به گزارش «تابناک»؛ روزنامه های امروز دوشنبه ۱۹ دی در حالی چاپ و منتشر شد که فراز و فرود یک پرونده تلخ هواپیمای اوکراینی، قیمت نفت در سال ۲۰۲۳: نزولی یا صعودی؟ و تیترهایی مربوط به سالگرد آیت الله هاشمی رفسنجانی در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشت ها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم:
عباس عبدي طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با تیتر با دانشگاه مدارا كنيد، نوشت: دانشگاه در ايران به عللي دماسنج سياسي بوده است. مهمترين علت آن نيز فقدان نهادهاي سياسي مدني و آزادي اعتراضات بود كه طي ۹۰ سال گذشته، به ويژه در ۷۰ سال اخير، دانشگاه را به مركزي براي طرح مطالبات عمومي تبديل كرده است. در دولت اول اصولگرايان، دست نهادهاي غيردانشگاهي در دانشگاه باز شد و رويكرد امنيتي در نگاه به فعاليتهاي دانشجويي غلبه يافت. در نهايت پس از سال ۱۳۸۸ و امنيتي شدن فضا، دانشگاه به اغما رفت و حكومت نيز از اين تحول خوشحال بود. تقريبا در دانشگاه از آن شور و شوق قبلي خبري نبود و راه براي حضور افراد و صاحبنظران غيرحكومتي در دانشگاه تقريبا بسته شد و اين وضعيت در دولت روحاني نيز كمابيش ادامه يافت و كنترل شديدي بر دانشگاهها وجود داشت، به گونهاي كه گمان ميكردند از خطر! دانشگاه رها شدهاند. ولي به قول معروف سركنگبين صفرا فزود، به تعبير ديگر در زيرلايههاي آرام دانشگاه جرياني در حال شكلگيري بود كه مترصد فرصتي براي آشكار كردن خود بود و در ماجراي مهسا مجال بروز يافت و چنان اعتراضاتي شد كه همه را شوكه كرد. در واقع همه از خود پرسيدند كه آن فضاي آرام، چگونه بود كه به يك باره چنين ظهور و بروزي يافت؟ اين پرسشي است كه نميخواهند به آن پاسخ دهند و با تقليل مساله به فحاشي معترضان ميخواهند سر و ته قضيه را به هم آورند، در حالي كه مساله خيلي جدي است و اتفاقا علتش همان دوره فترت و ركود در دانشگاه بود كه اجازه ظهور و بروز به افكار و اعتراضات را نداد و حتي اجازه ندادند كه جامعه و صاحبان افكار متفاوت در آن حضور يابند و با دانشجويان گفتوگو كنند، در نتيجه دانشجويان نيز از مجاري غيررسمي و ناشناخته براي حكومت اين نيازهاي خود را تامين كردند و هنگامي كه ماجراي مهسا رخ داد، فرصتي براي ظهور و بروز يافتند و همه را در حيرت فرو بردند.
پس از اين اتفاقات چه سياستي را در پيش گرفتند؟ در يك كلام ميتوان گفت كه همان سياستهاي گذشته را تشديد كردند. چگونه؟ در درجه اول شدت برخورد با دانشجويان افزايش يافت. اعم از بازداشت يا ممنوعالورود كردن به دانشگاه يا صدور احكام تند كميتههاي انضباطي. همچنين حراستهاي دانشگاهي به حاشيه رفتند و برخي افراد جديد وظايف آنان را عهدهدار شدند كه متفاوت از گذشته هستند. بهعلاوه اختيارات جديد به روساي دانشگاهها داده شد كه ماهيت رابطه مديريت دانشگاه و دانشجويان و اساتيد را تغيير ميدهد و آن را از فضاي علمي و آكادميك به محيطي امنيتي ـ پادگاني تبديل ميكند. بازبيني آييننامه انضباطي دانشجويان فضاي كلي را تغيير و امكانات دانشجويان را در دفاع از خود كاهش داده است. در چنين شرايطي برخي از دانشجويان دچار بحرانهاي روحي و رواني شدهاند. مديريت دانشگاهها عموم و در اغلب موارد به اعضاي بسيج اساتيد كه از يك قشر محدود دانشگاهي هستند سپرده و اختيارات ويژهاي هم به آنان اعطا شده است، بهطوريكه حتي برخورد با اساتيد نيز در دستور كار قرار گرفته است. اساتيدي كه اطلاعيههايي را در جهت آرام كردن فضا و نيز حمايت از امنيت دانشجويان امضا كرده بودند را تحت فشار قرار ميدهند كه امضاي خود را پس بگيرند و هنگامي كه استنكاف ميكنند از راههاي گوناگون عليه آنان اقدام ميكنند، چون قطع حقوق يا حتي بازنشستگي آنان. از جمله چند نفر از استادان رياضي دانشگاه تهران كه در سطح ايران و حتي جهان معتبر و شناخته شدهاند با اين برخوردها مواجه شدهاند. در دانشگاهي ديگر يكي از استادان (استاد تمام) كه جانباز هم هست به اين سرنوشت دچار شده است.
از سوي ديگر استادان جوان و خوشفكر كه در جريانات اخير به كمك و همدلي دانشجويان شتافته بودند، با عوارض بيشتري چون قطع حقوق، يا فسخ قرارداد مواجه شدهاند. در فضاهاي دانشگاهي نيز كنترلها افزايش يافته است كه تناسبي با فضاي علمي و تحقيقي و پژوهشي ندارد. توسعه دوربينهاي كنترلي، دانشگاه را به فضايي امنيتي تبديل و از كاركرد اصلي آن دور ميكند. ممكن است بپرسيد كه حكومت در برابر اين حجم از اعتراضات چه بايد كند؟ آيا نبايد دست به اقدامات كنترلي و تنبيهي بزند؟
اگر با دانشجويان يا اساتيد برخورد نشود، ماجرا به كجا خواهد رسيد؟ درباره اين پرسش ميتوان گفتوگو كرد. پاسخ اين است كه مگر با اين شيوهها ميتوان دانشگاه داشت؟ مگر با اين شيوهها ميتوان مانع از اعتراضات شد؟ مگر سياستهاي گذشته به ويژه پس از ۱۳۸۴، توانست مشكلي را حل كند؟ اين شيوهها در بهترين حالت ميتواند اعتراضات را به عقب بيندازد و البته به صورت انفجاريتر، همچنان كه در اعتراضات اخير ديديم. راهحل انجام تغييرات است. تغييراتي كه همه از آن راضي شوند. اين سياستها موجب رشد گرايش به مهاجرت نخبگان ميشود و نهاد دانشگاه را بيش از پيش ضعيف ميكند.
پیمان مولوی طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار با عنوان چرا با دلار ۲۸۵۰۰ تومان بهار نخواهد شد؟ نوشت: نرخ تورم در عربستان در ۲۰ سال گذشته به صورت متوسط ۲ درصد بوده است رشد اقتصادی متوسط ۵ درصد را هم در این دو دهه حفط کرده است و اقتصادش به ۱۰۰۰ میلیارد دلار واقعی رسیده است. برابری دلار و ریال سعودی معادل سالهاست معادل ۳.۷ است، ایا انها نرخ را در این عدد فیکس کردهاند؟ جواب خیر است، انها به سبب توانمندی در ایجاد رشد اقتصادی از یک سو و سیاست پولی منسجم که ناشی از اولویت بندی درست است توانسته اند تورم را در سطحی قابل قبول حفظ کنند، لذا فاصله تورمی آنها و آمریکا در این دو دهه بگونه ایست که می توانند قدرت واحد ۱ولی خود ریال را با دلار در این سطح حفظ کنند. در هیج کدام از این کشورها (امارات، کویت،قطر و …) شما دو نرخ ارز ندارید و فقط یک نرخ وجود دارد. آنچه به این بحث اهمیت می دهد تلقی است که در ایران در باب قیمت تصنعی دلار وجود دارد، این تصور که می توان ارزش برابری ریال و دلار را فیکس کرد ان هم بدون رشد اقتصادی و یک سیاست پولی درست درمان. در اقتصادی که فقط در ۵ سال گذشته نرخ بهره حقیقی شدیدا منفی است و این منفی بودن نرخ بهره حقیقی موجب تقاضای شدید برای اخذ تسهیلات و تبدیل ان به دارایی ها و هر انچه رو و زیر زمین است می شود و تقاضایی معادل ۴۴ میلیون تومان نقدینگی در ثانیه ایجاد می کند شما تورمی پایدار را دارید که در مقایسه با تورم امریکا ۷ درصد چیزی معادل ۳۸ درصد فاصله دارد و این امر یعنی به صورت عادی ریزش ارزش ریال معادل همین عدد در ۳۶۵ روز آینده.
حال چگونه می توان چلوی این امر را گرفت حتما فیکس کردن نرخ در ۴۲۰۰ در سال ۱۳۹۷ و یا ۲۸۵۰۰ در سال ۱۴۰۱ نمی تواند انجام بدهد. اما این فیکس کردن نرخ خروجی جز شیفت سرمایه در ایران نداشته و حتما نخواهد داشت، چگونه؟ کسانی که دسترسی به این ارز خواهند داشت چیزی در حدود ۴۵ درصد از همان ابتدا با بازار ازاد ارز فاصله را در اختیار خواهند داشت و از انجا که شما در یک کشور ۸۴ میلیونی نمی توانید روی همه چرخه توزیع نظارت قیمتی کنید اخر همان می شود که در ارز ۴۲۰۰ شد و بعد شما یک شوک حدف ارز ۲۸۵۰۰ را با ارزی دیگر به جامعه تحمیل شده خواهید دید. این ارز افرادی که وارد کننده هم نیستند بر سر ذوق می اورد تا بروند و در صف دریافت قرار گیرند و خود تقاضایی عجیب و غریب ایجاد خواهد کرد و باز هم تجربه ارز ۴۲۰۰ را دارید. پس ارز ۲۸۵۰۰ هر کاری میتواند بکند به غیر از حفظ قدرت پولی کشور و این امر به غیر از تغییر سیاست پولی و ایجاد رشد اقتصادی بالا محال خواهد بود.
محمود نقدی پور طی یادداشتی در شماره امروز خراسان نوشت: ایران عزیز ما در سال های اخیر زیر شدیدترین فشارها، تحریم ها، تهدیدها و جنگ رسانه ای و تبلیغاتی قرار داشته است. در این میان، نقش مردم در خنثی کردن همه توطئه ها و فشارهای فزاینده بی بدیل و خیره کننده بوده است. طی این سال ها همزمان دشمنان منطقه ای و بین المللی تلاش کرده اند مردم را به آینده کشور بدبین و ناامید کنند و شوربختانه در این میان، سوء مدیریت و ناکارآمدی اقتصادی دولت ها به این مسئله دامن زده است.
فارغ از انتقادات بحق بسیاری از مردم از جمله اقشار متوسط و ضعیف جامعه از وضعیت اقتصادی، به نظر می رسد یک پروژه منسجم، عملیاتی، گام به گام و تدریجی برای ایجاد دلسردسازی (demoralizing) ملی در ایران در حال انجام است که باید از ابعاد، زمینه ها و عوامل آن آگاه بود و راهبرد مشخصی برای مقابله با آن در نظر گرفت. در خصوص زمینه ها باید گفت، این پروژه یک سری زمینه های داخلی و یک سری عوامل خارجی دارد:
زمینه های داخلی
مهم ترین زمینه داخلی دلسردسازی مردم از آینده کشور را باید تلاطم های اقتصادی، تورم، تحریم ها و کاهش رشد اقتصادی دانست که در سال های اخیر زندگی و معیشت را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. از سوی دیگر، بی برنامه بودن ها و کج سلیقگی ها در عرصه های فرهنگی و اجتماعی به ویژه در مواجهه با شکاف ها و گسست های نسلی، یکی دیگر از منابع و زمینه های تعمیق نارضایتی هاست.
عوامل بیرونی
نارضایتی مردم از وضعیت اقتصادی و همچنین تشدید گسست های بین نسلی که ظاهرا برنامه ای برای آن وجود ندارد، زمینه لازم برای پیشبرد راهبرد دلسردسازی ملت ایران توسط دشمنان را فراهم می کند. جایی که آمریکا، اروپا و وابستگان منطقه ای شان، از هیچ تلاشی برای ضربه زدن به ایران عزیز و ناامید کردن مردم از نظام اسلامی و کلنگی کردن بنیان های ملی و هویتی فروگذار نکرده اند. در این سالها تحریم ابزار آن ها برای فشار بر مردم و رسانه و جنگ تبلیغاتی ابزار مکمل برای دلسرد کردن مردم از آینده و تزریق حس ناامیدی و بدبینی به جامعه است.
دلسردسازی چیست؟
در روان شناسی دلسردسازی (demoralizing) به معنای «گرفتن روح یا اشتیاق زیستن از کسی (یا ملتی) و او (آنان) را در آشفتگی و ناامیدی و سردرگمی افکندن» است.
مراحل راهبرد دلسردسازی ملی
یک راهبرد مربوط به دلسردسازی و تضعیف روحیه، شامل مجموعه ای منسجم همچون تبلیغات، فریب، اطلاعات نادرست، عوامل نفوذی، جعل یا هر ابزار جنگ سیاسی دیگر برای دستیابی به اهدافی است که آرمان ها و اهداف ملی و هویتی یک ملت را نشانه می گیرد.
یک تلاش استراتژیک برای تضعیف روحیه، بیش از یکی از این ابزارها استفاده خواهد کرد و محدود به یکی از آن ها نخواهد شد. بر این اساس، با استفاده از همه ابزارها، به روحیه و امید یک ملت حمله می شود. یک کمپین تضعیف روحیه استراتژیک، در این شش مسیر اجرا و هدایت می شود:
۱. منحرف کردن نفرت به سمت خود (نظام سیاسی) که معمولاً به سمت دشمن معطوف بوده؛ به این معنا که دشمن به رغم همه تحریم ها و فشارها، دیگر مورد تنفر جامعه قرار نمی گیرد و به جای آن ساختارهای سیاسی خودی هدف قرار می گیرد و نفرت به سمت خودی منحرف می شود.
۲. کاشتن بذر شک به خود؛ این یکی از مهم ترین مراحلی است که دشمن برای تضعیف روحیه یک ملت اجرا می کند. جایی که تلاش می کند بذر شک و تردید را در دل تک تک آحاد یک ملت بکارد و شکاف بزرگی بین دولت و ملت ایجاد کند.
۳. ایجاد کانون جدید و متعدد از نفرت و سرخوردگی؛ گام بعدی دشمن، ایجاد کانون های جدید نفرت و سرخوردگی در درون یک ملت است. این کانون های نفرت فقط رابطه مردم با حاکمیت را هدف قرار نمی دهد بلکه رابطه ملت با ملت و خرده فرهنگ های آن را نیز هدف گرفته است؛ ارزشی در برابر غیرارزشی، بی حجاب در برابر با حجاب، فقیر در برابر غنی، ملی گرایی در برابر مذهب گرایی و... از جمله این کانون های جدید نفرت و سرخوردگی است که در مدار پروژه دلسردسازی یک ملت انجام میشود.
۴. ایجاد ترس و تبدیل آن به اضطراب اجتماعی یکی دیگر از اصول استراتژیک دلسرد ساختن یک ملت است. به این معنا که ابتدا ترسی را از آینده کشور نزد تک تک افراد یک جامعه ایجاد می کنند و این ترس به مرور یک اضطراب اجتماعی گسترده را ایجاد خواهد کرد. اضطراب از این که کشور آینده تاریکی دارد و نمی توان بحران ها را حل کرد، همچنان که در سالها و ماه های اخیر به خوبی شاهد بوده ایم که رسانه های ضدایرانی مدام محتوایی را پمپاژ می کردند که دیگر قرار نیست چیزی حل شود و کشور به سامان نمی رسد. این جاست که جامعه وارد یک بیقراری ملی می شود و افراد خود را در مرحله بقا می بینند و ممکن است دست به هر اقدام ضد اجتماعی بزنند.