«مرگ خوب است اما برای همسایه»؛ میگویند پشت هر ضرب المثل، داستانی است؛ بنابراین، شاید بهترین داستان برای رساندن مفهوم این ضرب المثل، اشاره به واکنشهای امروزی ما در قبال حوادثی باشد که در جامعه رخ میدهد؛ وقتی با صحنه زد و خورد روبه رو میشویم و کنار میایستیم، زمانی که بی تفاوت سرقتی در روز روشن را نگاه میکنیم، هنگامی که بی تفاوت از کنار مشکلات هم میگذریم و... .
به گزارش «تابناک»، به فاصله چند سال از رخداد شوم میدان کاج تهران ـ که جمعی به همراه افسر پلیس حاضر در صحنه برای دیدن جان دادن جوانی مجروح گرد آمده و فیلمبرداری را به هر چیزی ترجیح میدادند ـ گویی دیدن رنج کشیدن دیگران برایمان اینقدر ساده، عادی و روزمره شده که از ابتدا با آن عجین بودهایم!
گویی در این چند سال، با هجوم مشکلات اقتصادی شرایطی فراهم آمده تا مشکلات بالقوه بروز و ظهور کرده و همه شاخصهای مطلوبِ به دست آمده در سال های طولانی، بناگاه سقوط کند؛ سقوطی گاه تا اعماق درهها که با بالا رفتن آمار نامطلوب، مانند افزایش سرقت خود را نشان داده و به اذعان مقامات پلیس، به شدت بر احساس امنیت در جامعه تأثیر میگذارد.
«وقتی گوشی را از کفم زدند، چند صد متر دنبال موتور سارق دویدم و بعد تلاش کردم با دست تکان دادن، موتور یا تاکسی دربست گرفته و تعقیبش کنم؛ اما کسی نگه نداشت و خودروهای متوقف شده در ایستگاه هم که شاهد سرقت گوشیام بودند، حاضر نشدند موتور سوار را به ازای دریافت پول تعقیب کند»؛ این جملات بخشی از روایت یکی از پرشمار سرقت هایی است که روزانه در تهران رقم میخورد. البته این بیتفاوتی به مشکلات دیگران به اینجا پایان نمییابد:
«شاید نزدیک ده مسافر در ایستگاه ایستاده بودند؛ وقتی دیدم موتور سوار خیلی دور شده و نمیتوان دنبالش کرد، از حاضران خواستم تا اگر تلفن همراه دارند، با شمارهام تماس بگیرند بلکه بتوانم به سارق بگویم گوشیام خراب است و ثابت کنم به کاهدان زده اما در کمال ناباوری پاسخ نگرفتم. هیچ کسی نگفت تلفن همراه ندارد، ولی هیچ نشانهای از داشتن آن هم نبود! تا اینکه چند بار درخواستم را تکرار و تأکید کردم خودشان شمارهای که من میگویم را بگیرد که یکی دست در جیب برد و موبایلش را درآورد.
وقتی سارق جواب نداد، از آن بنده خدا خواستم یک پیامک به تلفن برادرم بفرستد با این مضمون که «موبایل من را بردهاند، تماس بگیر و اگر توانستی با سارق حرف بزنی بگو...» که پاسخ منفی شنیدم. بناچار راهی مغازههای حاشیه میدان شدم که هر شب در مسیر خانه از ایشان خرید میکنم. همه پاسخ منفی دادند؛ حتی با وجودی که مرا در حد آشنا بودن با ظاهر میشناختند و از من میشنیدند که تلفن همراهم به سرقت رفته است. جالبتر اینکه وقتی دو اسکناس ده هزار تومانی داخل ترازو یکی از ایشان هم گذاشتم تا اجازه تماس داده و هر مبلغی دوست دارد کم کند، باز نپذیرفت!».
بدین ترتیب همه از کمک به هم دریغ میورزیم چون احساس میکنیم، شاید دچار مشکل شویم. عجیب اینکه اگر از ایشان بپرسیم که چه مشکلی، چه بسا نتوانند پاسخ داده یا شاهدی بر مدعای خود بیاورند؛ اما اینقدر این حس درونمان محکم ریشه دوانده که گویی ترجیح میدهیم جلو دیگران یخ زده جلوه کنیم تا اینکه قلبمان برای هم نوع تپیده و مانند یکی دو دهه پیش، در خوبی کردن به مردم از هم سبقت بگیریم.
گرفتاریها زیاد شده و مردم به نسبت چند سال پیش، از هم بریده و سر در گریبان خود بردهاند؛ شاید همین دلیل ساده، از دید بسیاری برای پاسخ به چرایی یخ زدن جامعه کافی به نظر برسد؛ اما نه ماجرا به این سادگیهاست و نه ابعاد انجماد حاکم بر ما در این حد و اندازه مانده است.
کمی که از صحنه سرقت دور شویم، اینقدر همه در گوش هم میخوانند که «پیگیری فایده ندارد!»، «چرا وقت خودت را تلف میکنی؟»، «پیدا نمیشود» و... تا از هر چند سرقت یکی به گزارش کلانتری ختم شده و از همان بخش گزارش شده هم، انگشت شماری توفیق ادامه پیگیری یافته و پرونده قضایی برایشان شکل گیرد. همان گونه که راوی ماجرای فوق میگوید: وقتی به کانکس پلیس مراجعه کردم، گروهبانی که حضور داشت گفت: «تو دومین نفری هستی که در این چند دقیقه اعلام سرقت موبایل میکنی!»، ولی نه در زمان تنظیم گزارش سرقت و نه بعدتر در کلانتری و ارجاع بین دادسرا و دادگاه، کس دیگری را ندیدم که اعلام سرقت کرده باشد!
بدین ترتیب با موج منفی ساطع شده توسط دور و اطرافیان و حتی رهگذرانی که با افراد مال باخته مواجه میشوند، همه چیز برای آسایش بیشتر سارقان فراهم میآید، پلیس و دستگاه قضا به آمارهای ثبت شده در نهاد خود بسنده میکنند و هیچ مسئول و غیر مسئولی نمیفهمد که حقیقت جامعه چیست تا بلکه این فهم از حقیقت، صدایش را درآورده و بنیان سرقت را تکان دهد!
اینجاست که اگر بپذیریم دلایل افراد برای کمک نکردن به هم، میانجیگری نکردن در زد و خوردها، بیتفاوتی به اتفاقاتی که پیرامونشان برای دیگران رخ میدهد و همه و همه پذیرفته است، نمیتوانیم دلیل منعکس نکردن سرقت، به ویژه سرقتهای خرد به پلیس و پیگیری نکردن آن از طریق انتظامی و قضایی را دریابیم و به این نکته بیتفاوت باشیم که در سایه این اطلاع ندادنها، نمیتوان امیدی به آشکار شدن ابعاد مشکل داشت و پیرو آن، توقع پایان یافتن این مشکلات را مطرح کرد.