چمران، مرد «امل» و میدان «عمل»

در جمع بورسیه​های رژیم پهلوی به آمریکا رفت و زمانی به ایران برگشت که خیلی ها راه 20 سال پیش او را در پیش گرفته و جلای وطن را به بقا در ناامنی آن روزگار ترجیح می​دادند.
کد خبر: ۱۷۱۹۴۳
|
۳۰ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۵:۰۷ 20 June 2011
|
6736 بازدید
وصیتنامه​اش را بخوانی او را عاشق پیشه​ای شمس گونه می​یابی. زندگینامه​اش را دنبال کنی، یک ژنرال جنگی است.

مدارک تحصیلی و افتخارات علمی​اش را روی دیوارها ببینی، با یک مهندس تمام عیار هسته​ای روبرو می​شوی که اگر هنوز زنده بود حتما جز​ء گزینه​های ترورهای اساتید دانشگاهی می​بود. کلان​نگر که باشی درخواهی یافت که با نابغه​ای وجیه​المله روبرویی.

او کسی نیست جز مصطفی چمران (۱۳۱۱-1360). بچه محله محله سرپولک باز آهنگرهای تهران، شاگرد اول دانشگاه تهران و برکلی آمریکا، موسس انجمن​های اسلامی دانشگاه​های خارج از ایران، چریک دوره دیده مصری، یار غار امام موسی​صدر، امین امام در دوران جنگ و مونس همسر خوش قلمش که بیش از دیگران به عمق عشق و دلدادگیش پی برد.

در جمع بورسیه​های رژیم پهلوی به آمریکا رفت و زمانی به ایران برگشت که خیلی ها راه 20 سال پیش او را در پیش گرفته و جلای وطن را به بقا در ناامنی آن روزگار ترجیح می​دادند. او که حضورش در کرسی استادیمی توانست نسلی نو در عرصه دانش کشور به یادگار بگذارد، پیش از آنکه فرصت یابد از مخزن علمش بیاموزاند، توان مبارزاتیش را در طیق اخلاص گذاشت تا در جنگ داخلی و خارجی به مدد آید. و در این عرصه​ها هیچ برایش مهم نبود جز «انسان» بودن و «انسان» ماندن.

کودکی او در همان محله بازار و پامنار گذشت که تحصیلات ابتدایی​اش را در مدرسه انتصاریه، گذراند و بعد هم در بهترین مدارس تهران (دارالفنون و البرز) درس خواند و دیپلم گرفت. مصطفی از کوچکی تدریس می​کرد و قسمتی از خرج روزمره خود را از راه تدریس به دست می​آورد . او در ریاضیات و بخصوص درس هندسه، توانا و کم حریفی بود. مهدی که از نزدیک روش و منش برادرش را رصد می​کرد می​دید که مصطفی گاهی برای حل بعضی از مسائل مشکل، ساعت​ها و گاهی چند روز فکر می​کرد. کارنامه​های سراسر 20 او نیز حکایت از توفیقش در دوران تحصیل دارد.

او در 15 سالگی با آیت​الله سید محمود طالقانی آشنا شد و از او تفسیر قرآن و از شهید مطهری، منطق آموخت. محصل آن روزهای مسجد هدایت بعدها مفسری فصیح در جمل و بیروت شد. چمران در آن دوران به سه موضوع توجه زیادی داشت: مسائل مذهبی، موضوعات سیاسی و ورزش. شب​های جمعه با برادرش تا میدان ارگ با دوچرخه می​رفت و آنجا دوچرخه را به مهدی می​داد و خودش به به سخنرانی مرحوم راشد از بلندگو گوش می​داد. به این ترتیب بنیه مذهبی وی هم​پای بنیه علمی​اش رشد یافت تا اینکه در  سال ۳۲ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران قبول و با رتبه شاگرد اول گروه فارغ التحصیل شد.

خارج نشینی از نگاه چمران​​​

چمران در طول عمر49 ساله خود با سفر به آمریکا، مصر و لبنان  تجارب علمی-سیاسی و نظامی گسترده​ای کسب کرد. او که خود نوشته است «در امریکا زندگی خوشی داشتم و از همه ی آنها گذشتم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومان، زندگی کنم. می​خواستم اگر نمی​توانم به این مظلومان کمکی بکنم، لااقل در میانشان باشم؛ مثل آنها زندگی کنم و درد و غم آنان را در قلب خود بپذیریم».

او با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و همچنان در دوره‌های کارشناسی ارشد رشته الکتریسیته دردانشگاه تگزاس در آستین و دکتری رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک در دانشگاه برکلی شاگرد اول بود. او سپس به لابراتوار "BLAD" در نیوجرسی که بزرگترین تحقیقات روز انجام می​شد و بیش از 5 هزار دکتری و عده زیادی نوبل پرایز در آنجا تحقیق علمی می کردند، رفت تا در ساخت اولین "قمر مصنوعی" مشارکت کند.

 او در سال 41 پس از فارغ التحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک جلوی کاخ سفید در واشنگتن و همچنین سفارت ایران در شیکاگو، نیویورک، سانفرانسیسکـو جهت اعتراض به وضعیت سیاسی ـ اجتماعی ایران بخشی از تلاش و فعالیت‌هایش در این سال‌ها است. او که در ایران از اعضای از نهضت ملی بود، برای اولین بار انجمن​های اسلامی دانشجویان در خارج از کشور را بنا نهاد.

همین فعالیت​های سیاسی بود که قطع بورسیه وی از سوی دولت پهلوی را به دنبال داشت. اما او که به مدد نمرات ​A پیاپیش به استادیاری همان دانشگاه درآمده بود، حین تحصیل، تدریس هم می​کرد و از دانشگاه پول می​گرفت.

بعد از جنگ 1967 بین اعراب و اسرائیل و تهمت و افترا و سرشکستگی عرب و اسلام، طاقت مصطفی تمام شد و او کنج آزمایشگاه​های مجهز تحقیقاتی آمریکا را رها کرده و در سال 1346 به مصر رفت و با راه​اندازی اولین پایگاه آموزش جنگ‌های مسلحانه در زمان جمال عبدالناصر، سخت‌ترین دوره‌های چریکی و پارتیزانی را آموخت.

شمس و مولانا؛ صدر و مصطفی

چمران؛ سوغاتی امام موسی​صدر در سفر سال 1350 وی به تهران بود که به بیروت برد. بازرگان شاگرد مقیم مصرش را به صدر معرفی کرد تا او را با خود به یادگار به لبنان ببرد و یاری​گرش در تشکیل مدرسه​ای در صور باشد. سابقه آموزش​های نظامی مصطفیدر مصر به مددش آمده و او با همراهی صدر «حرکةالمحرومین» و سپس جناح نظامی آن، یعنی سازمان امل را بنا می​نهد.

شاید کمتر کسی بداند که چمران پنج سال قبل از شهادتش نیز وصیت​نامه​ای نوشته بود. او در دومین دوره جنگ داخلی لبنان در سال 55 از سوی امام موسی صدر مأموریت یافت تا برای سازماندهی مقاومت شیعیان، راهی شهرک نبعه شود. او پیش از این عزیمت در وصیت​نامه​ای که در سال 61 پس از بمباران مدرسه ای که در آن درس می​داد، کشف شد؛ وصیت​نامه​ای را خطاب به امام موسی صدر نوشت و در آن او را معبود و معشوق خود خوانده و سه ویژگی ممتاز خودش را «عشق»، «فقر» و «تنهایی» برمی​شمارد و وصیتش را درباره «عشق و حیات و وظیفه» می​نویسد: به خاطر عشق است که فداکاری می​کنم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.... درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست. عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید ...

«عشق» در وصیت​نامه دوم چمران هم موج می​زند. وصیت​نامه​ای که اینبار در ایران و در ماموریت وی به اهواز نوشته شد: به خاطر عشق است که به دنیا با بی‌اعتنائی می‌نگرم و ابعاد دیگری را می‌یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می‌بینم و زیبائی را می‌پرستم. عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده‌ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته‌ام.... این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

مالک اشتر امام

پس از آنکه علی شریعتی به ایران بازگشت، او نیز هوای وطن کرد و در سال 49 تا عراق هم آمد که به او خبر رسید به دلیل سنگینی پرونده​اش به ایران بیاید، کشته خواهدشد. به همین دلیل به لبنان بازگشت. در پایگاه​های سازمان امل در لبنان و سوریه بیش از 400 رزمنده ایرانی زیر نظر چمران تربیت شدند. هماهنگی لازم با دولت سوریه شده بود که این نیروها را با هواپیما به ایران بفرستند اما انقلاب پیش از ورود آنها به ایران پیروز شد و رزمندگان آموزش دیده در جبهه​های جنگ با عراق به کار آمدند.

پس از پیروزی انقلاب، چمران با شماری از جنگندگان «امل» به ایران آمد و به توصیه امام ماندگار شد تا به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب بپردازد. در آبان 58، روزی امام خمینی(ره) او را فراخواند و در شورای عالی دفاع منصوبش کرد. دوستان شهیدش همچون حاج داوود کریمی که نقطه ضعف (بخوانید نقطه قوت) مصطفی را «ولایت​پذیری» او می​دانستند، مطمئن بودند که او در پاسخ امام می​گوید «چشم» و می​پذیرد. از همین روی بود که چمران نوشت: سوگند به شیپور جنگ  و به  فداییان از جان گذشته؛ وقتی شیپور جنگ نواخته شود فرق بین مرد و نامرد، تشخیص داده می​شود.

اولین ماموریت جنگی امام به چمران، سروسامان دادن به اوضاع پاوه بود که پاسداران زیادی در آن قتل عام شده بودند اما او ظرف 15 روز همه راه​ها و مواضع راهبردی کردستان را به تصرف نیروهای انقلاب درآورد. تاکتیک چمران برگزاری جلسه با بزرگان شهر و حضور در صف اول مبارزه بود تا حاکمیت دولت مرکزی را استحکام بخشد. هرچند قتل عام مجروحان در بیمارستان از سوی محاصره کنندگان پاوه و برخورد هلی​کوپتر مجروحان به کوه «دیوانه کننده»ترین حادثه تلخ آن روزها در کلام چمران است اما  از آن پس او را«مالک​اشتر امام» لقب دادند. چرا که پس از بازگشت به تهران، از سوی امام وزیر دفاع دولت شد. تا قبل از شهادتش فقط یکبار دیگر بع تهران بازگشت آن هم برای اینکه مرحوم احمد خمینی گفته بود امام دلش برای چمران تنگ شده.

او در سال 59 نماینده پایتخت نشینان در نخستین مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب بود اما بیشتر عمر نمایندگی را در ماموریت جنگی طی کرد. تشکیل «ستاد جنگهای نامنظم»، فتح سوسنگرد با همراهی آیت​الله خامنه​ای و طراحی تسخیر دهلاویه از برگترین دستاوردهای جنگی چمران50 ساله بود و دشت دهلاویه سنگر اخر برای او. 30خرداد 1360 یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله​اکبر به فرماندهی چمران، او در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی نماینده امام شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که در آن شرکت داشت. پس از شهادت ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه که «عباس علمدار»چمران بود، او خود فرماندهی جنگ را بر عهده گرفت و به شب نرسیده با اصابت ترکشی به پشت سرش به بیمارستان نرسیده، شهید شد.

همرزمانش می‌گفتند چمران همیشه توی محاصره است. منتها دشمن ما را محاصره نمی‌کرد دکتر نقشه‌ای می‌ریخت. می‌رفتیم وسط محاصره، محاصره را می‌شکستیم و می‌آمدیم بیرون. سیاوش گلستان هم‌رزم چمران گفت که شهادت او ستاد «جنگ نامنظم» را متوقف کرد چون پر کردن جای او کاری ناممکن بود. مردی با مدارج بالای علمی و نظامی که خاکسارانه با همه رزمندگان دیده بوسی می​کرد و ارتباطش با آنها «دلی» بود نه سلسله مراتبی.

چمران از نگاه غاده

مهریه «قرآن کریم و تعهد از داماد که عروس را در راه تکامل و اهل بیت (ع) و اسلام هدایت کند». وقتی عاقد این مهریه را خواند تنها غاده و مصطفی بودند که از آن سر در آوردند نه مهمانان دور سفره عقد! دامادی که ۲۰ سال بزرگتر از عروس باشد، آن هم ایرانی و نه از نژاد لبنان، تازه یک​پایش هم در جنگ باشد و پول و پله ای هم نداشته باشد را کسی با مهر و محبت نگاه نمی​کرد، جز عروس!

این اولین عقد در «صور» بود که عروس چنین مهریه​ای داشت. آن هم عروسی که مسحور روح لطیف سردار جنگی​ای شده بود که قبل از اولین دیدارش با آقا داماد او را مرد قسی​القلبی تصور می​کرد. امام​موسی​صدر که غاده را از نوشته​هایش می​شناخت ماه​ها پیش از او دعوت کرده بود که برای شیعیان لبنان در مجلس اعلا قلم بزند و دستمزدی بیش از تدریس در یک مدرسه دخترانه بگیرد که غاده نپذیرفته بود. او را به مدرسه​ای در صور برای تدریس دعوت کردند که با وجود پیغام​های مکرر صدر باز هم نرفت. چون از جنگ متنفر بود و علاقه​ای به همکاری با مردان جنگ نداشت. اما عاقبت یک تقویم که از سوی سید غروی -یکی از نزدیکان صدر- به غاده هدیه شد، او را به صور کشاند. تقویمی با 12 تصویر که یکی از آنها شمع کوچکی بود در یک سیاهی ظلمانی و این نوشته که به قدر خودش نورافشانی می​کند در برابر این ظلمات.

به مدرسه که رفت، مصطفی را برای اولین بار با آنچنان آرامشی در رفتار و گفتار دید که فراموش کرد هم​صحبت مرد جنگ شده است. همان تقویم را در دستان مصطفی دید و گفت که از تصویر شمعی که در آن چاپ شده بسیار متاثر شده است اما نمی​دانست که اکنون نقاش همان شمع در مقابلش زانو زده است. در آن روز رویایی غاده از ازخودگذشتگی شمع سوزان گفت و گریست و مصطفی از نوشته​های غاده که منجر به پرواز روح آن دو با هم شده بود.

نخستین هدیه مصطفی به غاده که در راه سفر آن دو به صور که در آن تدریس می​کرد، تقدیم شد. آنها هنوز ازدواج نکرده بودند و غاده بی​صبرانه کاغذ کادو را پیش چشمان مصطفی باز کرد. یک روسری قرمز با گل‌های درشت! شگفت‌زده چهره متبسم او را نگریست و شنید: « بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند». غاده را از آن پس کسی بی​حجاب ندید.

غاده در کتاب «چمران به روایت همسر شهید»، نوشته است: بیشتر روزهای کردستان را در میروان بودیم. آنجا هیچ چیز نبود. روی خاک می‌خوابیدم. خیلی وقت‌ها گرسنه می‌ماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر و ... خیلی سختی کشیدم. یک روز بعدازظهر تنها بودم روی خاک نشسته بودم و اشک می‌ریختم. که مصطفی سرزده آمد. دو زانو نشست و عذرخواهی کرد و گفت: من می‌دانم زندگی تو نباید این‌طور باشد. تو فکر نمی‌کردی به این روز بیفتی. اگر خواستی می‌توانی برگردی تهران ولی من نمی‌توانم این راه من است... گفتم: می‌دانی بدون شما نمی‌توانم برگردم... گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر خدا بمانید نه به خاطر من.

مصطفی یک شب قبل از شهادتش به خانه آمد و آنگاه که غاده او را در خواب می​بوسید از او رضایت خواست تا فردا به شهادت برسد. غاده از مراوده مصطفی و خدایش تعجب کرده بود اما نیک می​دانست که مصطفی فردا خواهد رفت. وصیت مصطفی به غاده دو چیز بود. یکی اینکه در ایران بمانم و دوم ازدواج کنم. غاده با اشک پذیرفت و بعدها با اشک دست نوشته مصطفی را بارها خواند که برایش نوشته بود: «خدایا من از تو یک چیز می‌خواهم. با همه اخلاصم که محافظ غاده باش و در خلأ تنهایش نگذار. من می‌خواهم که بعد از مرگ او را ببینم در پرواز. خدایا! می‌خواهم غاده بعد از من متوقف نشود و می‌خواهم به من فکر کند مثل گلی زیبا که در راه زندگی و کمال پیدا کرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود. می‌خواهم غاده به من فکر کند مثل یک شمع مسکین و کوچک که سوخت در تاریکی تا مرد و او از نورش بهره برد. برای مدتی بس کوتاه. می‌خواهم او به من فکر کند مثل یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی‌نهایت.»

غاده دومین همسر مصطفی بود و علی​رغم آنکه او کتابی درباره همسرش نوشته است، تا کنون از همسر اول چمران (پروانه) در آمریکا و سه فرزند وی (دو دختر و یک پسر)، مطلبی منتشر نشده است. محمد نصرالله عضو هیئت رئیسه جنبش اَمل گفته بود که آنها همراه چمران به لبنان آمده بودند اما چون تاب زندگی محرومانه وی را در این کشور جنگ زده نداشتند، چمران از همسرش جدا می​شود  تا آنها به آمریکا و زندگی راحت خود بازگردند. مهدی چمران در یک برنامه تلوزیونی از وضعیت آنها ابراز بی​اطلاعی کرد اما صادق​ طباطبایی گفت که از آن​ها باخبر است. البته سازنده مستند چمران در آمریکا در نظر دارد که با خانواده وی در این کشور گفت​وگو کند. مستندی که فعلا به دلیل عدم صدور روادید متوقف شده است.

منبع: خبر آنلاین
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟