مارال فرخی در «معرفی و نقد کتاب تهران» نوشت: درسدن، شهری آرام و زیبا در ساحل رود الب، به دلیل وجود بناهای زیبا و گالریهای هنری به «فلورانس کرانۀ الب» معروف بود و در طول سالهای جنگ جهانی دوم پناهگاهی امن برای غیرنظامیان و پناهجویان محسوب میشد. اما شب سیزدهم فوریهی سال ۱۹۴۵ برای ساکنان درسدن زیبا شب هولناکی بود. در این شب بیش از هزار جنگندهی بمبافکن بریتانیایی و آمریکایی در آسمان ظاهر شدند و شهر را بمباران کردند؛ بمبارانی که سه شب متوالی ادامه داشت و ۴۰۰۰ تن بمب فسفری و بشکهای بر سر شهر ریخته شد. در جریان بمباران بیش از صدوسی هزار نفر کشته شدند.
اما درسدن که ظاهراً اهمیت استراتژیک و نظامی ویژهای نداشت، تنها به این دلیل هدف بمباران قرار گرفت که کارخانههای این شهر صنعتی برای ارتش آلمان تجهیزات نظامی میساختند و نیروهای متفقین میخواستند تأسیسات حیاتی آلمان را از بین ببرند تا به عملیات زمینی گسترده برای شکست این کشور نیازی نباشد. دلیل بمباران هر چه که بود، باعث شد بخش قدیمی شهر و بناهای باشکوهی مانند تسوینگر و آلبرتینوم کاملاً ویران شوند. در گالری هنر درسدن صدها اثر هنری گرانبها وجود داشت که سرنوشت آنها پس از بمباران نامعلوم بود و اگر از بین میرفتند، احتمالاً مسیر تاریخ معاصر نقاشی کاملاً تغییر میکرد.
سه ماه پس از بمباران درسدن، در ماه مه سال ۱۹۴۵، هیتلر خودکشی کرد و آلمان بیقید و شرط تسلیم شد. در همین زمان ارتش شوروی در حال پیشروی به سوی پایتختِ آلمانِ شکستخورده در جنگ بود که یک گروهان از نظامیانش وارد درسدن شدند. داستان «هفت روز» از اینجا آغاز میشود.
لیانید والینسکی، نویسندهی «هفت روز»، یکی از نفرات گروهان ارتش شوروی بود که در جریان پیشروی وارد شهر شدند. او پیش از جنگ مهمترین نقاش شهر کیِف بود و به سبب حرفهاش از گنجینهی هنری درسدن اطلاع کامل داشت و همراه با عدهای دیگر از نفرات گروهان به جستوجوی تابلوهای گرانبهای مفقود شده پرداخت. این گروه توانستند تعداد زیادی از آثاری که نازیها در محلهای نامناسبی روی هم تلنبار کرده و قصد داشتند از بین ببرند را نجات دهند. این تابلوها برای مرمت به مسکو و سنپترزبورگ فرستاده و سالها بعد، پس از بازسازی گالری درسدن، به این شهر بازگردانده شدند.
کتاب با روایت شورانگیز و حماسی ساختن بنای تسوینگر درسدن آغاز میشود و نویسنده در شش فصل عملیات هیجانانگیز نجات تابلوها را که هفت روز طول کشید، بازگو میکند. او در حین روایت عملیات نجات، گریزی هم به تاریخ هنر و زندگی نقاشان و حال و هوای دورانشان میزند. رافائل، رامبراند، ورمیر و بلاسکس از جمله نقاشانی هستند که سرگذشتشان را از زبان یک نقاش میخوانیم.
دربارهی جنگ جهانی دوم فیلمهای داستانی و مستند زیادی ساخته و کتابهای زیادی هم نوشته شده است؛ اما برخی وقایع مانند نجات شاهکارهای هنری چندان شناختهشده نیستند و فقط میتوان درکتابهای تاریخ، خیلی کوتاه ردی از آنها پیدا کرد. البته این موضوع خیلی هم عجیب نیست؛ بمباران درسدن و فاجعهی انسانی که به وجود آورد، همه چیز را طوری تحتالشعاع قرار داد که در آن شرایط جنگی کسی به فکر پیداکردن تابلوهای نقاشی نبود. اما یک نقاش که از قضای روزگار از میدان جنگ سردرآورده بود، از این ماجرا اثری جذاب و خواندنی ساخته است. هفت روز بیش از آنکه رمان باشد، یک گزارش روایی از ماجرای نجات شاهکارهای هنری گمشده موزهی درسدن در جریان جنگ جهانی دوم است.
حین خواندن این کتاب واقعاً به من خوش گذشت و یکنفس آن را خواندم؛ دقیقاً به همین دلیل پیشنهاد میکنم تمام کسانی که به نقاشی و تاریخ هنر علاقه دارند، آن را بخوانند. به نظر من جالبترین قسمتهای کتاب، سرگذشت نقاشان است که با جزئیات و آبوتاب خاصی بازگو شده است؛ قطعاً بازگویی چنین جزئیاتی آن هم با شور و شوق بسیار، تنها از عهدهی یک نقاش برمیآید.
«هفت روز» را نشر فنجان در ۲۶۵ صفحه با ترجمهی رضا رضایی منتشر کرده است. نمیشود این کتاب را معرفی کرد و از ترجمهی عالی و درخشان رضائی یاد نکرد؛ ترجمهای روان که لذت خواندن کتاب را چند برابر میکند. بهعلاوه، تصویر همهی تابلوهایی که نویسنده در متن از آنها صحبت میکند، به همراه عکسهای درسدن ویران شده و تصاویر و مطالب دیگر، در بخش پیوستهای پایان کتاب موجود است.