وداع مارکز، مطرحترین نویسنده اسپانیایی زبان که آثارش پس از انجیل، پرتیراژترینها بود و کتبش در ایران نیز همچون دیگر نقاط جهان طرفداران فراوانی داشت، با عزای عمومی در کشورمان همچون وطن این نویسنده کلمبیایی همراه شد؛ اما آیا میتوان میان این حجم واکنش احساسی را به ویژه در فضای مجازی و سطح مطالعه مردمانمان نسبتی منطقی برقرار نمود؟!
به گزارش «تابناک»، یکی از رویدادهای مرسوم که آخرین بار پس از درگذشت گابریل خوزه گارسیا مارکز، نویسنده شهیر کلمبیایی شاهد تکرارش بودیم، شکلگیری موجی از واکنشها در کشورمان است. طبیعتاً بخشی از این واکنشها طبیعی و منطقی است؛ اما بخش وسیعی از این فضا ـ که اتفاقاً بخش اصلی این موج بلند را تشکیل میدهد ـ چندان نسبتی با مارکز ندارد، به ویژه آنکه بسیاری از واکنشها از صمیمیت تاریخی اجزای این موج بزرگ با مرحوم داشت و احتمالاً برخی با خود گفتهاند، من چه چیزی از آن خواننده که با «گابو» عکس گرفته، کم دارم؟!
این رویکرد هنگامی با نقد همراه میشود که به تیراژ بیشتر کتابهای مارکز در ایران با تأمل مینگریم و این عدد را کنار آمار چند دقیقهای سرانه مطالعه هر ایرانی میگذاریم و حس میکنیم بخش گستردهای از این فضای کاذب را میتوان محصول آنچه در فرهنگ عامه به «جو» تعبیر میشود، تلقی کرد. احساسگرایی مفرط یا همان «سانتیمانتالیسم» که در یکی از تعاریف مرسومش به افراط در بروز هیجانات، به ویژه تحریک عواطف به منظور لذت بردن از آن و نیز ناتوانی در ارزیابی عقلانی احساسات ارزیابی میشود، تعریف علمیتری نسبت به این پدیده است.
شاید بتوان در تعبیر سادهتر، احساسگرایی مفرط یا گرفتار جو شدن را به حالتی اطلاق کرد که فرد هنگام قرار گرفتن تحت فشار رفتارهای محیطی برای همرنگ شدن با آنها، کارهایی میکند که در شرایط عادی امکان ندارد به انجامش تن دهد و یا دستکم گرایشی به انجامش ندارد؛ اما تحت تأثیر محیط حتی با اشتیاق به آن تن میدهد؛ اتفاقاتی که شاید در محیط بیرونی برای بچههای دبیرستانی با مسأله سیگار کشیدن دوستان و در معذورات قرار گرفتن برای کشیدن، قابل مقایسه باشد.
طبیعتاً این پدیده متعلق و منحصر به گروهی در کشورمان نیست و به قول یکی از تحلیلگران غیرایرانی، پدیدهای جهان وطنی است و زیستش را در هر گوشه از این کره خاکی میتوان لمس کرد، ولی در کشورمان به کمک فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، رشد چشمگیری داشته و این فضا به سمتی رفته که در روزهای اخیر، اگر کوچک ترین نقدی درباره آثار مارکز در فضای مجازی مطرح میشد، این موج آنچنان بر ناقد محترم میشورید که دیگر جرأت نکند برابر چهره مقبول روز این گروه، اسائه ادب کند و این خطری است که فرهنگ کشور را تهدید میکند!
تشییع جنازه غریبانه بهمن فرزانه مترجم کتاب «صد سال تنهایی»اینکه گروهی مطالعات و شناخت حداقلی نسبت به پدیدههای گوناگون به ویژه مباحث فرهنگی داشته باشند و تنها در هنگامههایی چون درگذشت «گابو»، رنگ سیاه بر دروازه و دیوار فضای مجازی بیاویزند، کار عجیب، تلخ و خطرناکی است که شاید این روزها در قالبی طنز مورد نقد قرار بگیرد؛ اما در عمل میتواند حتی منجر به سوءاستفاده از این جریان شود که بخش وسیعی از ایشان را جوانان تشکیل میدهند؛ جوانهایی که حوصله خواندن آثار این کلمبیایی خوش قلم را نداشتند، ولی با سرچ در فضای مجازی به چند جمله قصار از نوشتههایش دست یافتهاند و شناختشان از او و بسیاری دیگر در حد همین تصویر فشرده است.
از این جریان که اتفاقاً در همه حوزهها به موجسازی مشغول است، به خوبی میتوان بهره برد؛ اما ضدموجهایی نیز با کمک ایشان شکل گرفته که متأسفانه این فضا میتواند به شدت مورد سوءاستفاده قرار گیرد و وای به روزی که قرار باشد یک چهره فرهنگی، اجتماعی یا حتی سیاسی با تکیه بر این دومینو با خاک یکسان شود! در این زمینه شاید بهترین رویکرد، حضور فرهیختگان و بزرگان عرصه فرهنگ در این عرصهها و نقد این فضای کاذب باشد که برایش دورنمای چندان روشنی قابل تعبیر نیست.
شاید برای درک خطر این فضا کافی باشد اشارهای به درگذشت بهمن فرزانه، مترجم مطرح کشورمان ـ که اتفاقاً با ترجمه کتاب «صد سال تنهایی» میان فارسی زبانان به شهرت رسید و از شاخصترین مترجمان تاریخ ایران به شمار میرود ـ نمود. وقتی او چند ماه پیش درگذشت، نه چنین موجی به راه افتاد و نه سیاهی زده شده و نه حتی عزادارای چندانی برایش برگزار شد. او در سکوت و با بدرقهکنندگانی اندک رفت تا دریابیم که مخاطبان فارسی زبانِ این ایامِ «گابو» احتمالاً نسخه انگلیسی یا اسپانیایی آثارش را خواندهاند!