فیلم سینمایی «یلدا» در شرایطی در جشنواره برلین به نمایش درآمد که این اثر ضعیفترین ساخته این فیلمساز به لحاظ مولفههای سینمایی بود و انتخاب این اثر برای این جشنواره شگفتیهایی را در پی داشت و این شائبه را پررنگ کرد که در دوران تازه فعالیت جشنواره برلین، آنچه حتی از نگاه سیاسی میتواند موثرتر باشد، «لابی» چهرههاست.
به گزارش «تابناک»؛ فیلم سینمایی «یلدا» به کارگردانی مسعود بخشی، دومین فیلم بلند داستانی این فیلمساز پس از «یک خانواده محترم» و پس از مستند موفق «تهران انار ندارد» است. پس از ساخت فیلم پیشین نجفی، فضا به سمتی رفت که سیمافیلم به عنوان سرمایه گذار آن فیلم در مقطعی تا انحلال پیش رفت؛ اما مجدداً احیا شد و چنین به نظر میرسید که عمر حرفهای نجفی به پایان رسیده اما زمینه لازم فراهم شد تا او بتواند به عرصه حرفهای بازگردد.
«یلدا» فیلم تازه او در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و از آنچنان سطح تکنیکی پایینی به نسبت انتظارها برخوردار بود که تماشاگران را شگفتزده کرد. حالا با گذشت زمان قابل توجهی، این فیلم سر از جشنواره برلین ۲۰۲۰ درآورده و در روز یکشنبه چهارم اسفند ماه و در سالن اصلی زو پالاس، که کاخ جشنواره در زمان آلمان غربی بوده اکران شد که با توجه به کیفیت پایین این فیلم و با عنایت به اینکه حتی بر خلاف فیلمهای برخی فیلمسازان پیام سیاسی خاصی هم ندارد، اسباب شگفتی ناظران را رقم زد.
یلدا که توسط علی مصفا با مشارکت موسسه مستقل هنری بن گاه (مسعود و محمود بخشی) تهیه شده، چهار نمایش دیگر در جشنواره برلین و سه نمایش در بازار فیلم اروپایی دارد، توسط پخش کننده و فروشنده فیلم پیرامید اینترنشنال برای خریداران ترتیب داده شده، در جشنواره ساندس نیز مورد توجه قرار گرفت و جایزه بزرگ داوران را به دست آورد و برخی منتقدان بین المللی نیز نقدهای نسبتاً مثبتی به آن داشتند، اما واقعیت آن است که این فیلم حرف چندانی برای گفتن ندارد و نه داستان پرکششی را ارائه میدهد و فرم تاثیرگذاری دارد.
فیلم «یلدا» داستانی تکراری از یک قتل ناخواسته و تلاش برای رضایت گرفتن از ولی دم دارد؛ روایتی که در طیف وسیعی از فیلمها از جمله «شهر زیبا» فرهادی، «روز روشن» شهابی، «دهلیز» شعیبی، «چهارشنبه» محمدزاده دستمایه خلق اثر شده و از این منظر مضمون تازهای ندارد و طبیعتاً در داستان و فرم روایی باید از ابتکار عملی برخوردار میبود اما این اثر چنین قابلیتهای فرمی نیز ندارد و به لحاظ فرم و کیفیت ساخت، برای هر ناظری میتوان ناامیدکننده باشد.
زن جوانی، همسر سالخورده و موقت خود را ناخواسته به قتل رسانده و حالا در برنامهی تلویزیونی قرار است با دختر همسرش به عنوان تنها ولی دم رو در رو شود تا در آنتن زنده رضایت بگیرد. در این رو در رویی، با روایتی وارون طرف هستیم. هرچه زمان در روایت جلو میرود، ما با حرفهای شخصیتها در داستان به عقب میرویم و کوشش شده تعلیق از نقطه متفاوتی آغاز شود اما در نهایت شاهد اتفاق خاصی نیستیم که تماشاگر را شگفتزده کند.
اگر مقهور برخی نقدهای اغراق آمیز شماری از منتقدین غربی نشویم و نام کارگردان را حذف کنیم، فیلم در سطح یک تله فیلم چه در سناریو و چه در اجراست. فیلم حتی روایت سیاسی ندارد که بگوییم جشنواره برلین بنا بر رویه ادوار پیشینش، به این دلیل به آن توجه کرده است. به تعبیر واضحتر، این فیلم هیچ نقطه برجستهای ندارد، ولی اینچنین مورد توجه جشنواره برلین واقع شده است؛ اتفاقی که میتواند این شائبه را تقویت کند، «لابی» حتی از شعارهای سیاسی در انتخاب فیلم برای جشنواره برلین پراهمیتتر شده است. این داوری در دورههای آینده جشنواره برلین و انتخابهای این رویداد که سهم اندکی نسبت به گذشته بر جریان فیلمسازی دنیا نسبت به کن و ونیز یافته، دقیقتر قابل ارزیابی خواهد بود.