دلشوره عجیبی همه وجودم را فراگرفته بود، به همین خاطر به طرف نشانی باغی حرکت کردم که دخترم در آن جا مهمان بود؛ اما چیزی که می دیدم با آن چه خواهرم به من اطمینان داده بود، از زمین تا آسمان تفاوت داشت؛ اگرچه دست دخترم را گرفتم و از آن باغ کثیف بیرون کشیدم اما ...
به گزارش خراسان، زن 48 ساله ای که از خواهرزاده اش به اتهام توهین و افترا شکایت کرده بود، در حالی که پیامک های توهین آمیز را به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد نشان می داد، درباره این ماجرای تاسف بار گفت: صاحب دو دختر زیبا بودم که از همسرم طلاق گرفتم؛ چرا که دیگر نمی توانستم با اعتیاد و خیانت های متعدد او کنار بیایم.
اگرچه سرپرستی دخترانم را به عهده گرفتم اما هیچ گاه خیانت های شوهر سابقم را فراموش نکردم و به همین دلیل حساسیت خاصی روی دخترانم داشتم تا آن ها مسیر اشتباه را در زندگی نروند. اما حدود 4 سال قبل بود که خواهرزاده ام جشن تولدی برای خودش در یکی از باغ های خارج از شهر گرفت اما من اجازه ندادم تا دختر 17 ساله ام در آن مهمانی شرکت کند چرا که مسیر دور بود و خودم نیز نمی توانستم در آن جشن تولد شرکت کنم ولی خواهرم با من تماس گرفت و اطمینان داد که فضای جشن دخترانه است ومشکلی برای دخترم رخ نمی دهد و در پایان شب خودشان «آرزو» را به خانه باز می گردانند.
از سوی دیگر نیز «آرزو» بسیار اصرار می کرد که باید حتما در جشن تولد دختر خاله اش شرکت کند. دیگر چاره ای جز موافقت نداشتم اما دلشوره عجیبی بر دلم افتاده بود و آرام و قرار نداشتم به همین دلیل چند ساعت بعد خودم راهی آن باغ شدم ولی نه تنها خواهرم در آن جا حضور نداشت بلکه جشن تولد آن ها مختلط بود و بساط گناه و مشروب خوری نیز وجود داشت.
این بود که دست دخترم را گرفتم و از آن جا خارج کردم ولی متاسفانه او در همان باغ با پسری بیکار و لا ابالی آشنا شده بود و از آن روز به بعد ارتباط تلفنی و خیابانی آن ها با یکدیگر آغاز شد. هر چه دخترم را نصیحت می کردم که این گونه ارتباط های هیجانی و هوس آلود فرجام تلخی دارد باور نمی کرد و بر ازدواج با آن پسر اصرار می ورزید. وقتی مخالفت های من شدت گرفت او با یک تهدید احمقانه دست به خودکشی زد اما خوشبختانه به موقع به مرکز درمانی رسید و از مرگ نجات یافت. چندروز بعد خواهر و خواهر زاده ام او را از بیمارستان ترخیص کرده و بدون اطلاع من به منزل خودشان برده بودند.
به همین دلیل مجبور شدم با ازدواج آن ها موافقت کنم ولی هنوز 6ماه بیشتر از ازدواجشان نگذشته بود که «آرزو» متوجه اشتباه خود شد چرا که فهمید پسری که به خاطر او دست به خودکشی زده است با زنان و دختران دیگری هم ارتباط دارد و مدام به او خیانت می کند. خلاصه از آن چه می ترسیدم دوباره بر سرم آمد و این بار دخترم درپی عشق خیابانی به دام مردی خیانتکار و معتاد افتاد که حالاهیچ ارزشی برای «آرزو» قایل نبود! اگر چه مدتی بعد دخترم در حالی که باردار بود از شوهرش طلاق گرفت و به خانه من بازگشت اما من دیگر با خواهر و خواهر زاده ام قطع ارتباط کردم و حتی زمانی که آن ها در خانه مادرم بودند به آن جا نمی رفتم تا عاملان بدبختی دخترم را نبینم تا این که چند روز قبل با مادرم تماس گرفتم که به دیدارش بروم ولی خواهر زاده ام آن جا بود و مادرم از او خواسته بود به خانه خودشان برود تا من به دیدار مادرم بروم. خواهر زاده ام با این رفتار مادرم به شدت عصبانی شد و پیامک های زشت و توهین آمیزی برای من فرستاد .اکنون می خواهم از او شکایت کنم اما ای کاش ...
با دستور سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد)بررسی های قانونی واقدامات مشاوره ای در این پرونده تاسف بار که فرجام تلخی داشت به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.