به گزارش تابناک روزنامههای امروز یکشنبه ۲۸ اسفندماه در حالی چاپ و منتشر شد که تیترهای نوروزی و صفحه بندی عیدانه به پیشخوان مطبوعات حال و هوای بهاری دادند. صورت مسالههای ۱۴۰۲، امیدوار به سالیخوش و معیشت مردم در سال ۱۴۰۲ از دیگر تیترهایی است که در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
هادی حقشناس اقتصاددان طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: درخصوص تعیین دستمزد یا حداقل دستمزد که هر ساله در ایران تبدیل به یک چالش جدی بین کارگران و کارفرمایان و دولت میشود، چند نکته مهم وجود دارد. نکته اول اینکه هزینه خانوارها در همه کشور یکسان نیست. به عنوان مثال هزینه برقی که در جنوب کشور خانوارها به دلیل شرایط آب و هوا پرداخت میکنند در بقیه مناطق سردسیر یکسان نیست. یا هزینه گاز مصرفی که مناطق سردسیر پرداخت میکنند در جنوب کشور معنا و مفهوم ندارد یا اگر سبد مصرفی خانوارها را مورد بررسی قرار دهیم، یکسوم هزینه زندگی خانوارها ناشی از اجاره مسکن است. حال سوال این است آیا اجاره مسکن در کلانشهرها با شهرهای کوچک یکسان است؟ قطعا یکسان نیست؛ لذا تعیین حداقل دستمزد ممکن است برای برخی مناطق جوابگوی هزینهها باشد، اما برای برخی مناطق دیگر مثل کلانشهرها جوابگو نباشد بخصوص برای پایتخت کشور.
نکته مهم دیگر اینکه دستمزد و هزینه کارگر در تولید برخی از کالاها ممکن است تا یکسوم قیمت تمام شده نشات گرفته از دستمزد کارگر باشد. اما برای بنگاههای بزرگ صنعتی مثل خودروسازها یا پتروشیمیها یا پالایشگاهها، هزینه دستمزد کارگر به چند واحد درصد هم نمیرسد؛ لذا در بنگاههای بزرگ اقتصادی اگر دستمزدها افزایش چندبرابری هم داشته باشند در قیمت تمام شده محصول یا خدمات آن بنگاه، تاثیر معناداری ندارد. این دو نکته ذکر شد به این دلیل که ما نباید حداقل دستمزدها را دارای شرایط یکسان برای کل کشور، برای کل بنگاههای اقتصادی درنظر بگیریم. اما همانطور که از اسم این حداقل دستمزد پیداست، قرار است که حداقل معیشت خانوارها یا خانوارهای کارگران تامین بشود. چون مبنا این است که حداقل دستمزد تعیین بشود پس باید به حداقل سبد خانوارها نگاه کرد یعنی الان طبق اطلاعاتی که هم بانک مرکزی و هم مرکز آمار ایران منتشرکرده منشا حدود دوسوم هزینه خانوارهای ایرانی از اجارهبهای مسکن یا خورد و خوراک است. اگر این را فقط به عنوان یک منشا و یک شاخص بدانیم باید ببینیم در سال جاری هزینه خانوارها از ناحیه اجارهبها و از ناحیه خورد و خوراکها چقدر افزایش پیدا کرده است. نمیشود از خردادماه به این سمت بیش از ۵۰ درصد هزینه خوراکیها افزایش پیدا کرده باشد و ما این را در موضوع حداقل دستمزدها لحاظ نکنیم.
از طرف دیگر یک جو روانی هم در جامعه وجود دارد. یعنی همچنان که وقتی بنزین یا دلار گران میشود همه بخشهای جامعه حتی پزشکان انتظار دارند که ویزیتشان به دلیل افزایش قیمت بنزین یا دلار، افزایش پیدا کند. وقتی دستمزد کارگر هم افزایش پیدا میکند باز همان پزشک در مطب یا نانوا در نانوایی هم انتظار دارد که خدمات یا محصول آن کارگر هم افزایش قیمت پیدا کند در حالی که افزایش دستمزد کارگرها سهم بسیار ناچیزی در قیمت تمام شده ویزیت پزشک یا قیمت تمام شده محصول سایر بنگاهها دارد. آنچه اقتصاد ایران با آن مواجه است انتظارات تورمی هست که از ناحیه افزایش قیمت بنزین یا قیمت دلار یا دستمزد کارگرها ایجاد میشود. با توجه به این نکاتی که ذکر شد به نظر میرسد اولا، نباید تصور کنیم افزایش دستمزدها تاثیر قابل توجهی در افزایش تورم خواهد شد. بخصوص اینکه در برخی از بنگاهها تاثیر بسیار ناچیز است. نکته دوم اینکه اگر این تعیین حداقل دستمزد، حداقل معیشت کارگران را تامین نکند حتما اثر منفی روی بهرهوری و همچنین کاهش تولید بنگاههای اقتصادی خواهد داشت. با نکات ذکر شده، انتظار این است که افزایش دستمزد کارگران تناسبی با نرخ تورم داشته باشد، انشاءالله.
عباس عبدی طی یادداشتی با عنوان نور امید در تونل در شماره امروز اعتماد نوشت: در این گزاره اتفاق نظر جدی است که سال ۱۴۰۱ را از هر نظر که نگاه کنیم تاثرآور بود، هر چند جرقههای مثبتی هم در آن دیده میشد و باید در پی آن باشیم که دوباره سال مشابهی را تجربه نکنیم. هدف بنده در این یادداشت تکرار مصادیق اثبات این ادعا نیست که نیازی به آن نیست، بلکه میخواهم به چند نکته دیگر اشاره کنم که نشانگر نور امید در پایان این تونل است. به نظرم تحلیل ساختار قدرت در ایران و طرفداران آن به ما نشان میدهد که در سال ۱۴۰۱ تحولی کیفی در بخش مهمی از این طرفداران رخ داده است که هیچگاه در گذشته مشاهده نشده بود. نه در جریان ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ و نه در ۱۳۹۸. این تحولی بسیار مهم است و آن را باید نقطه عطف تاریخی دانست. طرفداران وضع موجود دو دستهاند که شاید چندان نتوان آنان را متمایز کرد ولی این تفکیک ضروری است. برخی از آنان به لحاظ منافع چنین موضعی دارند و برخی دیگر به لحاظ عقیده. گروه اول که منافعشان اقتضای دفاع از وضع موجود را میکند، چندان ثابتقدم نیستند و هیچ ساختار سیاسی نمیتواند فقط با اتکای به آنان گامی به پیش بردارد، مگر اینکه از نظر تعداد و نسبت، خیلی زیاد باشند و در واقع اغلب مردم را دربرگیرند که بالطبع مثبت خواهد بود. ولی به میزانی که این گروه در اقلیت قرار میگیرند از چسبندگی و حس تعهد آنان به وضع موجود کاسته میشود و سعی میکنند مسیر خود را به نحوی متفاوت کنند که منافعشان حفظ شود یا حداقل دچار زیان نشوند.
مساله آنان حفظ منافع است و نه چیز دیگر. در مقابل، گروه دوم تفاوت دارند. آنان پایگاه اصلی ساختار سیاسی هستند و اگر منافعی هم داشته باشند، مساله انگیزهها، آرمانها و ارزشها و تا حدی مردم برای آنان در اولویت قرار دارد. آنان پایههای اصلی این ساختار در ۴۴ سال گذشته بودهاند و این نقطه قوت نظام محسوب میشده است. برداشت من این است که برای اولینبار در این ۴۴ سال تشکیکی جدی در ذهنیت این مجموعه به وجود آمده است. این پرسش که آیا راهی که میرویم درست است یا خیر؟ آیا ما را به آن اهداف و ارزشهای ادعایی خود نزدیک میکند یا دور؟ آیا آن چیزی که دنبالش بودهایم، همین است که هست یا باید رویکردمان را تغییر دهیم؟ این اتفاق یکشبه رخ نداده، ولی حوادث امسال آن را به مرحله بیان و اظهار آشکار رسانده است. البته این به معنای آن نیست که پاسخهای داده شده به این پرسش از سوی همه آنان یکسان است و شاید اصولا پاسخی هم وجود ندارد، بلکه طرح پرسش مساله اصلی است و این آغازی است برای رسیدن به پاسخ مطلوب. در شکلگیری این وضعیت چند عامل موثر بودند.
اولین آن سقوط کارایی دولت یکدست و دوم نیز اعتراضات پاییز و بالاخره مساله مسمومیتها و در آخرین گام نیز توافق با عربستان در چین و کوششهای جدی برای احیای برجام. وجود نارساییهای اقتصادی و فقر و فساد به علاوه گزارههای رایج و شایع شبه علم و ضد علم در حوزه سیاست و اقتصاد و پزشکی و اجتماعی و... و روشن شدن ابتذال آنها نیز نقش موثری در این تحول داشته است. این مهمترین نقطه تحول در سال ۱۴۰۱ بوده که فرآیند تکمیل آن در سال ۱۴۰۲ رخ خواهد داد. نقطه تحول دیگر توافق با عربستان در چین است. معنای این توافق چیست؟ پاسخ این است که ساختار سیاسی غیرمنعطف و متصلب نیست. در برابر واقعیات بیرونی واکنش نشان میدهد، واکنشی براساس بازی بردـبرد و نه لزوما تسلیم و نه لزوما زیادهخواهانه. اتفاقا این ساختار قادر است که همه حامیان خود را در این مسیر به خط کند. نمونه آن نحوه مواجهه روزنامه کیهان با این توافق است که در ذهن کسی نمیگنجید. لازمه این توافق، آمادگی و پذیرش طرف مقابل نیز بوده است. فقط یک نکته ظریف وجود دارد که این توافق با حضور واسطه یا کاتالیزور سیاسی صورت گرفته است. ما در جریان تحولات سیاسی داخلی نیز میتوانیم همین الگو را مدنظر داشته باشیم، اینکه راه تفاهم و سازش را باید باز کرد. اگر منتقدان قدرتمند و قادر به بسیج آن باشند و دست قدرتمند خود را برای تفاهم دراز کنند، جفت خود را پیدا میکنند. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. از سوی دیگر تحول فکری نزد اغلب مردم و منتقدین نیز در سال ۱۴۰۱ به مرحله کیفی رسید و بازگشتناپذیر مینماید. این تحول نیز ابعاد گستردهای دارد که پرداختن به آن مجال دیگری میطلبد. اگر با این رویکرد نگاه کنیم و با نتیجهگیریهای آن موافق باشیم، سال ۱۴۰۱ را میتوان سال پایه برای عبور از بحران و رسیدن به پایان تونل ناامیدی و ورود به عرصه امید و روشنایی دانست. امیدوارم چنین نشود.
رضا صادقیان کارشناس اقتصادی طی یادداشتی در شماره امروز جهان صنعت نوشت: حضور دنبالهدار تورم در زندگی ایرانیان به گونهای بوده که این حضور از مفهوم اقتصادی به زیستروزمره تغییر یافته است. تورم همیشه در تاروپود زیست شهروندان ایرانی حضوری چشمگیر و غیرقابل کتمان داشته است. با توجه به آمارهای موجود، تورم در برخی سالها کاهش یافته، اما در مقایسه با سالهای قبل باز هم نقش تورم در زندگی مردم دارای نقشی بیواسطه بوده است و باعثشده قدرت خرید در مقایسه با سالهای قبلتر کاهش یابد. بخش گستردهای از ذهنیت شکل گرفته در میان ایرانیان درباره مقایسه قیمتهای سال قبل، سالهای گذشته و بازگشت ذهنی به دهه قبل و قبلتر دقیقا به واسطه حضور تورم در زندگی آنان است؛ بنابراین رفتار اقتصادی بسیاری از شهروندان با توجه به حضور پیدرپی تورم در زندگی آنان، قابل ارزیابی و درک است. برای اثبات حضور تورم در زندگی ایرانیان چندان نیازی به آمار و ارقام نیست و فقط کافی است قیمت پنج قلم کالای غیرمرتبط با هم مانند آجر، جارو برقی، تیرآهن، یخچال و فرش ماشینی را با ۲۰ سال یا حتی ۲ سال قبل مقایسه کنیم؛ لاجرم به این نتیجه خواهیم رسید که تورم نقش گستردهای در زندگیمان دارد.
آفتهای تورم نیز تنها در عدد و نمودارها باقی نمیمانند و مهمتر اینکه در زندگی مردم نقش اساسی را بازی میکنند. به عبارتی تورم ابتدا در حوزه فردی، خانوادگی و در آخر در روابط اجتماعی تاثیرگذار خواهد بود. تورم ترس فردی را به اضطراب جمعی تبدیل میکند؛ برای سنجش این ادعا میتوان به گپوگفت شهروندان با یکدیگر یا فروشندگان دقت کرد، گویی همه در حال به اشتراک گذاشتن ذهنیتی ترسان از امروز و آینده هستند. سرکشی روزانه شهروندان به سایتها و کانالهای اطلاعرسانی نرخ دلار، طلا، ارز، خودرو و جستوجو برای کشف قیمت کالای خریداریشده دو سال قبل، برگرفته از چنین وضعیت و ذهنیتی است. تورم ذهن آرام را با آشفتگی روبهرو میکند، چراکه چیزی به اسم عددهای ثابت و اندیشه کردن به نرخهای دیروز، امروز و فردا را برای مخاطب باقی نمیگذارد.
تورم تاثیری به شدت منفی و غیرقابل دفاع حتی برای سیاسیون و صاحبان قدرت دارد. بدون شک هیچ سیاستمداری نمیتواند از تورم دفاع یا درباره مزیتهای افسارگسیخته آن در اقتصاد سخنرانی کند. طی نیمقرن گذشته کارنامه دولتها و چهرههای سیاسی در جهان قابل دفاع بوده که توانستهاند نرخ تورم را یکرقمی و تعادل را به بازار بازگردانند؛ بیدلیل نیست که کارشناسان اقتصادی براساس همین تجربیات جهانی در حوزه اقتصاد کلان اعلام کردهاند: «عمر تورمهای دو رقمی سالهاست به پایان رسیده است.»
تورم تصمیمگیری برای آینده را به حال محدود میکند. افق نگرش آدمی را کوتاه و کوتاهتر میکند. وجود تورم جایی برای برنامهریزی و سیاستگذاری در حوزه خصوصی باقی نمیگذارد.
تورم برای فردی که دائم در حال مشاهده رشد قیمتهاست و از فرارسیدن فردای خود واهمه دارد، امیدسوزان و نویددهنده فقری است که در کمین اوست. تورم مروج بیاعتمادی میان انسانهاست. قول و وعدههای شفاهی با وجود تورم با واژه هیچ مترادف میشود. با وجود تورم تمام توافقها بیمعنا میشوند، چراکه خریدار و فروشنده بدون فکر کردن به تورم، اقدام به خرید و فروش نمیکنند. تورم تکرار کلمه فقر و کوچک شدن سفرههاست.
مهمترین نکته درباره تورم عادتواره آن در زندگی ایرانیان است. بازار ایران به دلیل تورم، همیشه کالایی را خریداری کرده و پس از مدتی با افزایش قیمتها آن را به فروش گذاشته است؛ در اینجا کسب سود با تورم همراه شده و این همه برای اقتصادی که سودای شکوفایی و رسیدن به توسعه پایدار را دارد، مسیر توسعه را بسیار دشوار ساخته است. وقت آن رسیده که دولت به جای سرعت بخشیدن به قطار پیشرفت، سرعت تورم را با تمام توان کاهش بدهد.