روزنامههای اصلاحطلب با نگرانی سخنان احمدینژاد در دیدار با عدهای از هوادارانش را نقل کردهاند. نگرانی دو روزنامه از دو سوی فضای سیاسی کشور از آینده جریانات دانشجویی، نگرانی از آینده خانواده ایرانی و اظهارنظرهای مختلف درباره حصر دیگر مطالب مهم روزنامههای اول هفته است.
احمدینژاد
بازگشتش را به «تشدید توطئه» منوط کرد
روزنامههای اعتماد و آرمان، سخنان احمدینژاد در باره شرایط بازگشت به فعالیت سیاسی را مورد توجه قرار دادهاند. احتمالا همین سخنان هم باعث شده است که روزنامه شرق در مطلبی از فراموش شدن عبارت «جریان انحرافی» ابراز نگرانی کند.
اعتماد نوشته: محمود احمدینژاد از همان مواضع قدیمش میگوید و تأکید میکند که «مهمترین برنامه امریکا در منطقه، طرح دو کشور برای حل دعوای صهیونیستها با اعراب و تجزیه روسیه و ایران است». وی در ادامه افزود: «امریکاییها به خوبی فهمیدهاند که در ایران، رهبری یک تنه در برابر برنامههای آنها در حال مقاومت هستند و مهمترین نماد استقلال و تمامیت ارضی ایران شخص حضرت آقا است بنابراین تمام زورشان را در تخریب این محور متمرکز کردهاند. او اما از نقشه امریکا هم خبر میدهد و میگوید که «استراتژی امریکاییها تخریب رابطه مردم با رهبری است و تاکتیکشان هم تبلیغ وجود فساد و ناکارآمدی در کشور است». او اما در ادامه به نقش ولایت در کشور اشاره کرده و میگوید که «امروز حضرت آقا فقط نماد حاکمیت نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی نیستند بلکه مسأله تمامیت ارضی و استقلال ایران هم به جایگاه رهبری پیوند خورده است بنابراین پشتیبانی از رهبری هم مسألهای اعتقادی و انقلابی است و هم مسألهای ملی و ایرانی».
شاید بحث برانگیزترین بخش اظهارات محمود احمدینژاد این بخش باشد. بخشی که هر چند وقت یک بار گفته میشد و کمی بعد تکذیب میشد این بار هم با یک سیاست دو پهلو از سوی او مورد اشاره قرار گرفته است. جایی که نمایندگان جبهه پایداری که این روزها سخت مشغول تهیه لیست انتخاباتیشان هستند و هرچند وقت یک بار به دیدن آیت الله مصباح یزدی میروند از رییس دولت سابق که این روزها از فعالیتش میپرسند برای آینده و او پاسخ میدهد که «بنده دیگر برای فعالیت سیاسی انگیزه شخصی ندارم چون اولاتمام مراتب قدرت را در این کشور تجربه کردهام و ثانیا ترجیح میدهم به فعالیتهای پژوهشی و آموزشی مشغول باشم اما اگر ابعاد این توطئهای که علیه رهبری در جریان است شدت پیدا کند بر پایهشناختی که از بنده دارید عافیت طلبی نمیکنم و با تمام ظرفیتهای فردی و اجتماعی خود به صحنه میآیم». پاسخی که نیامدن همراه با احتمال آمدن در آن نهفته است. پاسخی که مشخص نیست بالاخره محمود احمدی نژادی که از نگاه خودش همه مراتب قدرت را تجربه کرده است بالاخره قصد بازگشت به این عرصه را دارد یا نه؟ یک ناامیدی همراه با کورسوی امید به نمایندگان جبهه پایداری میدهد. حرف از انتخابات ریاست جمهوری ٩۶ هم به میان میآید. انتخاباتی که مجموعه همان اعضای جبهه پایداری که تا دیروز میگفتند ارتباطی با احمدینژاد ندارند معتقد میشوند که رییس دولت سابق پایگاه مردمی خوبی دارد. خودش هم هنوز همین اعتقاد را دارد و معتقد است که پایگاه مردمی خوبی دارد. در پاسخ به اصرارها برای آمدن به انتخابات ریاست جمهوری میگوید که «مردم خادمان واقعی خود را میشناسند و به بنده هم لطف دارند. کاش در بادرود روز ۲۸ صفر بودید و شعارهای مردم را میشنیدید با تمام این الطاف مردمی بنده هیچ برنامهای برای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ندارم مگر آنکه همان طور که گفتم ریسک شرایط بسیار بالاباشد».
همین جاست که حرف از «اسفندیار رحیم مشایی» به میان میآید. مردی که شده بود نقطه اصلی اختلاف نظر میان دولت سابق و اصولگرایان و هنوز هم کابوس شبهای اصولگرایان است. از او در مورد جمله معروفش در مورد اسفندیار مشایی میپرسند و او میگوید که «اولااز شما توقع دارم که از مسائل فرعی عبور کنید ثانیا امروز همه میدانند که آقای مهندس خودشان کناره گیری کردهاند» او اما برای نخستین بار در طول یک سال و نیم اخیر از علت حمایتش از اسفندیار رحیم مشایی در انتخابات ریاست جمهوری صحبت میکند و میگوید که «در انتخابات ۹۲ چون حضور آقای هاشمی قطعی شد و ما رای آورتر از مهندس مشایی برای رقابت با ایشان نداشتیم بنده با گفتن این جمله از خودم هزینه کردم تا بتوانیم انقلاب را از خطر ارتجاع دور کنیم بنابراین آن جمله مربوط به یک عرصه انتخاباتی که به عرصه دفاع از انقلاب تبدیل شد، بود و امروز مطلقا موضوعیتی ندارد و تکرار آن، موجب تفرق میان نیروهای انقلاب میشود».
او اما دیگر جمله معروفش در مورد اینکه مشایی یعنی احمدینژاد را قبول ندارد و یک جمله معروف دیگر برای خودش ایجاد کرده است. میگوید که «احمدینژاد فقط سرباز انقلاب و رهبری و خادم مردم است و غیر از این شانی ندارد». او هنوز هم از فشارها گلایه دارد و میگوید که «جریان انقلاب اسلامی در عمر ۳۶ ساله خود هیچ وقت به این اندازه تحت فشار نبوده است در این شرایط شناخت اهداف انقلاب و پافشاری بر آنها در اولویت کارهایمان باید باشد». وی افزود: در تشخیص دشمن هم نباید افقهایمان کوچک باشد و دشمن را در سقف فلان شخصیت یا گروه سیاسی محدود کنیم ما باید مداوما به یاد خود بیاوریم که دشمن اصلی انسان، شیطان است و نظام شیطانی امریکا اصلیترین دشمن انسان امروز است».
خانواده ایرانی نصف شد
در آستانه روز ثبت احوال روزنامه جوان نوشته: «ایران در حال نزدیک شدن به سقوط جمعیتی است»؛ این تهدیدی است که به رغم هشدارها و مطالبه جدی رهبر انقلاب در حوزه جمعیت همچنان وجود دارد و حالا نوبت به رئیس سازمان ثبت احوال رسیده تا با استناد به اسنادی از جنس آمار و ارقام و از تریبون نماز جمعه این هشدار را بیان کند. به گفته محمد ناظمی اردکانی، خانواده ایرانی نصف شده است و در حالی که در دهه ۶۰ هر خانواده شش نفر عضو داشت هماکنون این تعداد به سه نفر کاهش پیدا کرده است.
رئیس سازمان ثبت احوال که به عنوان سخنران پیش از خطبههای نماز جمعه تهران سخن میگفت، با اشاره به کاهش نرخ باروری در کشور به ۷. ۱ درصد، چنین نرخ رشدی را در مقایسه با دو دهه افزایش جمعیت، بیانگر سقوط جمعیت دانست و تأکید کرد: شیب فعلی نشان میدهد که جمعیت در حال کاهش است، به همین دلیل مقام معظم رهبری همواره هشدار دادند که در مورد جمعیت تحلیل درستی داشته باشیم. بنا به تأکید رئیس سازمان ثبت احوال کشور، ۱۴ درصد خانوادههای ایرانی فاقد فرزند هستند و ۱۹ درصد خانوادهها نیز تکفرزند هستند، به طوری که ۳۳ درصد خانوادههای ایرانی یا فرزند ندارند یا تکفرزند هستند.
کاهش ازدواج و افزایش طلاق، چالشهایی است که به بحث کاهش جمعیت دامن میزند، به خصوص اینکه اغلب طلاقها در پنج ساله نخست زندگی رخ میدهد و حدود نیمی از زوجها هم در همان سال اول زندگی، تلخترین حلال خود را انتخاب میکنند و از هم جدا میشوند. علاوه بر این ۱۱ میلیون و ۲۰۰ هزار جوان در آستانه ازدواج هستند و کم کم دارند از چرخه باروری و فرزندآوری خارج میشوند. اگر ۳ میلیون زوج نابارور را هم به این جمع اضافه کنیم، چیزی حدود ۱۷ میلیون نفر از جامعه قادر نیستند در تغییرات جمعیتی کشور اثرگذار باشند. بنا به تأکید ناظمی اردکانی در حال حاضر ولادت سالانه یک میلیون و ۴۰۰ نفر در کشور به ثبت میرسد، در حالی که فوتیها ۴۰۰ هزار نفر هستند؛ ۸۰۰ هزار ازدواج سالانه رخ میدهد اما متأسفانه ۱۶۰هزار مورد به طلاق میانجامد. رئیس سازمان ثبت احوال به ابلاغ سیاستهای کلی جمعیت از سوی مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت: اکنون جمعیت ایران به ۷۸ میلیون نفر رسیده است و ۲میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی میکنند. وی کشور ایران را هجدهمین کشور پرجمعیت دنیا، دهمین کشور در آسیا و سومین کشور در منطقه دانست که یک درصد جمعیت دنیا را در خود جای داده است. ناظمی اردکانی افزود: در هر کیلومتر مربع ایران ۴۶نفر ساکن هستند، در حالی که در کشورهای پرجمعیت در هر کیلومتر مربع ۳۶۰ نفر سکونت دارند.
با وجود تمام نگرانیها درباره آمار جمعیتی کشور اما هنوز هم حدود یک سوم ترکیب جمعیت کشورمان جوان است. بنا به آمار رئیس سازمان ثبت احوال ۳۱ درصد جمعیت کشورمان بین ۱۵ تا ۳۰ سال هستند. ناظمیاردکانی با استناد به این آمار تأکید کرد: این وضعیت بیانکننده این است که جمعیت ما جوان است و در اصطلاح «پنجره طلایی» نامگذاری میشود، اما در عین حال دیر یا زود جمعیت جوان ما میانسال و پیر میشود و قابلیت جوانی و پویایی خود را از دست میدهد. ناظمی اردکانی با تأکید بر این نکته که سیاست کلی جمعیت میتواند راهگشای افزایش جمعیت باشد، گفت: این سیاستها ۱۴ بند دارد که اولین بند آن ناظر بر این است که جمعیت همچنان جوان بماند و نرخ باروری از ۷. ۱ درصد به ۱. ۲ درصد برسد و بند آخر آن نیز در رصد وضعیت جمعیت تأکید دارد.
بنا به تأکید وی، ۱۲ بند دیگر سیاستهای کلی بر کیفیت جمعیت تأکید دارد و مواردی چون حذف موانع ازدواج آسان، پایدار شدن خانوادهها، توسعه سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی، جاری شدن امید به زندگی، تکریم سالمندان، توانمندسازی جمعیت در حال کار، برقراری توازن جغرافیایی جمعیت، مدیریت مهاجرت، تقویت هویت ملی و تشویق خارجنشینان به بازگشت به کشور را شامل میشود.
دو اظهارنظر درباره حصر
روزنامه دولتی ایران نوشته: برنامه زنده تلویزیونی «دیروز، امروز، فردا» شبکه سوم سیما پنجشنبه شب میزبان «عباس سلیمی نمین» روزنامه نگار و تحلیلگــر سیاســـی اصولــگرا و «مصطفی کواکبیان» دبیر کل حزب مردمسالاری و فعال سیاسی اصلاحطلب بود که با موضوع بررسی روز ۹ دی روی آنتن رفت.
به گزارش «ایران» با وجود اصرار مجری برنامه برای بحث در خصوص نقش مردم در پایان بخشی به اتفاقات حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸، میهمانان برنامه بیشتر به ریشه مسائل و اتفاقات سیاسی قبل و بعد از انتخابات پرداختند. کواکبیان در انتهای برنامه ابراز امیدواری کرد به مناسبت هفته وحدت موضوع حصر به نحوی حل شود. از سوی دیگر «حجتالاسلام تویسرکانی» نماینده ولی فقیه در سازمان بسیج درباره حصر به بسیج پرس گفت: ما نمیخواهیم با برخوردهای غیرعقلانی و تعصبهای جاهلانه با این موضوع برخورد کنیم.
ما با این موضوع با عقلانیت و منطق برخورد میکنیم. حصر امروز این افراد مطابق با عقل سیاسی و منطق اجتماعی است. البته در این رابطه عدهای نباید خودشان را دلسوزتر از نظام و رهبری نشان دهند. تلاشهایی که افرادی مثل آقای مطهری انجام میدهند به پیچیده شدن موضوع میانجامد و به حل موضوع کمک نمیکند بلکه اگر قرار باشد تلاشی در این موضوع صورت بگیرد باید پنهان بوده و مطابق با عقل و تجربه گذشته باشد و با جنجال و فضاسازی و مظلوم نمایی که رفتارهای غیرعقلانی است راه به جایی نمیرسد.
شرق سخنان نماینده ولیفقیه در بسیج را مفصلتر و با تیتر «تلاش برای رفع حصر باید پنهانی باشد» پوشش داده و نوشته: نماینده ولیفقیه در سازمان بسیج «مراکز قانونی در نظام» را متولی حصر دانسته و گفته است «همان مراکزی که تصمیم به حصر این افراد گرفتهاند، همان مراکز هم اختیار رفع حصر این افراد را دارند و هر زمانی که آنها تصمیم گرفتند چون تصویبشان باید به تأیید رهبر انقلاب برسد برای مردم ایران هم متاع است و مشکلی نیست».
پیش از این تعدادی از رسانههای اصولگرا، شورایعالی امنیتملی را متولی حصر اعلام کرده بودند. چنانچه مطابق نظر این رسانهها، حصر با دستور شورایعالی امنیتملی صورت گرفته باشد، رییس آن شورا در دولت دهم، محمود احمدینژاد بوده و دبیر آن هم سعید جلیلی بوده است. شورایعالی امنیتملی مطابق قانون، وظیفه تأمین منافع ملی و پاسداری از انقلاب و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران را بر عهده دارد. رئیس این شورا، رییسجمهوری است و دبیر شورا هم به پیشنهاد رئیسجمهور و تأیید مقام معظم رهبری تعیین میشود. همچنین تصمیمات این شورا هم باید تأیید مقاممعظمرهبری را داشته باشد. اعضای شورایعالی امنیتملی را مقامات عالیرتبه نظامی، سیاسی و اطلاعاتی تشکیل میدهند. حسن روحانی رئیس و علی شمخانی دبیر فعلی شورایعالی امنیتملی هستند.
اما ماجرا از آنجا آغاز شد که نشریه «صبح صادق» ارگان دفتر سیاسی سپاه، این نظر را مطرح کرد که «حصر نه به خاطر اعتراضات سال٨٨ بلکه بهدلیل تغییر حرکت فتنه و ورود علنی و بیمحابا به حوزه امنیتملی نظام، به تشخیص این شورا برای سران فتنه حصر مقرر شد». به نوشته این نشریه «تا زمانی که شورایعالی امنیتملی بر این تشخیص باقی بماند، حصر کاملا قانونی و باقی است». بعد از آن هم سعید جلیلی، دبیر سابق شورایعالی امنیتملی در یک سخنرانی به تاریخ یازدهم آبان سال جاری در دانشگاه فردوسی مشهد گفت: «حصر ربطی به فتنه ندارد. فتنه در سال۸۸ اتفاق افتاد اما حصر پس از آن بود، کسانی که از آنها بهعنوان سران فتنه یاد میشود، افرادی هستند که یک سال بعد حصر شدند، چون دیدیم که این افراد در حال شکلدهی فتنه جدیدی هستند». بعد از آن بود که مهدی طائب رییس قرارگاه عمار سپاه هم در گفتوگویی با خبرگزاری مهر چنین عنوان کرده بود: «مسأله بغی سران فتنه در «شورایعالی امنیتملی» مورد بررسی قرار گرفت و رییس قوه قضاییه که خودش نیز قاضیالقضات است حضور داشت و همچنین دستگاههای امنیتی که باید اطلاعات مربوط به سران فتنه را هم ارایه میکردند در «شورایعالی امنیتملی» حاضر بودند. تمام تصمیماتی که «شورایعالی امنیتملی» درخصوص سران فتنه گرفته به خود آنها ابلاغ و در واقع آنها را تفهیم اتهام کرده است که موضوع بغی بر نظام توسط آنها برای اعضای «شورایعالی امنیتملی» اثبات شده است».
شباهتهای نظر اعتماد و جوان در باره رفتارهای سیاسی دانشجویان
روزنامه اعتماد در مطلبی با تیتر «دانشجویان مواظب باشند» نوشته: اتفاقاتی که امسال و در پی بزرگداشت واقعه ١۶ آذر رخ داد هشداری است به دانشجویان کشور و نیروهای اصلاح طلب که بیش از این باید هوشیار باشند تا در دام نیروهای افراطی و تندرو نیفتند. قضیه ابتدا از دانشگاه امیرکبیر یا پلی تکنیک تهران آغار شد. در آنجا اعلام شد که مدیریت دانشگاه مانع از حضور یکی از این عناصر برای سخنرانی شده است. ولی واقعیت را رئیس دانشگاه بیان کرد که حکایت از چیز دیگری داشت. گروهی از تندروها بدون کسب اجازه از دانشگاه برای این شخص و یکی دیگر از اصولگرایان برنامه سخنرانی تنظیم میکنند. وقتی که مدیریت دانشگاه برای اطلاع از موضوع با شخص اخیر تماس میگیرد، وی از کل ماجرا ابراز بیاطلاعی کرده و اعلام میکند که در جلسه شرکت نخواهد کرد؛ به عبارت دیگر نه از دانشگاه اجازه گرفته بودند و نه حتی با یکی از سخنرانان دعوت شده هماهنگی کرده بودند.
طبیعی است که دانشگاه مانع از برگزاری چنین برنامهای میشود. از اینجا به بعد توپخانه افراطیون روشن میشود که دولت مانع از حضور مخالفانش در دانشگاه و سخنرانی آنان شده است و جالب اینکه طرفدار افراطیون علمدار دموکراسی و مدعی میشوند که میخواستهاند اسنادی را افشاگری کنند و به همین دلیل مانع حضور آنان شدهاند. در حالی که آنان برای افشاگری نیازی به حضور در دانشگاه ندارند در روزنامه و سایتهای خودشان هرچه میخواهند مینویسند. اگر این اسناد واقعی است که افشای آنها از طریق روزنامههایشان کمک به تیراژ آن میکند تا بلکه چند صد تا بیشتر از ارقام ناچیز کنونی شود و کسی هم نخواهد توانست از آنها شکایت کند، بنابراین چه چیزی برای افشاگری در دانشگاه وجود دارد که در رسانههایشان نتوانند انجام دهند؟ آن هم رسانههایی که کاری جز ایراد اتهامات ناروا ندارند. ادعاهای آنان جدی گرفته نشد، حتی از سوی دوستانشان. تا اینکه یک هفته پس از ١۶ آذر قضای سخنرانی انجام نشده این روز را ادا کردند و در دانشگاه تهران حاضر شدند.
این بار معلوم شد که هدفی جز ایجاد تنش با دانشجویان و عصبانی کردن آنان در میان نیست. لحن سخنران آنان و مواجهه مستقیم با دانشجویان و به واکنش کشاندن دانشجویان، همگی در قالب یک طرح و برنامه سیاسی قابل درک است. مسأله و طرح آنان چیست؟ یک سال تا انتخابات مجلس باقی مانده و فضای سیاسی ایران پس از ٢۴ خرداد سال ١٣٩٢، وارد مرحله جدیدی از آرامش و عقلانیت شده است. همه نیروهای سیاسی چه اصلاح طلب و چه اصولگرا خواهان تداوم این عقلانیت و آرامش هستند تا با همین فرمان وارد عرصه انتخابات مجلس شوند. در این میان یک گروه از افراطیون و تندروهای داخلی که خود را شکست خورده این وضعیت میدانند و یک گروه نیز از براندازان خارج نشین هستند که خواهان بازگشت وضع به گذشته هستند و هر دو طرف از دو سوی طیف ولی با یک هدف مشترک بر کوره نفرت و خشونت میدمند. دانشگاه یکی از محوریترین مکانهایی است که هدف این تنش قرار گرفته است. نحوه مواجهه با وزرای پیشنهادی رئیس جمهور برای وزارت علوم، گونهای از این حساسیت را نشان میدهد، ولی پس از معرفی آقای دکتر فرهادی و رای آوردن ایشان، با وضعیت جدیدی مواجه شدهایم. آنان که رای آوری آقای دکتر فرهادی را به مثابه به خاک مالیدن پوزه فتنه میدانستند، متوجه شدند که برخلاف تصور آنان، آرامش معقول دانشگاهها و تبدیل تنشهای سیاسی به گفتوگو و تفاهم، بدترین وضعیت برای آنان است. لذا درصدد تحریک دانشجویان و ایجاد درگیری هستند، ولی آقای دکتر فرهادی و همکارانشان نشان دادند که مدیریت منطقی در دانشگاهها تا چه حد میتواند مانع از تحقق چنین هدف شومی شود. در این میان باید توجه دانشجویان را نیز به این نکته جلب کرد که اگر شما به جلسات سخنرانی تندروها نروید، آنان نمیتوانند حتی با آوردن افراد اتوبوسی، سالنهای سخنرانی خود را پر کنند، لذا از حضور در جلسات تندروها خودداری کنید زیرا این حضور چون با واکنش دانشجویان همراه میشود، ممکن است به ایجاد تنش منجر شود. این نقدی بود که از سوی حاج حسن آقای خمینی نیز طرح شد. اگر مخالف نظرات کسی هستید و تحمل شنیدن سخنان ولو نسنجیده او را ندارید، پس بهتر است که در آن شرکت نکنید، بگذارید هرچه میخواهند بگویند و به قول معروف خود گویند و خود خندند، ولی شما وارد معرکه و میدانی که آنان برایتان تدارک دیدهاند نشوید و اجازه ندهید آرامش معقول دانشگاه از میان برود.
جوان نیز در شروع سرمقاله خود با تیتر «اعتدال دانشجویی به مثابه رؤیا» به قلم دکتر عبدالله گنجی نوشته: سؤال اساسی که دولت اعتدال باید در حوزه دانشجویی برای آن پاسخ دقیق و منطقی بیاید، این است که آیا امکان تحقق و شکلگیری تشکل یا جریان دانشجویی با خصایص اعتدال و مدارا در دانشگاه وجود دارد؟ آیا دولت میتواند به این امید ببندد که دانشجویانی در دانشگاه یافت شوند که ضمن سیاستورزی، حامی دولت اعتدال باشند؟ آیا عملکرد موجه و مثبت دولت نیز قادر به تولید چنین نیروی سیاسی در دانشگاه خواهد شد؟
نویسنده پس از مروری بر احوال تشکلهای دانشجویی در سالهای گذشته، نتیجه گرفته است که: در طول ۳۵ سال گذشته هیچ تشکل دانشجویی همراه دولت نبوده است. این عدم همراهی الزاماً به عملکرد مثبت و منفی دولتها برنمیگردد بلکه جوان دانشجو همیشه پشتپردهای رازآلوده از قدرت در ذهن میپروراند و با سوءظن قدرت را تحلیل میکند. بنابراین از اکثریت خاکستری دانشجویان که بگذریم، در حوزه سیاسی، دانشجویان در قطبهای گفتمانی قرار میگیرند و هر گفتمانی که رادیکالتر باشد از جذابیت بیشتری برخوردار است. با این توصیف دولت اعتدال از نظر سیاسی در کجای جریان دانشجویی فرود میآید؟ ممکن است تجدیدنظرطلبان یا اصلاحطلبان بعد از پنچری چندساله تشکلهای همسو، بتوانند در سایه دولت روحانی به ترمیم موقعیت بپردازند اما مبتنی بر تجربهای که ذکر شد، جریان دانشجویی همسو با آنان در درون نظام مشی نخواهد کرد. اگر میانسالان اصلاحطلب را رادیکال بنامیم که همه ابعاد نظام جمهوری اسلامی را در «دموکراسیخواهی» خلاصه کردهاند باید جوانان این طیف را صدها قدم جلوتر و رادیکالتر ببینیم. بنابراین قرار گرفتن تخممرغهای اعتدال در سبد تجدیدنظرطلبان ممکن است امکانپذیر باشد اما دیری نخواهد پایید که یک گروه دانشجویی اپوزیسیون به ریش دولت بسته و این آش نخورده با دهانی سوخته در تاریخ ثبت خواهد شد.
طیف دانشجویی مقابل تجدیدنظرطلبان و دموکراسیخواهان که جریان دانشجویی مذهبی است نیز از خصیصه رادیکالیسم برخوردار است اما چون به فصل الخطاب در نظام باور دارند و بعضاً به تکیهگاههای مطمئن تکیه کردهاند به «نفی حاکمیت» روی نخواهند آورد. مواجهه شکلی آنان با اجزای نظام ممکن است همانند طیف مقابل باشد. یعنی دولت، مجلس و... را از لب تیغ بیرحمانه نقد بگذرانند که نمونههای آن همایشهای دلواپسان بود اما از خطوط کلی نظام عبور نمینمایند و به امریکا مهاجرت نمیکنند. آنان زندانی شدن برای نظام (نه علیه نظام) را نوعی ارزش تلقی میکنند. بنابراین دولت اعتدال که اکنون از حوزه جوانی و دانشجویی کشور منقطع است، میتواند به این طیف نزدیک شود چرا که این جماعت از نظام عبور نخواهند کرد. شرط آن این است که دولت، حوزه سیاسی دانشگاه را برای انقلاب اسلامی بخواهد و از عبوس شدن تجدیدنظرطلبان، مشروطهخواهان، جمهوریخواهان، دموکراسیخواهان، روشنفکران بیمسئولیت و مهاجرین به غرب دلنگران نشود.