بین الملل تابناک: بنا به گفته مقامات اسرائیلی و همچنین منابع نظامی متعدد، حمله گسترده زمینی اسرائیل به غزه قریب الوقوع است و به زودی علی رغم همه تردیدها در نزد مقامات نظامی اسرائیل، این تهاجم آغاز خواهد شد. با این حال، بسیاری از تحلیلگران نسبت به پیامدهای فاجعه بار حمله زمینی اسرائیل به غزه هشدار می دهند.
در همین زمینه، «مارک لینچ» استاد علوم سیاسی و امور بین الملل در دانشگاه جرج تاون در مطلبی در مجله آمریکایی فارن افرز نوشت: یورش به غزه، یک فاجعه برای اسراییل است.
متن کامل این مقاله به این شرح است: از لحظه ای که حماس حصارهای امنیتی اطراف غزه را شکست، کارزار زمینی اسراییل علیه غزه، غیرقابل اجتناب به نظر می رسید. واشنگتن هم از طرح های اسراییل کامل حمایت کرده و جالب است که از تشویق به خویشتنداری هم پرهیز دارد. در یک محیط سیاسی بسیار داغ، بلندترین صداها در آمریکا، خواهان تدابیری شدید علیه حماس هستند. در مواردی هم مفسران، حتی خواهان اقدام نظامی علیه ایران به خاطر مسئولیت ادعایی در عملیات حماس شده اند.
اما اکنون دقیقا همان زمانی است که واشنگتن باید "آرام ترین و خنک ترین ذهن" باشد و اسراییل را از شر خودش حفظ کند. حمله در آستانه ی انجام به غزه، یک فاجعه انسانی، اخلاقی و راهبردی خواهد بود و نه تنها به امنیت درازمدت اسراییل آسیب می زند و هزینه های انسانی غیرقابل تصوری برای فلسطینیان دارد، بلکه همچنین منافع محوری ایالات متحده را در خاورمیانه، در اوکراین و در رقابت واشنگتن با چین بر سر نظم ایندوپاسیفیک تهدید می کند.
مردمان غزه از واقعیت ها آگاهند. آنها درخواست تخلیه را یک ژست بشردوستانه نمی دانند. آنها باور دارند که قصد اسراییل، تحقق یک نکبت یا "فاجعه" دیگر است: بیجاکردن اجباری فلسطینی ها از اسراییل در طول جنگ 1948. آنها باور ندارند- و نباید هم باور کنند- که پس از جنگ، به آنها اجازه بازگشت به غزه داده خواهد شد. به همین دلیل است که تقلای دولت بایدن برای ایجاد یک کریدور بشردوستانه برای امکان فرار اهالی غزه، تا به این حد یک ایده شاذّ و نادرست است.
تنها دولت بایدن است که از کانال اهرم منحصر به فردش و با تکیه بر حمایت ثابت شده ی نزدیک از اسراییل، می تواند اسراییل را از دست زدن به اشتباهی فاجعه بار، باز بدارد. واشنگتن اکنون که همدلی اش را با اسراییل نشان داده، باید به سمت درخواست از متحدش برای پایبندی کامل به قوانین جنگی چرخش نماید. باید پافشاری کند که اسراییل راه هایی برای جنگ با حماس بیابد که شامل کشتار انبوه و بیجاشدگی گسترده مردمان بیگناه فلسطینی نباشد.
هرچند اسراییل در سال ۲۰۰۵ از غزه عقب کشید، اما اشغال عملی این منطقه را پایان نداد. کنترل کامل غزه و فضای آن را در اختیار داشت و (در همکاری نزدیک با مصر) به اعمال کنترل شدید از خارج محدوده امنیتی بر تحرکات مردم غزه و دریافت کالاها، برق و پول ادامه داد.
حماس در سال ۲۰۰۶ و در پی پیروزی اش در انتخابات قانونگذاری فلسطینی قدرت در غزه را بدست گرفت و در سال ۲۰۰۷ در پی یک تلاش ناکام به پشتیبانی آمریکا برای جایگزین کردن این گروه با حکومت خودگردان فلسطینی، سلطه خود بر غزه را مستحکم کرد. از همان سال، اسراییل یک محاصره سخت را بر غزه تحمیل کرده که اقتصاد این منطقه را به شدت زیر فشار گذاشته و هزینههای انسانی گرانی را بر آن تحمیل می کند؛ ضمن آنکه همچنین با کانالیزه کردن همه فعالیتهای اقتصادی به تونلها و بازار سیاهی که تحت کنترل حماس است، جایگاه این گروه را تقویت کرده است.
مقامهای اسراییلی این گمان را داشتند که چنین شرایطی همیشه پایدار میماند...، اما حماس هم گمانهای دیگری داشت. در حالی که تحلیلگران بسیاری چرخش راهبردی حماس را به نفوذ ایران مربوط میدانند، حماس برای تغییر رفتار خود و حمله به اسراییل، دلایل خاص خودش را داشت. قمار ۲۰۱۸ این گروه برای به چالش کشیدن محاصره غزه از گذر بسیج تودهای غیرخشونت آمیز یا همان "راهپیمایی بزرگ بازگشت"، به خونریزی گسترده توسط سربازان اسراییلی انجامید که روی معترضان آتش میگشودند. در ۲۰۲۱، در نقطه مقابل، رهبران حماس به این باور رسیدند که با شلیک موشکهایی به اسراییل در طول درگیریهای شدید اورشلیم -که به دلیل مصادره خانههای فلسطینیان و تحریکات رهبران اسراییلی در مسجدالاقصی سر گرفت- نزد افکار عمومی گستردهتر فلسطینی دستاوردهای سیاسی چشمگیری کسب کرده اند. مسجدالاقصی یکی از مقدسترین اماکن اسلامی است که تندروهای اسراییلی میخواستند آن را ویران کرده و یک معبد یهودی به جایش بسازند.
هنوز روشن نیست ایران تا چه اندازه در زمانبندی یا سرشت این حمله ناگهانی نقش داشته است...، اما اشتباه بزرگی است که زمینه و بافت سیاسی محلی را نادیده بگیریم که حماس در بستر آن اقدام کرد.
مردمان غزه از واقعیتها آگاهند. آنها درخواست تخلیه را یک ژست بشردوستانه نمیدانند. آنها باور دارند که قصد اسراییل، تحقق یک نکبت یا "فاجعه" دیگر است: بیجا کردن اجباری فلسطینیها از اسراییل در طول جنگ ۱۹۴۸. آنها باور ندارند- و نباید هم باور کنند- که پس از جنگ، به آنها اجازه بازگشت به غزه داده خواهد شد. به همین دلیل است که تقلای دولت بایدن برای ایجاد یک کریدور بشردوستانه برای امکان فرار اهالی غزه، تا به این حد یک ایده شاذّ و نادرست است. هدف نهایی تندروهای راستگرای دولت نتانیاهو این است که با خالی کردن غزه از جمعیتش، نهایتا همان کاری را که با بیت المقدس و کرانه غربی کردند، با غزه هم انجام دهند.
اما بعید است که هیچ یک از این سیاستمداران، به پیامدهای محتمل جنگ در غزه، در کرانه باختری و در منطقه مرزی، جدی اندیشه کرده باشند. همچنین هیچ نشانهای از درک جدی آنها درباره آخرِ بازی در غزه، به محض شروع جنگ نیست. کمتر از همه اینها هم، وجودِ نشانهای از توجه به پیامدهای اخلاقی و حقوقیِ مجازات دسته جمعی مردمان غزه و انهدام ناگزیر انسانی آن است.
البته تهاجم به غزه، با بلاتکلیفیهای فراوانی روبه روست. تقریبا تردیدی نیست که حماس چنین واکنشی را از طرف اسراییل پیش بینی کرده و به خوبی برای یک جنگ شهری درازمدت علیه نیروهای در حال پیشروی اسراییل آماده است. حماس احتمالا امیدوار است که تلفاتی چشمگیر به ارتشی وارد کند که سال هاست در چنین نبردی درگیر نبوده است.
در بدترین سناریو، جنگ به غزه محدود نخواهد ماند و متاسفانه امکان چنین گسترشی وجود دارد. یک هجوم ادامه دار به غزه، فشار سنگینی را بر کرانه باختری وارد میکند؛ جایی که حکومت خودگردان محمود عباس، توان یا احتمالا اراده چندانی برای محدود کردن آن ندارد.
از زمان یورش آمریکا به عراق، چنین وضوحی درباره چشم انداز یک ناکامی شوم وجود نداشته است. اگر آمریکا به راهی که در پیش گرفته، ادامه دهد، فاصله گرفتن اعراب، تنها چرخشی نخواهد بود که واشنگتن با ریسک آن روبرو خواهد شد و البته ترسناکترین آنها هم نخواهد بود: حزب الله میتواند به آسانی به جنگ کشیده شود. این سازمان تاکنون، واکنشهایی بسیار سنجیده داشته تا از تحریک پرهیز شود. اما یورش به غزه شاید همان خط قرمزی باشد که حزب الله را مجبور به واکنش می کند. تشدید در کرانه غربی و بیت المقدس هم بی گمان رخ خواهد داد. با ورود حزب الله، اسراییل با نخستین جنگش در دو جبهه در نیم قرن گذشته روبرو خواهد شد.
البته برخی از سیاستمداران و کارشناسان آمریکایی و اسراییلی از گسترش جنگ استقبال میکنند. آنها بویژه، طرفدار انجام یک حمله به ایران هستند...، اما گسترش جنگ به ایران، ریسکهای بی شماری را با خود میآورد نه تنها به شکل تلافی ایران علیه اسراییل بلکه همچنین حملاتی به جریان انتقال نفت از خلیج فارس و تشدید در عراق، یمن و دیگر جبهههایی که متحدان ایران، جای پا دارند. آگاهی به چنین خطراتی است که تا به اینجا، حتی مشتاقترین تندروهای ضدایران را از چنین حملهای باز داشته- همانطور که ترامپ از تلافی حمله به پالایشگاههای سعودی در سال ۲۰۱۹ منصرف شد. حتی امروز هم یک جریان مداوم خبری به نقل از مقامهای آمریکایی و اسراییلی که نقش ایران را کمرنگ جلوه میدهند، نشان از علاقه آنها به پرهیز از تشدید دارد. با این همه، پویش یک جنگ ادامه دار در غزه، عمیقا غیرقابل پیش بینی است. کمتر شده که جهان تا این حد به فاجعه نزدیک باشد.
هرچند پیامدهای نقض قواعد حقوقی و اخلاقی جنگ، ممکن است برای رهبران اسراییل اهمیتی نداشته باشد، اما چالش راهبردی چشمگیری را متوجه بالاترین اولویتهای آمریکا خواهد کرد. دشوار بتوان میان ترغیب به نورمهای بین المللی و قواعد جنگ در دفاع از اوکراین با بی توجهی عریان به همان نورمها در غزه، سازشی برقرار کرد. بسیار فراتر از خاورمیانه، دولتها و مردمان جهان جنوبی هم به این واقعیتها توجه دارند.