به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز دوشنبه ۶ آذرماه در حالی چاپ و منتشر شد که بازگشت لایحه حجاب و عفاف با ایرادهای شورای نگهبان به مجلس، تورم آبان در نقطه هشدار، نقش محوری تهران در تبادل اسرا و وضعیت صندوقهای بازنشستگی کشور در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
غلامرضا صادقیان سردبیر روزنامه جوان با تیتر چهچیزی برای مردم باقی مانده که در انتخابات شرکت کنند؟! نوشت: پرسشی را که در عنوان این یادداشت آمده، آقای عباس عبدی بارها مطرح کرده و اخیراً در یادداشتی با عنوان «هیچی ندارید!» دوباره به آن پرداخته است. او که دو سال پیش نیز فرصت مناظره با یکی از هوچیگران را مغتنم شمرد و همین پرسش را آنجا نیز مطرح کرد و طبیعتاً جوابی نشنید، دوباره با اطمینانخاطر یادآوری میکند که در آن مناظره از او پرسیده است «بگوید چه ایدهای برای مردم دارند که وضعشان بهتر شود. هیچی ندارید، هیچی!» و ادامه داده «پس از گذشت ۳۰ ماه از آن تاریخ، همه میبینند که به معنای واقعی هیچی در چنته نبوده است.»
اگر همه آنچه را که نویسنده عامل رویگردانی مردم از انتخابات میداند، بپذیریم، یعنی بیثباتی اقتصادی و فقدان ساختار دموکراتیک در برگزاری انتخابات و اینکه حامیان نظام بدون برنامه و رویکردی سازنده دوباره عزم انتخابات کردهاند، باز بهنظر میرسد چیزهای دیگری باقی میماند که یک انتخابات را بامعنا کند، ولی نویسنده به آنها توجه نمیکند، چون او و بسا همفکران اصلاحطلبش رویکردی غیرسازنده و لجوجانه به سرنوشت کشور و انتخابات دارند.
یکی از آن چیزها اهمیت «انتخابات بهماهو انتخابات» است، حتی اگر نواقص خود انتخابات و نواقص احزاب و نامزدهای شرکتکننده فراوان باشد. چنانکه حتی در دموکراسیهای مدعی نیز ادعای بینقص و کاملبرگزارکردن انتخابات ملی و بینقص بودن نامزدها را ندارند، ولی این را دلیلی و بهانهای برای کنارگذاشتن آن نمیکنند. مورد معروف آن در امریکا نیاز به توضیح اضافی ندارد. در ایران بسا کسان که رویکردی تندتر دارند و هیچچیز نظام را قبول ندارند، اما، چون بهترین راه اصلاحگری را احترام به قانون و از طریق همان انتخابات ناقص میدانند، در فصول انتخابات در آن شرکت میکنند و رأی سالم در صندوق میاندازند. حتی به کسی که فقط تعلق ناچیزی به او حس میکنند، رأی میدهند. شخصاً اساتید برجستهای را در دانشگاه میشناسم که فقط به همین دلیل عقلی که «راه اعتراض به انتخابات از خارج انتخابات نمیگذرد»، سالهاست در انتخابات شرکت میکنند و با اینکه نامزد مطلوب و مقبولی ندارند، رأی سالم میدهند.
فرض کنیم نویسنده مذکور حتی استدلال فوق را قبول ندارد. باز «چیز» دیگری برای شرکت در انتخابات باقی میماند: «در انتخابات شرکت کنید و مشارکت را به بالاترین حد برسانید تا اصلاحطلبان پیروز انتخابات شوند و تغییر ایجاد کنند!»
تحلیلگران اصلاحطلب معتقدند اگر مشارکت بالا باشد، اصلاحطلبان پیروز میشوند و شورای نگهبان با علم به این موضوع، نامزدهای اصلی آنان را رد میکند، تا مردم با انتخابات قهر کنند و نامزد غیراصلاحطلب پیروز شود. اولاً اگر شورای نگهبان به این مهندسی قائل بود و چنین نیتی را در سر داشت، دولتهای ۳۰ سال از سالهای انقلاب به اصلاحطلبان نمیرسید. درثانی اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ نامزد مشخص داشتند و خود خاتمی در حمایت از او وارد شد و حتی برخی اصلاحطلبان ساختاری هم که برخلاف اصلاحطلبان نهادی، انتخاباتها را تحریم میکنند، در آن مقطع سکوت کردند و روزنامههای معروف اصلاحطلبی پشت سر آن نامزد درآمدند.
پس مسئله فقط «تأیید صلاحیتها و داشتن نامزد توانایی که بتواند تغییر ایجاد کند» نیست. خود آقای عبدی دستکم در دو جای دیگر به این نکته پرداخته که در کنار هم قراردادن آنها نتیجهای غیر از ادعای اخیر او دارد یا بهتر است بگوییم غیرسازندهبودن ایدههای او را نشان میدهد. او چندسال پیش به بیبیسیفارسی گفت «مشارکت مردم تحتتأثیر تعداد و تنوع نامزدها نیست و عملکردهاست که موجب کاهش میزان میل به مشارکت شده است» و اخیراً به روزنامه شرق میگوید: «آنچه موجب میشود مردم به اصلاحطلبان توجه نکنند، این است که حرف آنها مابهازای عینی ندارد- برخلاف ۹۶ که وعده حذف تحریمها را دادند- و اگر میبینیم سیاستهای اصلاحطلبان به بنبست رسیده یک دلیلش این است که مردم به نوستالژیها رجوع میکنند و، چون این اصلاحطلبان بودند که در اصل انقلاب و در اشغال سفارت و حتی جنگ حضور داشتند، این نوستالژی مشکل اصلاحطلبان میشود.»
اگر در یک صورتبندی ساده این دو ادعای ایشان را کنار هم بگذاریم، نتیجه این میشود که مشارکت پایین ربطی به تنوع و تعداد نامزدها ندارد و مردم نیز که امید تغییر به اصلاحطلبان بسته بودند، دیگر به آنان اعتماد ندارند. پس اصلاحطلبان هم که بدنه اصلی انقلاب اول و انقلاب دوم و جنگ و ۳۰ سال دولتمداری بودهاند، «هیچی ندارند» و دراین باره فرقی بین اصولگرا و اصلاحطلب نیست. مجموع ایدههای آقای عبدی به چنین حسنختامی میرسد که همه ناتوان و خراب و بیفایدهاند، پس چیزی برای مردم باقی نمانده است! اما یک مدعی اصلاح اجتماعی و علاقهمند به سرنوشت ملی باید بهگونه دیگری فکر و عمل کند که دریچهها و راهها را باز بگذارد نه اینکه یکسره منفیبافی و مسدودسازی کند، مگر اینکه نداشتن مسئولیت اجتماعی و ملی خیال او را برای نظریهپردازی بدون توجه به فایدههای عملی آن راحت کرده باشد. در این صورت سراغ جمعآوری شواهدی در اثبات نظریهاش میرود و ناخواسته آنچه را که در ظاهر ادعا میکند و غصهاش را میخورد یعنی «بیانگیزگی مردم برای شرکت در انتخابات»، همان چیزی میشود که مشتاقانه انتظارش را میکشد!
روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی در شماره امروز خود با عنوان مانع تراشان نوشت: همانطور که جنگ قواعد خود را دارد، کمکرسانی به آسیب دیدگان و جنگزدگان نیز قوانین خود را دارد. ارسال غذا، دارو و سایر اقلام مورد نیاز برای جنگزدگان اگر با سخنان و اقداماتی خارج از قواعد متعارف همراه شود، با اختلال مواجه خواهد شد. آنکس که از رهگذر این اقدامات غیرمتعارف زیان خواهد دید، دقیقاً همانست که قرار بود کمک دریافت کند.
هنگامی که در اولین روزهای بعد از حملات ددمنشانه رژیم صهیونیستی به غزه و به شهادت رسیدن جمع زیادی از کودکان، زنان و مردان غیرنظامی، زمینه ارسال کمکهای انسان دوستانه برای مجروحین و مردم بیپناه و بیغذا فراهم شد، بسیاری از کشورها برای ارسال اقلام مورد نیاز اعلام آمادگی کردند. تلاشهای بینالمللی موجب باز شدن راهی از گذرگاه رفح در مرز غزه با مصر به ثمر رسید و مصر برای همکاری در این زمینه اعلام آمادگی کرد.
در آن شرایط، جمهوری اسلامی ایران از جمله کشورهائی بود که برای ارسال کمک به غزه پیشقدم شد. دولت مصر نیز برای دریافت کمکهای ایران و ارسال آن به غزه اعلام آمادگی کرد. این، موقعیت بسیار خوشحالکنندهای بود که میتوانست وجدانهائی را که سخت آزرده بودند و جنایات صهیونیستها در غزه موجب جریحهدار شدن قلبها شده بود، تا حدودی راضی کند و زخمهای روحی را التیام بخشد.
درست در بحبوحه فراهم کردن اقلام کمکی و زمینههای ارسال آنها به مصر، در حالی که دولت مصر نیز برای پرواز هواپیمای ایرانی حامل کمکها مجوز صادر کرده بود، افرادی در اینجا به عادت همیشگی مشغول افاضه شدند و با سخنان سرتاسر شعاری و اقدامات نمایشی خود، زمینهای فراهم ساختند که رژیم صهیونیستی اعلام کرد اجازه نخواهد داد کمکهای ارسالی از ایران به غزه وارد شود. روشن است که صهیونیستها برای ممانعت از ورود ایران به کمک رسانی دنبال بهانه هستند، ولی نکتهای که باید رعایت شود اینست که ما نباید چنین بهانههایی را به آنها بدهیم.
متاسفانه هنگامی که اخبار مربوط به موافقت دولت مصر با انتقال کمکهای ایران به غزه منتشر شد، اصحاب شعار هم احساس تکلیف کردند و یکی بعد از دیگری مشغول انجام وظیفه! شدند. یکی گفت ما سلاح هم به غزه خواهیم فرستاد، آن دیگری گفت علاوه بر محموله هواپیما، ۲۰ هزار تن اقلام کمکی هم از طریق کشتی به غزه خواهیم فرستاد و سومی از اعزام خبرنگاران به همراه هواپیمای حامل کمکها خبر داد و از خبرنگاری که مخاطبش بود درخواست کرد شفاعت او را هم بکند. شاید او در آن لحظه که این درخواست را میکرد توجه نداشت که شفاعت را کسی میکند که در نبرد علیه دشمن به شهادت میرسد و طبعاً هرکس این درخواست شفاعت را بشنود به این نتیجه میرسد که قرار است ما رزمندگانی را در پوشش خبرنگاران به غزه اعزام کنیم. وعده ارسال سلاح را هم که آن دیگری داده و لابد در آن کشتی حامل ۲۰ هزار تن کمک هم خبرهائی هست، پس گویا ایران درصدد است در پوشش ارسال کمکهای انسان دوستانه اهداف دیگری را دنبال کند!
این نتیجهگیری برای افرادی که با ایران مشکلی ندارند پیش نمیآید، ولی دشمن صهیونیستی که دنبال بهانهجوئی است، بطور طبیعی به همین نتیجه میرسد. بعد از همین سخنان بود که رژیم صهیونیستی اعلام کرد محمولههای کمکهای ایران به طرف غزه را بمباران خواهد کرد و مصر حق ندارد از ایران چیزی را به عنوان کمک برای غزه بپذیرد. اینکه بعد از آن وعدههای پرزرق و برق اولیه تاکنون هیچ خبری درباره ارسال کمک از ایران به غزه منتشر نشده و سخنی در این باره گفته نمیشود به همین علت است. این، یعنی مانعتراشی ناخواسته و ناآگاهانه. قطعاً این حضرات درصدد مانع تراشی نبودند، ولی وقتی کسی سنجیده سخن نگوید طبعاً نتیجهای که حاصل میشود تابع نیت او نخواهد بود و چه بسا به ابزاری برای بهره برداری دشمن تبدیل شود و ضایعاتی به بار بیاورد.
محمد بیات طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان معمای لاینحل «خاورمیانه جدید» برای بایدن نوشت: با حرکت نظام بینالملل به سمت نظم «چند قطبی» و «منطقهای»، ایالاتمتحده امریکا سعی دارد تا با بازتعریف نظم ژئوپلیتیکی در مناطقی همچون غرب آسیا، اروپای شرقی، قفقاز جنوبی و شاخ آفریقا زمینه رقابت با روسیه-چین را به نفع خود فراهم کند. در این مسیر دیدگاههای متفاوتی میان اعضای هیات حاکمه، نخبگان دو حزب اصلی امریکا و کارشناسان دستگاههای اطلاعاتی برای بازتعریف نظم منطقه خاورمیانه وجود دارد.
در دوران اوباما دولت وقت امریکا سعی داشت تا از طریق توافق هستهای با ایران به موازنه پایدار در غرب آسیا دست یابد و سپس استعدادهای نظامی خود را در منطقه اوراسیا و جنوب شرق آسیا افزایش دهد. با خروج دولت ترامپ از برجام و ایجاد کمپین «فشار حداکثری» نه تنها سعی کرد تا تهران را از معادلات منطقه حذف کند، بلکه به سمت ایجاد بلوک سیاسی-امنیتی واحد میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی حرکت کرد که مهمترین نمادهای آن «معامله قرن» و «توافق ابراهیم» است. با قدرتگیری مجدد دموکراتها و روی کار آمدن دولت «بایدن-هریس» بار دیگر گمانهزنیها درباره احیای برجام و افزایش تماسهای امنیتی میان تهران-واشنگتن برای برقراری نظم و موازنه در خاورمیانه افزایش یافت، اما به دلیل تغییر دولت و تیم مذاکرهکننده ایرانی این موضوع به تعویق افتاد و به سرانجام نرسید.
با وجود حاکم شدن وضعیت «بنبست» در روند مذاکرات احیای برجام میان تهران-واشنگتن، دولت بایدن تصمیم گرفت تا با اتخاذ سیاستی تعاملی ضمن مهار مناقشه اتمی ایران، به سمت ایجاد بلوک جدید منطقهای میان کشورهای عربی و اسراییل حرکت کند. واگذاری پرونده اتمی ایران به برت مکگرک زمینهساز مذاکرات مسقط-دوحه و حصول توافق تبادل زندانیان و آزاد شدن قریب به ۱۰ میلیارد دلار از منابع بلوکه شده ایران در کرهجنوبی و عراق شد. همزمان واشنگتن با برگزاری نشستهای امنیتی «النقب» سعی داشت تا نوعی تهدید نظامی معتبر علیه ایران ایجاد کند، اما بهبود روابط تهران و بلوک محافظهکار سنی (توافق پکن) سبب به بنبست رسیدن این طرح شد. بایدن با واگذاری پرونده ایران به افراد عملگرایی همچون جیک سالیوان و مکگرک سعی داشت تا برنامه هستهای ایران را به گونهای مهار کند که دیگر نیازی به احیای برجام و برداشته شدن تحریمهای تهران نباشد. با این حال گزارش اخیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی حاکی از آن است که ایران با لغو مجوز فعالیت بازرسان آژانس عملا اجرای مصوبه بازدارنده مجلس درخصوص توسعه صنعت هستهای را دنبال مینماید.
دیگر راهبرد خاورمیانهای دولت بایدن آمادهسازی مقدمات عادیسازی روابط پادشاهی عربی سعودی و اسراییل تا اوایل سال ۲۰۲۴ بود. در این سیاست واشنگتن قصد داشت تا تلآویو را بدل به شریک امنیتی کشورهای عربی و دروازه ورود کشورهای منطقه به سوی بازار کشورهای اروپایی و امریکا کند. اساسا تعریف پروژههایی همچون «I۲U۲» و «هند- عرب- مدیترانه» تنها با هدف ایجاد کریدور امنیت غذایی یا انتقال کالا-انرژی دنبال نشده است، بلکه هدف غایی این مسیرهای جدید ایجاد موازنه در برابر ابرطرح «یک کمربند-یک جاده» چین، مهار محور مقاومت و ادغام اسراییل در نظم سیاسی- اقتصادی- امنیتی منطقه غرب آسیا دنبال شده است. واشنگتن درحالی به صورت همزمان سیاستهای «مهار برنامه اتمی ایران» و «عادیسازی روابط ریاض-تلآویو» را دنبال میکرد که سهم حداقلی برای تهران و اعضای شبکه مقاومت در مسیر ساخت خاورمیانه جدید درنظر گرفته بود.
به عبارت دیگر در بازتعربف نظم جدید واشنگتن ترجیح میداد تا ایران به عنوان کشوری منزوی و خارج از نظم بینالمللی باقی بماند. درحالی که واشنگتن به دنبال خلق «خاورمیانه جدید» بدون درنظر گرفتن منافع، استعدادها و نقش محور مقاومت در خاورمیانه بود؛ عملیات غافلگیرکننده توفانالاقصی تمام معادلات را تغییر داد. تنها چند ساعت پس از عملیات هفتم اکتبر بسیاری از کارشناسان و اندیشکدههای معتبر غربی از احتمال توقف مذاکرات اتمی ایران-امریکا و به تعویق افتادن عادیسازی روابط سعودی-اسراییل تا مدت نامشخص نوشتند. با آنکه تهران بارها هرگونه ارتباط یا اطلاع از عملیات توفانالاقصی را رد کرده است، اما نتیجه غایی این عملیات تحولی بزرگ در فرآیند نظمسازی جدید در منطقه خاورمیانه است. به عبارت دیگر شعلهور شدن آتش جنگ در آستانه شرق مدیترانه سبب عقب افتادن پروژههای امریکا در منطقه «منا» برای مهار چین، روسیه و ایران شده است.
مهمترین نکته در روند «حفظ» یا «تغییر» ساختار اقتصادی-امنیتی منطقه خاورمیانه توجه به منافع و نقش تمام بازیگران مهم و تاثیرگذار است. طی سالهای اخیر امریکا سعی کرده تا از طریق ارتباط با یکی از بلوکهای منطقه به نوعی موازنه پایدار دست یابد. تحولاتی همچون اشغال افغانستان-عراق، بیداری اسلامی، ظهور داعش، توافق برجام، توافق دوحه، صلح ابراهیم و درنهایت عملیات توفانالاقصی نشاندهنده سیاست خارجی اشتباه واشنگتن در غرب آسیا و لزوم بازنگری در راهبردی کلان واشنگتن در روابط با کشورهای منطقه است. اگر امریکا قصد دارد تا به نوعی موازنه و بازدارندگی پایدار در خاورمیانه دست یابد ابتدا باید نقش ایران و محور مقاومت را به عنوان بازیگر مهم و تاثیرگذار به رسمیت بشناسد. ازسرگیری مذاکرات اتمی، کمک به برقراری صلح در فلسطین اشغالی، برداشتن تحریمهای سزار علیه دمشق، کمک به حل بحران سیاسی در یمن و مشارکت در روند احیای اقتصاد لبنان میتواند اقداماتی سازنده از سوی واشنگتن با هدف «بازیابی» هماهنگیهای راهبردی با تهران باشد.