به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز سه شنبه ۲۲ خردادماه در حالی چاپ و منتشر شد که شــکاف در کابینه ترور، زلزله راستگرایان در اروپا، شروع پرقوت ستادهای تبلیغاتی کاندیداها، اولین حضور رسمی ایران در بریکس و تیترهای مرتبط با کاندیداهای ریاست جمهوری در صفحات نخست روزنامهها برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سر مقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان جنگ لبنان و معادلات سیاسی منطقه نوشت: رسانههای غربی به نقل از نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی و یکی از همکارانش خبر از حمله قریب الوقوع ارتش این رژیم به لبنان را دادهاند. درباره این حمله احتمالی و پیامدهای آن میتوان محورهائی را مطرح کرد.
۱- سران رژیم صهیونیستی برای جبران ناتوانیها و ناکامیهای خود در جنگ غزه، نیازمند جلب کردن توجه ملتها به موضوع جدیدی هستند. این موضوع میتواند جنگ لبنان باشد. بهانه آغاز این جنگ را سران رژیم صهیونیستی با استناد به حملات پیاپی حزبالله لبنان در ۸ ماه گذشته به شمال سرزمینهای اشغالی فلسطین در اختیار دارند. در این حملات، دهها هزار نفر از ساکنان شهرکهای صهیونیستنشین در بخش شمالی فلسطین اشغالی مجبور به ترک خانهها و محل کار خود شدهاند و شرایط بطور کلی در این منطقه دگرگون شده و همه چیز به حالت تعطیل درآمده است. هرچند ارتش رژیم صهیونیستی نیز با حملات حزبالله مقابله میکند، ولی آثار اقدامات حزبالله بقدری زیاد است که صهیونیستها را مستاصل و زمینه را برای آغاز یک جنگ علیه لبنان فراهم کرده است.
۲- در داخل رژیم صهیونیستی بر سر حمله نظامی گسترده به لبنان، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از وزرا و صاحب منصبان نظامی معتقدند این جنگ نهتنها نتیجهای به نفع اسرائیل به بار نخواهد آورد، بلکه بر مشکلاتش خواهد افزود. از نظر آنها این مشکلات علاوه بر عوارض منفی نظامی و انسانی و امکاناتی، شامل بخش سیاسی هم خواهد شد بطوری که افکار عمومی جهان را بیش از اکنون علیه اسرائیل به عنوان یک رژیم جنگافروز و متجاوز خواهد شوراند و تنفر عمومی نسبت به رژیم صهیونیستی را دوچندان خواهد کرد.
۳- در مقابل، طرفداران جنگ علیه لبنان میگویند با این اقدام میتوانیم حزبالله را سرکوب نموده و مشکل شمال اسرائیل که هر لحظه از ناحیه حزبالله تهدید میشود را برطرف نمائیم. البته این یک تصور موهوم است، زیرا رژیم صهیونیستی همانطور که نتوانسته حماس را سرکوب کند، حزبالله را نیز نمیتواند از پیشروی خود بردار به ویژه آنکه حزبالله، قویتر، با تجربهتر و دارای امکانات بیشتر است و سابقه چند نبرد پیروز با رژیم صهیونیستی را دارد. قاعدتاً سران رژیم صهیونیستی از یاد نبردهاند که افسانه شکستناپذیری ارتش اسرائیل که چند دهه در بوق و کرنا کرده بودند را حزبالله لبنان درهم شکست و راه را برای شکل گرفتن مقاومت مسلحانه در منطقه و در داخل سرزمینهای اشغالی هموار کرد.
۴- تعدادی از رسانههای اسرائیلی این روزها سخن از فروپاشی سریع رژیم صهیونیستی به میان میآورند. این قبیل گمانهزنیها از آغاز جنگ غزه و بعد از عملیات «طوفانالاقصی» شروع شد که همچنان ادامه دارد. جبهه مقاومت در عین حال که با سختکوشی و مداومت به فعالیتهای خود ادامه میدهد نباید به این قبیل اظهارنظرها دل خوش کند. رسانههای مخالف نتانیاهو و حزب وی با تبلیغات گسترده علیه دولت موجود تلاش میکنند افکار عمومی را علیه مجموعه حاکم بشورانند و قدرت را به گروه مورد نظر خود منتقل نمایند. علاوه بر این، اصرار بر ضعف فوقالعاده رژیم صهیونیستی این هدف را هم دنبال میکند که حامیان این رژیم را به صرافت تلاش برای نگهداری آن بیندازد و اقدامات جنایتکارانه صهیونیستها علیه مردم فلسطین را نیز توجیهپذیر جلوه دهد.
۵- تردیدی نیست که اگر رژیم صهیونیستی وارد جنگ علیه لبنان شود، جبهه جدید جنگ اقتضائات خاص خود را به این رژیم و حامیانش تحمیل خواهد کرد. سران رژیم صهیونیستی با هدف تضمین بقاء خود وارد جنگ با لبنان میشوند، ولی برخلاف محاسباتشان، این جنگ قطعاً مشکلات آنها را افزایش خواهد داد و در هردو جبهه نظامی و سیاسی با دشواریهای بیشتری مواجهشان خواهد کرد. این دشواریها هرچند به معنای پایان رژیم صهیونیستی نیست، ولی آن را فرسوده خواهد ساخت.
۶- صهیونیستها شاید روی انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز حساب کنند و تصورشان این باشد که جابهجائی افراد تغییری در سیاست ایران در قبال فلسطین به وجود بیاورد. این تصور ناشی از عدم شناخت آنان از ساختار قدرت در ایران است. واقعیت اینست که ایران دارای چارچوب مشخصی در ساختار قدرت است که با تغییر عناصر اجرائی دچار تغییر نمیشود. در مجموع با انتخابات ایران و جنگ لبنان، معادلات سیاسی منطقه تغییر نخواهد کرد. پایان دادن به عمر رژیم صهیونیستی نیازمند استراتژی سیاسی قدرتمندی است که منطقه باید به آن مجهز شود.
حسین حقگو طی یادداشتی در شماره امروز شرق با عنوان فراتر از یک انتخاب نوشت: اینکه البته پس از گذشت چند دهه از انقلاب، از ابرچالشهای اقتصادی سخن گفته و توصیههایی طرح میشود که مبنای عقلی و منطقی دارند و جزء اصول پایهای اقتصادند (مواردی مانند حرکت به سمت حاکمیت قانون، ارتقای کیفیت حکمرانی، ایجاد شفافیت و پاسخگویی، کاهش فساد، اولویتداشتن علم اقتصاد، ارتقای بهرهوری نیروی کار و سرمایه و...) جای سؤال دارد که پس در این سالها دولتها و اصولا نظام حکمرانی چه میکردهاند و چرا اکنون به اینجا رسیدهایم؟!
پاسخ این سؤال را شاید بتوان در تحلیلی هرچند گذرا از ساخت سیاسی و اقتصادی کشورمان یافت و قوامنیافتگی این ساختها. چنانکه برخلاف کشورهای پیشرفته که دارای نظام حزبی جاافتاده هستند و این احزاباند که پیوند بین منافع اجتماعی و نهادهای تصمیمگیری را امکانپذیر میکنند، قدرت سیاسی در کشورمان متمرکز بوده و احزاب در معنای مدرن آن کمتر وجود داشتهاند تا چنان وظیفهای را بر دوش بکشند و عمدتا فاقد ایدئولوژی، سازماندهی و راهبرد و برنامه مشخص بودهاند. در دورههایی البته میتوان ردپای احزاب و سازمانهای سیاسی را یافت که تأمین بخشی از مطالبات جامعه را برعهده گرفته و حتی قادر به تشکیل دولت شدهاند.
اما به واسطه گرایشهای قوی پاتریمونیالیستی در کلیت نظام سیاسی، این وجود و حضور احزاب چندان دوام نیافته و به خاطراتی اغلب دردناک به واسطه پرداخت هزینههای سنگین جانی و مالی به خاطر فعالیت، در حافظه جمعی تبدیل شدهاند. از منظر اقتصادی آنچنان که به این یادداشت برمیگردد، با تقسیم فضای سیاسی کشور در دهههای اخیر به اصلاحطلبی و اصولگرایی و ساماندهی احزاب و جریانهای سیاسی در این دو طیف، شاهد آنیم که اگرچه این احزاب در حوزههای مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی با هم اختلافات اغلب زیادی دارند، اما در حوزه اقتصادی وجوه اشتراکشان بسیار است.
چنانکه درباره میزان و نحوه حضور دولت در اقتصاد و تصدیگری و بنگاهداری این نهاد و نحوه تعیین مؤلفههای اقتصادی (نرخ ارز، سود بانکی، قیمت حاملهای انرژی، حداقل دستمزد و...) این دو جریان نگاه و عملکرد مشابهی داشته و کمتر مخالفتی با دولت بزرگ و مداخلات دولتی دارند و با آزادسازی و خصوصیسازی میانه خوشی ندارند. اما اگر یک سوی ماجرا چنانکه عنوان شد، در ساختار کلان و شکل حکومت و رشدنکردن احزاب در کشورمان است، سوی دیگر ماجرا توسعهنیافتگی اقتصاد میهنمان است. چنانکه با وجود گذشت بیش از یک قرن از نهضت مشروطیت که مرحلهای مهم در ورود جامعه ایران به عصر جدید بوده است و پاگیری بنیانهای مدرن اقتصادی مانند نظام بودجهریزی، ایجاد وزارتخانهها و واحدهای اقتصادی و صنعتی و...، اما این فرایند روند طبیعی خود را در کشورمان طی نکرده و به واسطه ایجاد انحصار در منابع اقتصادی و غیررقابتیشدن آن و مصرف عمده منابع در اموری خاص و خاصهخرجیها و غلبه ملاحظات سیاسی بر منطق اقتصادی و... امکان شکلگیری بازار و توسعه عقلانی سرمایهداری ملی فراهم نشده است؛ روندی که با ورود تمامعیار درآمدهای نفتی از اواخر دهه ۴۰ به بعد به ساختار مالی و بودجهای دولت، بر دشواری کار بسی افزود و گره توسعه اقتصادی و سیاسی در کشورمان را با توزیع انواع رانتها و امتیازات و درسگیری از شکستها هرچه بیشتر کور کرده است.
در مجموع آنکه در طول یک قرن، هم نظام حزبی و هم نظام اقتصادی هر دو زائدهای بر ساخت متمرکز قدرت و نهاد دولت بودهاند؛ احزاب مستقل عمری کوتاه و غالبا سرانجامی دردناک یافتند و خوشعاقبتترین آنها در نهایت سلطه دولتها را پذیرفتهاند و حداکثر دارای حق حیات در بزنگاههای انتخاباتی شدهاند. نهادها و بنگاههای اقتصادی مستقل از دولت نیز هر روز کمجان و کمرمقتر به حیات خود ادامه دادند و بنگاهها و مؤسسات و شرکتهای دولتی و شبهدولتی غالب و مسلط بر تصمیمگیری و تصمیمسازیهای اقتصادی شدند.
نهایت آنکه جامعه ایران اکنون هم نیازمند ایجاد احزاب مدرن و قوی بر پایه حقوق شهروندی و آزادیهای سیاسی است و هم شکلگیری نظام بازار در قالب مبادله آزادانه کالا و خدمات و وجود نظریه اقتصادی برای چگونگی تولید ثروت و انباشت سرمایه و... در برنامه این احزاب و سازمانهای سیاسی. چراکه اگر سیاست معطوف به امر عدالت از طریق نهاد دولت و در راستای خیر و منافع جمعی و عمومی است، اقتصاد نیز معطوف به پیشرفت از طریق نهاد بازار و برای کسب منافع فردی است و این هر دو در تعامل با یکدیگر فضای حیاتی یک جامعه را میسازند. فضایی که بنیان آن بر حفظ «کرامت» انسانی است. مؤلفهای که متأسفانه کمتر کانون توجه بوده است. «میل به رسمیت شناختهشدن در نفس هر انسانی است، دکاندار و صنعتگر یا گدای خیابان هم ممکن است از بیاحترامی برآشفته شوند» (هویت- فوکویاما). کمتوجهی به حقوق و آزادیهای بنیادین و شهروندی، توسعه و پیشرفت این سرزمین را با مشکلات اساسی مواجه کرده است. انتخابات مهم است، اما همهچیز نیست و مشکل جامعه ایران عمیق و تاریخی است. امید که با سعی و تلاش نخبگان و «ارتقای بینش و فهم صحیح اقتصادی ... مسیر توسعه و سربلندی ایران هموارتر شود» (بیانیه انجمن اقتصاد).
مصطفی منتظر طی یادداشتی در شماره امروز خراسان با عنوان هشتم تیر و شرایط پیچیده جهانی نوشت: در روزگاری که هنوز از دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی فارغ نشده بودیم و همه منتظر بودند تلاشهای چندماهه ملت برای برگزاری یک انتخابات به ثمر برسد و در خرداد از مجلس جدید رونمایی شود، ناخواسته وارد انتخابات دیگری شدهایم که هیچکس پیشبینی آن را نمیکرد. در این بین، وضعیت بینالمللی نیز در آشوبی پیچیده قرار گرفته است. نظم گذشته آمریکامحور با تضعیف جدی مواجه شده است و سالهای پیشرو تا ۲۰۳۰، تعیین میکند نظم جدید متولد خواهد شد یا نظم سابق به شکلی دیگر تداوم خواهد یافت. پرونده اصلی، درگیری چین و آمریکا خواهد بود که بخش اعظمی از پروندههای دیگر را ذیل خود تعریف میکند. دعوایی برای تفوق اقتصاد سیاسی که ممکن است در دریای جنوبی چین به درگیری نظامی محدود هم منجر شود. درواقع مسئله اصلی آمریکا در این لحظه چین است و بقیه موضوعات، فرع این امر تعریف میشوند. جنگ اوکراین نیز درحالی وارد سال سوم شده که بخشی از تمرکز و توان غرب را به خود معطوف ساخته و عملا به چین کمک کرده تا فضای عمل و تعامل برای خود مهیا سازد. جنگ غزه هم این امکان را بیشتر مهیا کرده است. از همین نظر، به احتمال زیاد باید منتظر کاهش تنش در اوکراین بود تا آمریکا بتواند تمرکز خود بر چین را افزایش دهد. وضعیت میدان در تابستان امسال مشخص کننده میزان پیشروی و پسروی دو طرف روی زمین و سپس آماده شدن برای پایان آن خواهد بود. اجازه اخیر آمریکا برای حمله به خاک روسیه با استفاده از ادوات آمریکایی هم در همین راستا معنا دارد. دقت کنید که چین و روسیه در این زمینه، یک تناقض آشکار منافع دارند. درحالی که پایان جنگ خواسته روسیه است، چین علاقه به تداوم این جنگ دارد. در غرب آسیا نیز وضعیت تنش باید کنترل شود تا هم بایدن بتواند در انتخابات امسال با دست پر کمپین برگزار کند و هم تمرکز بر چین حاصل شود. البته این جا هم سدی به نام نتانیاهو وجود دارد که قصدی برای اتمام جنگ ندارد چراکه میداند اتمام جنگ به معنای اتمام دولتش خواهد بود. کنترل ایران و جبهه مقاومت هم بخشی از همین کاهش تنش مورد خواست آمریکا خواهد بود. اگر جنگ تمام بشود، وضعیت ایران و جبهه مقاومت به عنوان طرف پیروز، بهبود خواهد یافت و وزن سیاسی بهتری را به دست خواهد آورد. این عناصر به معنای ظرفیتها و خطرهایی برای ایران در آینده است. پایان جنگ در اوکراین و غزه به معنای تمرکز آمریکا بر پرونده چین خواهد بود. تجربه یک دهه گذشته نشان میدهد که مسئله ایران برای آمریکا، بخشی از همین پرونده است. یعنی آمریکاییها برای تضعیف چین، تضعیف ایران را در دستور کار قرار خواهند داد. ابزارهای اصلی فشار هم، کاهش فروش نفت و افزایش فشار در موضوع ارز خواهد بود. باید دقت داشت که بی نیازی به نفت ایران در بازار نفت (به علت بازگشت روسیه) عملا دست آمریکا را برای این فشار باز خواهد کرد. در موضوع ارز نیز فشار درهمی اصلیترین ابزار خواهد بود. درهمی که متاسفانه با برخی راهبردهای اشتباه، عملا نقش بیشتری در تبادلات بازار ایران به دست آورده و ضرب دست قویتری دارد. اصل افزایش فشار به ایران پس از کاهش تنش در اوکراین و غزه، قطعی است. تفاوت بایدن با ترامپ در شکل و میزان فشار خواهد بود. مشکل این جاست که آمادگی لازم برای این فشار در کشور وجود ندارد. فروش نفت عموما متمرکز نیست و مشتریان به صورت تک بار خریدهای خود را انجام میدهند و ابزاری برای فشار به امارات برای کنترل رفتارش وجود ندارد. عملیات وعده صادق که باید تبدیل به قراردادهای اقتصادی میشد، صرفا در عرصه رسانه خرج شد؛ لذا باید برای این مولفهها فکری کرد و برای هر کدام برنامه پیچیده و چندجانبه داشت. به ویژه آن که وزن سیاسی و نظامی ایران پس از طوفان الاقصی افزایش یافته است.