسلکننده» بودیم و بعد از بازی برابر آرژانتین داشتیم برای فرانسه در یکهشتم نقشه میکشیدیم اما همه اینها با گلهای ادین ژکو و یارانش دوباره به غرزدنهای همیشگی تبدیل شد.
به گزارش «تابناک»، بسیاری از خودشان میپرسند چرا شب گذشته تیم ملی فوتبال ایران نتوانست از سد بوسنی بگذرد و برای نخستین بار رویای مردمش را محقق کند. از آنجا که جامعه ایرانی به فراموشکاری تاریخی متهم است و یک سال پیش نه که یک ماه پیش خودش را هم به یاد نمیآورد، بد نیست نگاهی به یک سال و پنج روز پیش بیندازیم که در اولسان کره با گل گوچی تیم ملی به جامجهانی رفت و مردم در خیابانهای ایران به آسمان! از آن گل گوچی تا گل دیشبش برابر بوسنی ـ که پایانبخش کار ما در جامجهانی بود ـ یک سال و پنج روز میگذرد و فوتبال ما در همه این مدت در خواب است.
وقتی هواپیمای ملیپوشان از کره به تهران باز میگشت، کارلوس کیروش به بازیکنانش میگفت که نمیخواهد تیمش در برزیل به سرنوشت کرهشمالی دچار شود و وقتی در برزیل قرعه آرژانتین و نیجریه و بوسنی را برای همگروهی با ما برگزید، گفت که فوتبال ایران سی سال در یک خط حرکت کرده بود. اگر میخواهد در برزیل نتیجه بگیرد، باید بخواهد که یک سطح بالاتر بیاید.
نتیجه سخنان کیروش البته هیچ نشد و او یک سال برای به دست آوردن خواستههایش برای تیم ملی با همه از فدراسیون تا باشگاهها و حتی تحریمهای بینالمللی علیه ایران جنگید. ایراد ساختاری فوتبال ایران بزرگترین مشکل در راه توسعه فوتبالی بود که هوادارانش سالها رویایی از جنس رویایی دیشب را در سر میپروراندند.
اما اگر گمان میکنید، این تنها مشکل در مقابل کیروش بود، سخت در اشتباهید. فوتبال بیمار ایرانی در یکی دو سال اخیر، زشتترین سالهای حیاتش را گذراند. آقای گل لیگ ایران پس از سی هفته، تنها چهارده گل زده بود و شمار بازیکنان جوانی که لیگ معرفی کرده به تعداد انگشتان یک دست نمیرسید.
هر کدام از اینها به تنهایی بهانه خوبی بود برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت و فرافکنی! با بخشی از همین مشکلات هم یک مربی میتوانست یک سال غر بزند و با تیمش در برزیل نتیجه نگیرد و ککش هم نگزد؛ اما اتفاقی که در برزیل افتاد، متفاوت و غیرمنتظره بود. روی کاغذ ما در دو بازی، بازنده میدان بودیم و تنها یک تساوی کسب کردیم. اما آنچه مردم را به این تیم امیدوار کرد تا حتی با شکستش به خیابانها بیایند، این بود که کیروش برای اولین بار به ما تجربه داشتن یک تیم به معنی واقعی کلمه را داد؛ چیزی که حتی علیکفاشیان هم با وجود اختلافات این روزهایش با کارلوس کیروش نمیتواند آن را انکار کند و از آن به بزرگترین درس کارلوس کیروش به فوتبال ما یاد میکند: «ما از كیروش یكسری درس گرفتیم. مهمترین درسی كه از او گرفتیم، این بود كه كیروش به همه یاد داد یك تیم ملی داشته باشیم. مهمترین ویژگی تیم ملی در برزیل این بود كه این بار یك تیم بودیم. كیروش هر تصمیمی گرفت درست بود. ما منسجمتر از همیشه بودیم و یك تیم خوب داشتیم».
این «تیم» بودن تجربهای بود که فوتبال ایران بعد از دوران پرویز دهداری هیچگاه تجربه نکرد. همیشه در تیم ملی ایران، بودند کسانی که نقشی فراتر از یک بازیکن داشتند و با همین قدرت گرفتنشان در ترکیب تیم، حاشیههای فراوانی برای تیم ملی ایران درست کرده بودند. علی دایی، خداداد عزیزی و علی کریمی دست کم سه نامی هستند که در پانزده سال اخیر اردوهای تیم ملی ایران را دچار حاشیههای فراوانی کردند؛ اما برای نخستین بار در دو دهه اخیر، ما تیمی را در زمین میدیدیم که همه بازیکنانش همقد بودند و ستاره تیمش تنها یک تن بود: کارلوس کیروش؛ مربی اصولگرایی که با تکیه بر همین اصول خود، تیمش را از حاشیهها نجات داد. کنار گذاشتن رحمتی و عقیلی و ساختن تیمی با حقیقی و پولادی که ستارههای ایران در برزیل بودند، نشان داد اگر کسی به هدفش باور داشته باشد و اصول خود را زیر پای نگذارد، یقینا نتیجهاش را خواهد دید.
هم اکنون به پرسش ابتدای متن برگردیم؛ جایی که نوشتیم مردم میپرسند چرا ایران نتوانست از گروهش صعود کند. پاسخ این است که تنها «اصولگرایی» کیروش برای کسب بزرگترین موفقیت تاریخ فوتبال ایران کافی نبود. ما به یک مجموعه اصولگرای واقعی نیاز داشتیم تا بتوانیم سعادتمند شویم. برداشتهای سیاسی از «اصولگرایی» را کنار بگذارید. ما اصولگراهایی از جنس کیروش در فوتبال میخواستیم.