بی بی مروارید پیشتر از آنکه پیرزنی باشد که تمام زمین کشاورزی و دامداری وخانه و کاشانه و هستی اش را در واقعه سیل روستای چممهر لرستان ازدست داده، نمادی از همت و تلاش دوباره ای ازصلابت زنانه ای است که در غیرت بسیاری از شیرزنان این سرزمین نهفته است.
معاش او از تهیه و فروش زغال تامین می شود. زغال هایی که همچون مرواریدهایی درخشان امید به زندگی دوباره را برایش به ارمغان می آورند. بی بی مروارید هر روز می رود، چوب جمع می کند و پشته سنگینی از چوب ها را بردوش می کشد، می آورد و آنها را آتش می زند. چوب ها که سوخت وزغال شد، خردشان می کند و بعد روی زغال ها آب می ریزد و می گذارد در آفتاب تا خشک شوند. زغال ها دو روزه خشک می شوند و دوباره بی بی، پشته ای از همتش را می برد بازار، تا نان وآذوقه و معاشش را بسازد....و چه مهربان هستنداین مرواریدهای سیاه. بی بی مروارید در خانه پسرش زندگی می کند،خانه ای که کمی پایین تر از زمین کشاورزی از بین رفته و خانه ویران شده اش است.