یک - عصری در میانه شهریور مشغول قدم زدن در خیابانهای ایروان، پایتخت ارمنستان، بودم که صدای جمعیت از درون کافهای شلوغ توجهام را به خود جلب کرد. داخل کافه شده و محو تماشای مردم شدم. مرد و زن کنار هم با شور و حال فراوان مشغول تماشای جدال تیم ملی ارمنستان و ایتالیا بودند و صدا به خاطر گلی بوده که الکساندر کارپاتیان به تیم ملی ایتالیا زده است. چند دقیقهای نشسته و بازی را تماشا کردم و برخلاف جریان بازی، تیم ملی ایتالیا به گل رسید. باز هم صدای جمعیت بلند شد و این بار هم از سرخوشحالی! مرد جوانی کنارم نشسته و خوشحالی میکرد. پرسیدم ایتالیایی هستی؟ با خنده گفت ارمنی هستم! با تعجب پرسیدم تیم شما گل خورده، پس چرا خوشحالی؟ گفت که گل قشنگی خوردیم و جای خوشحالی داشت! جمله اش در ذهنم حک شد. حتی برخی باختها هم میتواند شیرین باشد...
دو - آلبر کامو عاشق فوتبال بود و هم پست با ولادیمیر ناباکوف، نویسنده سرشناس روسی! هر دو دروازهبان، با این تفاوت که ناباکوف آماتور بود و کامو حرفهای. نویسنده دوست داشتنی و خاص ادبیات جهان هر بار که میتوانست از فوتبال میگفت: « تمام چیزهایی که درباره اخلاق و تعهد انسانی میدانم را به فوتبال و تئاتر مدیونم.» کامو حتی بزرگترین درس زندگیاش را از فوتبال آموخت: « خیلی زود یاد گرفتم که توپ هیچگاه از طرفی که فکر میکنید نمیآید و این درس، در زندگیام -به خصوص در پاریس که هیچکس با دیگری روراست نیست- خیلی به دردم خورد.»
فیلسوف بزرگ قرن گذشته از سر اجبار و به خاطر بیماری فوتبال را رها کرد و مسیر زندگیاش سمت نوشتن و فلسفه رفت، جایی که نامش را در تاریخ جاودانه کرد. او به قدری شیفته فوتبال بود که پس از دریافت جایزه نوبل، مصاحبه تلویزیونیاش را در استادیوم فوتبال و بین دو نیمه یک مسابقه برگزار کرد! فوتبال را زندگی و زندگی را فوتبال میدانست. آلبر کامو؛ فوتبال را «عشق برای سالهای بسیار دور» میدانست.
سه - به جرأت میتوان گفت خارج از ایران چه تماشاگر عادی فوتبال در گوشه کافهای باشید یا فیلسوف بزرگی که نوبل دریافت کرده، فوتبال برای شما چیزی جز زیبایی و جذابیت نیست. برد و باخت آن شیرین است و این بازی یکی از «حال خوب کنترین» اتفاقات هفته شما را رقم خواهد زد. هرچند همیشه حواشی و جنجال و دعواهای فوتبالی خارج ایران بوده و خواهد بود. مگر میشود از جنجال تماشاگران آرژانتینی یا شور و شوق تماشاگران مراکشی گذشت؟ هولیگانهای انگلیس و تماشاگران پرشور آلمانی بارها درگیر شدهاند. تیفوسیهای فرانسه و ایتالیا مشکلات فراوان ایجاد کردهاند، اما اگر حواشی هم بوده، باز متن ماجرا یعنی بازی فوتبال به آنها برتری داشته است.
چهار - جز نق زدن و بهانههای بچهگانه و حرفهای خاله زنکی، آیا حرفهای دیگری در چند سال فوتبال ایران شنیدهاید؟ با راه افتادن VAR هم که حرفهای جدیدتری قرار است بشنویم. مشکل اما خارج از زمین نیست و حرفها را از تماشاگران نمیشنویم، بلکه مدیران و مربیان و بازیکنان فوتبال هستند که این حرفها را به خورد تماشاگران میدهند و اهالی رسانه هم برای جنجال آفرینی و ایجاد حاشیه دست به هرکاری میزنند!
پنج - زشت هستید، قبول کنید که زشت هستید! فوتبال شما زشت است، زیبا بازی نمیکنید، حتی باید گفت بازی نمیکنید بلکه دورهم لگدی به توپ زده و شاید گلی هم اینگونه به ثمر برسانید! رفتار شما از فوتبال شما زشتتر است. هر روز یک بهانه، یک حرف، یک ایده جدید برای درگیری و حاشیه. هر سال بدتر از سال قبل، هر روز افتضاحتر از دیروز.
شش - گناه مردم چیست؟ علاقه به فوتبال! تنها دلخوشی روزهای سخت مردمی که به زحمت ماهیانه ۱۵ میلیون تومان درآمد دارند، تماشای زشتیهای افرادی است که میلیارد میلیارد در سال میگیرند و همیشه طلبکار هستند! شما درون زمین خوب باشید، فوتبال بازی کنید، مردانه بجنگید، حتی اگر باختید هم مردم تشویقتان میکنند و برای آنها دوست داشتنی هستید، اما مشکل آنجاست که به قدری زشتی نشان دادهاید که حتی با برد هم مردم شما را دوست ندارند.
هفت - این یادداشت تعلق خاطری به هیچ رنگی ندارد. قرمز و زرد و آبی، همه در یک سبد قرار دارند. سبد زشتی به نام فوتبالفارسی!