سینمای ایران در سال ۹۳ در حالی نخستین ماه کاریاش را پشت سر گذاشت که استقبال مردم از آثاری که به قهرمانان ایرانی مرتبط میشود و مشخصاً فیلم «چ» بسیار اندک بوده و این رویداد تازهای برای سینمای ایران نیست و هیچ گاه استقبال مورد انتظار از آثاری که درباره شخصیتها و رخدادهای تاریخی و معاصر ملموس بوده، تحقق نیافته است؛ اما چرا در کشورمان چنین وضعیتی رخ میدهد و در برخی دیگر از کشورها و مشخصاً آمریکا، مردم استقبال میلیارد دلاری از فیلمهایی میکنند که درباره قهرمانهای آمریکایی و یا حتی قهرمانهای فانتزی متعلق به این کشور است؟
به گزارش «تابناک»، آخرین جمعه نخستین ماه سال ۹۳ در حالی فرا میرسد که چهار فیلم از پنج فیلم اکران نوروزی، میلیاردی شدهاند و در این میان «چ» نیز از مرز یک میلیارد تومان فروش گذشته و احتمالاً به زودی از دو میلیارد تومان نیز میگذرد؛ اما نه این فیلم و نه هیچ فیلم فاخر دیگری که مضمونی درباره یکی از قهرمانان کشورمان داشته، نتوانسته در گیشه موفقیتی بیش از اینها داشته باشد و به فروشی معادل بیست میلیارد که با قیمت بلیت سینمای ایران، معادل با تماشای ۷ تا ۱۰ درصد مردم ایران است دست یابد.
این اتفاق البته شبیه رویاست، چرا که «اخراجیها ۲»، پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بین ۲ تا ۴ درصد مردم ایران را به عنوان تماشاچی به سالنهای سینما کشاند و طبیعتاً عبور از هفت میلیارد نیز اتفاق سادهای در اوضاع اقتصادی کنونی کشور نیست. در واقع شاید بتوان چنین تعبیر کرد که اساساً مردم حاضر به دیدن فیلمی درباره تاریخ و قهرمانانشان نیستند و همان گونه که نظرسنجی وزارت فرهنگ و ارشاد نشان داد، بیش از ۵۰ درصد ایشان اساساً به سینما نمیروند و ترجیح میدهند در شبکه خانگی به دیدن فیلمها بنشینند.
یکی از مهمترین دلایلی که در ایران امکان تولید آثار خصوصی درباره قهرمانان ایرانی وجود دارد و پروژههای فاخر نیز شکست اقتصادی را در پی دارند، تلاش ناکافی برای ترویج فرهنگ سینما رفتن به عنوان یک ضرورت است. بر خلاف کشورمان در آمریکا مردم استقبال شدیدی از فیلمهایی میکنند که علاوه بر برخورداری از داستان و جلوههای ویژه، شخصیت اصلیاش یک قهرمان آمریکایی است و حتی اگر این قهرمان، چهره ای فانتزی و از کتابهای کمیک استریپ آمده باشد و دارای نقاط ضعفی باشد، این استقبال باز هم فیلمها را با فروش چند صد میلیون تا یک میلیارد و چندصد میلیون دلاری همراه میسازد.
در این زمینه، میتوان به نمونههای فراوانی چون «مرد عنکبوتی»، «هری پاتر»، «مرد آهنی» و... میتوان اشاره کرد که ویژگی مشترک همه اینها ضعف در داستانپردازی، جلوههای ویژه سنگین و کم نظیر و در عین حال ارائه چهرهای از قهرمانی است که مردم آمریکا میخواهند و برای دیدنش بلیت میخرند و رقمهای میلیاردی را برای این آثار رقم زدهاند.
این گونه است که در پایان هریک از ۵۵۰ میلیون شهروند آمریکای شمالی، در هر سال به طور متوسط ۲.۵ فیلم را در سینماها تماشا کرده و این صنعت بزرگ را رونق میبخشند و رغبت سرمایهگذاری در این حوزه افزایش یابد و حتی در بحران اقتصادی آمریکا، همچنان این صنعت با نمودار رو به بالا پیش میرود و نه صرفاً به عنوان یک هنر که به عنوان هنرـ صنعت مسیر توسعهیابیاش متوقف ناشدنی تلقی میشود. مهمترین برتری هالیوود به سینمای اروپا و آسیا نیز همین حجم انبوه اقتصاد میلیارد دلاری است که از تولید ناخالص ملی بسیاری از کشورهای جهان بیشتر است.
به عبارت سادهتر، سینمای ایران و سینماگر ایرانی، تنها هنگامی به امکان پیشتازی دست خواهد یافت که در گام نخست برای دیدن آثارش، جلو سینما صف بکشند، کما اینکه در نخستین روز اکران برخی فیلمها در اروپا و آمریکا در سینماها چنین اتفاقی میافتد و در کشورمان نیز سابقه وقوع چنین اتفاقی برای معدودی از فیلمها (نظیر مارمولک و آدم برفی) وجود داشته که البته بیشتر از ترس پایان یکباره اکران فیلم بود که اتفاقاً پیش بینی تماشاچیان چندان دور از واقعیت هم نبود!
در این شرایط شاید مهمترین رویکرد، نه تزریق پول برای تولید آثار فاخر، بلکه تلاش برای تحریک بیشتر مردم به حمایت از سینمای ملی و از آن مهمتر آثاری باشد که نسبتی با قهرمانان ملی دارند، ولو اینکه این آثار بهترین آثار تاریخ سینمای ایران نباشد. تحقق این اتفاق بزرگ و حضور پررنگ مردم در سینماها به گونهای که دست کم هر ایرانی سالیانه به تماشای یک فیلم در سینما نشسته باشد، صنعت سینمای ایران را نه تنها در خاورمیانه، بلکه در آسیا پیشتاز خواهد ساخت؛ اما آیا اندکی از هزینههایی که صرف رستوران گردی مان میکنیم، صرف تجربه سینما رفتن میکنیم و آیا سینمای ایران حتی یک فیلم خوب در سال ندارد که حاضر باشیم برای دیدن آن بلیت بخریم؟!
در کنار این اتفاق، انتظار میرود شاهد توجه پررنگتر منتقدان به سینمای ملی و به ویژه آثاری نظیر «چ» بود که رویکرد ملی دارند و فراموش نکنیم با آثاری اینچنینی در جوایز معتبر نظیر اسکار و گلدن گلوب چگونه برخورد میشود و چگونه حتی گاهی حق برخی فیلمها سلب شده و به چنین آثاری تعلق میگیرد که نوع برخوردی که با «آواتار» شد و اسکار ۲۰۱۰ به «مهلکه» ساخته کاترین بیگلو قرار گرفت، دم دستترین واقعهای است که میتوان در همین زمینه به آن اشاره کرد.
شاید بهتر باشد نخبگان و از نخبگان پراهمیتتر، عموم مردم که بلیت میخرند، نگاه مهربانانهتری نسبت به سینمای ملی ایران داشته باشند، چرا که با این وضعیت، قطعاً سینمای ایران به نقطه ایده آلش در یک دو دهه آینده نیز نخواهد رسید و تنها زمانی میتوان درباره تغییر وضعیت سخن گفت که با همین بهای بلیت، شاهد حضور بسیار گستردهتر مردم در سینماها بود؛ حرکتی ملی در عرصه فرهنگ و ویژه در حوزه سینما که همه اهالی سینما به ویژه سینماداران به شکل گیری امیدوارند و تنها از زمان وقوعش آگاهی ندارند! «چ» میتواند نخستین گام در این مسیر برای شهید دکتر مصطفی چمران باشد.
هم اکنون «تابناک» سی و سه دقیقه از فیلمهای دیدنی پشت صحنه فیلم «چ» را تقدیمتان میکند؛ با این امید که بیننده این فیلم و دیگرهای ساختههای ارزشمند سینماگران کشورمان در سالنهای سینمای ایران باشید.