راهرو به راهرو با رنجی مداوم از بيماري قرن

اينجا ملغمه‌يي از درد و رنج و زخم است. به ندرت لبخندي ديده مي‌شود. دردهايي كه خودآگاه و ناخودآگاه قرار است امروز بشنوي. يا بايد خودت را كنترل، يا اشك‌ها را پنهان كني يا دائم تكرار كني كه هيچ‌وقت كاري ازت برنمي‌آيد...
کد خبر: ۴۱۳۴۳۱
|
۱۴ تير ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۵ 05 July 2014
|
7665 بازدید
اعتماد در گزارشی نوشت:

هفته اول بستري تو اين بيمارستان گفتند بايد براي جراحي آماده بشه. چندين نوبت داروهاي مختلف «ملين» و تخليه روده مصرف كرد و كلي اذيت شد. يكهو10 دقيقه قبل ازعمل گفتن تو آي‌سي‌يو تخت خالي نداريم. عمل كنسل شد. يه بارديگه كه براي عمل آمادش كردن، اعلام كردن كه اميد به زندگي بسياركمه و نمي‌تونه زير بيهوشي دووم بياره

سرطان اين درد مهلك خانمانسوز. دردي كه بين مرگ و اميد به زندگي دوباره، نفس بالا و پايين مي‌رود. دردي متفاوت از هربيماري. بيماري‌اي كه با درمان گران قيمتش بر جان و مال فرد خيمه مي‌زند. دردي عذاب‌آورتر از هر درد و بيماري ديگري. دردي كه مدتي است به‌شدت در جامعه ايران درحال افزايش است

روزهاي زيادي كه از جلوي انستيتوكنسر (مركز درمان سرطان) بيمارستان امام خميني سوار بر اتوبوس يا تاكسي رد مي‌شدم و نگاهي به ورودي آنجا مي‌انداختم، غم عجيبي به سينه‌ام چنگ مي‌زد. زنان و مرداني از شهرهاي مختلف كه مدارك پزشكي به دست با ذهني مشوش به اين سو و آن سو مي‌رفتند. برخي‌ها در گوشه‌يي نشسته و به نقطه‌يي خيره مانده‌اند شايد از سرنوشت و آينده مبهم بيمار سرطاني‌شان. هميشه براي لحظاتي هم كه شده نگاهم خيره به اين مركز مي‌ماند. 8، 9سال پيش بود، «بايد روزي از بيماران سرطاني بنويسم.» بيماراني كه بيشتربا كودكان معصوم بسياركوچك بدون مو و كودكاني كه دوست‌داشتني‌تر از هر زماني مي‌شوند، برايم تداعي مي‌شد. نوشتن از آنها به تاخير افتاد. شايد فضا يا رسانه مناسب حال نبود. سرطان اين درد مهلك خانمانسوز. دردي كه بين مرگ و اميد به زندگي دوباره، نفس بالا و پايين مي‌رود. دردي متفاوت از هربيماري. بيماري‌اي كه با درمان گرانقيمتش بر جان و مال فرد خيمه مي‌زند. دردي عذاب‌آورتر از هر درد و بيماري ديگري. دردي كه مدتي است به‌شدت در جامعه ايران درحال افزايش است.

انستيتوكنسر بيمارستان امام خميني بزرگ‌ترين و پيشرفته‌ترين مركز درماني سرطاني دركشور است و به عنوان قطب علمي سرطان كشور شناخته شده. مركزي كه علاوه بربخش‌هاي كنسر فعلي، درحال آماده‌سازي مجموعه‌يي540 تختخوابي در مجموعه بيمارستان، مخصوص بيماران سرطاني است. مجموعه‌يي كه امكانات بيشتري دارد و در روند بهبود بيماران سرطاني بسيار موثر خواهد بود. مدتي است انستيتو كنسرهاي خيابان دكتر قريب به داخل مجموعه بيمارستان امام خميني در ابتداي بلوار كشاورز منتقل شده، در دو بخش مجزاي جراحي و شيمي درماني مردان و زنان. وارد محوطه بيمارستان كه مي‌شوم، براي دقايقي اطراف را نگاه مي‌كنم. صبح زود است و هوا داغ. خانواده‌يي كنار ورودي بيمارستان مات و مبهوت به روبه‌رو ايستاده‌اند. لباس‌هاي زيباي محلي خانم نشان مي‌دهد بلوچ هستند. خانواده‌هاي همراهان بيماران دروضعيتي نه‌چندان مناسب در سايه‌بان‌ها و صندلي‌هاي محوطه مشغول صبحانه خوردن هستند. در ورودي بيمارستان تابلوي بزرگي نصب شده با اين عنوان كه «ورود كودكان زير12سال ممنوع است». درحالي كه همان ابتدا كودك سه، چهار ساله‌يي را مي‌بينم كه روي صندلي محوطه خوابيده و مادرش دركنارش مشغول كار با موبايل است. يا كودكان ديگري كه در محوطه با خانواده‌شان اين طرف و آن طرف مي‌روند. برخي‌ها زيرانداز انداخته و روي زمين نشسته‌اند. براي لحظاتي روي جدول يكي از بلوارهاي مجموعه مي‌نشينم. خانمي ميانسال نشسته ومشغول صحبت با تلفن است. «خسته شدم. الان بايد از اينجا برم انقلاب، بعد برم كرج و برگه رو بردارم دوباره ازكرج بيام اينجا» لحظاتي سكوت مي‌كند. با گوشه چادرش چشمانش را پاك مي‌كند. در آن لحظات مطلقا صدايي از او شنيده نمي‌شود. حتي به اندازه يك آه. اينجا ملغمه‌يي از درد و رنج و زخم است. به ندرت لبخندي ديده مي‌شود. دردهايي كه خودآگاه و ناخودآگاه قرار است امروز بشنوي. يا بايد خودت را كنترل، يا اشك‌ها را پنهان كني يا دائم تكرار كني كه هيچ‌وقت كاري ازت برنمي‌آيد...

بخش مردان؛ شلوغ و پرصدا

مدتي است پس از آرام شدن نسبي فضا كسي سراغي از بيماران خاص نمي‌گيرد. اينكه بيماران سرطاني حالا چه وضعيتي دارند، جهت بررسي وضعيت آنها به يكي از اعضاي قديمي كميسيون بهداشت مجلس كه خود پزشك است درخواست گفت‌وگو مي‌دهم كه عنوان مي‌كند: «حالا كه طرح بيمه سلامت در حال اجراست، نمي‌خواهم در مورد اين موضوع صحبت كنم و وارد اين مباحث نمي‌شوم» همين جمله كافي است تا اين شايبه و پرسش ايجاد شود كه مگر وضعيت بيماران سرطاني بهبود نيافته كه حاضر به صحبت در اين زمينه نيستند؟ اين سرپوش چه مفهومي دارد؟ در نهايت با دكتر محمود‌زاده، رياست كنسر گفت‌وگوي مفصلي درخصوص بيماران سرطاني و وضعيت آنها، وضعيت داروهايشان پس از فشارها و محدوديت‌هاي گذشته و تاثير بيمه سلامت در درمان‌شان انجام شد. مصاحبه كه تمام مي‌شود، براي بازديد ازبخش‌هاي مردان و زنان وارد بخش كنسر مي‌شوم. طبقه نخست، بخش نخست مردان است. قديمي بودن فضاي بيمارستان از در و ديوار بخش به نگاهم پرتاب مي‌شود. ديوارهاي رنگ‌پريده. راهروهاي شلوغ و پرسر و صدا كه تداعي‌كننده جمله‌يي بود كه هميشه از كودكي مي‌شنيديم كه «بيمارستان امام خيلي شلوغه» هواي بسيارگرم. بخشي كه اگر نامش را درتابلو نمي‌ديدي گمان نمي‌كردي مربوط به بيماران سرطاني است. ديوارهاي سرد و بي‌روح همچون همه بيمارستان‌هاي ديگر. اما غمش بيشتر. آخر اينجا بخش سرطان است. همان فوبياي ذهني كه هميشه آرزو مي‌كني سراغ هيچ انساني نيايد. كمي مبهوت در راهرو قدم مي‌زنم و به در و ديوار نگاه مي‌كنم. تابلوي اعلانات. پوسترهاي بزرگ آموزش مقابله با برخي سرطان‌ها و رعايت موارد جهت كنترل. چند نفراين پوسترها را مي‌خوانند؟ اصلا همراهان بيماران يادشان مي‌افتد نگاهي به آنها بيندازند؟ آموزش‌هاي لازم و اطلاعات كافي به بيماران و همراهان‌شان در اينجا داده مي‌شود؟ سوال‌هايي كه از ذهن مي‌گذرد و ناگهان با ديدن صحنه‌هاي پراستيصال جلوي درورودي اتاق عمل، ذهنت به روي زمين كات مي‌شود. زنان و مرداني كه روي سنگ‌هاي كدر كف زمين نشسته‌اند و چشم انتظار خبر زندگي دوباره از اتاق عمل هستند. نگاه پريأس مرد براي چند لحظه با نگاهم گره مي‌خورد. خانمي با چشمان پراشكش زمزمه‌هايي برلب دارد. منتظر شنيدن خبري مثبت از بيمارش. گاهي اوقات براي شكرگزاري در زندگي با همه مشكلاتي كه وجود دارد، لازم است ما آدم‌ها ماهي يك بار به بيمارستان‌ها به خصوص بخش مربوط به نگهداري از بيماران خاص سري زده و فقط چند دقيقه در بخش قدم بزنيم. آن زمان است كه شايد بفهميم زندگي يعني چه. از انتهاي راهرو راه خود را كج مي‌كنم و به سوي اتاق‌هاي چهار تخته‌يي مي‌روم كه مردان مسني بر آنها خوابيده‌اند. با همراهان آنها شروع به صحبت مي‌كنم. اتاق آنها هم گرم است و همراه يكي از بيماران مي‌گويد كه تهويه اينجا اصلا خوب نيست و فقط يك كانال كولر در اين اتاق بزرگ با اين هواي به‌شدت گرم كار مي‌كند. بيمارتان اذيت نمي‌شود؟ «چي كار مي‌توانيم بكنيم. چاره‌يي نيست.» از او مي‌پرسم وضعيت بيمارستان به لحاظ رسيدگي پزشكي چطور است؟ مي‌گويد: خوب است. اما اتاق عمل شلوغ است و براي جراحي‌ها بايد در انتظار بمانيم. مي‌گويد پس از اجراي طرح بيمه سلامت وضعيت رسيدگي به لحاظ پزشكي و پرستاري بهتر شده. قبلا وضعيت اين طور نبود. «موقع پذيرش250هزارتومان از ما علي‌الحساب بابت بستري شدن و هزينه دارو گرفتن تا ببينيم در نهايت چقدر كم مي‌كنن. گفتن قراره فقط 10درصد هزينه‌ها رو ازما بگيرن.». او ادامه مي‌دهد كه «نمي‌دونم بيمه سلامت چه فرقي كرده. ما دوسال پيش براي بستري شدن50 هزارتومان مي‌داديم. ولي الان 250 هزارتومان گرفتن با 125 هزارتومان پول دارو». خانمي كه همراه همسر بيمارش است، عنوان مي‌كند كه قبلا هم اينجا بوده و حالا وضعيت نظافت و رسيدگي پرستاري بهتر از قبل شده اما موضوع اين است كه براي اين تعداد بيماري كه اكثر آنها به مدت طولاني بستري مي‌شوند، فقط يك حمام و سرويس‌هاي بهداشتي بسياركمي وجود دارد.

كاهش هزينه‌هاي درمان با بيمه سلامت

همراه بيمار ديگري آقاي جواني است كه از مازندران پدر پير خود را يك هفته است به علت سرطان غده لنفاوي در اينجا بستري كرده. اوهم همين ميزان پول علي‌الحساب داده اما مي‌گويد: «چند روز پيش مريضي اينجا بستري بود كه دو ماه اينجا بود. از لرستان اومده بود وموقع رفتن 70 هزار تومان از250هزارتومان رو بهش پس دادن.» بيمار تخت كناري 500 هزارتومان علي‌الحساب داده. او مي‌گويد: «نمي‌دونم چرا از بعضي‌ها بيشترمي گيرن. شايد به خاطر نوع مريضي باشه». اما تاكيد مي‌كند كه در همين فاصله در بخش اورژانس 96 هزار تومان بابت دارو از او پول گرفته‌اند. همراه بيمار ديگري مي‌گويد: «همه ما بيمه سلامت ميشيم. فرقش اينه كه ديگه همه چي از دارو و وسايل عمل گرفته تا همه چي با خودشونه. قبلا همه رو خودمون مي‌خريديم. الان همه كارا رو خودشون انجام ميدن.» هوا آنقدر گرم است كه گاه كم مي‌آورم و نمي‌توانم با بيماران صحبت كنم. وارد اتاق ديگري مي‌شوم كه پرهياهوتر از ساير اتاق‌هاست. سراغ بيماري مي‌روم كه يك دست ندارد و دست ديگرش هم دو انگشت ندارد و يك پايش هم زخم عميقي دارد. مي‌گويد دچار برق‌گرفتگي در محل كارش شده و يك دستش را از دست داده. 50 روز است در آنجا بستري است اما مشخص نيست چرا در بخش بيماران سرطاني وي را بستري كرده‌اند. سرپرستار آنقدر سرش شلوغ است كه فرصت نمي‌كند از او بپرسم دليل بستري شدن بيمار برق گرفته در اين بخش چيست! مبلغ 500 هزار تومان علي‌الحساب پرداخت كرده. اما در اين فاصله يك بار هم مبلغ 300هزارتومان پرداخت كرده و كمي بعد 200 هزارتومان از 500هزارتومان قبلي را به وي برگردانده‌اند. 80 هزارتومان هم براي هزينه دارو پرداخت كرده و اين موضوع كمي مغاير با اصل بيمه سلامت است كه طي آن تهيه دارو و وسايل جراحي به عهده بيمارستان و پرسنل آن گذاشته شده و هزينه جدا نبايد دريافت شود. خودش مي‌گويد يك خير هزينه بيمارستان او را پرداخت مي‌كند. همراه ندارد. وي در خارج از تهران سكونت دارد، مي‌گويد همسرش نمي‌تواند هر روز پيش او باشد و بيشتر اوقات در بيمارستان تنهاست. جوان است و فعال و برعكس ساير بيماران به گوشه‌يي از تخت خود پناه نبرده. در راهروي بخش قدم مي‌زند، با پرستاران صحبت مي‌كند. به ساير بيماران سر مي‌زند و با آنها گپ مي‌زند. با ناراحتي مي‌گويد سه بار به اتاق عمل رفته تا پوست پايش را به روي زخم عميق سوختگي‌اش بكشند. پايش را شكافته‌اند اما نتوانسته‌اند به دليل نبود گوشت روي آن زخم، آن را جراحي كنند. «گفتن بايد صبر كني با اين داروهاي مكمل گوشت درست بشه، روي زخمت بياد تا بتونيم جراحيت كنيم.» از وضعيت پزشكي راضي نيست و وضعيت رسيدگي پرستاري را بسيار خوب توصيف مي‌كند. خودش نمي‌داند يا هنگام پذيرش، مشاور و مددكار درمورد مقررات بخش و بيمه سلامت به او اطلاعات كافي نداده‌اند. چون مي‌گويد به دليل اينكه بيمه خدمات درماني دارد، شامل بيمه سلامت نمي‌شود. درحالي كه رياست بخش كنسردر گفت‌وگو با «اعتماد» عنوان كرد «همه بيماراني كه پذيرش و بستري مي‌شوند، در صورت دارا بودن بيمه‌هاي ديگر هم بيمه سلامت مي‌شوند.» در حال صحبت با او هستم كه ناگهان فرياد پيرمرد تخت كناري را مي‌شنوم. پيرمرد كم‌مو و خميده و كوتاه‌قامتي كه به‌شدت عصباني است. «خودم گذاشتمش اينجا. رفتم بيرون اومدم ديدم نيست.» مدارك پزشكي‌اش را مي‌گويد. با سرپرستار بخش دعوا مي‌كند كه مدارك پزشكي مرا گم كرديد. بحث‌هاي آنها ادامه دارد كه به سراغ بيمار ديگري مي‌روم. خانمي كه همراه بيمار 59 ساله‌اش است و بيمه تامين اجتماعي هم دارند. او هم مبلغ 500هزار تومان علي‌الحساب پرداخت كرده اما عنوان مي‌كند پيش از اجراي طرح بيمه سلامت در فروردين ماه يك وسيله براي جراحي همسرش تهيه كرده با قيمت يك ميليون و 500هزار تومان. در مورد رسيدگي پرستاري مي‌گويد: سرشان شلوغ است و گاهي ناچاراست خودش كارهاي مربوط به همسرش را انجام دهد يا دائم به آنها يادآوري كند كه فلان كار را انجام دهند. اما رفتار آنها را خوب توصيف مي‌كند. درمورد وضعيت پزشكي ابراز نارضايتي زيادي مي‌كند. مي‌گويد «شوهرم يه بارعمل پانكراس كرده. بعدش حالش بد شد. يه بار ديگه عمل داشته، ‌آي‌سي‌يو جا نداشت. به ما گفتن دو روز مي‌تونيد بريد تو خونه مرخصي. ولي واسه رزرو تخت، شبي 96هزار تومان پول گرفتن از ما.» يكي از گلايه‌هاي اين خانم اين است كه چرا پزشكان قبل از جراحي تشخيص درست نمي‌دهند. او در ادامه مي‌گويد: «از بخش گوارش ما رو فرستادن تيكه‌برداري. بيرون تيكه‌برداري كردم يك ميليون تومان دادم. بعد براي عمل اومديم بيمارستان بستري شد. شكم رو باز كردن كه عمل كنن ولي عمل نكردن وگفتن نميشه. خب من ميگم مگه مريض من موش آزمايشگاهيه كه بعد از تيكه‌برداري شكم رو باز مي‌كنين واسه عمل، بعد مي‌بينين نميشه؟ چرا همون اول بدون پاره كردن شكم تشخيص نميدين كه الان نمي‌تونين عملش كنين. شوهر من شكمش آب آورد و با كلي بدبختي تونستن كم‌كم آب شكمش رو خالي كنن.» همچنين در مورد نظافت، وضعيت را خوب توصيف مي‌كند. اما خرابي گهگاه يخچال و خرابي كولر و هواي گرم آزارشان مي‌دهد. وقتي براي كسي توصيف مي‌كني همه به اتفاق مي‌گويند: بيمارستان دولتيه ديگه. چه انتظاري داري؟ گويا براي خودمان اين مفهوم را ملكه ذهني كرده‌ايم كه از بيمارستان‌هاي دولتي نبايد انتظار وضعيت خوب يا قابل قبولي در همه امور داشت.

صحبت‌هاي اين خانم كه تمام مي‌شود صداي همان پيرمرد بالا گرفته كه «مرخص نميشم. تا وقتي مداركم پيدا نشه مرخص نميشم». يكي از همراهان بيماران توضيح مي‌دهد كه نمي‌توانند اين پيرمرد را عمل كنند و اگر عمل شود مي‌ميرد. اما اصرار دارد كه بايد عمل شود و نمي‌خواهد مرخص شود. بيمار ديگري كه به سختي حرف مي‌زند، مي‌گويد تمام مدتي كه در اين بخش بستري بودم جز صداقت چيزي از اين پيرمرد نديدم. اتفاقات عجيبي كه انتظارش را ندارم رخ مي‌دهد و مبهوت نگاه مي‌كنم. باز هم از خود مي‌پرسم بخش سرطان و اين همه سر و صدا و چنين اتفاقاتي؟! در حال خروج از اتاق هستم كه ناگهان مدارك پزشكي پيرمرد را پيدا كرده و مي‌آورند. «ترفنده خودش بوده. خودش قايم كرده بود تا مرخص نشه و عمل بشه» اين را يكي از بيماران مي‌گويد... فقط نگاه مي‌كنم و سرپرستار بخش با دستي به شانه‌ام، لبخندي حواله‌ام مي‌كند و به بخش زنان مي‌روم.

بخش زنان؛ سكوت و آرامش بيشتر

ديوارهاي صورتي روشن و فضاي آرام راهروي بخش و خنكي هوا در بخش زنان وضعيت به مراتب بهتري نسبت به بخش مردان ايجاد كرده. كمي در راهروهاي بخش راه مي‌روم. اينجا اتاق ايزوله اعصاب هم دارد. حتي اتاق‌هاي بزرگ هفت تخته كه در بيمارستان‌هاي ديگر به ندرت مشاهده مي‌شود. اما مشكل كمبود حمام و سرويس بهداشتي در اينجا هم وجود دارد و براي مركزي با اين وسعت عجيب است. سرپرستار بخش با حوصله و خوشرويي به سوالاتم گوش مي‌دهد و بيماران مرتبطي را كه نياز دارم به من معرفي مي‌كند. حال دگرگوني دارم. فشار زياد و تصاوير ناخوشايند و مشكلاتي كه در بخش مردان ديده‌ام، وضعيتم را آشفته‌تر كرده. هرچه سعي مي‌كنم به روي خودم نياورم نمي‌شود و در نهايت سه بار حالم بد مي‌شود تا بتوانم سراغ بيماران بخش زنان هم بروم و وضعيت آنها را هم جويا شوم. سراغ بيمار جواني مي‌روم كه زخم عميقي روي صورتش دارد. اما نه خودش تمايلي به حرف زدن دارد و نه اجازه مي‌دهد همراهش صحبت كند. در اتاق ديگري كه فضاي بسيار آرام‌تري وجود دارد، خانمي در حال مرخص كردن خودخواسته مادر پيرش است. به سراغ او مي‌روم. خودش قبلا پرستار بوده و به نسبت ساير همراهان بيماران از اطلاعات بيشتري برخوردار است. مادرش در 86 سالگي دچار سرطان روده شده. پيش از بستري شدن در كنسر امام خميني، در بيمارستاني خصوصي 28جلسه راديوتراپي شده و تومور سرطاني‌اش كوچك‌تر شد. سپس به دليل هزينه‌هاي پايين‌تر اين بيمارستان در اينجا بستري شد. علاوه بر بيمه تامين اجتماعي شامل بيمه سلامت هم شده و تفاوت آن را با ساير بيمه‌ها محسوس مي‌داند و عنوان مي‌كند كه قبلا بايد 30درصد هزينه‌ها را خودش پرداخت مي‌كرده اما حالا فقط 10درصد است. همچنين مي‌گويد كه در اين 18 روز بستري، هيچ پول اضافه ديگري بابت دارو پرداخت نكرده است.

بيمار را چندبار براي عمل آماده كردند و عمل نكردند

وي در توضيح علت اينكه چرا مي‌خواهد با رضايت خودش مادرش را مرخص كند، در حالي كه هنوز پزشكش مرخص شدن او را تاييد نكرده، ابتدا مي‌گويد: «خسته شدم از عملكرد پزشكان و ديدم شايد خير در اينه كه اصلا مادرم جراحي نشه.» هفته اول بستري تو اين بيمارستان گفتند بايد براي جراحي آماده بشه. چندين نوبت داروهاي مختلف «ملين» و تخليه روده مصرف كرد و كلي اذيت شد. يكهو 10 دقيقه قبل از عمل گفتن تو آي‌سي‌يو تخت خالي نداريم. عمل كنسل شد. يه بار ديگه كه براي عمل آمادش كردن، اعلام كردن كه اميد به زندگي بسيار كمه و نمي‌تونه زير بيهوشي دووم بياره. در حالي كه مادر من نه فشارخون بالا، نه ديابت و نه مشكل قلبي داره. ولي نمي‌دونم چرا عمل نكردن و اينقدر اون رو به لحاظ دارويي، بدني و ذهني آماده جراحي كردن.

او به نكته جالبي اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «متاسفانه قدرت پزشكي كه در اين بيمارستان و ساير بيمارستان‌هاي دانشگاهي وجود داره، فقط توسط پزشكان بيهوشي اعمال ميشه» همين عامل باعث شده تاكنون جراحي مادرش انجام نشود. اين خانم ميانسال رسيدگي پزشكي كنسر بيمارستان امام خميني را اين گونه توصيف مي‌كند: «با توجه به اينكه بيمارستان آموزشي است و اكثر پزشكان رزيدنت هستند اما از نظر روحي، رواني با بيمار هم خواني ندارند.» رسيدگي پرستاري را به لحاظ پاسخگويي، بهداشتي و رفتاري بسيارعالي توصيف مي‌كند. همچنين اشاره مي‌كند كه پيشنهاد مرخصي موقت دو روزه وسط بستري طولاني‌مدت مي‌دهند تا بيمار بتواند تصميم درست و بهتري براي ادامه درمان بگيرد. از سويي ديگر به‌شدت به سيستم‌هاي تهويه اينجا و سيستم خنك‌كنندگي‌اش اعتراض دارد و عنوان مي‌كند: «نيمه شب روز اول بستري بيمارم به خودش مي‌لرزيد اما كسي نبود كه از تاسيسات اينجا بياد و سيستم تهويه رو درست كنه. حالا هم كه هوا به‌ شدت گرم شده و كولرهاي اينجا پاسخگوي گرما نيستن.» اين خانم كادر فني اينجا را ضعيف قلمداد مي‌كند ومعتقد است نظارتي بر سيستم تاسيسات اينجا صورت نمي‌گيرد.

با اين وجود تاكيد مي‌كند كه «دارم ميرم پيش رييس بخش كنسر و اونجا اعتراض كنم كه چرا بايد چندين بار عمل مادر من رو كنسل و اينقدر ما رو اذيت كنند، آخرش هم هيچ عملي نكنند؟»

در مورد وضعيت فعلي داروهاي بيماران سرطاني، خواهرش را مثال مي‌زند كه او هم سرطان پانكراس داشته و در مرداد92 فوت كرده. «زمان درمان خواهرم، زمان تحريم كشور بود و داروهاي ايراني و هندي جايگزين داروهاي اصلي درمان خواهرم شد و عوارض بسيار بدي براش ايجاد كرد.» او تاكيد مي‌كند كه «نمي‌تونم بگم به خاطر كمبود دارو فوت كرد. جلسه پنجم شيمي درماني بود كه از دكترش پرسيدم چرا بدن خواهرم به درمان جواب مثبت نميده؟ كه متاسفانه چون همه پزشكاي سرطاني با بيمار صداقت ندارند، گفت ما فقط چند ماه مرگ رو به تاخير انداختيم و ديگه درمان بيشتر از اين فايده‌يي نداره. در حالي كه از همون اول به ما اينها رو نگفت. ما به لحاظ مالي تو هزينه بالاي داروهاي سرطانش دچار مشكل نشديم. چون از طريق برادرم تو خارج از كشور تامين بوديم اما خيلي‌ها همون دوران مشكلات زيادي داشتند و نمي‌تونستن دارو تهيه كنن.» وي در نهايت مادر خود را با اجازه پزشك و رضايت خودش از بيمارستان مرخص مي‌كند و به هنگام ترخيص بابت 18 روز بستري بودن از مبلغ500 هزارتومان علي‌الحساب، 330 هزار تومان از آنها كسر و مبلغ 170هزار تومان به آنها بازگردانده شد. در بخش ترخيص خانم جوان ديگري را مي‌بينم كه در حال خروج از در ساختمان كنسراست. از اومي پرسم كل هزينه‌هايش چقدر شده؟ مي‌گويد: «از 250 هزار توماني كه علي‌الحساب داديم، فقط 33 هزارتومان از ما كم كردن و باقي پول رو برگردوندن». او تاكيد مي‌كند كه «قبلا شبي 100 هزار تومان بود. حالا 10 درصد پرداخت ما با بيمه سلامت، فقط شبي 10هزار تومان شده.»

اينها فقط بخشي از مشكلات بيماران سرطاني در بيمارستان‌هاي دولتي است. طرح بيمه سلامت به گفته اغلب بيماران طرح بسيار خوب و موثري است و تا الان برايشان مفيدتر بوده. چنانچه سياست‌هاي دولت مبني بر ادامه يافتن اين طرح باشد، بار بزرگي از مشكلات بيماران سرطاني سبك مي‌شود و به دليل پايين آمدن هزينه‌هايشان با خيالي بازتر به درمان عزيزان‌شان اقدام مي‌كنند. شايد ادامه اين طرح و حمايت‌هاي بيشتر دولت از بيماران خاص باعث مرگ كمتر مردم اين سرزمين شود و روزهاي بهتري در انتظارشان باشد.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟