بازیگر چینی پایتخت: در ایران به من خوش گذشته

منگ‌هانگ ژانگ یا به قولی اهالی سریال «پایتخت» ماهان از ورودش به ایران، گرسنگی کشیدن در ماه اول حضورش در کشور ما، اولین باری که دوغ نوشیده، علاقه به فرهنگ ایرانی، حجاب و مولانا و البته این نکته حرف زد که دیزی را خیلی دوست دارد.
کد خبر: ۳۹۱۵۰۵
|
۲۰ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۲ 09 April 2014
|
25830 بازدید
منگ‌هانگ ژانگ یا به قول اهالی سریال پایتخت «راحله»، در گفت‌وگویی مفصل با خبرگزاری مهر از ورود به ایران، گرسنگی کشیدن در‌ماه اول حضور، چشیدن طعم دوغ ایرانی، علاقه به فرهنگ ایران‌زمین، حجاب زنان ایرانی و علاقه به مولانا گفته است.

*شما چه زمانی به ایران آمدید؟

- چهار سال و نیم پیش بود، زمستان 2009.

*تمام این چهار سال ساکن ایران بودید؟


- بله. البته هر سال یکی دو بار به کشورم برمی‌گردم.

*چطور پایتان به ایران باز شد؟


- در چین زبان فارسی خواندم. البته رشته اصلی‌ام انگلیسی بود و بعد از آن چند زبان دیگر هم انتخاب کردم؛ ژاپنی، آلمانی و فارسی. با مقایسه این زبان‌ها تصمیم گرفتم فارسی را ادامه بدهم.

*یعنی شما این چند زبان را بلد هستید؟


- من فقط انگلیسی و فارسی می‌توانم بنویسم و بخوانم و بعد از یاد گرفتن فارسی دیگر ژاپنی و آلمانی نمی‌توانم صحبت کنم. چینی را هم که حرفه‌ای صحبت می‌کنم.

*درستان که تمام شود به چین برمی‌گردید یا می‌خواهید در ایران بمانید؟


- هنوز تصمیم نگرفته‌ام. شاید همچنان رفت و آمد داشته باشم و چند ماه ایران بمانم و چند ماه چین.

*شما ازدواج کرده‌اید؟


- نه هنوز.

*ممکن است با یک ایرانی ازدواج کنید؟


- بستگی به اینکه چه کسی باشد دارد. بله. اگر خدا بخواهد.

*شما مسلمان هستید؟


- هنوز نه.

*چطور شد که بازیگر پایتخت شدید؟


- مرا سفارت چین معرفی کرد.

*خودتان به بازیگری علاقه داشتید؟ سابقه‌ای در این هنر دارید؟


- قبلا که در پکن بودم برنامه تلویزیونی انجام دادم اما سریال نبود. بلکه برنامه‌های تفریحی بود.

*یعنی شما مجری بودید؟


- بله. در سی سی تی وی، پکن تی وی و چند تلویزیون مختلف یک سال و خرده‌ای اجرا می‌کردم.

*پس معروف بودید؟


- معروف که نه اما مردم بابت آن یک سال مرا می‌شناسند.

*مردم شما سریال «پایتخت» را هم دیدند؟


- بله چینی‌هایی که در ایران هستند و فارسی بلدند دیده‌اند. چینی‌ها زیاد زبان فارسی را یاد می‌گیرند.

*خانواده‌تان هم دیده‌اند؟


- بابا و مامانم هنوز‌ آن را ندیده‌اند. اما من می‌خواهم دی وی دی‌اش را بخرم و برایشان بفرستم. این هدیه خوبی است.

*پدر و مادرتان درباره دوری از شما و زندگی‌تان در ایران چه نظری دارند؟


- برایشان خیلی جالب است. چون ما چینی‌‌ها تا به حال یک خانم با روسری در تلویزیون ندیده‌ بودیم. من هم که اولین بار به ایران آمدم به خانم‌ها با تعجب نگاه می‌کردم. چون قبلا ندیده بودم که یک خانم با حجاب چه شکلی است.

*اگر باز هم به شما پیشنهاد بازیگری شود می‌پذیرید؟


- اگر فیلمنامه خیلی جالب باشد حتما این کار را می‌کنم.

*سیروس مقدم را از قبل می‌شناختید؟


- نه قبلا نمی‌شناختم.

*او کارگردان بسیار مطرحی در ایران است که سریال‌های زیادی ساخته است.


- خارجی‌ها معمولا تلویزیون نگاه نمی‌کنند چون مشکل زبان داریم. معمولا برنامه‌های کودک نگاه می‌کنیم.

*چرا؟


- چون زبان آن ساده‌تر است و ما متوجه می‌شویم. اما در سریال تند تند حرف می‌زنند و ما نمی‌فهمیم.

*دیالوگ‌های «پایتخت» را که متوجه می‌شدید؟


- بله چون چندبار تکرار می‌شد متوجه می‌شدم. توضیحات دوستان هم کمک می‌کرد. اما اگر یک سریال دیگر ببینم اکثرا متوجه منظورشان نمی‌شوم. چون اصطلاحات زیادی استفاده می‌کنند. صحبت با لهجه محلی هم باعث می‌شود حرف‌ها برایم نامفهوم باشد.

*در چین هم مردم با لهجه صحبت می‌کنند؟


- بله لهجه‌های زیادی داریم.

*صحبت کردن خود شما به چینی هم با لهجه است؟


- بله. من لهجه دارم. اما پدر و مادرم یک لهجه دیگر دارند. خیلی عجیب و غریب و جالب است.

*چرا لهجه شما با آنها فرق می‌کند؟


- پدر و مادرم 30، 40 سال پیش وقتی بچه بودند در روستا زندگی می‌کردند اما بعد به شهر مهاجرت می‌کنند. بنابراین با لهجه صحبت می‌کنند. من نمی‌توانم دقیقا با لهجه آنها صحبت کنم.

*سکانسی در سریال بود که شما در لحظه سال تحویل با زبان چینی دعا می‌کردید. این دعا بداهه بود یا در فیلمنامه نوشته شده بود؟


- من همان چیزی که از دلم می‌آمد و اگر در واقعیت هم بود این دعاها را می‌کردم، گفتم. بعد آقای سیروس مقدم گفت چه گفتی ما که نفهمیدیم؟! من هم ترجمه کردم.

*پس آن حرف‌ها آرزوهای خودتان بود.


- بله. اینطوری می‌توانستم خیلی راحت‌تر و طبیعی‌تر صحبت کنم.

*شما بازیگران ایرانی را می‌شناختید؟


- یک ایرانی در اپرای پکن بود که بازی می‌کرد او را دیده بودم اما اسم او را حفظ نیستم.

*پس در «پایتخت» بود که با سینما و تلویزیون ایران آشنا شدید.


- بله همه چیز برای من جدید بود.

*در ادبیات فارسی به چه نویسنده یا شاعری علاقه دارید؟


- مولانا. مثلا نی نامه را خیلی دوست دارم. مثنوی معنوی و غزلیات شمس هم همینطور.

*تا به حال مشاعره کرده اید؟


- مشاعر؟

*مشاعره. یعنی شما یک بیت شعر می‌خوانید و نفر بعدی با حرف انتهایی آن بیت، شعر دیگری را از حفظ می‌خواند.


- نه آن خیلی سخت است! «مشاعر» برای خارجی‌ها واقعا دشوار است. ما نمی‌توانیم مثل ایرانی‌ها به فارسی فکر کنیم و مثل کودکان درس می‌خواندیم و برنامه کودک نگاه می‌کردیم.

*چه چیزی برای شما در ایران از همه جالب‌تر بود؟


- پیش از اولین باری که من به ایران بیایم هیچوقت یک خانم با چادر ندیده بودم. خانم‌های چادری را خیلی نگاه می‌کردم. جالب‌تر اینکه وقتی سوار اتوبوس شدم دیدم زن و مردها جدا از هم می‌نشینند. فرهنگ ایران هم خیلی برایم جالب است. اکثر چیزهایی که در ایران دیدم برای اولین بار بود.

*درباره غذاهای ایرانی چه نظری دارید؟


- همه غذاها را اولین بار اینجا خوردم. خیلی جالب بود. من هر چیزی که در بازار می‌دیدم نمی‌دانستم چیست و انگار کاملا یک دنیای جدید را تجربه کردم.

*کدام غذای ایرانی را دوست دارید؟ اصلا این غذاها با ذائقه‌تان جور در می‌آید؟


- بله. دیزی را خیلی دوست دارم. یادم می‌آید اولین بار در ایران دوغ خوردم. (قهقهه می‌زند) ایرانی‌ها خیلی به من تعارف می‌کنند و فکر می‌کنم از من پذیرایی کردند. مدام می‌گفتند بفرمایید بفرمایید و من گفتم باشه و دوغ را خوردم و آخ...!

*خوشتان نیامد؟


- اصلا نمی‌توانستم تحمل کنم. اما حالا عادت کرده‌ام. ما دوغ نداریم. ماست ما هم با ماست ایرانی فرق می‌کند. غذا کاملا متفاوت است. مزه، رنگ و همه چیز فرق می‌کند.

*ماست شما با ماست ما چه فرقی می‌کند؟


- ماست شما خیلی ترش است اما آنجا ما ماست شیرین می‌خوریم. من یک ماه اولی که ایران بودم هیچ غذایی نخوردم.

*ما اینجا رستوران چینی هم داریم.


- اولین باری که به ایران آمدم نمی‌دانستم رستوران چینی کجا است. فارسی هم بلد نبودم و فقط انگلیسی حرف می‌زدم. پسران ایرانی مدام با من صحبت می‌کردند و من خیلی خوشحال شدم. فکر می‌کردم خیلی خوشگل هستم. بعد از چند سال فهمیدم خارجی بودن من برای مردم جالب است.

*غیر از تهران به مناطق دیگر ایران هم رفته‌اید.


- بله. اکثر شهرهای شمال را رفته‌ام. از شمال تا جنوب را دیده‌ام. از دریای خزر و اکثر شهرهای که اطراف آن قرار دارند تا جنوب جزیره‌های قشم و هرمز را دیده‌ام.

*تا به حال مشهد هم رفته‌اید.


- بله.

*زیارت در فرهنگ شما هم هست؟


- من هیچوقت مثل زیارت شما تجربه نکرده بودم. همه چیز جدید بود. ما هم مسلمان داریم اما آنها از فرهنگ ما دور هستند و با هم در یک شهر زندگی نمی‌کنیم. بلکه در شهر دیگری هستیم. من در شهری کوچک به نام رویان زندگی می‌کردم.

*مناطق توریستی یا بناهای تاریخی مثل تخت جمشید را هم دیده‌‌اید؟


- بیشتر اصفهان و یزد رفتم. شیراز نرفتم. خیلی جالب است. من اکثر شهرهای ایران رفته‌ام.

*شما به فارسی هم راحت می‌نویسید؟


- راحت نیست و دستخط من هم خیلی زشت است. اما می‌خواهم این را بگویم که در این چهار سال و نیم خیلی به من خوش گذشت و راضی بودم. انتظار نداشتم یک بار در ایران فیلم بازی کنم و خیلی تجربه خوبی بود. امیدوارم روزی که به چین برگردم، درباره این تجربه مقاله بنویسم. امیدوارم یک کتاب درباره فرهنگ ایران بنویسم و در چین چاپ کنم تا بیشتر مردم چینی فرهنگ ایران را بشناسند و فارسی یاد بگیرند.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات