فوتبال از یک لحاظ پدیدهای منحصر بفرد است. اگر بخواهم آن را در خلاصهترین کلام ممکن بیان کنم مینویسم: غیرتکراریترین تکرار جهان.
فوتبال پدیدهای است که خیلی راحت میتوان آن را به 90 دقیقه، 11 بازیکن، یک توپ و چند داور تقلیل داد اما همین عوامل ساده میتوانند هر بار قصهای تازه بسازند. این قصه برای بسیاری میشود خاطرهای از زندگی.
خیلیها هستند که زخم گلی را که تیمشان سالها قبل در یک بازی خورده است تا آخر عمر حمل میکنند و هر بار که به یادش میافتند جایش درد میکند.
خیلیها هم هستند شادی یک گل را مرهم تمام دردهای عمرشان میدانند و بارها و بارها با مرور آن لذت دردها را تسکین میدهند.
هر بار که در شروع یک لیگ قرار میگیریم، انگار دفترچه خاطرات خود را باز میکنیم تا از میان نود دقیقهها و اتفاقات قبل و بعد از آن خواستنیها و ناخواستنی را در این دفتر ثبت کنیم.
در پایان همان لیگ همه ما آدمهای متفاوتی میشویم. آدمهایی سنگینتر ، پر از خاطرههای فوتبالی بیشتر...
میشود همه آن حرفهای همیشه را یک بار دیگر هم نوشت، همان حرفها که میدانیم و میدانید. میشود با هم از کاستیها گفت، از همه آن عوامل فنی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی که نیست و بارها و بارها دربارهاش بحث کردیم و خواهیم کرد.
شروع هر لیگ اما مثل روز اول هر سال میماند، مثل همان نوروز، مثل روز اول مهر و آغاز سال تحصیلی. همه در این شروعهای مجدد خوب میدانیم که سال جدید هم فرقی ندارد، همان روزمرگی ادامه خواهد داشت اما مجموع این روزها میشود عمر ما، خاطره ما. خوب میدانستیم که سال تحصیلی جدید هیچ فرقی نخواهد داشت اما مجموع همین کلاسهای خستهکننده میشود تجربه ما، خاطره ما.
همیشه اولین روز را جشن میگیریم، چرا که امید میگوید که شاید چیزی این سال عوض شود، آیا امسال چیزی عوض میشود؟ امیدوارم بشود ... مثل صدای توپ سال نو، مثل صدای زنگ مدرسه، تا شوق شنیدن صدای سوت داور راهی نمانده، ما خوب میدانیم این 90 دقیقهها میشود، زندگی ما، خاطره ما. کاش میشد برای فوتبال هم «حول حالنا» خواند.