2- تحریمهای بیسابقه آمریکا علیه ایران اسلامی که با 98 رأی موافق از رأی 100 سناتور عضو سنا به تصویب رسیده و در انتظار تصویب مجلس نمایندگان و سپس امضای نهایی دونالد ترامپ است، از یکسو نه فقط نقض برجام بلکه به مثابه پاره کردن آن است و از سوی دیگر در صورت عملیاتی شدن میتواند عرصه اقتصادی کشورمان را با برخی از دشواریهای جدی روبرو کند. این مصوبه علاوه بر آن که با برجام و قطعنامه پشتیبان آن - 2231 - در تضاد است و از این جهت، مغایر قوانین شناخته شده بینالمللی است، به گونهای آشکار در تقابل با جبهه گسترده مقاومت در منطقه نیز هست. حمله موشکی سپاه برای آمریکا و متحدان اروپایی و منطقهای آن به وضوح حاوی این پیام است که اگر منطقه برای فعالیت اقتصادی و تجاری ایران ناامن شود، هیچ دلیل و توجیه منطقی و عقلایی وجود ندارد که برای دشمنان تابلودار غربی و عربی و عبری ایران اسلامی، امن باشد و بدیهی است که هزینه این ناامنی باید به دشمنان جمهوری اسلامی ایران نیز تحمیل شود. این نکتهای است که شبکه تلویزیونی الجزیره و روزنامه آمریکایی واشنگتن پست - نزدیک به پنتاگون- به درستی آن را درک کرده و خبر داده بودند که؛ «اقدام ایران در شلیک موشک به محل تجمع داعش در شرق سوریه حاوی این پیام است که ایران آماده است در صورت لزوم از تمامی خطوط قرمز عبور کند»...
3- رژیم اشغالگر قدس یکی دیگر از اصلیترین مخاطبان پیام حمله موشکی یکشنبه شب سپاه است. در اینباره گفتنی است که متاسفانه برخی از پیامهای ضعفی که دولت یازدهم با مواضع و عملکرد خود به بیرون ارسال کرده بود، رژیم اشغالگر قدس را به توهم انداخته بود که ایران اسلامی در مقابل تجاوزگریها و توطئههای پی در پی این رژیم جعلی راه مماشات درپیش گرفته است و زمان را برای دست زدن به اقدامات خصمانه آشکار علیه کشورمان، مناسب و دلخواه تلقی میکرد. تا آنجا که از حمایت آشکار تروریستهای داعش با انگیزه اعلام شده تقابل با جمهوری اسلامی ایران، ابا و امتناعی نداشت. اسرائیل ضمن حمایت تدارکاتی از تروریستهای تکفیری و آموزش نظامی آنها، بیآن که مانند گذشته وحشتی از ایران اسلامی به خود راه بدهد، تروریستهای مجروح را در بیمارستانهای تلآویو و حیفا بستری و مداوا کرده و نتانیاهو در کنار آنها عکس یادگاری و تبلیغاتی گرفته و در رسانهها منتشر میکرد و...
پیش از این رهبرمعظم انقلاب به صراحت اعلام کرده بودند که اگر اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران دست به حماقت بزند، تلآویو و حیفا را با خاک یکسان خواهیم کرد. حمله موشکی دقیق و مقتدرانه سپاه به محل استقرار داعش در دیرالزور برای صهیونیستهای کودککش این پیام آشکار را داشت که تهدید رهبرمعظم انقلاب جدی است و ایران اسلامی به همان آسانی که تروریستهای داعش را موشکباران کرد، میتواند و آماده است تلآویو و حیفا را با خاک یکسان کند و دلیلی هم ندارد که نکند...
...گفتنی است فاصله ایران با مرزهای رژیم اشغالگر در خط مستقیم نزدیک به 940 کیلومتر است که به آسانی در تیررس موشکهای میانبرد و دوربرد ما قرار دارد، ضمن آن که این فاصله از برخی نقاط دیگر به مراتب کوتاهتر نیز هست که بماند!...
4- آلسعود و کشور فکسنی عربستان بدون تردید یکی از گیرندگان پیام موشکهای یکشنبه شب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. ماه گذشته دونالد ترامپ در سفر به ریاض و فراخوان کشورهای عربی و سرکیسه کردن 500 میلیارد دلاری آلسعود، اقدام به تأسیس تشکل به اصطلاح «ناتوی عربی» کرد و رسما اعلام شد که این تشکل برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است! این تشکل اگرچه بلافاصله با خروج قطر و پاکستان و بیرغبتی چند کشور اسلامی دیگر، قبل از شکلگیری فرو پاشید ولی اقدام یاد شده یکی از بزرگترین اشتباهات آلسعود بود و اکنون حکام آلسعود به یقین از حمله موشکی سپاه این پیام روشن را دریافت کردهاند که اگر دست از پا خطا کنند، خیلی زودتر از موعد مقرر به جهنم خواهند رفت. بدیهی است که تسلیحات 110 میلیارد دلاری که از آمریکا خریداری کردهاند هرگز به کارشان نخواهد آمد. چرا که حتی درگیری نظامی آلسعود با یمن مظلوم و بیپناه نیز نشان داده است که نظامیان آلسعود در آوردگاههای نظامی فقط 3 گزینه پیش روی دارند؛ هلاکت، فرار یا اسارت...
5- و بالاخره یکی دیگر از مخاطبان اصلی پیام موشکی یکشنبه شب سپاه، برخی از جریانات واداده داخلی هستند که «وحشت از آمریکا» ترجیعبند مواضع و اظهاراتشان بود، تا آنجا که با ترساندن مردم از سایه جنگ در پی جمعآوری آراء آنان بودند. این جریان، حتی نمایش کریدور موشکی زیرزمینی سپاه را نیز که نشانه اقتدار ملی بود، برنمیتافت و آن را باعث حساسیت دشمن - آنهم دشمنی که از هیچ اقدام خصمانه علیه کشورمان کوتاهی نکرده بود - میدانست و... .»
قیام ذوالفقار
وطن امروز نیز در گزارشی با تیتر «قیام ذوالفقار» تأکید کرده است: «موشک بالستیک میان برد «قیام» نخستینبار 29 مرداد ماه سال 89 با موفقیت تست و شلیک شد. این موشک از کلاس جدید موشکهای ایرانی بود که دارای ویژگیهای فنی جدید و قدرت تاکتیکی منحصر به فرد است. پیشنهاد طراحی و ساخت این موشک از سوی سردار شهید حاج حسن طهرانیمقدم ارائه شده بود.
شهید طهرانیمقدم علاوه بر برنامهریزی برای ساخت موشک با برد 2 هزار کیلومتر، به فکر ارتقای کیفی موشکهای با برد بلند نیز بود. در همان ایام احساس شد ایران نیاز به موشک با برد 800 کیلومتر برای اهداف آمریکایی دارد اما این موشک جدید نباید ابعاد و انداره موشکهای بزرگ را داشته باشد. شهید طهرانیمقدم معتقد بود این موشک 800 کیلومتری باید ابعادی به اندازه موشک شهاب یک داشته باشد...»
چند نکته درباره یک دفاع مشروع
اعتماد تیتر یک خود را «دفاع مشروع» قرار داده و گزارشی شبیه به دیگر رسانهها درباره این رویداد منتشر کرده است. در عین حال صباح زنگنه تحليلگر مسائل بينالملل در یادداشتی برای این روزنامه، به چند نکته درباره این دفاع مشروع اشاره میکند. صباح زنگنه در بخشی از یادداشتش تأکید میکند: «امروز گروههاي تروريستي در سوريه در محاصره نيروهاي ارتش اين كشور قرار گرفتهاند و از مهمترين مناطق اين كشور به عقب رانده شدهاند و امروز تنها محدود به رقه هستند. همين فشارها سبب شده تا تروريستها دست به نقل و انتقال نيروهايش بزنند و نقاط ديگري را براي تجمع خود در نظر بگيرند.
در واقع ديرالزور يكي از مهمترين مناطق تروريستها محسوب ميشد كه برنامه مهمي براي آن داشتند. به بيان ديگر سپاه پاسداران با هدف قرار دادن ديرالزور نشان داد كه سرعت عمل لازم در مبارزه با تروريست را دارد و با هدف قرار دادن اين منطقه از تبديل شدن اين منطقه به پايتخت ديگري براي تروريستها جلوگيري كرد.»
حس ملي
قانون تیتر نخست خود را «غرش مقتدرانه» قرار داده و در بخشی از گزارشی که به همین تیتر ملحق شده، با میان تیتر «حس ملی» آورده است: «اقدام بجا و مناسب سپاه پاسداران در اين بازه زماني سبب شد حس غروري برگرفته از قدرت دفاعي در فضاي كشور ايجاد شود. نيروي هوافضاي سپاه با پرتاب 6 موشك نقطه زن به مراكز اصلي و استراتژيك، خط و نشان محكمي براي داعش و هم پيماناش در سرتاسر جهان كشيد تا آنها بدانند هيچگاه نميتوانند امنيت كشور را برهم بزنند و به خاك اين مرز و بوم دستاندازي كنند و همه به اين درايت، واكنش ملي نشاندادند. اما در اين بين، بسياري از مسئولان و مقامات نيز در واكنش به اين اقدام واكنش نشان دادند. از مسئولان كشور، لشگري و نمایندگان گرفته تا هنرپيشهها و ورزشكاران با انتشار تصاویر و مطالبي در شبكههاي اجتماعي و فضاي مجازي،از قدرتنمايي سپاه تقدير كردند.»
نمایش اقتدار ملی و افزایش بازدارندگی
روزنامه ایران که مواضع رسمی دولت را انعکاس میدهد، تیتر «شلیک به مغز داعش» را برای صفحه نخست خود انتخاب و گزارشی از ماجرا منتشر کرده است. در حاشیه این گزارش، حسن کاظمی قمی، سفیر پیشین ایران در عراق یادداشتی با تیتر «نمایش اقتدار ملی» نوشته و در بخشی آن تأکید کرده است: «...این اقدام تلافی جویانه، همچنین باعث ایجاد نوعی بازدارندگی در مقابله با جنگهای نیابتی خواهدبود. چرا که امروزه تردیدی وجود ندارد که جریان تکفیری تحت حمایت قدرتهای فرامنطقهای که نمیتوانند با اشغالگری نظامی در منطقه به اهداف خود برسند قرار دارد.
این قدرتها با استفاده از جنگهای نیابتی و تروریستی در پی دست یافتن به اهداف خود در خاورمیانه هستند. ایران با پرتاب موشکهایش به مواضع تروریستها، جدا از تضعیف دشمنان وکمک به صلح و امنیت منطقه و جهان، این را بر همگان آشکار کرد که آماده مقابله با پدیده تروریسم در سطحی بالاتر از مشاوره نظامی است...»
سرگيجه بيبيسي از سيلي سخت سپاه!
جوان گزارشی با عنوان «اوج غرور ملي از شليک موشکها» منتشر کرده و همین گزارش برای تیتر و عکس یک انتخاب شده؛ اما سوای این گزارش کبری آسوپار که در متن گزارش حتی یک بار تیتر تکرار نشده، این روزنامه یک گزارش دیگر نیز داشت. در این گزارش به واکنش بی بی سی در ساعت اولیه این حمله پرداخته شده که اتفاقاً دیروز در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد.
در این گزارش با تیتر «
سرگيجه بيبيسي از سيلي سخت سپاه!» آمده است: «سايت اينترنتي بيبيسي فارسي، گزارش حمله موشكي سپاه پاسداران به مواضع تروريستهاي داعش در سوريه را چند بار تغيير داد. اين تغيير باعث واكنشهايي در شبكههاي اجتماعي شد، به نحوي كه بعضي از كاربران اين رفتار بيبيسي را ناشي از سرگیجه اين رسانه انگليسي از سیلی سخت موشکها عنوان كردهاند!...
كدام تيتر مناسبتتر است؟ وقتي بيبيسي فارسي ظرف يك ساعت چند بار تيتر گزارش خود را درباره حمله موشكي كشورمان به مواضع تروريستها به نفع تروریستها در سوريه تغيير ميدهد، تا حتي با تغيير در نوع بيان و نحوه تنظيم خبر از تأثيرگذاري منطقهاي و جهاني پاسخ ايران به اقدامات تروريستي داعش بكاهد؛ كاري كه گويا چندان موفقيتآميز نبوده و به ابزاري براي تمسخر سياستهاي بيبيسي تبديل شد.
بيبيسي فارسي كه از به كار بردن عبارتهايي مانند «ستيزهجويان مسلمان» يا «دولت اسلامي» براي نام بردن از تروريستهاي داعش يا ديگر گروههاي تكفيري استفاده ميكند تا افكار عمومي مخاطبانش را به سمت مورد نظرش هدايت كند، اين بار در مورد حمله غافلگيركننده موشكي سپاه پاسداران به مواضع داعش در ديرالزور سوريه، در موضعي انفعالي سه بار تيتر گزارش خود را عوض كرد. بيبي سي ابتدا «حمله موشكي سپاه پاسداران ايران به تروريستها در سوريه» را انتخاب كرد که احتمال دارد صرفاً سلیقه مسئول شیفت بوده باشد. اما دقايقي بعد بود با تغيير اين تيتر، از عبارت «حمله موشكي سپاه پاسداران ايران به داعش در سوريه» استفاده كرد.
دقایقی بعد بيبيسي تيتر «حمله موشكي سپاه پاسداران ايران به سوريه» را براي گزارش انتخاب كرد که کاملاً غیرشفاف و غیر واقعی است. رسانه وابسته به دولت انگليس با اين تيتر تلاش كرد حمله به تروريستها در سوريه را حمله به كشور سوريه القا كند. اين رفتار موذيانه در حالي صورت ميگيرد كه جمهوري اسلامي ايران از زمان آغاز حضور داعش در سوريه و فعاليتهاي گروههاي تكفيري و تروريستي عليه ملت و دولت اين كشور، در كنار مردم و دولت قانوني سوريه ايستاده است و از اعضاي اصلي محور مقاومت در برابر تروريستهايي است كه از سوي برخي كشورهاي عربي و غربي حمايت ميشوند.
تلاشهاي بيثمر بيبيسي براي تحتالشعاع قرار دادن عمليات موفقيتآميز موشكي سپاه، واكنشهاي متعددي را در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي داشته است. برخي كاربران با ارائه تصاوير تغيير تيترهاي بيبيسي ظرف چند ساعت، اين كار را ناشي از «موجی شدن» اين رسانه عنوان كردند.
برخي كاربران نيز نحوه پوشش خبري حملات ائتلاف تحت رهبري امريكا به مواضع داعش در بيبيسي كه در آن از تيترهايي با كليدواژه «حمله به داعش» استفاده شده را با تيتر «حمله موشكي سپاه پاسداران ايران به سوريه» مقايسه كرده و آن را ناشي از «ابله» بودن بيبيسي فارسي و عدم شناخت از مردم متفكر ايران عنوان كردهاند...»
رأي آن ١٥ ميليون غايب چيست؟
عباس عبدی در گزارشی در روزنامه اعتماد بر صاحبان رأیی تمرکز کرده که جزو طیف حداکثری مشارکت کننده در انتخابات اخیر ایران نبودند. عبدی در بخشی از یادداشتش تأکید میکند: «نخستين و مهمترين ويژگي، ميزان و درصد مشاركت است. كمترين مشاركتها به ترتيب در كردستان (٦٠ درصد)، تهران (٦٣ درصد)، البرز (٦٤ درصد)، قم (٦٩ درصد) و اصفهان (٦٩ درصد) است. به جز استانهاي تهران و البرز كه هميشه كمابيش در رده آخر ميزان مشاركت بودهاند، پايين بودن ميزان مشاركت در قم و اصفهان يك هشدار جدي است. در حالي كه انتظار ميرود ميزان مشاركت در اين دو استان در رديفهاي بالا باشد.
در واقع اگر در كردستان به دلايل سياسي خاص خود مشاركت پايين است در قم و اصفهان مساله به گونه ديگري است و بخشي از نيروهاي مذهبي خود را بر كنار از سياست و مشاركت كردهاند. به احتمال قوي اين بخش از نيروهاي مذهبي هستند كه حضور اينچنيني در سياست را به نفع جامعه نميدانند. اين يك فرضيه است كه از اين آمار به دست آمده، براي اثبات آن بايد مطالعات ميداني دقيقتري انجام داد. شايد بپرسيد كه پس چرا اين مساله در خراسان رضوي صادق نبوده. به نظر ميرسد كه بالا بودن مشاركت در استان خراسان (هر سه استان) تابع وجود نامزد محلي آنان است كه در اين استانها نيز آراي بسيار بالايي داشته است.»
عبدی پس از بررسی مشارکت هر استان و تحلیل میزان مشارکت بالا در انتخابات اخیر، بر آرای 15 میلیون نفری که در این انتخابات شرکت کردند، دست میگذارد و مینویسد: «نكته بسيار مهم اين است كه حدود ١٥ ميليون نفر در انتخابات شركت نكردهاند. البته بعيد است كه هيچگاه صد درصد مردم در يك انتخابات شركت كنند، ولي شناخت ماهيت كساني كه در انتخابات شركت نكردهاند بسيار مهم است. ضريب همبستگي ميان ميزان مشاركت و نسبت آراي روحاني به رييسي، نشان ميدهد كه اين ضريب برابر ٣٩٤/٠- و معنادار است.
به عبارت ديگر استانهايي كه مشاركت بالا بوده به طرز معناداري به رييسي راي دادهاند و ظرفيت راي رييسي و جناح وي همين است. در حالي كه اگر مشاركت افزايش پيدا كند، به سبد راي طرف روحاني افزوده خواهد شد. بنابراين بخش مهم آن ١٥ ميليون نفر را نيز بايد در اين سبد محسوب كرد و اين زنگ خطري است براي كساني كه نميتوانند يا نميخواهند با مطالبات عمومي همسو شوند.»
ادامه جنگ قدرت برای کرسی شهرداری
روزنامه اصلاح طلب بهار در گزارشی به زمزمه هایی درباره تغییر میثاق نامه اصلاح طلبان برای انتخابات شورای شهر پرداخته و برای این موضوع تیتر زده است: «خشت اول چون نهد معمار کج...». گزارش بهار دایر بر مهم ترین تاکتیک اصلاح طلبان برای ممانعت از کاندیداتوری محسن هاشمی برای شهرداری تهران است.
با وجود آنکه ظاهراً هاشمی میثاقنامه مورد اشاره مبنی بر عدم انتخاب شهردار از میان منتخبین را امضا نکرده، اما فشار جدی بر روی او وجود دارد که قید کاندیداتوری برای این مسئولیت را بزند و به ریاست شورای شهر رضایت دهد و یک اصلاح طلب شهردار تهران شود. به نظر می رسد در روزهای آینده و هرچه به موعد تشکیل شورای تازه و انتخاب شهردار نزدیک تر شویم، این کشمکش برای حذف هاشمی عیان تر خواهد شد.
پاتک «آفتاب یزد» به تک «جام جم»؛ سوءاستفاده از احساسات مردم به سبک تلویزیون
روز گذشته، جام جم صفحه نخست خود را به کمک 10 میلیارد تومانی مردم در فراخوان برنامه «ماه عسل» برای آزادی هزار زندانی اختصاص داده و این میزان جمع آوری کمک را نشانه اعتماد مردم به مرجعیت تلویزیون خوانده بود. این ادعا امروز با پاتک «آفتاب یزد» همراه شد و این روزنامه در گزارشی با تیتر «سوء استفاده از احساسات مردم به سبک تلویزیون» آورده است: «رسانه ملی میگوید مردم با مرجعیت وی برای آزادی زندانیان دست به جیب شده اند(!) اگر این چنین است و صدا و سیما به این ادعای خود ایمان دارد چرا ماه عسل؟ چرا احساسات و عواطف انسانی؟ چرا در کنار برانگیختگیهای احساسی؟ زیرنویس میکرد فلان تعداد زندانی داریم و فلان میلیارد تومان نیاز است به این شماره حساب واریز شود.
ایرانیان را ملتی میدانند پاک، مهربان، احساساتی، سرشار از مهربانی و عاطفههای بکر و زلال، متاثر از آموزههای انسانی ـ اسلامیو همیشه در خدمت همنوع... چرا به خود اجازه میدهیم پاکیها، مهربانیها، احساسات، عواطف و... را این گونه ناجوانمردانه مصادره به مطلوب نماییم؟ آن هم به چه قیمتی؟ آسیب زدن به باورهای پاک و زلال ایرانیها و آن هم برای سرپوش نهادن به اعتمادی که خود ویرانش کرده ایم؟
بانکها سالیانه بارها قرعه کشیهای فصلی به راه میاندازند، برندهای بزرگ مسابقاتی با جوایزی متنوع به نمایش میگذارند، شبکههای ورزشی با اعلام برخی شمارهها از طریف پیامک میلیاردها تومان کسب درآمد میکنند، برخی از برنامهها به دلیل برخورداری از برخی چهرهها و فضایهای انحصاری و رانتی پای همین مهربانیها را به میان میکشند و... همه اینها یعنی اعتماد داشتن به رسانه ملی؟ راستی اگر رسانه ملی باورش شده مرجعیت دارد در کسب اعتماد عمومیچرا به سوالات کارشناسان که پرسیده اند دلیل روی گردانی مخاطب از تلویزیون چیست جواب نمیدهند؟ چرا فقط جام جم میگوید مردم به رسانه ملی اعتماد دارند و دیگر روزنامهها حتی روزنامههای هم سو و هم جریان دست به چنین ریسکی نمیزنند؟
به باور ما این برخورد جام جم و رسانه ملی مستلزم یک عذرخواهی از تمامیکسانی است که نه به دلیل اعتماد به رسانه ملی که با تکیه بر باورهای کهنی که دارند و تاثیراتی که از آموزههای دینی خود دریافت داشته اند در یک کار عامالمنفعه بزرگ شرکت کرده اند که اگر بنابر آن ادعا بود که این اعتماد عمومیرا میشد به عنوان یک پتانسیل بزرگ در خدمت بسیاری از اهداف سیاسی درآورد و چون در نمیآید یعنی مرجعیت یافتن رسانه ملی مساوی است با سوءاستفاده از احساسات و عواطف عمومی!»
اول باید کشور باقی بماند
فرشاد مومنی اقتصاددان نزدیک به دولت در یادداشتی که نسبت به لحن مرسومش بسیار تند است، تحت عنوان «راهکار گذر از هجمه مخالفان روحانی» در شرق آورده است: «يک فهم نظري روشمند و قابل دفاع هم در بالغ بر ٢٥ سال گذشته، هرگز در دستور کار مديريت اقتصادي کشور قرار نداشته است. تقريبا همه دولتها از سال ١٣٦٨ تا امروز، يک شيوه التقاطي و نامنسجم و فاقد پايههاي قابل دفاع علمي در دستور کار قرار دادهاند. بنابراين در غياب يک فهم نظري قابل قبول و با کيفيت حداقلي، مناقشهها بر سر منافع و سليقهها و کشمکشهاي از اين ناحيه، جايگزين يک فهم نظري قابلقبول شده و به سهم خود، در آشفتگيهاي حيطه اقتصاد نقشآفريني کرده و ميکند. اما مسئله اساسيتر اين است حتي کساني که داعيههاي مشخصي به صورت نظري داشتهاند هم در همين مدت دو دهه نه بر اصول خود ايستادگي کردند و نه مسئوليتي در قبال جهتگيريهای اتخاذشده از خود نشان دادهاند. بنابراين آميزهاي از هرجومرج فکري و مسئوليتگريزي نظاممند، دشواريهای موجود را پديد آورده است.»
مومنی ادامه می دهد: «در کنار اين نابسامانيها شوکهاي منفي ضدتوسعهاي که از بيرون اقتصاد به ساحت اقتصادي جامعه ما وارد شده، بهمراتب شکنندهتر و خسارتبارتر بوده است. براي مثال، در دوران اوجگيري بهاي نفت و در چارچوب مناسبات غيرشفاف، علمگريزانه، قانونگريزانه و برنامهگريزانه دولت احمدينژاد، حس ملي درباره مسئله اقتصاد، جاي خود را به حس رانتجويي بيمهار و آزمندي پايانناپذير داد و گروههاي پرنفوذ و ذينفع، فقطوفقط در چارچوب منطق حذف رقباي بالقوه و تشديد پنهانکاريها، فضاي عملکرد اقتصادي را به نفع بخشهاي غيرمولد و به ضرر عامه مردم و توليدکنندگان، جلو بردهاند.»
او به دیگر چالش ها اینچنین اشاره میکند: «درعينحال فضاي رانتي، گستره و عمق فساد را در اقتصاد ايران در ابعاد بيسابقهاي افزايش داد و آميزه عدم شفافيتها، رانتجوييهاي فزاينده و فساد رو به افزايش، همه انواع شناختهشده نابرابريها را هم در ابعاد بيسابقهاي به سمت هنجارشکني و پيشبينيناپذيري مناسبات اقتصادي هدايت کرد. تلاشهايي که در دوره سالهاي ٩٢ تا امروز صورت گرفت، فقط در بخشهايي توانست به کنترل شدت بحران کمک کند و دولت روحاني در بازگرداندن حس ملي و مهار نابرابريهاي رو به افزايش و ضدتوسعهاي، توفيقي نداشت و تا امروز هم در اين زمينه برنامهاي ارائه نشده است.»
مومنی تصریح میکند: «با کمال تأسف به نظر ميرسد طيف رقيب روحاني که طعم رانتهاي چند صد ميليارددلاري به ذائقه آنها در هشت سال مديريتشان خوش آمده است.....هنوز در رؤياي آن ايام قرار دارند. آنان بدون توجه به سرنوشت ملي، گونههايي از مخالفت و نارضايتي را دامن ميزنند که لااقل در برخي تريبونهاي اين طيف، کاملا جنبه براندازانه به خود گرفته است. چنين به نظر ميرسد که آنها صرفنظر از بهايي که کشور در دوران سرخوشي نفتي و در اثر رانتجويي بيسابقه آنان پرداخته، بهگونهاي رفتار ميکنند که گويي نميخواهند شرايط اضطراري کشور را درک کنند. به طور طبيعي آنان حق دارند با زبان کارشناسي و از موضع شفقت و اعتلابخشي، جهتگيريهايي را که نميپسندند، نقد کنند اما آنچه ما امروز شاهد هستيم بيشتر به تخريب شباهت دارد. با کمال تأسف، تذکرات بايسته از سوي نهادهاي نظارتي هم تا امروز شامل حال اين طيف پرنفوذ نشده و چنين به نظر ميرسد که آنها در پی آن دارند از طريق کوبيدن بيامان بر طبل مطالبات- درحاليکه ميدانند يک اقتصاد نيمهورشکسته را تحويل روحاني دادهاند- هدفي در استاندارد جبران ناکاميهاي سياسي چند سال اخير در انتخابات مجلس آينده را دنبال ميکند.»
این اقتصاددان درباره راهکارهایش به مباحث نظری قناعت می کند و می نویسند: «بايد اهل خرد و نصيحت از موضع رسمي و غيررسمي، به آنان تذکر دهد اول بايد کشوري باقي بماند تا امکان رسيدن به اهداف سياسي براي اين طيف معنادار باشد. آنچه دولت روحاني در چنين شرايطي ميتواند انجام دهد، ارائه يک برنامه ملي شفافسازي فرايندهاي تصميمگيري و تخصيص منابع و به موازات آن، يک برنامه ملي مبارزه با فساد به صورت پيشگيرانه و ارائه يک برنامه منسجم براي بازگرداندن اعتماد ازدسترفته توليدکنندگان است. نگارنده با اينکه فشارهاي سياسي غيرمتعارف بر دولت را درک ميکنم، اما مشفقانه متذکر ميشوم اين فشارها در کنار تمايل گسترده اهل انديشه و خرد و بهويژه دانشگاهيان براي کمک به دولت در راستاي ارتقاي بنيه سياستگذاري، فرصت بزرگي است که تاکنون حسن روحاني و همکارانش به نحو بايسته قدر آن را ندانستهاند.
تصور ميکنم طراحي و تدوين مشارکتجويانه آن سه برنامه در کنار طراحي يک برنامه توسعه عادلانه که نابرابريهاي غيرموجه موجود را به حداقل برساند، کاري است که حس ملي را دوباره زنده و بالنده کرده و افراد منصف و خردورز طيف سياسي مخالف دولت را نيز به نحو شايستهاي در خدمت تحقق اهداف ملي قرار خواهد داد.»
گرانقيمتترين جابجاييهاي تاريخ ليگبرتر فوتبال را بشناسيد
روزنامه قانون در گزارشی به گرانقیمتترین جابجاییهای تاریخ لیگ برتر فوتبال پرداخته است. در این گزارش ادعا شده است: «...فصل نقل و انتقالات در ايران نيز آغاز شده و هر روز اخبار جذابي در اين باره منتشر ميشود. بازيكنان و ستارههاي ليگ با دريافت مبالغ كلان از باشگاهي به باشگاه ديگر ميروند و ركوردهاي شگفتانگيزي خلق ميكنند. در دو روز گذشته هزينه سه ميليارد توماني باشگاه استقلال براي جذب داريوش شجاعيان، يكي از ركوردهايي بود كه ثبت شد. نبايد فراموش كرد كه براساس گفتههاي هوشنگ نصيرزاده، مديرعامل گسترش فولاد تبريز، باشگاه پرسپوليس نيز حاضر بود چنين مبلغي را براي جذب شجاعيان هزينه كند اما اين بازيكن ترجيح داد راهي استقلال شود. همين موضوع سوال مهمي را براي هواداران پيش آورده است. به راستي كدام بازيكنان نسبت به سايرين قرارداد گرانقيمتتري دارند؟ در اين گزارش ميتوانيد با گرانقيمتترين مهرههاي نقل و انتقالات آشنا شويد.
صحبتها درباره او بسيار است اما هوشنگ نصيرزاده، مديرعامل گسترش فولاد در اين باره منبع موثقي محسوب ميشود. او درباره مبلغ توافق با استقلال به «قانون» گفت: «در تمام دنیا دو برابر مبلغ قرارداد را به عنوان مبلغ رضایتنامه دریافت میکنند. قرارداد شجاعیان در فصل گذشته ۸۵۰ میلیون تومان بود و امسال این قرارداد ۹۵۰ میلیون تومان میشد. اگر با توجه به مبلغ قرارداد فصل گذشته حساب کنیم، استقلال باید یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان به ما میداد، ولی ما 5/1میلیارد تومان از آنها گرفتیم». گمانهزنيها درباره مبلغ قرارداد شجاعيان نيز بسيار است اما در اين باره شنيدهايم كه او با قراردادي 5/1 ميليارد توماني به استقلال پيوسته است. به اين ترتيب مجموع هزينه استقلال براي جذب اين بازيكن سه ميليارد تومان و او با اختلاف، گرانترين بازيكن تاريخ ليگبرتر لقب گرفته است.
ستارهای که مدت ها در انتظار حضور در استقلال و مورد توجه مسئولان این تیم بود، در نهايت فصل گذشته آبیپوش شد. هرچند كه عملكرد نااميدكننده او در اين تيم سبب شد تا چند بازي مانده به نيمفصل، نيمكتنشين شده و در نهايت نيز راهي فولاد خوزستان شود. جذب اين بازيكن براي استقلال هزينه زيادي را در پي داشت. رقمی که به ذهن کمتر کسی خطور میکرد. شنيدهها حاكي از آن است كه بختيار براي اين انتقال مبلغي در حدود يك ميليارد و هفتصد ميليون تومان دريافت كرده است. هرچند كه اين مبلغ در سازمان ليگ، يك ميليارد تومان ثبت شده است.
سوژه اصلی روزهای نخست نقل و انتقالات سال گذشته، که بارها در رسانه ها بین استقلال و پرسپولیس دست به دست شد، در نهایت تصميم گرفت شاگرد برانكو شود. اميري كه مورد توجه استقلال و پرسپوليس قرار گرفته بود، در نهايت با قراردادي شگفتانگيز به مبلغ يك ميليارد و دويست ميليون تومان، تصميم گرفت پرسپوليسي شود. قرارداد وحيد اميري در سازمان ليگ 950 ميليون تومان ثبت شده و به احتمال فراوان با بندهايي مثل پاداش قهرماني، گل و پاس گل كه به طور معمول در قراردادهاي بازيكنان گنجانده ميشود، به مبلغ ذكر شده رسيده است.
یکی از جنجالیترین بازیکنان نقل و انتقالات سال گذشته، محمدحسين کنعانی زادگان بود. بازیکنی که پس از حضور در پرسپولیس، برای گذراندن دوران سربازی راهی ملوان شد و با اتمام خدمت سربازی مطمئن بود که به ترکیب پرسپولیس باز می گرد اما به یکباره متوجه پایان یافتن قراردادش با سرخپوشان شد. شروط عجيب اين بازيكن براي حضور در پرسپوليس و درخواست بازوبند كاپيتاني در نهايت منجر به حضور او در استقلال شد. كنعانيزادگان پس از دو هفته ، رباط صليبي پاره كرد و از ميادين دور شد تا راهي ليست مازاد استقلال شود. بازيكني كه فصل گذشته مورد توجه استقلال و پرسپوليس بود ،در فصل جاري هنوز تيمي ندارد و عجيب اينكه به تيمملي نيز دعوت ميشود. شنيدهها درباره مبلغ قرارداد كنعانيزادگان با استقلال چندان دقيق نيست اما گفته ميشود او در ازاي دريافت يك ميليارد و سيصد ميليون تومان پاي ميز قرارداد با استقلال نشست. هرچند كه در سازمان ليگ، مقابل مبلغ قرارداد اين بازيكن با استقلال مبلغ 900 ميليون تومان ذكر شده است. در واقع اگر مبلغ قرارداد ثبت شده او را در سازمان ليگ تقسيم بر مدت زمان بازياش براي استقلال (180 دقيقه) كنيم، كنعانيزادگان در ازاي هر دقيقه بازي براي آبيپوشان پايتخت، مبلغ 5 ميليون تومان دريافت كرده است.
پس از حضور مهدي طارمي در ريزهاسپور تركيه، مسئولان باشگاه پرسپوليس تلاش كردند تا جايگزيني براي اين بازيكن پيدا كنند. آنها ابتدا سراغ كاوه رضايي رفتند و حتي خبر سرخپوش شدن اين بازيكن در فضاي مجازي دست به دست شد. رضايي اما در چرخشي ناگهاني راهي استقلال شد و با پيراهن اين باشگاه عكس يادگاري گرفت. شماره 9 استقلال فصل درخشاني را در جمع شاگردان منصوريان سپري كرد و به تاثيرگذارترين بازيكن اين تيم تبديل شد اما در نهايت چند روز پيش راهي رويال شارلواي بلژيك شد. گفته ميشود مبلغ واقعي قرارداد كاوه رضايي با استقلال يك ميليارد و پانصد ميليون تومان بود كه البته در سازمان ليگ، يك ميليارد تومان ثبت شده است. او اگر از استقلال جدا نميشد، بدون شك امسال ميتوانست مبلغ قرارداد خود را شگفتانگيزتر كند.
سيدجلال حسيني، همواره بازيكن شاخصي در تركيب پرسپوليس بوده است. او هر بار در خط دفاعي اين تيم به ميدان رفته، توانسته آمار خوبي از خود به جا بگذارد. سيد جلال حسيني كه در پايان فصل موفق شد جام قهرماني را بالاي سر ببرد، فصل گذشته از سپاهان به پرسپوليس پيوست. همان روزها گفته ميشد كه قرارداد او با اين باشگاه در حدود يك ميليارد و پانصد ميليون تومان است اما منابع نزديك به باشگاه اعلام كردند كه او يك ميليارد تومان دريافت كرده است. نكته جالب اينكه قرارداد اين بازيكن در سازمان ليگ، 700 ميليون تومان ثبت شده است.
عليرضا بيرانوند، دروازهبان پيشين نفت همواره در گفتوگوهاي خصوصياش عنوان كرده بود كه استقلالي است اما در نهايت راهي پرسپوليس شد و از اين راه موفق شد پيراهن شماره يك تيمملي را نيز بر تن كند. عليرضا بيرانوند در پايان فصل و پس از قهرماني با پرسپوليس قرارداد خود را تا سال 1400 تمديد كرد اما بعدها تلاش كرد كه از اين تيم جدا شود زيرا پيشنهادات خوبي از باشگاههاي تركيهاي داشت. او يكي از معدود بازيكناني است كه مبلغ قراردادش لو نرفته است اما گفته ميشود قراردادي در حدود دو ميليارد تومان (با احتساب بندهايي نظير بسته نگه داشتن دروازه و قهرماني) با سرخپوشان منعقد كرده است. قرارداد بيرانوند در سازمان ليگ، يك ميليارد و 45 ميليون تومان ثبت شده است.»
رامهرمز در آتش انتقام ایلی
«ایران» گزارش میدانی از ریشهها و قربانیان یک درگیری طایفهای در رامهرمز منتشر کرده که قربانیان فراوانی داشته است. حمید حاجی پور که برای تهیه این گزارش به منطقه رفته بود، در بخش نخست از گزارشش آورده است: «هر کسی چیزی میگوید؛ یکی ادعا میکند درگیری بین ٢ طایفه «بهمئی» از بختیاریهای شهر باغملک خوزستان، به خاطر چراندن گوسفندان یک طایفه در زمینهای آن یکی طایفه است و دیگری میگوید اختلاف و کشت و کشتار یک دلیل بیشتر ندارد؛ مزاحمت ناموسی. بعضی هم نظرشان این است که اختلاف بر سر زمین کشاورزی منجر به خون و خونریزی شده.
هفته پیش خبر آمد که ٢٣ نفر از دو طایفه در روستای «پتک جلالی» به دلیل اختلافات طایفهای کشته شدهاند. ساعتی بعد خبر دیگری حاکی از این بود که چندین روستا در این درگیری بهطور کامل تخریب شده، ولی پیگیریها نشان داد حقیقت چیز دیگری است و این اخبار با چنین ابعادی، شایعه است.
برای پیگیری بیشتر ماجرا و بررسی یکی از دهها اختلافات طایفهای سراسر کشور وارد اهواز میشویم. هوای اول صبح آنقدر گرم و دم کرده است که خیس عرق میشویم. بگذریم از گرمای خوزستان و صبوری مردمش... توی پارکینگ فرودگاه چند راننده دورمان را میگیرند که آقایان کجا میروید و وقتی میگویم رامهرمز بلافاصله از مقابلمان پراکنده میشوند. انگار حرف نامربوطی زده باشیم! یکیشان که آفتاب سوختهتر از بقیه است و لهجه عربی دارد، مثل پدری دلسوز نصیحتمان میکند: «رامهرمز؟ میدانی رامهرمز کجاست؟ میدانی که به خاطر درگیریهای طایفهای امنیت ندارد؟ میدانی همین چند روز پیش یک نفر را کشتند و چند تا ماشین و موتور و خانه را آتش زدند؟ من که نمیروم، بقیه هم نمیروند، توصیه میکنم شما هم نروید. پسرم جانت را از سر راه که نیاورده ای! رامهرمز خط مقدم جنگ است، هر لحظه احتمال درگیری و تیراندازی هست، خوددانی!»
بعد از یک ربع سرگردانی، همان راننده دنبالمان میآید و سوارمان میکند و میپرسد برای چه به رامهرمز میرویم؟ میگویم خبرنگاریم و برای تهیه گزارش از درگیریهای طایفهای آمدهایم. او هم همان اطلاعاتی را دارد که توی شبکههای اجتماعی پخش شده، به اضافه اطلاعاتی که بومیها از شرایط روستاها و درگیریها دارند.
از اهواز تا رامهرمز ٨٠ کیلومتر است. یعنی یک ساعت و این یک ساعت را راننده یکسره از درگیری طایفهای مناطق مختلف خوزستان میگوید. درگیری بین طایفه «محمدی» و «محمد موسایی» از ایل بختیاریها یا درگیری چند سال پیش دو طایفه زرگانی و حمیدی که منجر به کشته شدن چند نفر از هر دو طایفه شد.
او میدان آزادی رامهرمز پیادهمان میکند و بلافاصله سر و ته میکند. گویی اتاقک راحت و خنک اتومبیل بدون هیچ ملاحظهای پرتمان میکند وسط تنور داغ و در میرود. از آسمان آتش میبارد. پس از چند دقیقه سرگردانی در مرکز شهر، از شانس ماشین دیگری جلوی پایمان میایستد و چند دقیقهای هم با او همراه میشویم. اهل همین شهر است. از او هم درباره اختلافات اهالی روستای پتک جلالی میپرسم و او ما را یکراست میبرد به خیابان امام. میگوید: «این ٢ طایفه ٢ سال است که باهم درگیر هستند و خیلی به هم آسیب رساندهاند. مزارع و پمپ آب و خانه و ماشین همدیگر را از بین بردهاند. همین چند روز پیش یکی از طایفه محمدی، صاحب این موتورسازی را که از محمد موساییهاست، جلوی مغازهاش، یعنی همینجایی که ایستادهایم، کشت. درحالی که بیچاره اصلاً در جریان درگیریها هیچ نقشی نداشت. آن شب قیامتی شد، چند نفر از محمد موساییها برای جبران خونی که از آنها ریخته شده بود، چند خانه و ماشین از طایفه محمدیها را به آتش کشیدند و بسوی همدیگر شلیک کردند.
مثل اینکه چند روز قبل از این قضیه، به ٢ مزار از هر دو طرف بیاحترامی شده بود و سنگهای قبرشان را شکسته بودند و دلیل این قتل آخر هم سر همین موضوع بود. ولی شنیدم که بیاحترامی به مزارها ربطی به هیچ کدامشان نداشته و گروه دیگری که قصد شعلهور کردن اختلافات بین این ٢ طایفه را داشته، دست به این کار زده بودند.»
همراه با او از محل آخرین درگیری به بهشت زهرا میرویم. او سنگ قبرهای شکسته شده از هر ٢ طایفه را نشان میدهد. یکی از مزارها در ضلع جنوب شرقی قبرستان و آن یکی که متعلق به شهردار سابق رامهرمز است، در ضلع شمال غربی است که روی هر ٢ مزار پارچه سبز رنگی انداختهاند که بیاحترامیها بیش از این عیان نباشد.
حضور ما که از لباس و لهجهمان معلوم است غریبهایم نظر آنهایی را که برای فاتحه خوانی آمدهاند جلب میکند. مرد ٧٠ سالهای که او هم از طوایف بختیاری است و با کمک عصا راه میرود و گرمای ٥١ درجه بشدت کلافهاش کرده، بعد از اینکه متوجه میشود خبرنگارم شروع میکند به گلایه کردن: «آخر چرا باید ٢ طایفه اینطور به جان هم بیفتند؟ فرهنگ ضعیف و سنت غلط گذشته باید اصلاح شود. دیگر آن زمان نیست که با قشون کشی و اسلحه کشی بشود حق را گرفت. باید قانون آنقدر محکم و قاطع باشد که کسی جرأت اسلحهکشی نداشته باشد. بنویسید دولت باید با آنهایی که فتنهگری و شرارت میکنند برخورد کند. من ٢ پسر دارم که بیکارند، چرا؟ به خاطر اینکه کسی به ما کار نمیدهد، چون اسم ما بد در رفته.»
مقصد بعدی فرمانداری است. آنجا هم حرف از درگیری این ٢ طایفه است. کارمندان و ارباب رجوع از اینکه تا چه زمانی این اختلافات باقی خواهد ماند، حرف میزنند. سراغ فرماندار را میگیرم ولی او درگیر حل مشکل دیگری است. یکی از مسئولان ارشد فرمانداری که بر اساس ملاحظات امنیتی میخواهد اسمی از او در این گزارش برده نشود، پاسخگوی سؤالاتم میشود، او همه ماجرا را ریز به ریز میداند: «اول مصاحبه باید نکتهای را بگویم که خیلی مهم است؛ قانون وقتی ضعیف باشد، مردم چنین مناطقی بسوی طایفه گری میروند و جامعه به شکل موزاییکی درمیآید و شکننده میشود مثل همین جریان که ٢ سال است به بزرگترین مشکل منطقه تبدیل شده. اما درباره درگیریهای اخیر باید بگویم که از چند سال پیش، بین طایفه محمدی و محمد موسایی از ایل بهمئی در روستای پتک جلالی از توابع باغملک که باهم نسبت خویشاوندی هم دارند، اختلاف به وجود آمد و آنقدر ریشه دواند که باعث چنین حوادثی شد. خردادماه سال ٩٤ بروز برخی اختلافات از جمله مزاحمت تلفنی، سرقت احشام و اعتراض به آبیاری زمین، منجر به نخستین درگیری شد و در روستا بین این ٢ طایفه سنگپرانی شد و دهها نفر بشدت مجروح شدند. این را هم باید بگویم که با توجه به مهارت آنها در سنگ اندازی، آثار جراحات و صدمات این درگیری بسیار شدید بود. متأسفانه ٢ روز بعد از این ماجرا، یکی از محمد موساییها به یکی از محمدیها شلیک میکند و او را بشدت زخمی میکند. با توجه به اینکه میدانستیم این حادثه از سوی طایفه دیگر، بیجواب نخواهد ماند هیأت ١٢٠نفره صلحی با حضور فرماندار رامهرمز و باغملک و رؤسای دادگستری و ائمه جمعه هر دو شهر و ریش سفیدان طایفه دیگر، تشکیل شد و بین آنها صلح برقرار کردیم و قرار شد هر دو طرف، مدارک پزشکی و احکام قضایی خود را برای دریافت دیه بیاورد و هر طرف دیه طرف مقابل را پرداخت کند.
عملاً ماجرا ختم به خیر شد ولی یکی از محمد موساییها از محمدیها شکایت میکند و دستگاه قضایی برای یکی از آنها حکم جلب صادر میکند و برای چندمین بار آتش اختلاف شعله ور میشود و متأسفانه چند نفر از محمدیها به مقابل خانه محمدموساییها میروند و آنها را به رگبار میبندند. نتیجه اینکه ٨ زن و مرد را به قتل میرسانند و در ادامه درگیری، یکی از خودشان هم کشته میشود.
سنتی بین ایلات هست که هر طایفهای که خون میریزد، باید خانه و زندگیش را بار کند و برای همیشه از آنجا برود. بعد از این قضیه بسیار دلخراش و ناراحت کننده، هیأت ٣٠٠ نفره متشکل از آیتالله موسوی جزایری نماینده ولی فقیه خوزستان، آیتالله ملکزاده نماینده ولی فقیه در کهگیلویه و بویراحمد، بزرگان ایل بختیاری و بهمئی، شیوخ عرب زبان و بسیاری از سران استان، وارد عمل شد ولی بزرگان طایفه محمدموسایی عنوان کردند شرایط روحی طایفهشان مساعد نیست.
چندی پیش نزاع دیگری بین این ٢طایفه در روستای «سرخار» رخ میدهد که یکی دیگر از محمدموساییها به قتل میرسد و طایفه مقتول برای جبران، در شهر «لیکک» یا همان «بهمئی» به اشتباه به جوانی شلیک میکنند و او را میکشند که معلوم میشود مقتول جزو طایفه شیخیهاست که با پادرمیانی بزرگان ایل، این طایفه دست به انتقامگیری نمیزنند.»
این مسئول آگاه همه این اتفاقات را از حفظ است و ساعت و تاریخ درگیریها را هم دقیق میداند. تا اینجای مصاحبه ١٠ نفر را کشتهاند و دهها خانه و زمین کشاورزی از سوی هر دو طرف به آتش کشیده شده و عاملان قتل عام هم دستگیر شدهاند و برای برخی از حاضران در درگیری نیز احکامی همچون زندان و تبعید به شهرستان «قروه» در کردستان صادر شده است.
این مسئول ادامه میدهد: «در ادامه ٢نفر از محمد موساییها مقابل دادسرای رامهرمز بسوی چند نفر از محمدیها شلیک میکنند و آنها را به قتل میرسانند و یکی از خودشان هم از سوی پلیس کشته میشود. آخرین قتل هم که مربوط به چند روز پیش است که مردجوانی از طایفه محمد موسایی به قتل میرسد و در مجموع تا این لحظه ١٠محمد موسایی از سوی محمدیها به قتل رسیده است، ٥محمدی از سوی طایفه مقابل، یک محمد موسایی در درگیری با پلیس و یک نفر هم از طایفه شیخی که جمعاً میشود 17نفر. براساس مدارک پزشکی قانونی نزدیک به ١٠٠ نفر نیز از ناحیه سر و صورت و دست و پا بشدت مجروح و عدهای نیز نقص عضو شدهاند. البته باید گفت در واقع ٤٠٠نفر در جریان این درگیریها زخمی شدهاند که بسیاری از آنها به پزشکی قانونی مراجعه نکردهاند.
اما مشکل فقط خون و خونریزی نیست؛ کینه ورزی و انتقامجویی هر ٢طایفه و خودسری برخی از جوانان که به حرف بزرگان خود گوش نمیدهند، اتفاقات دیگری را رقم میزند؛ به آتش کشیدن خانههای یکدیگر، سرقت احشام و آسیب زدن به آنها، آتش زدن زمینهای کشاورزی، شلیک به ترانسهای برق، از بین بردن تیرهای چراغ برق، از بین بردن چاههای آب، بستن جاده و حمله به همدیگر از جمله مشکلاتی است که در نهایت موجب شد که با دستور دادستان، طایفههای محمدموسایی و محمدی از روستاهای پتکجلالی، کل جهان، دره قیر و سرخار مجبور به کوچ شوند. این دستور برای حفظ جان خودشان و بازگشت آرامش خودشان است و برای نظارت به حسن اجرای آن، صدها پلیس و یگان ویژه در این مناطق حضور دارند.
ما برای ایجاد صلح و آرامش و خونبس، هیأتهای صلح زیادی تشکیل دادیم و چیزی به موفقیت نمانده بود که گروه سومی با فتنه گری و تخریب چند سنگ مزار و شایعه پراکنی، این دوطایفه را به جان هم انداخت.»
درگیری این دو طایفه فقط محدود به گزارشهای این مسئول نمیشود چرا که برخی درگیریهای دیگری هم بین آنها رخ داده که بیان آن از حوصله خواننده خارج است ولی نکتهای که عجیب به نظر میرسد قطع کردن برق از سوی هر دو طایفه است که باعث رنجش اهالی روستاهای دیگر از جمله روستای «پتک بیگدلی» و بخش «ابوالفارس» شده یا اصرار بر آتش زدن خانههای خالی طرفین و گاه درگیری با نیروی انتظامی است.
پرسش اهالی رامهرمز و همه کسانی که با آنها گفتوگو میکنیم از مسئولان این است که چرا در اختیار افراد هر دو طایفه تفنگ هست و چرا قانون بشدت با آنها برخورد نمیکند؟ یکی از ایلاتیها میگوید وقتی یکی از طایفهای کشته میشود، طایفه مقتول میتواند تا ٤٨ساعت به خانه و اموال طایفه قاتل آسیب برساند! در شماره بعدی مصاحبه با بزرگان این دو طایفه، بازدید میدانی از روستاهای آسیب دیده، بازداشتمان از سوی پلیس و تیراندازی افراد ناشناس بسوی خودرویمان را خواهید خواند.»