فیلم سینمایی «سردسته خلافکارها / Le Doulos» که در ایران به نام کلاه معروف است، اثری درخشان در کارنامه ژان پیر ملویل است و با اینکه بهترین ساخته او نیست، یکی از مهمترین فیلمهای جنایی دهه شصت میلادی با فضاسازی است که بعدها منشا الهام بسیاری از فیلمسازان جهان قرار گرفته است.
به گزارش «تابناک»؛ سومین فیلم گنگستری ژان پیر ملویل از بهترین آثارش نیست و رجعت به گذشتههای مکرر به ساختار روایی آن لطمه میزند. با این همه فیلمی با امضای اوست و صحنههایی از آن از به یادماندنیترین صحنهها در تاریخ فیلمهای نوع گنگستری به شمار میآیند.
«کلاه / Le Doulos» ژان پیر بلموندو هر آنچه قبلاً اتفاق افتاده را از نگاه خود بازتفسیر میکند، کلماتش با فلش بکهایی از فیلمی که [تا بدانجا]تماشا کردهایم جامه تصویر به تن میکنند. این لزوماً چشم برهم زدن نویسنده و کارگردان این اثر، ژان پیر ملویل است که نشان میدهد تمام این مدت به مسیر اشتباهی هدایت شدهایم. این، قلمروی او را مشخص میکند به طوری که در مصاحبهای در سال ۱۹۶۳ گفته بود، «هرگز دوست ندارم واقع گرا باشم».
آیا این واقعاً اهمیت دارد که آنچه میبینیم لزوماً همان چیزی که میفهمیم نیست؟ اصلا و ابدا. این فیلم سراسر درباره آن چیزی است که به نظر میرسد و حس میشود. من یکی از ستایشگران ملویل هستم؛ «باب قمارباز» (۱۹۵۶) و «سامورایی» اش (۱۹۶۷) جزء مجموعه بهترین فیلمهای من هستند.
ملويل به معرفی فيلم نوآر به نسل موج نو کمک کرد و به قدری عاشق چيزهای آمريکایی بود که نام خود را به افتخار هرمان ملويل به ملويل تغيير داد. قهرمانهای او عاشق راندن ماشين های ديترويتی هستند که در خيابانهای پاريس غول پيکر به نظر میرسند؛ وقتی يکی از شخصيتها در اين فيلم ماشينش را به اندازه سه جای خالی دورتر از ماشين ديگر پارک میکند، چگونه میتوانيم چشم از اين ماشين بيست فوتی برداريم و متوجه بابایی که قبلاً آنجا بوده بشويم؟
ملويل همچنين يکی از مدپرستهای سبکهای پوشش مردان آمريکایی بود، مثلاً خيلی به ندرت میتوان کلاه نمدی [مخصوص فرانسوی ها] در فيلمهای او ديد. در واقع «le doulos» که در زبان خلافکارهای پاريسی به معنای «سردسته خلافکارها»ست، نوعی کلاه نمدی لبه دار کوچک است که اکثر مردان بر سر میگذارند.
فیلم از المانهایی ساخته شده که به گفته ملویل با دیدن فیلمهای سیاه و سفید جنایی آمریکایی دهه ۱۹۳۰ عاشقشان شده بود: سایهها، شب، پالتو، اسلحه، آدمهای خشن، سیگار، پلیسهای فاسد، سرقت و فیلمنامهای دور از دنیای بیرون و محدود کننده شخصیتها در درون زندگی و فضای خود. «کلاه» در قطع ۳۵ میلی متری جدید کمپانی ریالتو پیکچرز که بدون شک در قالب DVD توزیع خواهد شد زیبا به نظر میرسد.
فیلم با نمایش آزادی یک زندانی (با بازی سِرژِ رجیانی)، که به دیدن مردی که سرقت الماسی را برای او ترتیب داده بود میرود، شروع میشود. زندانی بعداً به این باور میرسد که شخصیت بلموندو او را بازی داده است. دیدن بلموندو و پیکولی در سال ۱۹۶۲ یادمان میآورد که چقدر زود آنها به حضور متمایز خود روی پرده شخصیت میدادند: پیکولی، مردی کچل، افسرده و جذاب با ته ریشی بر صورت و بلموندو، ولگردی چرب و یاغی.
يکي از ترفندهای ملويل ملبس کردن آنها و ديگران با پالتوها و کلاههای لزوماً يک شکل است و بعد آنها را در سايه يا از پشت میکشد تا برای مدتی نسبت به آنچه میبينيم گمراه شويم. اين به همراه عادتی که برخی از آنها دارند و جلوی آينه کلاهشان را صاف میکنند، شايد میخواهد بگويد که آنها قابل تعويض با يکديگرند و هر یک بازیهای مختلفی را با قوانين يکسان انجام میدهند.
همچنين در سامورایی، که درباره قاتلی است که با قوانين سختی مانند يک سامورایی زندگی میکند، ببينيد که چطور آلن دلون با مهارت با کلاهش بازی میکند. در اين فيلم نيز شخصيت بلموندو يک قانون دارد، اما آن را مخفی نگه میدارد، و اين قانون چندان برايش خوش يمن نيست.