به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز پنجشنبه ۱۷ فروردین ماه در حالی چاپ و منتشر شدند که چرخش ژئواکونومیکی ریاض به سمت اژدهای زرد، کوله بار مرگ روی دوش کیومرث پوراحمد، اما و اگرهای رکورد تاریخی شاخص بورس و مسکن در حال بلعیدن بودجه خانوار از تیترهایی هستند که در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
صلاحالدین هرسنی، کارشناس و تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل طی یادداشتی در شماره امروز جهان صنعت نوشت: دادستانی منهتن روز سهشنبه چهارم آوریل دونالد ترامپ رییسجمهوری پیشین ایالاتمتحده آمریکا را به ۳۴ فقره اتهام از جمله جعل سوابق تجاری و از همه مهمتر به پرداخت حقالسکوت درباره ارتباط با یک ستاره هالیوودی که توئیتهای ترامپ را به سخره گرفته بود، محاکمه کرد.
اگرچه اولین جلسه از دادگاه محاکمه ترامپ فاقد نتایجی بوده است که مخالفانش به ویژه نخبگان حزب دموکرات انتظار آن را داشتند، اما آنگونه که نیویورکتایمز گزارش داده، پایان بدون چالش اولین جلسه از محاکمه ترامپ به معنی پایان بسته شدن پرونده محاکمات او نیست و اتهامات و در نتیجه کیفرخواست دقیق علیه او مشخص خواهد شد.
محاکمه ترامپ آن هم به واسطه اتهاماتی که بر وی وارد است، در شرایطی در محاکم قضایی و در سپهر سیاسی ایالاتمتحده آمریکا در حال رقم خوردن است که او قصد عقبنشینی از نامزدی و کاندیداتوری از انتخابات آینده آمریکا در سال ۲۰۲۴ را ندارد و آنگونه که تاکنون نشان داده است کمپینهای انتخاباتی او فعالیتهای خود را آغاز کرده و ترامپ نیز به سبک و اسلوب و شیوه منحصر به فردش در این کمپینها حاضر شده و با شور و حرارت و البته به مناسباتهای مختلف سخنرانی میکند و هوادارانش نیز برای او دست تکان میدهند و برای هر اظهارنظری در توئیتهایش هزاران لایک دریافت میکند. حال با توجه به سطح کنشها و افق نگرشهایش که خود را بار دیگر برای عهدهداری سکان هدایت کاخ سفید آماده میکند، پرسش آن است که آیا این محاکمات میتواند بر آینده موقعیت ترامپ تاثیر بگذارد و اساسا چنین اتهامات و محاکماتی آینده سیاسی او را در چه مسیری قرار میدهد؟
با استناد به مجموعهای از شواهد و قراین میتوان گفت به نظر نمیرسد که چنین اتهاماتی بتواند در آینده کارنامه سیاست او (اگرچه همچون قطاری تا به حال خالی رفته است)، خللی ایجاد کند.
مهمترین دلیل و گواه برای اثبات این ادعا همین بس که او بعد از پایان محاکمه در نخستین جلسه به برج معروف خود رفت و آنجا را با جت شخصیاش به مقصد فلوریدا ترک کرد تا شاید بتواند برای هوادارانش سخنرانی کند با این هدف که هیچ فرصتی را برای راهیابی دوباره به کاخ سفید از دست ندهد. از سوی دیگر، اتهاماتی که به ترامپ وارد است بیشتر در زمره اتهاماتی است که از منظر سطح جرم در گروه «E» قرار میگیرند که مجازاتش در صورت محکومیت که البته بعید به نظر میرسد محکوم شود، فقط چهار سال زندان است، چراکه ترامپ در همه این اتهامات خود را مبرا و بیگناه نشان داده است.
البته این دلایل همه اسباب و علل موانع و ایجاد انسداد برای آینده کارنامه سیاسی ترامپ نیست. ترامپ همچون روزگاران قبل از انتخابات ۲۰۱۶ آنگونه که نشان داده است، به خوبی میداند که چگونه میخواهد برای هواداران و حامیانش سخن بگوید. او آنگونه که نشان داده است همواره از نوعی ادبیات سیاسی خاص انتقادی و تهییج اجتماعی در نزد طرفدارانش سخنرانی میکرد.
در واقع ادبیات انتقادی ترامپ به احساسات و نیازهای عاطفی رایدهندگان پاسخ میداد. در واقع ترامپ با آن نوع از ادبیات انتقادی احساسات نهفته جامعه آمریکا را بیدار میکرد و انتخاب این گونه ادبیات به گونهای بازتاب و انعکاس قدرت نهفته امپراتوری ایالاتمتحده آمریکا محسوب میشد. در واقع ترامپ توانست نشانههایی از ملیگرایی آمریکایی به موازات راستگرایی محافظهکارانه را به عنوان ایدئولوژی سیاسی خود برگزیند و موقعیت نخبگان سیاسی و الیگارشهای دارای قدرت را در فضای سیاسی و اجتماعی ایالاتمتحده آمریکا به چالش بگیرد. به این ترتیب در شرایطی که ترامپ از ادبیات انتقادی علیه ساختار سیاسی آمریکا برای جلب توجه رایدهندگان استفاده میکرد، هیچکس به این موضوع توجه نداشت که چنین فردی میتواند در آیندهای نزدیک به عنوان رییسجمهوری ایالاتمتحده آمریکا انتخاب شود. در واقع علت اصلی پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ را میتوان از شکافهای اجتماعی و تضاد گروههای مختلف سیاسی در ارتباط با نخبگان و حاکمیت دانست.
در شرایط حاضر به نظر میرسد که شرایط همچون گذشته است و چیزی عوض نشده و زمینه برای جایگاه و نقشیابیهای دوباره ترامپ در نظام سیاسی آمریکا فراهم شده است، چرا که سیاست عصر بایدن منجر به افول قدرت آمریکا، تراز اقتصادی پایین و جهش خیرهکننده چین شده است. ضمن آنکه بایدن به واسطه خروج از افغانستان موازنه را به زیان واشنگتن تغییر داده و شرایط را برای جایگاهیابی چین در مناسبات منطقهای و بینالمللی فراهم کرده است.
هادی حق شناس طی یادداشتی با عنوان تورم و راهکار مهار آن در آرمان ملی نوشت: شاید تا حالا درخصوص علل ایجاد تورم بحثهای مفصلی انجام شده باشد و جامعه هم تقریبا با علل ایجاد تورم آشناست و اصلیترین دلیل هم بیانضباطی پولی- مالی، وجود کسری بودجه مزمن و همچنین عدم تنظیم روابط تجاری خارجی و در راس همه اینها تحریمهاست که منجر به تورم میشود. بخصوص در این چند سال اخیر که تورم بیش از دو برابر میانگین بلندمدت در ایران شده، تردیدی وجود ندارد که تحریمهای همهجانبه عامل مهم این تورم حدود ۴۰ درصدی چند سال اخیر شده و باز به همه اینها اضافه کنید، موضوع بهرهوری پایین در اقتصاد ایران را. درهمه برنامههای پنجساله گذشته هدفگذاری شده بود که از رشد هشت درصدی، یکسوم ناشی از بهرهوری باشد، ولی به طور مطلق در هیچ سالی در اقتصاد ایران چنین اتفاقی نیفتاده و عامل عدم تحقق هم مدیریت اقتصاد کلان کشور چه در سطح ملی و چه در سطح بنگاههاست. فرقی نمیکند یک بنگاه یک نانوایی باشد که کیفیت مطلوب ندارد، چه در سطح خودروساز باشد که خودروی مطلوب تولید نمیکند و چه در سطح پالایشگاهها باشد که نفت خامی که تحویل میگیرد را متناسب با استاندارد جهانی، فرآوری نمیکند؛ لذا درخصوص علل تورم میشود به جزئیات پرداخت، ولی ما کمتر به عامل مدیریت پرداختهایم و عمدتا به سیاستهای غلط پولی و مالی میپردازیم که به حق هم درست است. یعنی اگر بانک مرکزی کارآمدتری داشتیم، امروز حجم نقدینگی چندین برابر رشد اقتصادی در اقتصاد نمیشد. اما کمتر به سمت دیگر موضوع پرداختیم و آن عوارض تورم است. مهمترین عوارض تورم، بحث آسیبهای اجتماعی است.
وقتی ما با پدیده آسیبهای اجتماعی مواجه میشویم افزایش نرخ طلاق، افزایش نرخ اعتیاد، افزایش نرخ حاشیهنشینی شهرها اینها آثار مستقیم تورم است. وقتی ضریب جینی افزایش پیدا میکند یعنی فاصله طبقاتی افزایش پیدا کرده است. به نظر میرسد حتی پدیده زیرمیزی که امروز در بسیاری از حوزهها مطرح است از آثار تورم است؛ لذا تورم دو روی سکه است: یک روی سکه سقوط شاخصهای اقتصادی و تضعیف شاخصهای پولی است، اما روی دوم سکه، آسیبهای جدی اجتماعی است که شکل میگیرد و حتی شاید منجر به افزایش پنهانکاری، دروغ، ریا و موضوعاتی از این دست در جامعه بشود. اینها مواردی نیست که سیاستگذار نداند و بهراحتی با یک تحقیق میدانی میشود به این آسیبها رسید. اگر به آمارهای نهادهای حمایتی جامعه دقت کنید، بهراحتی این شاخصها قابل استخراج است و اصلا وقتی که حداقل تعیین سبد خانوار دوبرابر حداقل حقوق است، علت این تورم است. آثار تورم، این فاصله را هر روز بیشتر خواهد کرد.
سوال این است که چه باید کرد؟ پاسخ این است که باید تن به یک جراحی سخت و دردآور داد. همه، هم مسأله را میدانند و هم راهحل را میشناسند، اما تن به راهحل سخت نمیدهند. علت این است که تصور میشود مسائل اقتصادی با مُسَکِن و روزمرگی قابل حل است. مسائل اقتصادی ایران هم راهحل درونی دارد که دردرون اقتصاد است و هم راهحل بیرونی دارد یعنی بخشی از صورت مسأله بیرونی است. تا زمانی که این واقعیتها را نپذیریم طبیعی است که تن به این راهحل نمیدهیم. تا زمانی که نپذیریم این جراحی دردآور است و نیاز به تیم پزشکی حاذق دارد که در این صورت درد و دوره نقاهت کمتر خواهد بود، ولی نه باور به پذیرش تیم پزشکی حاذق داریم و نه بستر این جراحی را فراهم میکنیم و میبینیم هر سال نسبت به سال گذشته عمق و اثرگذاری تورم بیشتر و بیشتر شده است.
علی میرزامحمدی طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با تیتر چرا درک ایرانیان از مفهوم آینده دچار خدشه شده است؟ نوشت: انسانها در اعصار گوناگون کوشیدهاند تا با اتکا به سرچشمههای عمدهای، چون فرهنگ، دین و دانش وجود خود و جهان پیرامون خود را معنادار سازند. بر این اساس نظامهای معنابخش، در جهت هدفمندسازی زندگی انسانها شکل گرفتهاند. این نظامها، روحیات آدمها (آهنگ، خصلت و کیفیت زندگی، سبک اخلاقی و زیباییشناختی و حالت زندگی) را با جهانبینی آنها (تلقی از واقعیت عملکرد و نظم موجود در اشیا و پدیدهها) هماهنگ میکنند. اما اگر آستانه تغییرات اجتماعی به حدی برسد که تطابق محتوای جهانبینی بیشتر افراد جامعه را با روحیات آنها به هم بریزد در آن صورت ما با پدیده اجتماعی به نام «تهدید معنا» مواجه خواهیم شد. در این نوشتار با الهام از تحلیل کلیفورد گیرتس (Geertz, C) درباره «عوامل تهدیدکننده معنا در زندگی و نقش دین به عنوان یک نظام فرهنگی در غلبه بر این تهدیدها» به عواملی خواهیم پرداخت که در دهه اخیر «پدیده تهدید معنا» را در زندگی ایرانیان تشدید کرده است.
عوامل تهدیدکننده معنا در زندگی ایرانیان در دهه اخیر را به طور کلی میتوان در چهار دسته قرار داد: عامل اول، ظهور پدیدههای غیرعادی در زندگی است که شیوع بیماری کرونا نمونه عینی آن بود. این پدیده غیرعادی، نه تنها نظم زندگی ایرانیان بلکه کل جهانیان را به هم ریخت. کرونا، نظامهای معنابخش زندگی را به چالش کشید؛ اما این نظامها نتوانستند به تجربه سردرگمی افراد پاسخ مناسبی بدهند. این چالش از آنجا شدت گرفت که اصولا نظامهای معنابخش (دینی، علمی و شبهعلمی) به رقابتی سوق داده شده بودند که به تجربه سردرگمی انسانها در این بیماری پایان بدهند. این رقابتها با اظهارنظرهای عجیب و غریب برخی افراد درباره منشأ یا کنترل و درمان بیماری نه تنها به سردرگمیها پایان نمیداد بلکه به تجربه سردرگمیها میافزود. عامل دوم، تجربه رنج ناشی از کاهش کیفیت زندگی بیشتر ایرانیان است. رابطه بین رنج انسانها و تهدید معنا را به صریحترین بیان میتوان در حدیثی یافت که بر مبنای آن «از دری که فقر وارد شود، از در دیگر ایمان بیرون میرود.» با این همه برخی سخنوران و خطیبان مطرح کشور تلاش کردهاند این نوع رنجها را در یک زمینه معنادار دینی و ملی برای عامه مردم قابل فهم کنند، اما توفیق چندانی در اینکار نداشتهاند. پرداختن به دلایل این عدم توفیق، خود نوشتاری دیگر میطلبد، اما عامه مردم شباهتهای تاریخی- دینی را که این سخنوران و خطیبان با وضعیت کنونی کشور در تحمل این رنجها متصور میشوند به چالش میکشند.
عامل سوم، تجربه ناعدالتی و نابرابری است. در نظامهای معنابخش دینی، شیوه رایج در توجیه این واقعیتها، این ادعا است که بیعدالتیها در این جهان با دادگری در جهان دیگر جبران خواهد شد. با اینهمه بیشتر نظامهای معنابخش، افراد جامعه را به خشکاندن ریشههای ناعدالتی و نابرابری تشویق و ترغیب میکنند. در این میان، مشکل زمانی پدیدار میشود که برخی کارگزاران نظامهای معنابخش و منسوبین آنها، خود به عامل ناعدالتی و نابرابری در جامعه تبدیل میشوند و برخلاف آنچه ادعا میکنند و دیگران را به آن دعوت یا از آن نهی میکنند عامل به این توصیهها و آموزههای ادعایی نیستند.
پدیده آقازادگی یکی از نمودهای عینی تناقض در ادعاها و عمل کارگزاران نظامهای معنابخش است که تهدید معنا در زندگی ایرانیان را تشدید کرده است. علاوه بر این نسل کنونی، تفاسیر متفاوتی از جلوههای دیگر نابرابریهای اجتماعی، چون نابرابری جنسیتی، قومی، زبانی و مذهبی دارد که با تبیینهای نظامهای معنابخش رسمی شکاف دارد.
عامل چهارم و آخر، درک ایرانیان از مفهوم آینده است. وقتی آینده، مبهم و دست یافتن به ارزشهای مادی و معنوی جامعه برای بیشتر افراد آن، بسیار دشوار و حتی غیرممکن باشد، تجربه سردرگمی تشدید یافته و با تهدید معنا، مولودی جز آسیبهای اجتماعی و گسترش پوچگرایی شکل نخواهد گرفت.
تعدیل و ترمیم اثرات عوامل تهدید معنا در زندگی ایرانیان، با اتکا به توصیههای اخلاقی انجامپذیر نیست؛ بلکه این مهم زمانی محقق میشود که نخست، تغییرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در راستای کاهش نابرابریهای اجتماعی و افزایش احساس عدالت اجتماعی و بهبود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی باشد؛ دوم آنکه، سازوکاری اندیشه شود که کارگزاران نظامهای معنابخش، معانی مورد ادعایی این نظامها را به راحتی نقض نکنند؛ چرا که اثرات اجتماعی این نقض کردنها، بسیار مهلک است.