اظهارات تازه محمدرضا شریفینیا درباره کشف چهرههای برجسته سینمای ایران با واکنشهایی همراه بوده است؛ واکنشهایی که جدیترین آنها از سوی پرویز پرستویی مطرح شد؛ اما آیا آن گونه که شریفینیا مدعی شده، او نقشی مؤثر در بسیاری از پروژههای مهم سینمای ایران داشته و آنچه خود نیز از آن به «باند شریفینیا» یاد میکند، برای سینمای ایران اثر مثبت داشته است؟
به گزارش «تابناک»، محمدرضا شریفینیا با نقش «ولید» در سریال امام علی (ع) ساخته داود میرباقری مقابل دوربین رفت و پس از آن با «آدم برفی» اثر داود میرباقری (۷۳)، «پری» ساخته داریوش مهرجویی (۷۳)، «برج مینو» اثر ابراهیم حاتمی (۷۴) و «لیلا» اثر داریوش مهرجویی (۷۵) موقعیتی تثبیت شده در سینمای ایران یافت و این وضعیت به جایی رسید که او سالیانه با چندین پیشنهاد مواجه بود و دهه هشتاد برای شریفینیا به دوران اوج بازیگریاش بدل شد.
شریفینیا که روزگاری از چهره محبوبی برخوردار بود، آهسته آهسته سراغ فضایی رفت که به جایگاهش آسیب زد، ولی او را به چهرهای پرکار بدل کرد. او در سال ۸۱ در سه فیلم سینمایی، سال ۸۲ در سه فیلم، سال ۸۳ در سه فیلم، سال ۸۵ در شش فیلم، سال ۸۶ در سه فیلم، سال ۸۷ در چهار فیلم، سال ۸۹ در یک فیلم و سال ۹۰ در پنج فیلم نقشآفرینی کرد و اینها به جز ۹ مجموعه تلویزیونی است که در این یک دهه در آن به عنوان بازیگر حضور داشت.
اما چگونه شریفینیا به اندازه یک عمر حضور مؤثر یک بازیگر در سینما، در یک دهه نقش آفرینی کرد و چه شد در سراشیبی قرار گرفت؟ پاسخ را باید در راهی جست که شریفینیا در پیش گرفت و گمانههایی که با گذشت این سالها، اکنون او به صراحت تأیید میکند؛ اما نوع روایتش و گزارههایی که مطرح کرده، یک به یک تکذیب شده است. در دهه هشتاد، این موضوع که شریفینیا برای پروژهها بازیگر انتخاب میکند و در مقابل یک نقش برای خود برمیدارد، بسیار پررنگ بود.
او در این ارتباط به بانی فیلم گفته است: «
من چه کسی را به سینما معرفی کردم که بد بوده؟ لیلا حاتمی را برای بازی در فیلم «لیلا» انتخاب کردم که جایزهاش را گرفت. علی مصفا برای بازی در «پری» جایزه گرفت. خسرو شکیبایی را برای بازی در «سالاد فصل» انتخاب کردم که جایزهاش را گرفت. بهرام رادان برای «سنتوری» جایزه گرفت و ... مگر مترو معیار ما برای بهترینها جایزه نیست؟ خب کسانی که من معرفی کردم که اکثرشان جایزه گرفتند. کدام باند؟ سریال «کیف انگلیسی» و سریال «کلاه پهلوی» تعداد زیادی بازیگر دارند که با هم یکی نیستند. بله ممکن است من با ۱۰ درصد بازیگران سینما کار نکرده باشم که یا موقعیت شان به نقشهایی که من کار میکردم نمیخورد یا اخلاق و رفتارشان با گروه کاری ما سنخیت نداشته. این که ناراحتی ندارد».
او اما لیست را همین جا نمیبندد و چنین ادامه میدهد: «
من کسانی را که حس میکنم در جایگاهشان درست هستند، انتخاب میکنم. مثلا ویشکا آسایش را برای سریال «امام علی (ع)» انتخاب کردم. مگر بد بود؟ فرهاد اصلانی در تئاتر «گرگ و میش» با ما کار میکرد، ایشان را برای نقش یزید به داود میرباقری معرفی کردم و تا به امروز هم همچنان در کارها مختلف با هم کار میکنند. مگر بد انتخاب کردم؟ همین طور حسن پورشیرازی را برای «مهمان مامان» و پارسا پیروزفر را برای «پری» و «نقاب» معرفی کردم؛ بد بودند؟
حسن پورشیرازی که کاندیدای بهترین بازیگر برای «مهمان مامان» شد. حالا اگر این نامش باند باشد بسیار خوشحالم که در این باند کسانی انتخاب شدهاند که هرگاه در جایگاهشان قرار میگیرند صاحب بهترین جوایز میشوند. خیلی نقشها بوده که دوست داشتم بازی کنم. مثلا نقش آقای پرویز پرستویی در «مارمولک». این نقش در ابتدا به من پیشنهاد شد اما چون کار عقب افتاد سر کار دیگری رفتم و نتوانستم آن را بازی کنم. آقای پرستویی بسیار نقش روحانی را خوب بازی کردند، اما من بعدا افسوس خوردم که چرا نتوانستم آن را بازی کنم».
مجموعه این ادعاها طبیعتاً با واکنشهای گستردهای همراه میشود که بخشی از آن را در چند روز اخیر شاهد بودهایم و بخشی دیگر نیز به مرور مطرح میشود؛ اما به هر حال شریفی نیا روایت خودش را آن گونه که دوست داشته، بیان کرده و بخشی از این روایت نیز هرچند صحیح نیست، به گونهای دیگر بیان شده است.
به عنوان نمونه، محمدرضا گلزار درباره انتخاب پارسا پیروزفر به عنوان بازیگر «مهمان مامان» فیلم مهم داریوش مهجویی، گفته بود: «
ما سه تا میرفتیم و دورخوانیها را با آقای مهرجویی انجام میدادیم. امین که زنگ زد ،گفتم: «امین به من زنگ نزدند». گفت: «یعنی چی؟ به من امروز زنگ زدند دورخوانی بروم، حتماً تو امروز نیستی». امین رفت و آمد گفت: «رضا، پارسا آنجا بود». گفتم: «عجب کار غیرحرفهای! یعنی چی؟ لباسهای من آنجاست...» خیلی بهم برخورد. گفتم: «لباسهای من رو بگیر بیار». گفت: «حالا بیا صحبت کن». گفتم: «اصلاً حرف نزن. فقط لباسهای من رو بگیر».
گلزار ادامه ماجرا را این طور تعریف میکند: «
بعداً آقای مهرجویی به امین گفته بوده که رفیقت خیلی کار بدی کرد که یکدفعه گفت نمیآیم. امین هم میگوید یعنی چی؟! آقای مهرجویی هم گفته آقای شریفینیا آمده گفته رضا گلزار گفته من نمیآیم. آقای مهرجویی هم گفته حالا ما چه کنیم؟ ما همه تمرینهایمان را با رضا کردیم. آقای شریفینیا هم گفته مشکلی نیست من یک نفر را دارم آماده است، پارسا پیروزفر، هر وقت بگویید می آورمش سر صحنه. بعد آقای مهرجویی هم گفته بگویید بیاید. امین زنگ زده به آقای شریفینیا که چرا؟ چی شده؟ چرا با رضا گلزار چنین رفتاری کردی؟ آقای شریفینیا هم گفته چرا رفته سر فیلم "کما" و تهریشش را زده و به من نگفته باید حتماً به من میگفت و با من هماهنگ میکرد...».
ویشگا آسایش نیز پیش از این درباره حضورش در نقش قطام در رسال امام علی که او را در تلویزیون و سینما برجسته کرد، گفته بود: «
آقای شریفی نیا نخستین نفر بودند که من را دیدند و به دایی ام مازیار پرتو (سینماگر) گفتند خواهرزاده ات را برای تست بیاور. من در حال گرفتن ویزا و رفتن به لندن بودم. دایی ام مخالف بود و اصلا دوست نداشت کسی از فامیل در سینما باشد. او گفت من در حال رفتن هستم و اصلا بازیگری نمی دانم. اصرار آقای شریفی نیا موجب شد دایی پیشنهاد تست گریم را به من بدهد. دو دختر دیگر همزمان گریم بودند و از هر سه ما عکس انداختند و چند روز بعد گفتند آقای میرباقری از روی عکس ها من را انتخاب کرده است. هفته اول تست بازیگری بود که من در جریان نبودم».
اما تندترین واکنش نسبت به گفتههای اخیر شریفینیا توسط پرویز پرستویی رسانهای شد.
پرستویی با اشاره به صحبتهای شریفینیا پیرامون اینکه نقش رضا مارمولک برای اولین بار به او پیشنهاد شده، گفته است: «
...چیزی که آزارم میدهد خلاف واقعگویی است. کاملا مطمئنم منوچهر محمدی تهیهکننده «مارمولک» که فیلمنامه از طرح ایشان شکل گرفت، پیشنهاد این نقش را به کسی نداده و از همان ابتدا که فکر این فیلم را مطرح کرد، نقش رضا مارمولک را به من پیشنهاد داد؛ زمانی که حتی نه نویسنده و نه کارگردان انتخاب شده بود. خوشبختانه در 46 سال بازیگری که هیچ ادعایی هم در کارم ندارم، جایگزین کسی نبودهام».
پرستویی با بیان اینکه اگر این گفتهها از سوی شخص دیگری مطرح میشد، جواب نمیداده است، اظهار کرد: «
همیشه گفتهام جایی که شریفینیا باشد حضور پیدا نمیکنم. حتی اگر بفهمم نقشی قبل از من به او پیشنهاد شده باشد، قطعا قبول نمیکنم، هدفی که سالها دنبال کردهام. برنامه «هفت» بارها من را برای حضور در استودیو دعوت کرده است و یکی از دلایل اصلی که نپذیرفتم، نشستن ایشان بر روی آن صندلی است. متأسفانه آنقدر اعتماد به نفس دارد که هر چه به ذهنش میآید، میگوید».
اگر شریفینیا روزگاری مجموعهای از بازیگران را در اطرافش داشت که تعبیر «باند» از آن میشد، با اتفاقاتی که در چند سال اخیر برای او رخ داد، تنها ذکر این خاطرات ـ آن هم به صورت ناقص ـ برای او مانده و همین شکستن سکوت این بازیگر نشان میدهد، دوران طلاییاش به پایان رسیده است. هنوز وقتی شریفی نیا به کاخ جشنواره فجر میآید، بازیگران بسیاری سراغش میآیند و بعضی با کنایه از همکاری با او در پروژههای آینده سخن میگویند؛ اما ظاهراً او تمام شده و تعداد آثاری که او در این سه سال اخیر بازی کرده، مؤید همین موضوع است.
با این حال آنچه از سرنوشت شریفینیا و کارنامه سینماییاش پراهمیتتر است، ادعای مطرح از سوی او درباره نقش مؤثرش در شکل گرفتن و ثبت برخی از بهترین فیلمها و بهترین نقشها در سینمای ایران است، تا جایی که حتی انتخاب خسرو شکیبایی برای سالاد فصل را زنده نیست نیز انتخاب او میشود و البته شکیبایی بر خلاف پرستویی در قید حیات نیست که بتواند از خود دفاع کند.
واقعیت این است که به دلیل نبود تاریخچه شفاف درباره سوابق سینماگران و همچنین یک مجموعه اطلاعات دقیق از آنها، چنین ادعاهایی در سالهای دور بسیار بیش از اینها مطرح خواهد شد و بسیاری سینمای ایران را مدیون خود خواهند دانست؛ اتفاقی که تنها راه جلوگیری از وقوعش، تلاش برای جمع آوری تاریخ شفاهی سینمای ایران است، ولی آیا در وضعیت کنونی سینما، اساساً چنین دغدغههایی در اولویت قرار میگیرند و تاریخ سینمای ایران در آینده با قرائتهای مختلف در دسترس خواهد بود که از تقاطع این روایتها، به واقعیتهای تاریخی در این حوزه پی برد؟