غزلی از مسعود سعد سلمان
در دل چو خیره خیره کند عشق خار خار
با رنج دیر دیر کند صبر دار دار
در تن خزد ز بویه وصل تو مور مور
در من جهد ز انده هجر تو مار مار
سر در کشم به جامه در از شرم زیر زیر
گریم ز فرقت تو دل آزار زار زار
بر دیده ام چو اشک زند یار تیر تیر
پیچان شوم چنانکه کنم جامه تار تار
آویزدم نظر نظر اندر مژه مژه
از دانه دانه لؤلؤ دیده چو هار هار
تا کی برآزماییم ای دوست نیک نیک
تا چند برگراییم ای یار بار بار
گل گل فتاده بر دو رخ من رده رده
تا تازه تازه در جگرم خست خار خار
غم کم خورم که هست زیانکار خیر خیر
دل خوش کنم که هست جفاکار یار یار
از راهها که هست مخوفست راه راه
وز کارها که هست نه خوبست کار کار
حکایت
مجله تالاب: عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه اي نفیس و قدیمی دارد که در گوشه اي افتاده و گربه در ان آب می خورد، دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می شود و قیمت گرانی بر ان می نهد، لذا گفت: عمو جان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری ان رابه من بفروشی؟
رعیت گفت چند میخری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی!
رعیت گفت: قربان من با این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست، عتیقه است…
تَخَلُّص
تخلص، به دو معنی در میان اهل ادب معمول است. نخست نام یا کنیهای هنری است که شاعران برای خود انتخاب میکنند. بسیاری از شاعران بزرگ زبان فارسی به تخلص خود معروف هستند. مانند نظا می (که نام او الیاس بن یوسف بود)، سعدی (که نام او به احتمال زیاد مشرفالدین بود)، حافظ (که نام او شمس الدین محمد بود). بسیار پیش میآید که در طول تاریخ چندین شاعر با یک تخلص وجود دارند. مثلاً چندین عطار یا چندین حافظ وجود دارد. گاهی هم شاعرانی هستند که دو یا سه تخلص دارند. تخلص بیش از هرچیز در غزل کاربرد دارد و معمولاً شاعران التزام دارند که تخلص خود را در آخر غزل به نحوی بیاورند. (سنایی ظاهراً نخستین کسیاست که خود را ملزم به آوردن تخلص در غزل کردهاست.
مسعود سعد سلمان
دوره غزنویان یکی از دوران طلایی ادبیات فارسی به شمار میرود، چراکه این خاندان حمایت همه جانبه ای از ادبیات به عمل می آوردند. این امر موجب شد تا شاعران نامدار و بزرگی در این دوره قلم فرسایی کنند. سلطان محمود نخستین فرمانروای مستقل این خاندان به دلیل علاقهای که به زبان فارسی داشت از ادبیات حمایت می کرد و کارهای بسیاری را در این راه انجام داد به گونه ای که در دربار او ۴۰۰ شاعر وجود داشت.
دولت غزنوی، وارث تلاشهای فراوانی است که در دوره سامانی برای حمایت از علم و فرهنگ صورت گرفت. در دوره غزنویان شاهد حضور شاعرانی برجسته همانند ابوالقاسم حسن فردوسی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، مسعود سعد سلمان و... هستیم که این نشان دهنده ادبدوستی سلاطین غزنوی است. البته بسیاری بر این باور هستند که شعر در این دوره بیشتر به عنوان یک کالای تجملی محسوب و متناسب با شاخصهای دربار سروده می شد و به طور دقیق، ساختار درباری داشت و شاعر و ممدوح از این ساختار لذت میبردند.
امیر سعیدالدوله ابوالنجم مسعود سعد سلمان در میان سال های ۴۳۸، ۴۴۰ قمری در لاهور دیده به جهان گشود. اصل خاندانش از همدان است و پدر و نیاکان مسعود از فضلا و همگان دانشمند بودهاند. پدر مسعود از کارگزاران دربار غزنویان بود و دستی بر شعرسرایی داشت.
پدر مسعود او را خدمت سلطان ابراهیم روانه قصر کرد. بعد از مدتی سلطان ابراهیم این شاعر جوان را به ملازمت پسر سیف الدوله محمود که والی هندوستان شده بود، منصوب کرد.بخت با مسعود یار نبود و مورد بیمهری اطرافیان قرار گرفت.
مسعود به دستور ابراهیم غزنوی ده سال زندانی کشید.و سپس هشت سال دیگر به زندان افتاد.اشعار وی به حبسیات معروف است.اشعار مسعود اکثرا مغموم و سوزنده و سراطر اندوهبار است.اما زیبا و محکم و استوارند. قصیدا و رباعی می سروده و غزل هم دارد.
حکایت
روزی شب شاه عباس صفوی با لباسی مبدل در كوچه های شهر مي،گشت كه به سه دزد برخورد كرد كه قصد دزدی داشتند!
شاه عباس وانمود كردكه او نیز دزد است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود كنند.
دزدان گفتند: ما سه نفر هر یک توانایی خاصی داريم كه به وقت ضرورت به كار مي آيد!
شاه عباس پرسيد: چه خصلتی؟
يكی گفت: من از بوی ديوار خانه مي فهمم كه درآن خانه طلا و جواهر هست يا نه و به همين علت به كاهدان نمي زنيم.
ديگری گفت: من نیز اگر كس را يک بار ببينم بعدا در هر لباسی که باشد او را خواهم شناخت.
نفر آخر نیز گفت: من نیز از هر ديواری مي توانم بالا بروم!
از شاه عباس پرسيدند: تو چه خصوصيتی داری كه بتواند به حال ما مفيد باشد؟
شاه گفت: من اگر ريشم را بجنبانم كسی كه زندانی باشد فورا آزاد مي شود!
دزدها او را به جمع خود پذيرفتند و پس از سرقت،اموال مسرقه را در جایی مخفی نمودند.
فردای آن شب شاه دستور داد كه آن سه دزد را دستگير كنند. وقتی دزدها را به دربار آوردند آن دزدی كه با يک بار ديدن همه را باز مي شناخت فهميد كه پادشاه رفيق شب گذشته آنها است!
پس اين شعر را خطاب به شاه خواند:
ما همه كرديم كار خويش را
ای بزرگ آخر بجنبان ریش را
غزلی از دکتر رضا علی اکبری
به هم بزن شکر و آب و آبلیمو را
بیا به رقص در آر آن همه النگو را
مگر که وابکنی اشتهای عصر مرا
بیار سفره ی نان و پنیر و گردو را
در این غروب مساعد بیا که گپ بزنیم
بریز در یقه ات عطر ناب لیمو را
کلیپس واکن و هُرّی بریز برشانه
شب مذاب، طلای سیاه گیسو را
بیا و فرض کن اصلاَ تو برکه ای آرام
بیا و در بغل خود خیال کن قو را
چرا دروغ ؟ پلنگم - گرسنه - ریحانه!
بیا که بو بکشم در تن تو آهو را
حبسیه
در ادبیات و شعر، به زنداننامهها معمولاً در قالب شعر و بهندرت نثر، بیان حال و خاطرات و گزارش شاعر یا نویسنده از زندان را دربر میگیرد که معمولاً با شکایت و آرزوی رهایی همراه است.به این مورد حبسیه گویند. برخی زنداننامه را از اقسام گلایهنامه (شکوائیه) برشمردهاند و برخی دیگر آن را از نوع سوگنامه (مرثیه) دانستهاند.
محتوای حبسیات، شکایت از رنج دوری پدر، مادر، فرزندان، یار و دیار، هوای بد، تنگی و تاریکی دخمه زندان، کُند و زنجیر، سنگدلی و بدرفتاری زندانبانان و ناامیدی از آینده و مانند اینهاست. مسعود سعد سلمان که مدت درازی در زندان بودهاست، از نخستین شاعر فارسیزبان است که زنداننامه سروده و طبیعتاً سایر زنداننامهسرایان حتی تا روزگار ما گوشهچشمی به حبسیات او داشتهاند. مسعود سعد سلمان، شاعر دربار غزنویان بود که نزدیک به نوزده سال در قلعههای دِهَک، سو، نای و مَرَنج زندانی بود.
پس از او، خاقانی شروانی چند زنداننامه غرّا دارد. در عصر ما، ملکالشعراء بهار نیز چند حبسیهٔ پرمایه سروده است.
آغاز زنداننامه مسعود سعد سلمان که به زندان نای شهرت یافتهاست بدین صورت است:
نالم به دل چو نای من اندر حصار نایپستی گرفت همّت من زین بلند جایآرد هوای نای مرا نالههای زارجز نالههای زار چه آرد هوای نایگردون به درد و رنج مرا کشته بود اگرپیوند عمر من نشدی نظم جانفزاینه نه! ز حصن نای بیفزود جاه منداند جهان که مادر ملک است حصن نای