شاید جا داشته باشد از خرابی آسانسور حمل بیمار، بیان اینکه بیمار
نیازمند بالن زدن یکی از رگ های بسته شده قلب است (و شرح آن جایی درج
نشده)، دیدار نداشتن با پزشکی که نامش در صدر لیست جراحان مارال قرار گرفته
و موارد ریز و درشت دیگر هم یاد کنم اما به این میزان بسنده می کنم.
به گزارش «تابناک»، پیرو درج خبری با تیتر «
40 میلیون تومان به حساب بریز تا نوبت عملت فراموش نشود!» که به واگویههای تلخ مادری که در سوگ از دست دادن تنها فرزندش نشسته، پرداخته بود، نخست روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز جوابیهای فرستاد که وفق قانون عینا درج شد (
اینجا) و اکنون همسر مرحوم توضیحاتی داده که ملزم به درج آن هستیم.
متن توضیحات حسین اسلامی، همسر مرحوم که چند برگ از مستندات پرونده هم بدان پیوست شده، بدین شرح است؛
یامن اسمه دواء و ذکره شفاء
ضمن تشکر و سپاس از روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شیراز بابت ابراز تأثر و همدردی با بنده و مادر مارال و قدردانی از تیم پزشکی که زحمات زیادی برای نجات مارال کشیدند، نکاتی در این جوابیه آمده که لازم میدانم توضیحاتی در این خصوص ارائه نمایم.
در متن آمده که اولویت با بیمارانی است که بیماری شان شدت بیشتری دارد و همچنین از عملکرد این مرکز پیوند فراتر از استانداردهای روز دنیا یاد شده است. بنده مواردی را خدمت این دوستان معروض میدارم تا با مقایسه با ادعای عزیزان پزشک، مشخص شود که با کدام استاندارد جهانی همخوانی دارند؟
قضاوت با خوانندگان محترم:
نخست: در تاریخ 5/6/92 به تشخیص آقای دکتر ... [«تابناک» به دلایل حقوقی از انتشار اسامی پزشکان، پرستاران و کارکنان بیمارستان که در این جوابیه از ایشان نام برده شده، معذور است] احتمال برداشتن تومور کبدی و نگه داشتن باقی مانده کبد وجود دارد و طی نامهای ـ که موجود است ـ همسرم به دفتر هماهنگی پیوند اعضا معرفی میگردد و در اولویت اول پیوند کبد قرار میگیرد. سوال: آیا اولویتی بالاتر از اولویت اول داریم؟!
چرا در حالی که هنوز توده رشد تصاعدی نداشت، مارال را برای پیوند صدا نزدند، تا اینکه پس از شش ماه در اسکن مشخص شود توده رشد کرده است؟
پس از آن، بار دیگر دکتر ... به دفتر هماهنگی پیوند نامه نوشت و باز ترتیب اثر داده نشد تا اینکه مارال خود دست بکار شد و مرتب به اتاق هماهنگی پیوند سر زد تا شاید تغییری ایجاد شود. حتی همسرم پیشنهاد داد که برای کمک به کارکنان اتاق هماهنگی پیوند، در آنجا مشغول به کار شود و در نهایت این اصرار و سرکشی کارگر افتاد و بدین صورت برای اولین بار در اواخر بهمن ماه 92 همسرم را فراخواندند.
دوم: مورخ 20/4/92 و 3/6/92 در مراجعه به مطب دکتر ...، با توجه به خصوصیت اخلاقی ایشان در برخورد با بیمار و همراه بیمار -که با توپ و تشر اجازه نمیدهد کسی با وی صحبت کند، توضیح جویا شود یا حتی درباره مراقبت های لازم تا زمان پیوند چیزی بپرسد،- هیچ توضیحی دریافت نکردیم؛ تلخ تر اینجاست که این روند از ایشان به سایر دست اندرکاران بیمارستان هم منتقل شده تا به کل نتوان چیزی درباره پیوند و مسائل مرتبط با آن پرسید.
این اوضاع در اتاق هماهنگی پیوند اعضاء به مراتب تشدید شده و موجبات بی احترامی به بیماران و همراهانشان را فراهم آورده است تا بتوان پرسید: این نوع رفتار با کدام استانداردهای دنیا مطابقت دارد؟!
سوم: جالب است بدانید که لیست بیمارانِ در انتظار پیوند در دفاتری نگهداری میشود که گاها لابهلای مدارک دیگر گم میشود؛ یعنی هنوز روند به صورت دستی و نه کامپیوتری انجام صورت میگیرد، تا جایی که شخصا مشاهده کردهام که چقدر این سیستم پیش پا افتاده، قدیمی و منسوخ میتواند موجب از قلم افتادن برخی از بیماران را رقم زده و مانع بررسی و مطالعه دقیق پرونده بیماران شود.
این مهم برای بیمارسانی که مرکز پیوند ایران نام گرفته و در دنیا دارای جایگاهی است، عجیب و تاسف بار است اما از آن عجیب تر، ادعای فراتر از استانداردهای جهانی بودنی است که مسئولان به آن تکیه دارند!
چهارم: همسرم در تاریخ 2/1/93 صدا زده شد تا با هزار امید آرزو و البته استرس راهی بیمارستان شیراز شویم؛ به امید این که مارال با کبد رزرو به اتاق عمل برود، تومور برداشته شود و کبد خود مارال باقی بماند، اما متاسفانه آقای دکتر ...، از اعضای تیم جراحی که حضور داشت، در جریان پرونده همسرم نبود تا عمل جراحی به حضور دکتر ... موکول شود. سوال اینجاست: با کدام استاندارد جهانی همخوان است که پزشک جراح، پرونده مریض را به دقت مطالعه نکرده و قصد پیوند کبد را داشته باشد؟!
پنجم: در تاریخ 27/1/93 مارال تحت عمل قرار گرفت و پس از پنج ساعت عمل جراحی، پزشکان از اتاق عمل خارج شدند و بعد از پانزده دقیقه دوباره به اتاق عمل برگشتند و یک ساعت دیگر عمل به طول انجامید. پس از اتمام کامل عمل، هیچ پزشکی رغبت توضیح درباره وضعیت مارال را نداشت و همگی با یک سکوت و ناامیدی عجیب از پاسخ دادن طفره میرفتند.
این در حالی است که پس از یک ماه از فوت مارال، از منبعی موثق دریافت کردم که حین عمل، ایست قلبی برای همسرم اتفاق افتاده ولی هیچ پزشکی حاضر به گفتن این حقیقت به ما نشده است. سوال اینجاست: آیا ما حق نداشتیم از وضعیت بیمارمان مطلع شویم؟ این نوع برخورد فراتر از کدامین استانداردهای روز دنیاست؟!
ششم: وقتی مارال به بخش ITU (بخش مراقبت های پیوند اعضا [که برخی به اشتباه آن را با آیسییو اشتباه گرفتهاند]) منتقل شد، تا 6 ساعت به هوش نیامد. چرا؟! و پس از یک روز به کما رفت، که البته این موضوع را هم تا روز جمعه، سه روز پس از عمل نمیدانستیم تا اینکه از طریق یکی از آشنایانمان که با یکی از پرستان بخش رفاقت دارد، به صورت خیلی محرمانه متوجه شدیم، چراکه تا پیش از آن علت بیهوشی وی را تزریق داروی آرامبخش و خوابآور به ما اطلاع داده بودند!
آیا کتمان حقیقت از خانواده بیمار هم از استانداردهای روز دنیاست؟
هفتم: پس از دو روز از عمل پیوند و سردرگمی ما از وضعیت مارال در راهروهای بیمارستان، دکتر ... افتخار دادند و در حد یک دقیقه در مسیر رفتن به اتاق عمل گفتند: «مشکل الان مارال قلبی است و احتمالا این مشکل از قبل بوده»؛ این در حالی است که قبل از عمل، مارال هیچگونه مشکل قلبی نداشت و این موضوع را آزمایشات و اکوی قلب وی قبل از بیهوشی ثابت میکند.
آیا جا ندارد بپرسیم به واقع چه اتفاقی افتاده بود؟ اگر هر عمل پیوندی با این ریسک بالا انجام میشود، چه کسی حاضر است تن به تیغ جراحی دهد؟
حق دهید این مورد را از استانداردهای جهانی ندانیم!
هشتم: اگر مشکل قلبی برای همسرم بوجود آمده بود، چرا دکتر ... (پزشک قلب) هیچگاه بر بالین مریض من حاضر نشد؟ و چرا دکتر ... روز شنبه پس از 4 روز بیمار مرا ویزیت کرد؟
زمانی که مارال به کما رفته بود، سطح هوشیاری 3 داشت، بدنش کبد پیوندی را پس زده بود، کلیه هایش از کار افتاده بودند و در ریههایش آب جمع شده بود؛ اعضای بدنش یکی یکی در حال از کار افتادن بودند و فشار خونش حتی با تزریق دارو بالا نمیرفت تا به وضع عادی نزدیک شود و تنها یک ضربان بسیار ضعیف قلبی داشت.
عجیب اینکه هیچکدام از این موارد را دکترهای عزیز به ما نگفتند و از طریق بعضی پرستاران جسته گریخته به گوشمان میرسید. عجب استاندارد پایینی برای دنیا تعریف کردیم که این وضعیت بالاتر از آن است!
نهم: روز 28/1/93، فردای روز عمل، مادر مارال به دنبال دارو (آمپول وازوپرسین) تمام شیراز را زیر پا میگذارد و پس از چند ساعت جستوجو مطلع میشود که در داروخانه بیمارستان که در چند قدمی بخش ITU قرار دارد، این دارو موجود است. کجای دنیا همراه مریض را به دنبال دارو راهی بیمارستان های دیگر میکنند؛ آن هم داروی بسیار ضروری و حیاتی؟
دهم: در متن جوابیه علوم پزشکی آمده بود که ما هیچ گونه هزینهای پرداخت نکردیم، این در حالی است که تمام وسایل اتاق عمل از ریزترین قلم تا ... همه را به نرخ آزاد شخصا خریداری و همچنین هزینه تخت کبد اهدایی از عزیز مرگ مغزی شده را هم پرداخت کردم. همچنین مبلغی را به حساب شخصی خانم ...، مسئول هماهنگی همراهان مریض با بخش پیوند واریز نمودم. اینها را یادآور میشوم تا آشکار شود که در کنار هزینههایی چند ده میلیون تومانی که دولت محترم برای عمل پیوند به بیمارستان میپردازد تا این عمل رایگان انجام شود، گویا لوازم مورد نیاز برای اتاق عمل از قلم افتاده است!
یازدهم: دکتر ... روز شنبه مورخ 30/1/93 با اصرار مادر همسرم، وقتی از ایشان پرسید «وضع دخترم چطور است؟» در جواب ایشان با حالت طلبکارانه و عصبانی گفت: «همون که سرطان وسیع داره؟ اصلا حالش خوب نیست!» و این در حالی است که جواب پاتولوژی مارال پس از یکماه از فوتش آماده شد و معین نمود که توده مارال خوش خیم بوده نه از نوع سرطانی؛ فقط چون دیر برای خارج کردن آن اقدام شده، توده رشد کرده و دیگر اعضای بدن را هم در گیر نموده است (نقل از خانم دکتر گرامی پاتولوژیست بیمارستان نمازی).
حتما این مورد نیز یکی دیگر از استانداردهای جهانی است!
دوازدهم: خیلی جالب است بدانید پس از گذشت یک ماه از فوت مارال عزیز، زمانی که برای نتیجه پاتولوژی و دریافت شرح عمل و خلاصه پرونده به بایگانی بیمارستان مراجعه کردم، در کمال تعجب گفتند که هنوز دکتر شرح عمل را ننوشته است؛ نه شرح عمل اول و نه شرح عمل دوم!
دست خالی به خانه برگشتم تا دو روز بعد خانم ...، سرپرستار بخش ITU تماس گرفت و از آماده شدن پرونده خبر داد. وقتی علت تأخیر را پرسیدم، پاسخ دادند: «تیم پزشکی خیلی کارشان زیاده و فرصت نکردن بنویسند»! فکر کنم این یکی، بالاترین استاندارد جهانی را دارد!
از این موضوع خانم ....، مسئول بخش بایگانی، آقای ...، مسئول اتاق هماهنگی پیوند و دیگر همکارانشان، سرپرستاران بخشITU ، خانمها ...، ... و ... و ...، مسئول رسیدگی به شکایات بیمارستان نمازی به خوبی آگاهند.
شاید جا داشته باشد از خرابی آسانسور حمل بیمار، بیان این مسأله که بیمار نیازمند بالن زدن یکی از رگ های مسدود شده قلب است (و شرح آن جایی درج نشده)، دیدار نداشتن با پزشکی که نامش در صدر لیست جراحان مارال قرار گرفته و موارد ریز و درشت دیگر هم یاد کنم اما به این حد اکتفا میکنم.
در پایان این مطلب متذکر میشوم هدف اینجانب از ارائه توضیحات، فقط و فقط روشن شدن حقایق بوده و به صدا در آوردن زنگ خطر برای مسئولان و جامعه پزشکی تا شاید با رفع نواقص، اصلاح امور و همچنین ارج نهادن به حقوق بیمار و ارتقا بخشیدن سطح کیفی خدمات، از به خطر افتادن جان بیمارانی که با هزاران امید، از گوشه گوشه کشور راهی اسن بیمارستان شده و چشم به دستان مسیحایی پزشکان زحمت کش و دلسوز این مرز و بوم دارند، جلوگیری شود و شاهد از دست دادن مارال های دیگر نباشیم.
غافل نشویم که همگی در معرض آزمایش الهی هستیم.
با آرزوی توفیق روزافزون برای تمامی پزشکان و پرستاران عزیز و محترم ایران اسلامی
حسین اسلامی اصل، شوهر مارال شجری پور موسوی