وقتی فرهاد مجیدی در حساسترین روزهای مربیگریاش در استقلال از اضافه شدن دو عضو جدید به هیئت مدیره این باشگاه انتقاد کرد و حضور احمد سعادتمند و حجت نظری را بیفایده خواند، شاید خیلیها تصور میکردند سرمربی وقت استقلال به دلیل کمتجربه بودنش در مقام انتقاد از تصمیمات و سیاستهای وزارت ورزش برآمده است، اما به مرور زمان شرایط به گونهای پیش رفت که صحت حرفهای آن روز فرهاد مجیدی به هواداران استقلال ثابت شد.
احمد سعادتمند یکی از سیاهترین کارنامههای مدیریتی در باشگاه استقلال را رقم زد و با تصمیمات شتابزده و غیرحرفهای باعث شد این تیم در آستانه فینال جام حذفی، آرامش و جام قهرمانی را با هم از دست بدهد. سعادتمند به واسطه مدیرعاملیاش، وسط معرکه بود؛ جایی که در سیبل هجمهها قرار گرفت و در نهایت نتوانست صندلی مدیرعاملی را در باشگاه حفظ کند. در عین حال اتفاقاتی در جریان بود. حجت نظری در زمان شدت گرفتن انتقادها از مدیرعامل وقت استقلال ترجیحا دوستیاش با سعادتمند را فراموش کرده بود و در اوج انتقادها از مدیرعامل وقت، سیاست سکوت در پیش گرفت و البته بعد از برکناری سعادتمند رفته رفته از سایه بیرون آمد.
مسئله اصلی، اما این نیست که حجت نظری چگونه به هیئت مدیره باشگاه استقلال راه پیدا کرد بلکه سؤال مهم اینجاست؛ او چرا به هیئت مدیره استقلال آمد و در این مدت برای بهتر شدن شرایط این تیم چه کرده است؟ این سؤالها را حتما باید وزیر ورزش و جوانان پاسخ دهد. به خصوص اینکه همحزبی بودن مسعود سلطانیفر و حجت نظری (هر دو عضو حزب اعتماد ملی هستند) باعث شده حضور این عضو شورای شهر تهران مورد انتقاد بسیاری از پیشکسوتان، اهالی رسانه و حتی هواداران استقلال قرار بگیرد و خیلیها حضور این فرد در عرصه مدیریتی در هیئت مدیره استقلال را اقدامی کاملا سیاسی تلقی کنند. جایی که اتفاقا حالا میشود گفت میلیونها هوادار استقلال حق دارند که تصمیمات و سیاستهای وزارت ورزش در قبال تیم محبوبشان را زیر سؤال ببرند.
هر چند کجسلیقگی در چیدمان مدیریتی باشگاه رقیب نیز محسوس و قابل مشاهده است، اما آنچه امروز مورد سؤال قرار دارد، کارهایی است که حجت نظری باید انجام میداد. قرار بود او و همکارانش در هیئت مدیره از ارتباطات شخصی و دولتی برای حل مشکلات استقلال استفاده کنند، اما تاکنون در بیشتر موارد جز وعدهها و کریخوانیهای شبه هواداری اثر دیگری از حضور وی ندیدهایم.
چه کسی است که نداند حضور افرادی، چون حجت نظری در هیئت مدیره باشگاهی مثل استقلال نه به خاطر دغدغهمندی وزارت ورزش برای پیشرفت این باشگاه بلکه به دلایلی کاملا سیاسی و سلیقهای صورت میگیرد. به ویژه اینکه این فرد سیاسی، سخنگوی باشگاه استقلال هم شده است! حال سؤال این است که چه کسی به وزارت ورزش این اختیار را داده که با تصمیمات سیاسی خود سرنوشت تیمی که میلیونها هوادار دارد را اینگونه به بازی بگیرد؟
بد نیست نهادهای نظارتی و از جمله مهمترین آنها نمایندگان مجلس شورای اسلامی از وزیر ورزش بپرسند چگونه فردی غیرفوتبالی که بزرگترین دغدغهاش، دلتنگی برای یکی از سران فتنه است را به عضویت در هیئت مدیره باشگاه استقلال رسانده است؟ آیا وزارت ورزش پس از انتخابهای نادرست خود در هیات مدیره استقلال به این نتیجه نرسیده که این باشگاه به افرادی که با فوتبال بیگانه، اما به شدت سیاسیاند، نیازی ندارد؟ این باشگاه و سرنوشت تیمی که میلیونها هوادار آن امروز خود را منتقد سیاستها و انتخابهای وزارت ورزش میدانند، حیات خلوت هم حزبیهای آقای وزیر است؟
نکته جالب اینکه حجت نظری در ستاد حمایت از سمنهای شهر تهران نیز نتوانسته آن طور که باید و شاید عملکرد قابل دفاعی داشته باشد و امروز بسیاری از سمنها، شبکهها و تشکلهای مردم نهاد منتقد حضور او در ستاد سمنهای شهر تهران هستند. موضوعی که البته برخی همکاران نظری در شورای شهر تهران نیز جسته و گریخته بدان اشاره کرده و خواستار تغییر و تحولاتی در زمینه مدیریت این ستاد شدهاند، اما جوانترین عضو شورای شهر تهران به جای پاسخگویی به نقدها در زمینه عملکردش در حرکتی که بیشتر فرار رو به جلو است تا تصمیمی جدی، شایعه استعفایش از ستاد سمنها را نقل محافل خبری کرده است. حتی اگر این استعفا که بیشتر شبیه تبلیغی رسانهای است، جدی باشد باید سؤالهای جدیتری در رسانهها مطرح شود؛ اینکه حجت نظری ضمن کنارهگیری از شورای شهر تهران آیا دورنمای جدیدی در ادامه جاهطلبیهایش در عرصه مدیریت فوتبال برای خودش متصور شده و حالا که وزارت ورزش، سیاسیکاری را جایگزین انتخابهای درست و حرفهای کرده، جاهطلبیهای آقای سخنگو قرار است تا کجا ادامه داشته باشد؟
حجت نظری در دوره حضورش در هیئت مدیره استقلال تا اینجای کار آوردهای نداشته است. البته که اگر دامن زدن به برخی حاشیهها و کریخوانیهای سخیف در فضای مجازی را بخشی از کارنامه مدیریتی این فرد بدانیم باید با اختلاف نظری را یکی از پرکارترین مدیران استقلال بنامیم. او یک بار سعی میکند با سفارش دادن جام از منیریه تهران برای پرسپولیسیها و استفاده از واژه «جام اسنپی» خود را نزد هواداران استقلال شیرین کند و بار دیگر با ادبیاتی کنایهآمیز یکی از چهرههای محبوب استقلالیها یعنی امیر قلعهنویی را مینوازد. این رفتارها البته باعث نشده تا فوتبالیها او را مدیری از جنس خود بدانند یا علاقهای نسبت به ادامه فعالیت وی در فوتبال از خود نشان دهند.
نظری حتی با جایزه ناصر حجازی هم نتوانسته خود را وارد حلقه فوتبالیها کند، چون او در زمینه برگزاری جایزهای فراتر از رنگها هرگز پیشینه خوبی ندارد. او در حالی جایزه ناصر حجازی را مراسمی فراتر از رنگها میداند و از چهره فقید باشگاه پرسپولیس یعنی جعفر کاشانی تقدیر میکند که خیلیها این جمله را با خود زمزمه میکنند؛ «دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟» نظری همان چهرهای است که قهرمانی پرسپولیس را با ادبیاتی دور از شأن یک عضو شورای شهر به تمسخر گرفت و تاکید کرد که میتواند با اسنپ از منیریه برای پرسپولیسیها جام قهرمانی سفارش دهد. با این ادبیات و با این طرز تفکر، بسیاری از چهرههای با اخلاق در فوتبال ایران شعارهای امروز او در قامت بنیانگذار جایزه ناصر حجازی را باور ندارند و بر این باورند که تناقضهای این فرد بیش از چیزی است که تصور میشد.
بد نیست وزارت ورزش تا دیر نشده برای هیئت مدیرهای که لااقل بخش مهمی از آن با مدیریت فوتبالی هیچگونه قرابتی ندارد، چارهای بیندیشد و هیئت مدیره دو باشگاه استقلال و پرسپولیس را محفلی برای سیاسیکاری نداند.