در شرایطی که وحدت اصولگرایان، مهمترین موضوع سیاست داخلی در روزهای اخیر بوده، نزدیکان لاریجانی به اصولگرایان تندرو، پیامی غیرمستقیم و جدی دادهاند. مقامات دولتی و روزنامه آنها ،انتقاد از آمار بیکاری را با اصطلاحاتی مانند «ساخت انیمیشن و کمدی» نوازش کردهاند، ولی به آنها هشدار داده شده که مسأله بیکاری را جدی بگیرند. در سیاست خارجی هم مسأله مهم این است که رئیسجمهور گفته، تفاهم هستهای حتمی است.
پيام غيرمستقيم و
جدی نزديكان لاريجاني به اصولگرايان تندرو
روزنامه اصلاحطلب اعتماد به طور مفصل به موضوع وحدت اصولگرایان پرداخته و از جمله در باره «پیام غیرمستقیم و جدی نزدیکان لاریجانی به اصولگرایان تندرو» نوشته: کاظم جلالی نخستین پیامهای غیرمستقیم را برای پروژه جدید وحدت اصولگرایان ارسال کرد: «اگر یک مکانیزم وحدت درست نشود، صد لیست در میآید و یک شکست دیگری میشود». این پیام یکی از نزدیکترین چهرههای سیاسی به علی لاریجانی و رئیس فراکسیون اکثریت مجلس است.
پیام غیرمستقیم جلالی با آنچه محمدرضا باهنر، یک هفته پیش از آن درباره اتحاد اصولگرایان به «اعتماد» گفته بود کاملا متفاوت است. دو چهرهای که اگر علی لاریجانی را کنار بگذاریم، اصلیترین بازیگران طیف اکثریت مجلس هستند. بازیگرانی که یکی از آنها هنوز از طیف اقلیت و جریان نزدیک به جبهه پایداری گلایههای جدی دارد و دیگری تاکید میکند که در پی وحدت با آنها است.
در حالی که تاکید محمدرضا باهنر بر عدم وحدت با اصلاحطلبان معتدل و رفتن به سمت اصولگرایان طیف اقلیت است، کاظم جلالی در جلسه شورای عمومی اتحادیههای انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل که با فاصله زمانی اندکی پس از مجلس اتحاد اصولگرایان برگزار شد، گفته است که «آن چیزی که من میفهمم این است که در داخل اصولگرایی یک سری تنگ نظریها وجود دارد که باید تکلیفشان مشخص شود. آنها فقط خودشان را اصولگرا میدانند و هرکسی نقدی کرد دیگر اصولگرا نیست و از دایره اصولگرایی دور میشود».
پیش کشیدن دوباره این بحث زنده کردن مسائلی است که سه سال پیش باعث شد خروجی پروژه وحدت اصولگرایان چیزی جز ۱۳ لیست متفاوت انتخاباتی برای مجلس دهم نباشد. مسائلی که دامنه آن به انتخابات ریاست جمهوری هم کشیده شد.
حالاسخنان اخیر کاظم جلالی وقتی در کنار دیگر تحولات و اظهارنظرهای موجود در اردوگاه اصولگرایی قرار میگیرد، معنایی بیشتر از یک اظهارنظر معمولی میدهد. خصوصا آنکه کاظم جلالی شاید نزدیکترین چهره پارلمانی به رئیس مجلس باشد و جایگاه او به عنوان رئیس مرکز پژوهشهای مجلس و همین طور رئیس فراکسیون رهروان که هواداران علی لاریجانی هستند هم تاحدودی نشات گرفته از همین نزدیکی است.
از زاویهای دیگر او به مانند محمدرضا باهنر از جمله نیروهای موثر در رایزنیها و لابی گریهای داخلی بهارستان است. دو لابی که به نظر میرسد دیگر چندان هم با یکدیگر همسو نیستند. به جز بحث اتحاد با جریانهایی نظیر جبهه پایداری و فراکسیون اقلیت مجلس، کاظم جلالی حداقل در سخنانش نشان داده که در دو موضوع دیگر هم نظری متفاوت از نظر افرادی چون محمدرضا باهنر داشته است: استیضاح وزیر علوم و همکاری با اصلاحطلبان. محمدرضا باهنر صراحتا گفته که به استیضاح وزیر علوم رای مثبت داده و اگر میخواسته میتوانست جلوی برکناری فرجی دانا را بگیرد. او همچنین همکاری با اصلاحطلبان معتدل را در قالب یک ائتلاف انتخاباتی رد کرده است. اما در مقابل کاظم جلالی در سخنان اخیر خود گفته که از رای استیضاح وزیر علوم دفاع نمیکند و در قسمت دیگری از سخنان خود یکی از کارویژههای فراکسیون رهروان را حتی جذب چهرههای اصلاحطلب دانسته و گفته که «حالا اشکال دارد شما حتی اگر کسانی رنگ و لعاب اصلاحطلبی هم دارند، اما اصلاحطلبیشان اصلاحطلبی مبتنی بر ارزشهای دینی است، مثلاآقای پزشکیان فردی فوق العاده ارزشی است. زندگیاش را من مطمئنم از خیلی از اصولگرایان اصولگرایانهتر است. چطوری ما بگوییم نه تو نیستی؟ حالااین یکی از آن نگاههای جاهلی نیست؟ ما برای همین انقلاب نکردیم که این طوری همدیگر را نگاه کنیم؟»
طرح این موضع در شرایطی که طیفهای دیگری از اصولگرایان مشغول برداشتن نخستین گامهای پروژه وحدت هستند، مشخصا پیغامی خاص برای آنها خواهد داشت. آن هم از سوی کسی که گزاف نیست او را «سخنگوی غیررسمی علی لاریجانی» بنامیم. کاظم جلالی در سال آخر مجلس نهم روایتی شنیدنی از شکل گیری فراکسیونها و لیستهای این مجلس هم داد. فرآیندی که او تلاش برای کم کردن رای علی لاریجانی را محور آن میداند. رئیس مرکز پژوهشهای مجلس گفته که «گفتند ما ۳۵ تا ۴۰ نفر فتنه گر در مجلس داریم. گفتیم ما دیگر این را نمیپذیریم. کسی که از فیلتر شورای نگهبان گذشت از نظر ما دیگر فتنه گر نیست. فتنه حوزه تخصصی شورای نگهبان است. شما نمیتوانید به نماینده مردم که رای آورده بگویید فتنه گر. اینجا بود که ما اختلاف نظر پیدا کردیم. ما چندین جلسه گذاشتیم. بنده بودم از آن طرف و آقای زارعی و آقای زاکانی هم بودند. بعضی از جلسات هم در دفتر آقای ابوترابی برگزار میشد. حالا فلسفه چه بود؟ فلسفه این بود که رای لاریجانی در فراکسیون کم شود. آنجا هر کسی را که احساس میکردند به لاریجانی بعدا رای میدهد در لیست اصولگرایان قرار نگیرد یا در حداقل قرار بگیرد. در مجلسی وارد شدیم که یک عدهای آمدند که میگویند ما اصلامکانیزم ۸+۷ را قبول نداریم. این را به آقای زاکانی گفتم که اینها با شما حرف دارند و میگویند اینها ما را حذفمان کرده بودند، حالاشدیم اصولگرا؟ چطور دیروز که لیست را میبستید اصولگرا نبودیم؟ امروز که رای آوردیم شدیم اصولگرا؟ ما با آن مباحث سروکار داشتیم. بر این اساس بود که فراکسیون رهروان ولایت شکل گرفت».
البته کاظم جلالی از این هم جلوتر میرود و وارد نیش و کنایههای مستقیم به طیف اقلیت اصولگرا میشود. از جمله اینکه درباره بحث تحقیق و تفحص از دانشگاه آزاد و سخنان اخیر علیرضا زاکانی میگوید: «جناب آقای زاکانی یکی از افرادی است که سردمدار مبارزه با دانشگاه آزاد از نوع آقای جاسبی بوده و الان نیز تحقیق و تفحص در دستان خودشان است. من با همین مخالفم و خیال میکنیم همه چیز تریبون است. افراد پشت تریبون پنج دقیقه حرف میزنند و خودشان را خالی میکنند و ۲۴ ساعت بعد از آن به جواهرده میآیند و استراحت میکنند، چه فایدهای دارد؟ بدیهایمان این است که رسانههای ما در جمهوری اسلامی ایران به ضد خودش تبدیل شده و همه افراد را کارنامههایشان را با تریبونها میسنجیم. این عقب ماندگی ما است. برای مثال نماز جمعه تریبون است و باید حرف زد، اما همه جا نمازجمعه نیست و باید کار و اصلاح کرد». حرف نهایی کاظم جلالی این است که «از هیچ چیزی برای خودمان کاسبی ایجاد نکنیم. ما میگوییم همدیگر را حذف و خراب نکنیم. مثلاروز ۲۲ بهمن رئیس مجلس را با مهر بزنیم، آیا اصولگرایی است؟ اگر اصولگرایی است باید تعطیلش کنیم». این حرف در روزهایی که طیفهای اقلیت به دنبال کشاندن برخی نیروهای اکثریت اصولگرایان به پروژه اتحاد سیاسی خود هستند، پیغامی شفاف برای آینده این اتحاد است: پیامی شفاف از سوی نزدیکترین طیف به علی لاریجانی.
این روزنامه در مطلبی دیگر و در پاسخ به اینکه «آیا اصولگرایان وحدت میکنند؟» چهار نکته را قابل توجه دانسته است؛
۱- نخستین مانع مطلق بودن ذهنیت برخی آقایان نسبت به خوب و بد، صالح و فاسد و اصلح و غیراصلح است. این مطلق بودن شاید در عرصه نظری یا حتی رفتارهای فردی مشکلی ایجاد نکند ولی در عرصه سیاست چگونه میتوان با چنین ذهنیتی دیگران را به وحدت فراخواند؟ مگر آنکه دیگران به تبعیت فراخوانده شوند. روشن است که چه کسانی طرفدار این ذهنیت هستند و هر گونه وحدت با این گروه لزوما به معنای تبعیت از آنان است و نه رسیدن به وحدت زیرا در مفهوم وحدت، حدی از سازش و تعامل و کوتاه آمدن وجود دارد، چیزی که در ذهنیت این جناح افراطی از اصولگرایان است جایگاهی ندارد.
۲- هر گونه وحدتی میان اصولگرایان موجب دو قطبی شدن فضا میان اصلاحطلبان و اصولگرایان خواهد شد و از آنجا که بخش جوان آنان یعنی طرفداران دولت قبل از این وحدت اخراج شدهاند، امکان چندانی برای جذب افکار و آرای عمومی به خود را ندارند. در نتیجه دو قطبی شدن موجب ریزش آرای آنان میشود. به همین دلیل بسیاری از نامزدهای اصولگرا ترجیح خواهند داد که از چنین وحدتی تبری جویند و به صورت مستقل وارد انتخابات شوند که طبعا این شکاف موجب کاهش آرای هر دوی آنان شده و به نفع نامزدهای اصلاحطلب خواهد بود.
۳- مهمترین مشکل اصولگرایان برای وحدت در انتخابات مجلس، چگونگی موضع گیری آنان در برابر دولت احمدینژاد است. بخش مهمی از اصولگرایان علت شکست خود را انتساب به این دولت و سکوت در برابر رفتارهای آنان میدانند ولی جناح افراطی اصولگرایان هنوز هم خواب دولت احمدینژاد را میبیند و حاضر نیست علیه آنان نقدی جدی به عمل آورد. حداکثر انتقاد این گروه به شخص احمدینژاد و مشایی است در حالی که خط مشی سیاسی او را کماکان قبول دارند. در شرایطی که اصولگرایان منصف میدانند که میان خط مشی احمدینژاد و شخصیت او نمیتوان تفاوتی جدی قایل شد و اعتراض اصلی آنان به شیوه و سیاستهای او است. این نکتهای است که اصلاحطلبان حتما بر آن تاکید خواهند کرد و خواهان موضع گیری اصولگرایان درباره دولت و عملکرد احمدینژاد خواهند شد و میتواند منشا اختلاف جدید میان اصولگرایان شود.
۴- مقصر دانستن اصولگرایان افراطی در شکستهای جاری از سوی بخش متعادل اصولگرایان، اجازه نمیدهد که تا پیش از تسویه حساب درباره این اتهام، با یکدیگر تفاهم و وحدت کنند. در مجموع باید گفت که متاسفانه پروژه وحدت اصولگرایان پیش از تولد و حتی پیش از بسته شدن نطفه و دمیده شدن روح در آن سقط خواهد شد.
کاهش بیکاری یا بیکاری خفته؟
روزنامه هوادار دولت ترجیح دادهاند در پاسخ به انتقادها از آمار اعلام شده از کاهش بیکاری، سخنان سخنگوی دولت را برجسته کنند که انتقادات مطرح را تا حدی ساخت انیمیشن فرو کاسته؛ ایران روزنامه دولت نیز برای کوبیدن انتقادات از عبارت کمدی استفاده کرده است.
در این میان، مصطفی عابدی در روزنامه شهروند به دولت هشدار داده که موضوع بیکاری را جدی بگیرد و نوشته است: انتشار گزارش مرکز آمار ایران درباره بازار کار در تابستان ١٣٩٣ و اعلام رسیدن رقم بیکاری به ۵/٩درصد و تک رقمی شدن آن نباید موجب برداشت نادرست از این ارقام شود. این آمار درست است ولی جزئیاتی از آن وجود دارد که توجه به این موارد معنای درست آن را آشکار میکند. واقعیت این است که طی فاصله تابستان سال ٩٢ تا ٩٣، آمار بیکاری حدود یک درصد کم و از رقم ۴/١٠درصد به رقم ۵/٩ رسیده است. ولی این امر به معنای آن نیست که اشتغال بیشتر شده است. متاسفانه در این فاصله یک ساله نهتنها بر تعداد شاغلان افزوده نشده، بلکه حدود ٧٠٠هزار شغل کم هم شده است و تعداد شاغلان از ٢/٢٢ میلیون نفر به ۵/٢١ میلیون نفر رسیده است. به عبارت دیگر، نرخ فعالیت کم شده و از رقم ١/٣٩درصد به ٢/٣٧درصد رسیده است. کاهش تعداد شاغلان در حالی رخ داده است که تعداد افراد بالای ١٠سال کشور در این یکسال بیش از ۶٠٠هزار نفر نیز افزایش یافته است.
ممکن است این سؤال پیش آید که پس چطور امکان دارد نرخ بیکاری کمتر شده باشد؟ پاسخ این است که به دلیل پیدا نکردن شغل، بسیاری از افراد از بازار کار خارج شده و چون گذشته بهدنبال کار نیستند، در نتیجه تعداد بیکاران نیز از ۵۵/٢ میلیون نفر به ٢۵/٢ میلیون نفر کاهش یافته و به همین دلیل نرخ بیکاری کمتر شده است. این آمار نشان میدهد که اقتصاد ایران راه زیادی برای خارج شدن از رکود دارد و اگر شاهد رشد اقتصادی هستیم، به دلیل استفاده از ظرفیتهای خالی است که در سالهای آخر دولت پیش مورد استفاده قرار نگرفته بود.
درباره بیکاری نباید سادهانگاری کرد. یکی از بحرانهای بسیار مهمی که دولت موجود با آن دست به گریبان خواهد شد، بیکاری است. اتفاقاً اگر وضعیت اقتصادی خوب شود و شاهد رشد قابلتوجه در تولید باشیم، به سرعت با افزایش بیکاری مواجه خواهیم شد. کافی است که تصور کنیم نرخ فعالیت در ٢سال آینده معادل این نرخ در تابستان سال ١٣٨۴ شود. یعنی زمانی که دولت اصلاحات تحویل آقای احمدینژاد داده شد. نرخ فعالیت در آن زمان ۶/۴٢درصد بود. در این صورت باید ٢٨ میلیون نفر فعال اقتصادی داشته باشیم تا به این رقم برسیم و اگر دولت بخواهد نرخ بیکاری را معادل ١١درصد که در سال ٨۴ بود نگه دارد، باید ٢۵ میلیون نفر شاغل باشند که ۵/٣ میلیون نفر بیشتر از رقم فعلی است. یعنی باید در طول دوسال آینده سالانه ٧۵/١ میلیون شغل ایجاد کند تا بتواند وضعیت بازار اشتغال را مشابه تابستان سال ١٣٨۴ نماید. این کار تقریباً غیرممکن است و اگر رخ دهد، اتفاقی شبیه معجزه رخ داده است و باید به دولت دستمریزاد گفت.
مجموعه آمار اقتصادی به ویژه وضعیت اشتغال و بیکاری و نیز تولید ناخالص داخلی نشان میدهد که در یکسال گذشته تحرک ملموسی در بخشهای اقتصادی رخ داده است؛ به ویژه این تحرک در بخش صنعت و خدمات ملموستر است. در حالی که کشاورزی به دلایل متعدد، وضعیت مطلوبی ندارد. با وجود این، این تغییرات در حدی نیست که گمان کنیم از رکود خارج شدهایم. رشد اقتصادی ۶/۴درصد نیز فقط مربوط به مقایسه بهار امسال با پارسال است که بدترین فصل اقتصادی کشور بود و در پایان دولت آقای احمدینژاد رقم خورد. بنابراین تصور نمیشود که در ادامه فصلهای دیگر سال نیز رشدی به همین میزان داشته باشیم.
متأسفانه جامعه ایران در آینده با سونامی بیکاری روبهرو خواهد شد. هرچند با گذشت زمان از شدت آن کاسته میشود، زیرا کاهش رشد جمعیت در سالهای گذشته آثار مثبت خود را در تقاضا برای شغل نشان خواهد داد. ولی تا آن زمان باید نسبت به افزایش سرمایهگذاری و نیز فراهم کردن اشتغال برای جوانان کوشا بود. فراموش نکنیم که توسعه کمّی آموزش عالی میان جوانان، تأمین اشتغال برای آنان را مستلزم توجه به سطح ویژهای از مشاغل نموده است. ضمن اینکه بخش دولتی نهتنها امکان جذب نیروی جدید در ابعاد موردنیاز را ندارد، بلکه بسیاری از نیروهای جذبشده در دولت قبلی نیز یا اضافی هستند یا فاقد صلاحیتهای لازم برای شغلهای در نظر گرفته شدهاند و بیشتر شبیه بورسیههای غیرقانونی آن دولت هستند. بنابراین دولت کنونی به چند دلیل مشخص باید کوشش کند که دستهای بخش خصوصیِ موّلد و کارآفرین را باز بگذارد و با بهبود شاخصهای فضای کسب و کار و امنیت سرمایهگذاری، تولید و اشتغال را بهبود بخشد. در غیر این صورت لشکر بیکاران دیر یا زود به پشت دروازههای اقتصاد کشور خواهند رسید.
تفاهم هستهای حتمی است
سخنان رئیسجمهور درباره موضوع هستهای برای روزنامهها چنان اهمیتی داشته که با وجود دیرهنگام بودن آن، در صفحات روزنامههای امروز جا داده شده است.
شرق با تیتر «تفاهم هستهای حتمی است» به نقل از روحانی نوشته است: موضوع هستهای بازگشتناپذیر است و اینکه در ۴۰ روز باقی مانده چه میشود، اراده ما بر این است و فکر میکنیم در۴۰ روز باقیمانده مساله قابل حلوفصل نهایی باشد. در مسأله هستهای حتما دو طرف به تفاهم خواهند رسید. به ملت بزرگ ایران میگویم که امروز دنیا قبول کرده است که ایران باید دارای فناوری هستهای باشد و این تفاهم برد-برد خواهد بود.
حنیف غفاری در سرمقاله رسالت با تیتر «نقطه تعیین کننده مذاکرات هستهای» از جمله نوشته است: دور جدید مذاکرات دوجانبه و سه جانبه میان مقامات ایرانی، آمریکایی و نمایندگان اتحادیه اروپا در وین از سر گرفته میشود. این مذاکرات در حالی صورت میگیرد که در جریان مذاکرات هستهای ایران و اعضای ۱+۵ در نیویورک شاهد پیشرفت کند مذاکرات و باقی ماندن برخی نقاط اختلافی بودیم. نقاط اختلافی اصلی را «نحوه برداشته شدن تحریمهای ظالمانه علیه ایران» و «ظرفیت غنی سازی» تشکیل میدهد. در این میان موضوع تعیین ظرفیت غنی سازی در ایران تابعی از نوع مواجهه غرب با مسئله کلیدی «تعیین نیازهای اساسی ایران» است. در خصوص مذاکرات اخیری که در وین برگزار میشود چند نکته قابل ذکر است:
مذاکرات پیش رو در وین، همزمان «نقطه تعیین کننده» و «نقطه آشکارساز» در رسیدن به توافق نهایی هستهای میان ایران و اعضای ۱+ ۵ محسوب میشود. به عبارت بهتر، با توجه به زمان اندک باقی مانده تا پایان ضرب الاجل دوم تعیین شده پس از اقدام مشترک (امضای توافقنامه ژنو)، عدم پیشرفت ملموس در مذاکرات اخیر به معنای عدم امضای توافق نهایی تا سوم آذر ماه (زمان پایانی ضرب الاجل دوم) محسوب میشود. از این رو مذاکرات اخیر از اهمیت قابل توجهی در معادله چندمجهولی مذاکرات هستهای ایران و اعضای ۱+ ۵ محسوب میشود. غرب تا کنون دو فرصت مهم را جهت اتخاذ «تصمیم واقعی» در راستای رسیدن به توافق نهایی از دست داده است. یکی از این فرصتها در جریان مذاکرات وین ۶ و دیگری در جریان مذاکرات نیویورک از دست رفت. مقامات کاخ سفید و تروییکای اروپایی در جریان این ۲ دور از مذاکرات نشان دادند که همچنان قدرت اتخاذ تصمیم مهم و واقعی در راستای رسیدن به نقطه تفاهم را ندارند. اساسا چندمجهولی شدن معادله هستهای میان ایران معلول تکرار ادعاهای واهی غرب علیه فعالیتهای صلح آمیز هستهای ایران، بازی پارادوکسیکال همه اعضای ۱+ ۵ در صحنه مذاکرات و اراده آمریکا مبنی بر پیچیده کردن این معادله گویا بوده است. همین مسئله سبب شده است تا علی رغم پیشرفتهای صورت گرفته در مذاکرات، شاهد شکل گیری دوری باطل در خصوص نقاط اختلافی باشیم. از بین رفتن این دور باطل، که از آن به عنوان باطل السحر مذاکرات هستهای یاد میکنیم، صرفا در سایه گذار اعضای ۱+ ۵ از رویکرد ایستا و بازدارنده فعلی امکانپذیر خواهد بود.
دنیای اقتصاد به نقل از رسانههای غربی «گزینه میانه در مذاکرات» را مورد توجه قرار داده و نوشته: در شرایطی که عباس عراقچی، عضو بلندپایه تیم مذاکرهکننده هستهای چند روز پیش، از احتمال تمدید توافق موقت ژنو خبر داده بود، روز یکشنبه، روزنامه والاستریت ژورنال، پرتیراژترین روزنامه آمریکایی، از دو گزینه محتمل که ممکن است جایگزین توافق جامع شوند خبر داد. این مذاکرات قرار است امروز آغاز شود و فردا با دیدار سهجانبه محمدجواد ظریف، جانکری و کاترین اشتون ادامه یابد.
این روزنامه در تحلیلی که روز یکشنبه منتشر شد، نوشت، برخی از دیپلماتهای اروپایی و عرب اعتقاد دارند بعید است که تیم دیپلماسی اوباما مایل باشد مذاکرات را رها کند؛ چون کاخ سفید تاکنون زمان و هزینه گزافی را در این روند دیپلماتیک صرف کرده است و شکست گفتوگوها تبعات منفی بالقوه زیادی دارد. به باور نویسنده این روزنامه، دو گزینه جایگزین «توافق جامع» برای مذاکرات هستهای وجود دارد که تا حدود زیادی به یکدیگر شبیه هستند. نخستین گزینه این است که آمریکا ممکن است تداوم دیپلماسی با ایران را برای حمایت از اقداماتی که برای برقراری ثبات در خاورمیانه انجام میگیرد، ضروری تشخیص دهد و دوباره درصدد تمدید مهلت مذاکرات برآید. دومین گزینه هم این است که شاید ایران، آمریکا را متقاعد کند که توافق موقت سال گذشته ژنو را برای مدت نامحدودی تمدید کند.
سیدعلی خرم هم در روزنامه آرمان در مطلبی با تیتر «امیدها به وین۷» نوشته: تلاشهای دیپلماتیک درحال شدت گرفتن است تا مذاکرات هستهای متوقفشده دوباره به جریان افتاده و به اهداف تعیینشده نائل آید. از یکسو مذاکرات ایران و آژانس در چند روز گذشته حاوی توافقاتی بود که امید میرود بهزودی نتایج آن به طور مثبت اعلام شود.
از سوی دیگر ایران و آمریکا در پی مشورتهای قبلی در سطح وزیر امورخارجه ظرف دو روز آینده با یکدیگر به آخرین رایزنیها میپردازند تا هرگونه امکان دستیابی به توافق و رفع اختلافات و فاصلهها را آزمایش کنند. از سوی دیگر خانم اشتون با دکتر ظریف به گفتوگوی مفصلی خواهد نشست تا جمعبندی نظرت گروه ۱+۵ را با همتای ایرانی خود به شراکت بگذارد و دکتر ظریف هم خانم اشتون را در جریان آخرین مواضع مقامات ایرانی قرار دهد. همه این تلاشها صورت میگیرد تا طرفهای قضیه، اطمینان حاصل کنند که قبل از مهلت سوم آذر همه شانسها را مورد امتحان قرار دادهاند و هیچ فرصتی حتی کوچک را نادیده نگرفتهاند. آمریکاییها بعد از سوم آذر دارای تنگناهایی هستند که مهمترین آن انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان است که در آن ناخودآگاه فضای سیاسی آمریکا نسبت به ایران تندتر میشود.
جمهوریخواهان در قالب تندروهای مجلس نمایندگان قصد دارند از سیاستهای دولت اوباما انتفاد کرده و برای جلب صاحبان آرا به توافقات هستهای آمریکا با ایران حمله نمایند. دولت آمریکا و دموکراتها نیز یا باید به کسب نتایج به توافقات هستهای با ایران استناد کنند یا خود همداستان با تندروها شده و از اینکه توافقات با ایران منطبق با منافع ملی آمریکا نبوده لذا آن را عملی نساختهاند، تأکید کنند تا بدین ترتیب در میدان مبارزه انتخاباتی در مقابل جمهوریخواهان از نظر سیاسی کم نیاورند. این تضاد طبیعتا ایران را دلخور ساخته و دو کشور بهطور طبیعی حداقل برای کوتاهمدت از یکدیگر دور میشوند. دولت آمریکا میداند فرصت موجود، فرصتی طلایی است که نباید آن را از دست بدهد و اگر به نوعی توافق با ایران در پرونده هستهای دست یابد، دستاوردی برای پیروزی در انتخابات میاندورهای مجلس و فرصتی برای منزوی کردن تندروها در صحنه سیاست آمریکا خواهد بود. ولی کمبود زمان دولت آمریکا را برای دستیابی به این هدف در تنگنای جدی قرار داده است. در همین فضای پرتنش انتخابات آمریکا، تمدید مذاکرات از سوی دولت اوباما یک عامل منفی محسوب میشود که اگر مطلوب سیاست این کشور هم باشد، دولت آمریکا ممکن است از آن اجتناب نماید. اروپاییها هم که همواره در پرونده هستهای ایران نقش دست دوم را بازی مینمایند، چشم به سیاستهای آمریکا دارند زیرا از نظر امنیت بینالملل به اندازه آمریکا خود را صاحب اختیار در این پرونده احساس نمینمایند و در عوض به احترام به حقوق بشر اهمیت بیشتری میدهند.
نقش روسیه و چین در پرونده هستهای ایران اما نقش بهخصوصی است که نمیتواند فعلا چندان فعال باشد لذا سرنوشت پرونده هستهای ایران به تصمیمات دو کشور آمریکا و ایران وابسته است که لازم مینماید ایران به این نقش خطیر توجه کافی کرده و از فرصت موجود بهرهبرداری کامل نماید. ایران به موازات پرونده هستهای از توانایی تاثیرگذاری در پرونده داعش نیز برخوردار است که اکنون به یک بنبست در خاورمیانه برای آمریکا و ناتو در پرتو سیاستهای متناقض ترکیه تبدیل شده است. ایران باید بتواند از منظر امنیت ملی و منافع منطقهای خود با موضوع تروریسم داعش فعالتر برخورد کند و نتایج آن را بهطور غیرمستقیم در پرونده هستهای به کار گیرد. چنانچه در مذاکرات جاری وین ۷، توافقات دو طرف بهخوبی انجام شود، طبیعتا سرآغاز فعالشدن پرونده هستهای و بهدنبال آن پیشرفت سیاستهای منطقهای ایران و سایر بازیگران در خاورمیانه خواهد بود. اگر نتوان در این دوره به توافقات لازم دست پیدا کرد، در آن صورت باید امکان تمدید مذاکرات بعد از سوم آذر را آزمایش نمود و اگرچه با شانس کمتر، سعی کرد نسبت به تمدید آن اقدام شود. اگر چنین شانسی وجود نداشته باشد، قطعا شرایط برای ایران هم ناسازگار خواهد شد. بنابراین به نتیجه رسیدن مذاکرات در این دور برای ایران و آمریکا و گروه ۱+ ۵ یک الزام است که باید تلاش نمود آن را به دست آورد، انشاءالله.