ابتدا: چند سال پيش يكي از مديران وقت جزيره كيش زنگ زد و پرسيد: آيا ممكن است كه كيش غرق بشود؟ وقتي با تعجب من مواجه شد توضيح داد كه با داغ شدن تب اخبار گرمايش جهاني اينجا اين نگراني به وجود آمده كه آيا ممكن است پيامدهاي اين پديده دامن كيش را هم بگيرد و اگر اينطور است مديريت جزيره چه پيشگيريهايي مي تواند انجام دهد؟ وقتي شنيد كه كل ماجرا هنوز در حد يك فرضيه است و اگر بنا به بالا آمدن آب اقيانوسها هم باشد قبل از كيش لابد پنجاه درصد شهرهاي بزرگ و جمعيت جهان غرق شده اند و در چنان شرايطي عاقلانه ترين كار فقط انتقال جمعيت كيش به داخل خاك اصلي كشور است و الان در جزيره احتياج به هيچ تمهيدي نيست خيلي خوشحال شد و با خيال آسوده شتابناك رفت كه اين خبر خوش را به همگنانش اطلاع دهد. آن مدير الان از آنجا رفته ( در اين پنج سال پست او سه بار ديگر هم دست به دست شده!) اما اگر هنوز آنجا بود لابد بيشتر از قبل نگران مي شد اگر مي دانست سيلابي مخربتر دارد كيش را در خود غرق مي كند: سيل آز و طمع كه از طريق تغيير كاربري اراضي ملي و تبديل بي وقفه و پر شتاب آنها به مجتمع هاي مسكوني بر سر محيط آوار مي شود.
بعد: مديريت محيطي كيش در همه بيست سال گذشته مثال زدني بوده است. اينكه يكپارچگي مديريت محيطي چگونه مي تواند متضمن هماهنگي و توازن چشم انداز باشد. چيزي كه متاسفانه فضاهاي شهري ايران از آن محرومند. كيش تنها جايي در ايران است كه براي همه مولفه هاي مترتب بر شكل گيري چشم انداز، از خدمات شهري و كاربري زمين بگير تا حتي حوزه هاي اجتماعي و نظام اقتصاد محلي در يك جا تصميم گيري مي شود. نه مثل حتي پايتخت كشور كه 26 نهاد متفرق (وبعضا متضاد در ايده و هدف!) در چشم انداز آن نقش دارند و مديريت شهري، اعم از شهرداري و شوراي شهر، فقط يكي از اين بيست و شش نهاد است، بله، فقط يكي. حاصل، براي كيش هماهنگي و آرامش محيطي بوده كه به ويژه كمك كرده است براي تقويت بخش گردشگري در اين جزيره. اما انتشار خبر تبديل باغ آهوان كيش به مجتمع مسكوني هم نگرانيهايي را كه در باره موج فزاينده ساخت و ساز غير مجاز در اين جزيره وجود دارد دامن زد و هم انگاره ديگري را مطرح ميكند: يك چشم انداز افزون بر ستاد مديريتي واحد، نگاه و هدف مديرتي واحد هم مي خواهد.
سرانجام: نيمه دهه شصت كه كيش (عمدتا در رقابت با جبل علي) منطقه آزاد شد به ترتيب سه هدف را مقرر بود برآورده كند: اول صنعتي، بعد تجارت و بعد گردشگري. از اواخر دهه هفتادقرار شد كلا صنعت از جزيره حذف شود، تجارت محدود شود، و توسعه گردشگري هدف و كاركرد اصلي جزيره باشد. رويكردي كه موفق بود و موجب شد به تدريج در دهه هشتاد كيش با رسيدن به متوسط شصت و پنج درصد ظرفيت اشغال هتلها، نه تنها موفقترين منطقه گردشگري ايران، بلكه حتي در مقايسه با جزاير قناري و كاپرا هم جزيره توريستي موفقي باشد. ولي اين موفقيت و اشتهار اكنون جزيره را با يك خطر مواجه كرده است: مطالبه شديد و قوي براي ساخت و ساز در جزيره. آن هم با رويكرد مسكوني. مثل موج ويلاسازي در مازندران و گيلان. از همه سوي جزيره مجتمعها و برجها دارند سر بر مي كشند. ساخت و سازي كه قطعا در تعارض با كاركرد غالب جزيره يعني يك چشم انداز آرام و خلوت و پاك اكوتوريستي است. تداوم اين روند البته جزيره را به نقيض خودش تبديل مي كند: يك جاي شلوغ و پر ازدحام، عمدتا مناسب براي ساكنان و دارندگان ملك و آنقدر گران و شلوغ كه ديگر براي عامه مردم ايران چندان وجدي برنيانگيزد كه اين راه دراز را طي كنند براي سفر به آن. متاسفانه مديريت جزيره هم در اين سالها به جاي تمركز بر توسعه "فعاليت"، مثلا مضاعف سازي جاذبه ها و تقويت توريسم دريايي در جزيره، آنچه را كه در كوتاه مدت چرب و چيلتر و پول رسانتر! بوده انجام داده است: ساخت و ساز و ساخت و ساز. كيش دارد آينده خودش را مي بلعد، همان بلايي كه بر سر گيلان و مازندران هم آمد. گرمايش جهاني نه، آوار بتون و سيمان و ميلگرد دارد كيش را غرق مي كند.