با شتاب گیری شگفت آمیز بیماری کرونا در ایران و به ویژه در شهر تهران، سخن و تصمیم گیریهای شتابزده دولت و سازمانهای مدیریت بحران نیز شکل شگفت آمیزی پیدا کرده است؛ و با مرور زمان، تحولات عجیبی در تصمیم گیریها و اظهار نظرها بروز کرده است. بدیهی است شتابزدگی در تصمیم گیری نمیتواند ما را به راه درست و عاقلانه برساند، بلکه تحت سیطرة هیجانهای روزمره و دخالتهای افراد غیرمتخصص و ناآگاهان در اموری است که اساساً علمی است و مجالی برای صحنه گردانی افراد غیرمتخصص در آن یافت نمیشود، ما را به بیراهه و مردم را به دادن قربانیهای هرچه بیشتر میبرد.
نباید از یاد برد که در ابتدای شیوع این بیماری چه نسخههایی توسط چه افرادی پیچیده شده است. از روغن گل بنفشه تا مداواهای دیگر و انگار در این مسابقه اظهار نظر نمیخواستند از دیگران عقب بمانند. از همه جالب دولت است که نخستین مسئولیت آن حفظ جان مردم است، تصمیم گیریهای مخاطره آمیز آن، عملاً جان مردم را به خطر انداخته و جالبتر از آن، این که تقصیر را گردن مردم انداخته است.
از نظر علمی و منطقی هنگام مواجهه با بیماری ناشناخته و جدیدی، انتظار نمیرود که همه مردم شناخت درستی از این نوع بیماری داشته باشند. بنابر این، مردم در مقابله با این نوع واگیری از نظر علمی توان لازم را ندارند. بنابر این، وظیفه اصلی دولت در این حالت، توان سازی مردم از طریق آموزش و آگاه سازی است. اما دولت به جای آموزش مردم، بیشتر آنان را تهدید به جریمه و محرومیت از خدمات میکند، بدون این که به مردم گفته شده باشد که چه باید بکنند و چگونه؟ و به همین دلیل میبینیم که مردمی که در تلویزیون با آنان مصاحبه میکنند اظهار میدارند، «به کرونا اعتقاد ندارند». اگر بخواهیم این جمله را ترجمه کنیم، معنی آن غیر از این که «به کرونا آگاهی ندارند» چه میتواند باشد؟ چرا که عقیده به امری، بر اثر دانستن و آگاه شدن در مورد آن امر، پدید میآید. در نتیجه، نه تنها برنامه مقابله با شیوع بیشتر کرونا، با شکست مواجه شود، بلکه فاصله ذهنی و بعداً عینی مردم از دولت نیز بیشتر میشود.
در این شرایط، خاطرهای همیشه ذهن مرا مشغول خود کرده است که در سال ۱۳۵۶ هنگام گذراندن دوره آموزشی سربازی، فرمانده گروهان ما، ستوان وظیفه که خیلی تنبل بود. یک روز که در اردوگاه آموزشی بودیم، بدون این که کوچکترین اسلحهای در اختیار ما باشد و بدون کمترین آموزش مقدماتی، پس از مراسم صبحگاه، ما را به ستون شش، به خط کرد و تپهای را نشان داد و گفت: «بروید تپه را بگیرید» و خود زیر یک درختی به استراحت پرداخت. افراد گروهان هم تفریح کنان به سمت تپه مقابل حرکت کرده و تعدادی درخت زردآلو در راه دیدند و مشغول خوردن زردآلو شدند. این داستان بی شباهت به داستان ما نیست که بدون این که لوازم کافی و آموزش وافی در اختیار مردم قرار داده شود از آنان خواستند کرونا را شکست بدهند. حال مردم چگونه باید بدانند این ویروس چیست و چگونه رفتار میکند تا با آن مقابله بکنند؟ مردم باید از طریق آموزش عمومی و آگاهی جمعی، فرق خطر ناشی از واگیری ویروس کووید-۱۹ با خطرهایی که قبلاً دیده و تجربههایی از آنها دارند بدانند و آن تنها از راه آموزش و آگاه سازی، امکان پذیر است.
اگر این ویروس مانند مگس و پشه یا مار و عقرب که برای مردم قابل رؤیت بود، مردم بهتر میتوانستند با آن رفتار مناسب را پیدا کرده و با آن همزیستی کنند همان گونه که با پشه و مار و عقرب آموخته اند چگونه همزیستی کنند، حتی اگر نتوانند کاملاً آنها را از بین ببرند. مردم میدانند اگر در محلی عقربی مخفی شده چگونه از آن محل دوری کنند و به تبع غریزه و یا تربیتی و آموزشهایی که قبلاً دیده اند، اگر ماری دیدند چگونه از آن فرار کنند. مردم به طور غریزی از خطری که نمیبینند و از تهدیدی که در مورد آن آگاهی ندارند بیشتر میترسند. همچنین، مردم به طور روزانه مرگ و میر ناشی از کرونا را با چشم نمیبینند که به صورت جنازههایی که در کوچه و خیابان افتاده اند. از این روی، بسیاری از افرادی که در فرهنگی پرورش یافته اند که تا چیزی نبینند، به آن باور ندارند، میبینیم که میگویند: «به کرونا اعتقادی نداریم»؛ و بدین ترتیب فضایی به وجود آمده است که نه تنها در آن اجرای حد أقل پروتوکولهای بهداشتی مرتبط با این واگیری سخت میشود، بلکه شرایط لازم برای گسترش شایعات و تئوری توطئه روز به روز بیشتر و بیشتر میشود.
در حقیقت، اگر خوب فکر کنیم، مقابله با بیماری کرونا چیز متفاوتتر از روشهای مقابله با بیماریهای دیگر مانند سرطان نیست. اگر با روشهای علمی، و با ردیابی افرادی که شانص ابتلای بیشتری به انواع سرطانها صورت گیرد، مانند جستجو در تاریخچة خانوادگی افراد و غربال گیری افرادی که در معرض خطر بیشتری قرار دارند و برنامه ریزی برای معاینه مستمر آنان و انجام آزمایشهای لازم و به موقع، میتوان از بروز بسیاری از بیماریها یا تشدید آنها جلوگیری به عمل آورد.
بنابر این، به نظر میرسد، آموزش و آگاه سازی عموم مردم در مورد بیماریها و از جمله واگیری کرونا، خیلی بهتر از روشهای دیگر، حتی روش حفظ فاصله فیزیکی، نتیجه بخش است. چرا که با آگاه سازی عمومی، عموم مردم را در اجرای برنامههای پیشگیری و مقابله، با خود همراه میکند. افزون بر این، اگر مردم نسبت به بیماری کرونا و کارهایی که باید در مقابله انجام بدهند، آگاه باشند، خود تک تک میتوانند با آن مقابله کنند. بنابر این، مقامات و مسئولین رسمی پزشکی و امور بهداشت و درمان کشور، باید بدون ملاحظات سیاسی و حتی اجتماعی و اقتصادی، حقایق علمی مربوط به این ویروس را به مردم بگویند و طی برنامههای آموزش عمومی و آگاه سازی جمعی، مخاطرات واقعی را گوشزد کنند و راه حلها را به درستی به مردم نشان دهند. به این امید که جامعة آگاه، خود مسئولیت پذیری بیشتری خواهد داشت تا جامعهای که نسبت به این ویروس آگاهی کمتری دارد. بنابر این، تنها در صورت آموزش عمومی و گسترش آگاهیهای جمعی نسبت به این ویروس، میتوان محدودیتهای اجتماعی را کاهش داد. حال که نمیتوان مردم را تا ابد در خانه محبوس کرد، باید از راه آگاه سازی مردم و انجام آموزشهای عمومی نسبت به تمام انواع مخاطرات این ویروس، مردم را در مسئولیت پیشگیری، مشارکت داد.
مردم باید نیک بدانند که احتمال ابتلا به این ویروس در هر قدمی که برمی دارند، و در هر گوشه و مکانی که به آن پا میگذارند وجود دارد، و به طور علمی و با استفاده از حساب احتمالات، میتوان احتمال گرفتار شدن به این بیماری با رعایت اصول پیشگیری، کاهش داد، و ضرورتاً نباید خود را در منزل محبوس کنند. همچنین، عموم مردم باید خوب آگاه باشند که اگر نسبت مرگ و میر بر اثر این بیماری کاهش یابد این به این معنی نیست که این بیماری کم اهمیت است. چرا که پی آمدهای جانبی ابتلا به این بیماری بسیار خطرناک است. دکتر کریستوفر کیلنر، استاد جراحی مغز و اعصاب بیمارستان «ماونت سینای» در نیویورک میگوید: بسیاری از مواردی که میزان ابتلا به کرونا در حدی خفیف بوده که نیاز به بستری در بیمارستان نداشتند، اما همین افراد با لخته شدن خون و سکته مغزی مبتلا شدند که در بین این اشخاص افراد خیلی جوان هم دیده میشوند.
دولتها نتوانستند به عامه مردم این آگاهی را بدهند که بیماری کووید-۱۹ گرچه کمتر کشنده است، ولی بسیار زیانبار است. عوارض این بیماری ممکن است متوجه ریهها و خون و بر کلیهها و کبد و مغز هم پی آمدهای مرگبار داشته باشد. حتی کسانی که از این بیماری بهبود یافتند، کاملاً رها نشدند، بلکه با پی آمدها و عوارض بیماری قند و فشار خون شدیدی مبتلا شدند که پیش از درگیری با کرونا به آنها مبتلا نبودند. همچنین، در گزارشی که در روزنامه گاردین منتشر شده میگوید، همه منتظر رسیدن واکسن کرونا در تابستان بودند، اما تابستان گذشت و پاییز نیز در حال گذشتن و خبری از واکسن نیست. بنابر این، جهان در مقابل یک حقیقت تلخ است که شاید این بیماری برای سالها با ما خواهد بود و واکسن معجزه گر پیدا نشود؛ پس چه باید کرد؟
مردم را نمیتوان برای مدت طولانی خانه نشین کرد. اقتصادهای بزرگی در جهان در حال فروریزی است. این از سویی و از سوی دیگر نمیتوان منکر این حقیقت شد که با کاهش محدودیت ها، میزان ابتلا به این بیماری افزایش مییابد. پس راه حل تلخ این است که باید به زندگی عادی بازگشت، اما با آموزش عمومی گسترده و آگاه سازی پرحجم با استفاده از روشهای علمی متکی بر پژوهشهای میدانی و آزمایشگاهی؛ و باید نتایج تحقیقات علمی و آمار را با صداقت هرچه بیشتر به مردم گفت. باید به مردم گفت که گرچه بیماری کرونا تنها حدود ۳ درصد از مبتلایان را میکشد، اما بهبود یافتگان وضعی بهتر از فوت شدگان نخواهند داشت. نتایج یک پروژه مطالعاتی روی ۵۶۰۰ نفر از مبتلایان به کرونا که بیشتر آنان بدون بستری شدن در بیمارستان بهبودی یافتند، نشان میدهد بیشتر آنان که سنشان پایینتر از پنجاه سال است، به عوارضی مانند فلج صورت، سکتههای قلبی و از دست دادن شنوایی و بینایی، و سردرد مزمن و از دست دادن حافظه و اسهال و کاهش شدید وزن و انواع دیگر بیماری، گرفتار شدند. بنابر این، آنچه اهمیت دارد، محاصره کردن ویروس است نه محاصره کردن مردم.
دکتر شریف مطوف / گروه سوانح و بازسازی دانشگاه شهید بهشتی