به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه ۲۶ مهرماه در حالی چاپ و منتشر شد که جنایت فجیع صهیونیستها در بیمارستان غزه، بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی، احتمال حذف شورای رقابت از قیمتگذاری خودرو و تاثیر جنگ غزه بر پرونده هسته اى و مذاکره دوحه در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
جلال خوشچهره طی یادداشتی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان غروب برجام با سکوت گذشت نوشت: «غروب برجام» و «روز انتقال» از کنار هیاهوی جنگ «حماسـاسرائیل» با سکوت گذشت. ۲۶ مهر (۱۸ اکتبر) موعد انجام وعدههای برجامی و اجرای تعهدات همه طرفها به توافقی است که هشت سال پیش میان گروه «پنج به علاوه یک» امضاء شد. اکنون به نظر میرسد که این توافق پیش از آنکه به سن بلوغ برسد، ناکام از دست رفته است. با اینحال هنوز هیچ یک از طرفها حاضر به از دست رفتن این طفل اذعان نمیکنند.
مدتها پیش از شروع غافلگیرانه جنگ «حماس ـ اسرائیل»، غرب با گره زدن سرنوشت برجام و انجام تعهدات خود در این روز با جنگ اوکراین، از ادامه تحریمهای تسلیحاتی ایران خبر داده و ۱۸ اکتبر را روزی هشدار دهنده برای جمهوری اسلامی خوانده بودند. تهران نیز به این تهدیدها به فراخور غلظتهایش پاسخ میداد. ازجمله اینکه «ناصر کنعانی» در واکنش به غوغای برپا شده گفته بود: «صبرکن تا روزموعود.»
روز موعود به سر رسید، اما در سکوت؛ نه طرفهای غربی و نه تهران در اینباره آن کردند که تهدید میکردند. این سکوت چه معنا دارد؟ آیا ترجیح طرفها عبور مسالمت آمیز از روزی است که میتوانست ـ یا میتواند ـ نقطه عطفی در نوع تعاملات آینده ایران و غرب باشد؟ آیا این سکوت پیامد گفتگوهایی است که مدتهاست میان تهران و واشنگتن جریان دارد؟ آیا جنگ حماس ـ اسرائیل اولویتهای تازهتری را در دستور کار همه طرفها قرار داده و غرب نمیخواهد در کنار دو جنگ جاری در خاورمیانه و اروپا، جبهه دیگری گشوده شود؟ اگر پاسخ به همه پرسشهای بالا مثبت است، چرا وضعیت در حالت انجماد باقی مانده و بلاتکلیفی در نتیجه بخشی هشت سال توافق برای رسیدن به این روز که «روز انتقال» نامیده شده، آینده روشنی را پیش رو نمیگذارد؟
براساس توافقنامه برجام، طرف غربی (اعم از امریکا و تروئیکای اروپایی) متعهد است که ذیل بند «غروب برجام» محدودیتهای سازمان ملل در زمینه تحقیق و توسعه (R&D) و تولید موشکهای بالستیک ایران که قابلیت حمل کلاهک اتمی دارند را بردارد. سازمان ملل نیز در باره رفع ممنوعیت واردات و صادرات فناوری مرتبط با صنایع موشکی نظیر موشک و پهپاد با برد ۳۰۰ کیلومتر (۱۸۶ مایل) یا بیشتر اقدام کند. براین اساس آمریکا نیز ملزم است لایحهای به کنگره این کشور فرستاده و برای پایاندادن به تحریم بخشهای اقتصادی ایران، در خواست قانونی کند.
همچنین ایالات متحده ملزم به حذف (Remove) تحریم برخی از افراد و نهادهای مرتبط با برنامه هستهای ایران است. تعهدات اروپائیان نیز شامل حذف تحریمهای مربوط به برنامه هستهای ایران است. در مقابل تهران میبایست براساس گزارش مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی هستهای، تعهدات پادمانی خود را اجرا کرده و پروتکل الحاقی را در مجلس شورای اسلامی مصوب کند. اما هیچیک از آنچه تعهدات طرفهای امضاء کننده برجام خوانده شده، تا روز موعود که همان ۲۶ مهر (۱۸ اکتبر) انجام نشد.
سکوت همه طرفها در عبور از «روز انتقال» دو مفهوم تفسیری را با خود دارد: نخست؛ توافق طرفها برای منتظر ماندن در نتیجه مذاکرات تهرانـواشنگتن. در این صورت، هیچیک خواستار تشدید تنشها نیست و اوضاع به روال جاری و نیم بند در اعمال تحریمها تا نتیجه روشن ادامه مییابد.
دوم؛ غرب با نگاه به بحران جاری در پی جنگ حماسـاسرائیل به عمد از بروز یک بحران تازه پرهیز میکند. به عبارت دیگر اگر تا پیش از این غربیها مذاکرات برجامی را به جنگ اوکراین گره زده و بر شمار اتهامها و تحریمهای خود علیه ایران افزودند و همین امر یک مانع و متغیر تأثیرگذار در چگونگی تعامل با تهران شد، اکنون جنگ جاری در منطقه به این فرایند افزوده شده است. در واقع غربیها به نوبت در پی گشودن گلوگاههایی هستند که اکنون به گونه سلسله مراتب عمودی در اولویت دستور کار آنان قرار گرفته است.
در این حال غربیها نیک میدانند که درصورت هرگونه اقدامی در این باره که از سوی تهران به خصومت بیشتر تعبیر شود با واکنش متقابل و شاید غیر قابل پیش بینی روبرو شوند. از این روست که اروپاییان برخلاف هشدارهای پیشین خود، هیچ اقدام تنبیهی مانند فعال کردن «سیستم ماشه» را در سطح پارلمانهایشان به عمل نیاوردند. آژانسبینالمللی انرژی هستهای گزارشی را منتشر نکرد؛ واشنگتن موضوع خاصی را در اینباره به اطلاع کنگره نرساند؛ دبیر کل سازمان ملل متحد نیز به شورای امنیت مراجعه نکرد. ترجیح تهران نیز فعلا عبور آرام از «روز انتقال» بود.
بدیهی است ادامه بلاتکلیفی در وضع جاری الزاماً نفع ملموسی را به ویژه برای تهران نخواهد داشت، مگر پرهیز از تشدید تنش در هنگامه شعلهور بودن جنگ «حماسـاسرائیل» که خود بحرانی بزرگ برای گستره منطقه خاورمیانه است.
«غروب برجام» و «روز انتقال» از کنار هیاهوی جنگ «حماسـاسرائیل» با سکوت گذشت.
حسن بهشتیپور طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد نوشت: در ارتباط با تاثیرات احتمالی جنگ غزه بر مناسبات ایران و غرب اظهار داشت: «در ارتباط با اروپا باید توجه داشت که ممکن است جنگ حماس و اسراییل در تشدید تنشها نقش داشته باشد، اما ریشه اصلی اختلافات میان دو طرف را باید به اختلافات دو طرف از سال گذشته با محوریت مسائل حقوق بشری مربوط به اعتراضات داخلی در ایران ارجاع داد. اتفاقات سال گذشته، روندی را به وجود آورد که حتی دو طرف در سطح مدیرکل نیز به سختی با یکدیگر ارتباط میگیرند. اصل بحث روابط ایران با اتحادیه اروپا و انگلستان، عمدتا در ارتباط با مسائل حقوق بشری و در مرحله دوم برجام است. بنابراین میتوان گفت، شاید جنگ غزه عمق بیشتری به اختلافات بدهد، اما زمینه اصلی تنش از قبل وجود داشته است.»
وی در ادامه در ارتباط با تاثیر جنگ غزه بر مناسبات ایران با امریکا تاکید کرد: «گشایش اخیر ایران و امریکا برای تبادل زندانیان و آزادسازی داراییهای مسدود شده، حاصل دو سال مذاکرات فشرده بود که به صورت نانوشته و با وساطت عمان و قطر به سرانجام رسید. این توافق به معنای حل ریشهای مشکلات میان طرفین در زمینه برجام و پرونده هستهای نبود. امریکا به شکل سنتی و در وضعیت جاری، اسراییل را متحد استراتژیک خود میداند و منتها باید توجه داشت که جو بایدن، رییسجمهور امریکا با بنیامین نتانیاهو اختلافاتی جدی دارد. بایدن باور عمیقی به ایده دو کشوری برای حل بحران دارد، اما نتانیاهو از اساس، هیچگونه حقی برای فلسطینیها قائل نیست. با این وجود بایدن در سخنرانی خود قاطعانه از ضرورت نابودی حزبالله و حماس سخن میراند. این بدین معناست که از قبل اختلاف موضع عمیقی میان امریکا و ایران وجود داشته و دارد.»
این کارشناس مسائل سیاست خارجی در بخش دیگری از اظهارات خود تصریح کرد: «باید توجه داشت اختلافات میان ایران و امریکا منوط به تنها مساله فلسطین نیست. این مساله، تنها یکی از محورهای اختلاف دو طرف است. حتی سفر اخیر حسین امیرعبداللهیان و آنتونی بلینکن به منطقه را نمیتوان به عنوان محوری برای تنش میان طرفین در نظر گرفت. هر دو طرف در پی آن بودند که با متحدان خود در منطقه پیرامون جنگ غزه رایزنی داشته باشند. امریکا با تمام توان در قالب ارسال تجهیزات و ارسال ناو هواپیمابر به مدیترانه از اسراییل حمایت میکند. بالطبع ایران نیز از گروههای مقاومت حمایت به عمل میآورد. اینکه چنین پنداشته شود، مساله فلسطین به ایران ارتباطی ندارد، تفسیری کاملا اشتباه است. تحولات منطقه بر اساس فهم صحیح نظام بینالملل و قواعد قدرت، برای تهران باید اهمیت داشته باشد. در نهایت امر باید گفت مساله تنش میان ایران و امریکا، چندان متاثر از مساله فلسطین و جنگ غزه نیست. اینکه ایران در این بحران مداخله نکند، به هیچ عنوان زمینهساز تنشزدایی میان دو کشور نیست. حل مسائل میان دو کشور نیازمند گفتگوهای عمیق و بنیادی است.»
بهشتیپور در ادامه با اشاره به اینکه منطقیترین تصمیم در مقطع کنونی این است که هماهنگیهای لازم برای گروههای مقاومت صورت بگیرد، افزود: «برای حل تنشهای میان ایران و غرب راهحل این است که یکبار با اندیشمندان و تحلیلگران ایران نشستی صورت بگیرد و بررسی شود که در چه زمینههایی امکان تنشزدایی با قدرتهای غربی وجود دارد. باید مشخص شود در چه حوزههایی امکان سازش وجود دارد و در چه حوزههایی مدیریت تنش لازم است. اینکه چنین پنداشته شود که ارتباط با گروههای مقاومت و حمایت از فلسطین عامل تنش با غرب خواهد بود، به هیچ عنوان تفسیر درستی نیست و نتیجه عدم شناخت محیط بینالملل است.»
علی علوی طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان آیا داریوش مهرجویی فعال «زن، زندگی، آزادی» بود؟! نوشت: پس از انتشار مستندی از مرحوم داریوش مهرجویی که در آن مواضعی در حمایت از شعار «زن، زندگی، آزادی» گرفته بود، برخی این پرسش را مطرح کردند که چرا «جوان» مهرجویی را دور از این فضا و فضاسازی معرفی کرد. اولاً مرحوم مهرجویی تا زمانی که زنده بود، بهعنوان یک فعال این شعار و آشوب ظهور و بروزی نداشت. برعکس آنچه از او دیده شد، بیاعتنایی به این شعار و جریانسازیها بود. اگر او بهواقع قصد و نیتی یا ارادهای برای اعتباربخشی به این شعار داشت، فرصت کافی در اختیار او بود که چنین کند، اما میتوان تصور کرد که او تعمداً اجازه چنین کاری را نداد. اینکه مرحوم مهرجویی در بخشی از دوران یکساله اخیر موضعی ساده در حمایت از این شعار گرفته باشد، نمیتواند او را بهعنوان یک فعال و شخصیت محوری در این زمینه معرفی کند.
براساس اظهارنظر برخی از اهالی هنر و برخی اطلاعات «جوان» مستند بیبیسی از مرحوم مهرجویی اجازه پخش نداشت، مستدلترین دلیل اینکه چنین مستندی اگر اجازه مهرجویی را برای انتشار داشت بیبیسی آن را دقیقاً در سالگرد آشوب پخش میکرد و آن را به زمانی که ازنظر رسانهای «زمان مرده» برای مانور روی یک موضوع خاص به حساب میآید و فضای خبری جهان تحت تأثیر جنایات صهیونیستها در غزه قرار گرفته، موکول نمیکرد. بیبیسی حتی در حسرت مانور کافی روی «جایزه جنایتکاران نوبل صلح» که به تحریمخواه و تجزیهطلب ایرانی رسید، ماند و این جایزه زهرمار این شبکه و دریافتکننده آن که با هیاهوی کاذب رسانهای به این جایزه رسیده بود، شد.
برابر اخبار «جوان» که البته با توجه به فقدان مرحوم مهرجویی اصراری بر آن نداریم و میتوان آن را از بازماندگان و دوستداران منصف راستیآزمایی کرد یا به عقل سلیم و منطق واگذاشت.
مرحوم مهرجویی در مقطعی به هر دلیلی دچار اشتباه استراتژیک در مورد آینده کشور شد و پس از فهم واقعیت و تسلط به آنچه بر مردم ایران گذشت، در شهریور ماه ۱۴۰۲ تذکر میدهد که «حق ندارند کار را در سالگرد مرگ مهسا امینی پخش کنند». اینکه بلافاصله پس از مرگ مهرجویی مستندی از او با مرام مردهخوری که در سابقه بیبیسی مکرر است، بدون اجازه پخش میشود، با آنکه میتوانستند آن را قبل از این پخش کنند، گواهی است بر آنچه «جوان» درباره مرحوم مهرجویی و دوری او از آشوب ادعا میکند، هرچند حمایتهایی از برخی چهرههای سلبریتی این آشوب داشته باشد. مهم آن است که داریوش مهرجویی در یکسال گذشته چنین نبود و با همه احترامی که برای آن مرحوم قائلیم و او را در گزارش قتل هولناکش، «جان سینمای ایران» نامیدیم، معتقدیم حتی اگر چنین اتهامی به مرحوم مهرجویی درباره برخی حرفهایش درست باشد، نه اهمیتی دارد، و نه نگاه ما را به سینماگر فقید عوض می کند.