مرور روزنامه‌های یکشنبه پنجم بهمن؛

پرونده رحیمی؛ از آلزایمر اصولگرایان تا مراسم دولتی حمایت از کرباسچی

امروز پرونده معاون اول دولت دهم و رأی صادر‌ه علیه وی در دادگاه به مهم‌ترین صحنه تقابل دو جناح تبدیل شده است. صفحات سیاست خارجی و بین‌الملل روزنامه‌ها نیز همچنان تحت تأثیر تغییر پادشاه در عربستان است. روزنامه‌ها در حوزه ورزش بیشتر به حمایت از سرمربی تیم ملی پرداخته و از برخورد نشدن با تخلفات بازیکنان گلایه کرده‌اند.
کد خبر: ۴۶۹۵۷۶
|
۰۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۰ 25 January 2015
|
29661 بازدید
پرونده رحیمی؛ از آلزایمر اصولگرایان تا مراسم دولتی حمایت از کرباسچی

امروز پرونده معاون اول دولت دهم و رأی صادر‌ه علیه وی در دادگاه به مهم‌ترین صحنه تقابل دو جناح تبدیل شده است. صفحات سیاست خارجی و بین‌الملل روزنامه‌ها نیز همچنان تحت تأثیر تغییر پادشاه در عربستان است. روزنامه‌ها در حوزه ورزش بیشتر به حمایت از سرمربی تیم ملی پرداخته و از برخورد نشدن با تخلفات بازیکنان گلایه کرده‌اند.

پرونده رحیمی؛ از آلزایمر برای اصولگرایان تا بازخوانی پرونده کرباسچی برای اصلاحات

امروز پرونده معاون اول دولت دهم و رأی صادره علیه وی در دادگاه به مهم‌ترین صحنه تقابل دو جناح تبدیل شده است. عبدالله گنجی در بخشی از سرمقاله جوان با تیتر «اصولگرایی الگویی برای پیوستگی با نظام» در این باره نوشته است: برخی تصمیمات متعلق به مرکزیت و دستگاه‌های اصلی نظام هستند. بنابراین نمی‌توان آنجا که نظام تصمیمی تلخ برای فردی از جریان مقابل ما می‌گیرد آن را عادل، موجه و صاحب دقت‌نظر بدانیم. اما آنجا که این تصمیم تلخ شامل حال ما می‌شود، نظام را‌‌ همان جناح مقابل تعریف و حملات خود را نسبت به آن شروع نماییم. موارد زیر نشان می‌دهد که تفکر اصولگرایی در تمکین به سیاست‌های کلی و تصمیمات نظام تاکنون نجیبانه رفتار کرده است و تلخی برخی تصمیمات را تحمل و در مقابل نظام صبوری کرده و نه تنها به یأس و تردید نرسیده که از دشمن شادکنی نیز پرهیز کرده است.

۱ ـ حکم جناب رحیمی نمونه‌ای بارز برای این موضوع است. با صدور این حکم رسانه‌های اصلاح‌طلب و تجدیدنظر طلب چه کف و سوتی برای قوه قضائیه کشیدند و چه احسنت‌هایی را نثار آن کردند. این کار قابل تقدیر و البته قابل تعمیم است. اگر این حکم برای معاون اول دولت خاتمی یا کرباسچی صادر می‌شد، اکنون نگاه اصلاح‌طلبان به قوه قضائیه چگونه بود؟ یادمان نرفته است که عبدالله نوری وزیر وقت کشور نظام جمهوری اسلامی رسماً از سوی دولت وقت، مسئول برگزاری مراسم برای کرباسچی و تقدیر از او و فشار از پایین بر نظام بود. تقریباً اصلاح‌طلبان هیچ حکم قضایی را تاکنون نپذیرفته‌اند. بیانیه‌های حزب مشارکت و سازمان مجاهدین در دو هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ را ببینید. کیفرخواست صادره را این‌طور توصیف می‌کردند «مرغ پخته را به خنده وا‌می‌دارد..‌». اما رحیمی چه اصولگرا باشد و چه اصلاح‌طلب، اصولگرایان و حتی شخص احمدی‌نژاد مقابل قوه قضائیه نخواهند ایستاد و در صدد بی‌اعتبارسازی این دستگاه و اعتمادزدایی از آن نیستند.

۲ ـ در انتخابات ریاست جمهوری گذشته (۱۳۹۲) چند نفر از کاندیداهای اصولگرا رد صلاحیت شدند (زاکانی، لنکرانی، سعیدی‌کیا، سبحانی...). هیچ پنجه‌ای از سوی این جریان به سمت نظام دراز نشد. اما کافی است به رد صلاحیت اولیه معین و مهرعلی‌زاده در سال ۱۳۸۴ بنگریم و موج حملات به شورای نگهبان و نظام را ببینیم تازه بعد از تأیید این دو با حکم حکومتی، هاشمی معترض شده که «معین را تأیید کردند که من رأی نیاورم‌».

۳ ـ در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ چند کاندیدای منتسب به اصولگرایی شکست خوردند. گویی از فردای انتخابات اصلاً انتخاباتی نبوده است؛ نه اعتراض، نه پرخاشگری و نه تولید محتوا برای رسانه‌های غرب و نه اردوکشی خیابانی. به منتخب مردم تبریک گفتند و اعلام همکاری کردند. اما ۱۳۸۸ را بنگرید که اصلاح‌طلبان با همه وجود وارد انتخاباتی شده بودند که از شش ماه قبل تقلب در آن را حتمی می‌دانستند و به تذکرات رهبری در اول فروردین و در مشهد مقدس هم توجهی نکردند و آن کردند که مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان (شهریور ۸۸) فرمودند «مسأله اصلی را گم نکنید، مسأله اصلی این بود که از فردای انتخابات کاری کردند که نظام جمهوری اسلامی با مشارکت ۸۵درصدی مردم نتوانست سرش را در مقابل چشم ملت‌های اسلامی بالا بگیرد و...‌».

۳ ـ فاصله گرفتن از اصول انقلاب توسط هر کس و در هر سطحی باشد منجر به فاصله گرفتن اصولگرایان از وی خواهد شد. احمدی‌نژاد، موسوی و کروبی در این مسیر تفاوتی نمی‌کند. میزان پایبندی به نظام و ارکان و سیاست‌های کلی آن موضوعیت دارد. عده‌ای در یک بازی کثیف هم می‌خواهند عملکرد احمدی‌نژاد به پای اصولگرایان نوشته شود و هم هر جا یک فرد اصولگرا نکته‌ای علیه احمدی‌نژاد می‌گوید به تی‌تر یک خود تبدیل می‌کند. این بازی یعنی تهی کردن سیاست از اخلاق و.... اما در جناح اصلاحات حتی یک بار از فردی دون پایه چون اکبر گنجی به خاطر توهین به امام، نفی مهدویت و عصمت انتقاد نشده است. هنوز بر پیوستگی با ضد انقلاب خارج و داخل به اسم «ایران برای همه ایرانیان» اصرار ورزیده می‌شود و... .

۴ ـ فساد اقتصادی از هر کس و در هر سطحی بوده است، اصولیون در مقابل احکام صادره تمکین کرده‌اند. از خداداد و رفیق دوست گرفته تا مه آفرید و رحیمی و... هیچ اعتراضی از اصولگرایان به این احکام در تاریخ ثبت نشده است. اما موردی نبوده است که یک اصلاح‌طلب در فسادی بوده باشد و برخورد با وی را برخورد با جریان تلقی نکرده باشند. هیچ اصلاح‌طلبی به کروبی نگفت تو چرا از شهرام جزایری پول گرفته‌ای... .

بنابراین شرط پیوستگی با نظام و تعریف خود در درون آن در همین نقاط فهمیده می‌شود که باید تصمیم نظام را تصمیم نظام بدانیم و تمکین نماییم. نمی‌توان هم پرستیژ روشنفکری مقابل غرب را حفظ کرد و مدرن بود و هم از اجرای حدود الهی احساس شرمندگی کنیم و هم هنگام میل به قدرت پرچمدار انقلاب اسلامی و امام باشیم و کاریکاتوری از صدر انقلاب را به امروز منتقل کنیم و پشت آن مخفی شویم.

نمی‌شود اگر رهبر فرمودند، «رأی حق الناس» است، پیرو رهبری شویم. اما اگر فرمودند «این بحث تقلب چیست که می‌کنید. کی گفته؟ چگونه قرار است تقلب شود؟» به کلی نشنیده بگیریم. وقتی رهبری فرمودند: «ای کسانی که نظام را قبول ندارید به خاطر کشورتان رأی دهید» به‌به بگویید اما وقتی شما را از اردوکشی خیابانی منع می‌کند، منافقانه چیز دیگری می‌گویند.

این پارادوکس‌ها می‌تواند جریان اصلاحات را (به ‌رغم داشتن نخبگان فکری) به عنوان یک جریان منفعت‌طلب و آتش به اختیار تقلیل دهد. شرط لازم برای عبور از این وضعیت تمسک به «تقوای جمعی» و مرز‌بندی هویتی است.

در مقابل اعتماد در شروع مطلبی با تیتر «کمدی برائت اصولگرایان» نوشته: کار که به حکم زندان و رد مال کشید، محمدرضا رحیمی هم شد استاندار دولت هاشمی رفسنجانی. گویا از دل روایت‌ها فقط باید یک چیز بیرون بیاید: برائت اصولگرایان. حالاآن‌ها به صف شده‌اند و روایتی که بار‌ها تکرار شده را یک بار دیگر بازگو می‌کنند، فقط جای «فاعل» داستان عوض می‌شود، جای محکوم. برای اصولگرایان فرقی ندارد که «م. ه» باشد یا «م. ر»، فرزند هاشمی رفسنجانی باشد یا معاون اول احمدی‌نژاد، تخلف مربوط به دوران سازندگی و اصلاحات باشد یا دولت «عدالت محور». خروجی داستان باید طوری تنظیم شود که ژست «فساد ستیزی» اصولگرایان را به هم نریزد.

اما حالا دیگر این داستان شباهت چندانی با آن داستان‌های «پلیسی» قبلی ندارد. داستانی که اصولگرایان برای رحیمی ساخته‌اند بیشتر «کمدی» است. اختلاس دوران احمدی‌نژاد به ارادت ١۶ سال قبل متهم به هاشمی رفسنجانی ربط داده می‌شود: متهمی که هشت سال را صرف رویارویی با همین «مراد» سابق کرد، درست مثل رئیسش که محمود احمدی‌نژاد بود. این تازه اول راه است: اول راه فرجام پرونده‌های تخلف دوران احمدی‌نژاد و احمدی نژادی‌ها. هنوز سعید مرتضوی و حلقه‌هایش در تامین اجتماعی مانده‌اند. هنوز پرونده‌هایی مثل پرونده صنایع مس و بابک زنجانی و فساد سه هزارمیلیاردی و برداشت غیرقانونی از حساب دولت برای دانشگاه ایرانیان به ایستگاه آخر نرسیده‌اند. تازه هنوز پرده برداری از برخی تخلفات دیگر هم آغاز شده، مثل پرونده «پدیده».

ابتکار نیز با اشاره به اینکه اصولگرایان جرائم «معاون اول احمدی‌نژاد» را به زمین اصلاح‌طلبان انداختند؛ در مطلبی با تیتر «آلزایمر!» نوشته: اینکه برخی گروه‌های سیاسی منتظر حکم محمدرضا رحیمی، معاون اول دولت دهم باشند تا به این بهانه به اظهارات و حمایت‌های عجیب و غریب رئیس دولت‌های نهم و دهم و حامیانش از پاکدستی این دولت‌ها و از جمله معاون اولش پاسخ گویند، قابل انتظار بود، اما هیچ کس فکر نمی‌کرد که برخی اصولگرایانی که پیش‌تر حامی محمود احمدی‌نژاد بودند، گوی سبقت را در این زمینه از دیگران بربایند. البته واکنش‌ها به حکم قطعی محمدرضا رحیمی محدود به برائت‌جویی باب شده از رئیس‌جمهور پیشین و نزدیکانش نبود؛ برخی از این اصولگرایان سعی دارند توپ تخلفات رحیمی را در زمین دولت‌های اصلاحات و سازندگی بیاندازند و آن‌ها را مقصر قلمداد کنند. رسانه‌های وابسته به جریان اصولگرا در روزهای گذشته پر از اظهارنظرهای چهره‌های وابسته به این جناح هستند که می‌خواهند از یک سو برخورد با تخلفات محمدرضا رحیمی را مصادره کنند و از سوی دیگر بزرگ شدن وی در فضای سیاسی را به گردن دولت‌های پیش از محمود احمدی‌نژادی بیاندازند که روزی از وی حمایت می‌کردند و اکنون از او برائت می‌جویند.

باختیم ولی دوبله!


مصطفی عابدی در روزنامه شهروند با مرور حوادث این اخیر در صحنه ورزش نوشته است: ابتدا می‌خواستم این یادداشت را پیش از مسابقات فوتبال جام ملت‌های آسیا بنویسم ولی به دلایلی که روشن است از این کار اجتناب شد. تا اینکه پرونده فوتبال ایران با شکست در برابر عراق در اینجام بسته شد و جالب اینکه همزمان شد با این سخنان صریح مقام رهبری درباره ضرورت رسیدگی به تخلفات ورزشکاران که: «در برخورد با متخلف نباید هیچ ملاحظه و سهل‌انگاری شود، زیرا تخلف قابل قبول نیست؛ اعم از تخلف مسئولین یا غیر مسئولین، زبدگان یا غیرزبدگان و قهرمانان سیاسی، ورزشی، و یا علمی و صنعتی». از این رو اکنون فرصت آن است که به این نکته بسیار مهم پرداخته شود که؛ جایگاه ورزش و به ویژه ورزش قهرمانی در کشورهای توسعه یافته چیست؟ جایگاه آن در کشورهای در حال توسعه مثل ایران چگونه است؟

در کشورهای توسعه یافته ورزش جزیی از ساختار کلی جامعه است و هیچ تقدمی بر بنیان‌های اجتماعی و مهم‌ترین آن‌ها رعایت قانون و برابری حقوق ندارد. برای نمونه وقتی که یک ورزشکار که خیلی هم افتخار آفریده تخلفی می‌کند، در برخورد با او رحم نمی‌کنند. کافی است که به نحوه برخورد آمریکایی‌ها با لانس آرمسترانگ قهرمان ٧ دوره تور دوچرخه‌سواری فرانسه نگاه کنیم. وی که از بیماری سرطان به سلامت عبور کرد به جایگاه بزرگ‌ترین ورزشکار تاریخ دوچرخه‌سواری رسید و یک اعتبار جدی برای ورزش آمریکا محسوب می‌شد؛ ولی سال‌ها پس از بازنشستگی معلوم شد که وی قبلا دوپینگ می‌کرده است. پس از قدری کش و قوس، چنان او را از اوج به حضیض و ذلت انداختند تا هیچ ورزشکار خطاکاری فراموش نکند. چرا؟ برای اینکه ورزشکاران در برابر قانون نه‌ تنها برتری بر دیگران ندارند بلکه برعکس باید مسئولانه‌تر عمل کنند. یا اخیرا جریمه چند ١٠٠ هزار یورویی یکی از فوتبالیست‌های آلمان فقط به دلیل رانندگی بدون گواهینامه، یا سه ماه زندان برای بزرگ‌ترین ورزشکار تاریخ المپیک به دلیل رانندگی در شرایط مستی نیز نمونه‌های دیگر از این نوع برخورد کشورهای توسعه یافته با ورزشکاران و قهرمانان است. آنان برای اعتبار بخشیدن به خود و جامعه خودشان نیازمند گرفتن طلا و کاپ قهرمانی به هر قیمتی نیستند. افکار عمومی و مردم هم اجازه نمی‌دهند که کسی به دلیل قهرمان شدن خود را تافته جدابافته بداند. این رفتار و برخورد با ورزشکاران، موجب می‌شود که آنان منضبط و دقیق و متعهد بار بیایند و متوجه تخلفات خودشان باشند.

فراموش نشود که در ورزش حرفه‌ای سقوط یک ورزشکار معادل صد هزار یا میلیون‌ها دلار خسارت مادی برای او نیز هست، ولی در جوامع توسعه‌نیافته ورزش قهرمانی و رسیدن به سکوی قهرمانی، نوعی هویت یابی تلقی می‌شود و به هر قیمتی باید روی سکو رفت حتی اگر ورزشکاران انواع و اقسام تخلفات را انجام دهند. البته فقط ورزشکاران نیستند که این مسیر را می‌روند بلکه دست اندرکاران ورزش نیز برای موفق نشان دادن خود بنیان‌های جامعه را زیر پا می‌گذارند. در همین چند روز گذشته یکی از مسئولان فدراسیون فوتبال در برابر این سوال که پاداش فوتبالیست‌ها چه قدر است گفت: «چون به پاداش‌ها مالیات می‌خورد مبلغ آن را نمی‌گویم»! این یک توهین آشکار به نظام مالیاتی و قوانین کشور و نیز برداشتن از درآمدهای مردم و دولت به نفع ورزشکاران از طریق دست‌اندرکاران فدراسیون است. اگر این جمله در یک کشور توسعه یافته گفته شده بود تا الان باید ده‌ها بار عذرخواهی می‌کرد و احیانا آب خنک هم می‌خورد. نمونه دیگرش حضور افرادی است که به دلیل جعل مستندات پایان خدمت از حضور در تیم ملی محروم بودند و حتی می‌ترسیدند به کشور وارد شوند ولی به خاطر اینکه ممکن بود حضورشان در تیم ملی مفید باشد این تخلف نادیده گرفته شده است.

معنای روشن این اقدام چیزی جز نادیده گرفتن بنیان‌های اصیل جامعه یعنی قانون‌مداری نیست. وقتی دست‌اندرکاران جامعه خودشان با دست خودشان قانون را در درجه‌ دوم و چندم اهمیت قرار می‌دهند چه انتظاری دارند که مردم قانون را چنان که شایسته است عمل کنند. این رفتار وجه جالب دیگری هم دارد. در حالی که فدراسیون با مسأله جعل و مالیات این طوری برخورد می‌کند با پدیده نه چندان مهم تتو که انجامش غیر قانونی هم نیست حتی اگر آن را نپسندیم؛ برخورد شدیدی دارد. البته در همین مورد هم وقتی کم می‌آورد از کنارش می‌گذرد مثل نمونه دژآگه. این رفتار‌ها شایسته جامعه ما نیست. تیم فوتبال ایران در استرالیا باخت. ولی باخت اصلی در این زمینه اخیر یعنی قربانی کردن قطعی قانون پیش پای قهرمانی شدن احتمالی است که برای رسیدن به هدفی فرعی بنیان‌های جامعه که قانونمندی و قانونگرایی و برابری قانونی و پرداخت مالیات و... است را فراموش کرده‌ایم. به این می‌گویند باخت دوبله. به نظر می‌رسد که دست اندکاران ورزش نمی‌دانند یکی از دلائل باخت آنان و عدم انضباط در ورزش قهرمانی همین نوع برخورد‌هاست.

عربستان‌سعودی در غیاب عبدالله


عباس ملکی معاون پیشین وزارت خارجه در مطلبی برای روزنامه شرق با مرور تحولات روابط ایران و عربستان در دوره بعد از انقلاب در باره تحولات ده سال اخیر و آینده سیاست این کشور در قبال منطقه و ایران نوشته است: پس از سقوط صدام‌حسین در عراق در١٣٨٢ و ظهور جریان‌های مختلف در چارچوب قدرت در بغداد، عربستان از گرایش برخی از گروه‌های عراقی به تهران بیمناک شد. این نگرانی با حمایت عربستان از گروهای افراطی سنی و جلوگیری از بازگشت عراق به مجموعه جامعه عرب خود را نمایان کرد. در مسأله بحرین و سوریه نیز مجددا ایران و عربستان در دو جایگاه متمایز قرار گرفتند. حمایت عربستان از گروه‌های مخالف حکومت سوریه و کمک‌های مالی و سیاسی به آن‌ها گرچه در ابتدا نشان از سقوط قریب‌الوقوع بشار اسد می‌داد، اما با گذشت زمان مشخص شد با حمایت از چندگروه جنگجو و تخریب شهر‌ها و روستا‌ها نمی‌توان یک رژیم را تغییر داد. خصوصا که سعودی، قطر، ترکیه و مصر بعد‌ها به این نتیجه رسیدند که مار در آستین خود می‌پرورانند و گروه‌هایی مانند جبهه‌النصره و داعش تفنگ‌های خود ر ا بر روی حاکمان سنتی عرب نشانه گرفته‌اند. با شروع به‌کار دولت جدید در ایران، ملک‌عبدالله بلافاصله پیام تهنیت خود را به تهران ارسال کرد.

برادر خواندن کشور عربستان توسط رئیس‌جمهور روحانی و نشانه‌های ضعیفی از بهترشدن روابط، این امید را در منطقه به وجود آورد که با توجه به راهبرد جدید آمریکا مبنی‌بر انتقال تمرکز و توجه خویش به سمت آسیای‌شرقی، منطقه خلیج‌فارس عاری از وجود سربازان خارجی، با امنیتی دسته‌جمعی به ثبات برسد. این‌بار پایین‌آمدن قیمت نفت مجددا در روابط ایران و عربستان تولید اشکال کرد. گرچه مشخص است عربستان تولید نفت خام خود را در ماه‌های آخر٢٠١۴ بالا برد، اما به گمان من نیروی محرکه چنین تصمیمی تنها فشارآوردن به تهران نبود. عربستان سعودی مانند هر تولید‌کننده دیگر انرژی به حفظ سهم خود در بازار نفت که با آمدن نفت و گاز ناشی از سنگ‌های رسوبی (شیل) تهدید شده بود، می‌اندیشد. در یمن نیز انتقال قدرت از نیروهای سیاسی سنی طرفدار ریاض به بخش‌هایی از جامعه که تاکنون همواره از حقوق اجتماعی محروم بوده‌اند، انجام پذیرفته است.

اکنون در پی استعفای رئیس‌جمهور و کابینه، حوثی‌ها می‌توانند دردسری جدید برای حاکمان سنتی جزیره‌العرب باشند. اصلاحات سیاسی در عربستان یک نیاز فوری است. بخشی از مردم این کشور شیعیانی هستند که در بخش شرقی عربستان زندگی می‌کنند. آنان نیازمند آزادی‌های بیشتر و مشارکت در قدرت هستند. کسری بودجه در این کشور در٢٠١۵ با توجه به قیمت‌های پایین نفت پیش‌بینی می‌شود و بدین‌ترتیب رسیدن رشد اقتصادی کشور که در دوره عبدالله همواره مثبت و همراه با توسعه اقتصادی اجتماعی بود، به رشدی کمتر حدس‌زدنی است. عبدالله مردی خوش‌سیما، خوش‌سخن و محترم بود. او به ‌شدت به ایرانیان احترام می‌گذاشت. نمی‌دانم با قدرت‌گرفتن تدریجی سعودی‌هایی که به‌جای تعادل منطقه‌ای، بیشتر به منافع غرب در این منطقه فکر می‌کنند، وضعیت روابط ما چه خواهد شد. نوه‌های عبدالعزیز همچون ترکی‌الفیصل و شاهزاده بندربن‌سلطان از اساس به همکاری با ایران بدبین هستند.

همین موضوع در مطلبی با تیتر «عربستان پس از عبدالله». در روزنامه آرمان مورد توجه محمدعلی سبحانی سفیر سابق ایران در لبنان قرار گرفته است. به نوشته سبحانی: سلمان به ‌دلیل ویژگی شخصیتی محافظه‌کار و برای تسلط بر عربستان تمایل دارد در سیاست خارجی خود به سمت ایجاد آرامش با همسایگان پیش رود و مشکلات خود را حل کند، از سوی دیگر ایران هم به دنبال بهبود و آرامش در وضع منطقه است و یکی از عوامل موثر در بهبود شرایط منطقه هم می‌تواند بهبود رابطه ایران و عربستان باشد؛ از این ‌روی، زمان آن رسیده که آقای ‌هاشمی با دستورکار و هدف مشخص به عربستان سفر کند و الفت و دوستی لازم را به‌وجود آورد. معروف است که ملک سلمان شخصیت محافظه‌کارتری از ملک عبدا‌لله دارد و این مطلب در برخوردهایی که عموما با ایشان وجود داشته، تقریبا پذیرفته شده است؛ اما به ‌طور کلی شخصیت عبدا‌لله چه در گذشته و چه حال ویژه به حساب می‌آید، شخصیتی که برای اولین‌بار یک نوعی از اصلاحات در سیستم عربستان را به‌وجود آورد.

ملک عبدا‌لله در سیستم بسته و تحت تأثیر اعتقادات سنتی طایفه آل‌سعود، سلفی و وهابیت اصلاحاتی را به وجود آورد و گام‌های قابل توجهی را برداشت به نحوی که در ارزیابی از ایشان در سطح منطقه و بین‌الملل، عبدا‌لله یک چهره اصلاح‌گر ارزیابی می‌شود. ملک سلمان حتی اگر نمی‌خواهد اصلاحات را ادامه دهد باید بداند که تحولات منطقه‌ای و جهانی به این سمت پیش می‌رود که باید تغییراتی در جامعه عربستان رخ دهد لذا به نظر من سلمان‌‌ همان روش و شیوه عبدا‌لله منتها با یک شیب ملایم‌تر را ادامه می‌دهد؛ خصوصا اینکه ابتدای کار اوست و به دنبال ایجاد تنشی که او را متضرر کند، نیست لذا فعلا به نظر نمی‌آید تغییر آنچنانی یا تحول دفعی در جامعه و حکومت عربستان به‌وجود آید. سلمان خیلی اهل مسافرت و خبرساز نبود، اما از قدیم همه جرقه‌های تأثیرگذار در مسائل منطقه به او هم گوشه‌چشمی داشتند و به دنبال شناخت او بودند. سلمان کسی نیست که در حکومت عربستان نقش کمی داشته باشد و در واقع او شناخته شده است؛ چهره‌ای است شبیه عبدا‌لله اما محافظه‌کار‌تر و باید دید که توانایی‌های او چقدر است. سلمان در سال‌های زیادی از حکومت عبدالله نقشی تأثیرگذار داشت، نقشی که بخشی از وظایف پادشاه را هم می‌پوشاند خصوصا این اواخر که سال‌ها او دچار بیماری بود و کمتر دخالت داشت در حقیقت سلمان پادشاه عربستان بود.

مشکلی که سعودی‌ها دارند این است که فرزندان عبدالعزیز در سنین بالا هستند؛ سلمان، پادشاه جدید عربستان هم ۷۹ سالش است و طبق وصیت عبدالعزیز این‌ها باید پادشاه و ولیعهد باشند به همین دلیل آقای سلمان پادشاه شد، شاید ملک سلمان مانند عبدا‌لله، انرژی و قدرت لازم را نداشته باشد که به‌زودی یک شرایط جدیدی را ایجاد کند لذا به نظر می‌آید که‌‌ همان مسیر عبدا‌لله با شیب ملایم‌تر را دنبال خواهد کرد. وقتی آقای سلمان روی کار می‌آید، تمایل دارد به سمت آرامش هم در درون و هم با همسایگان پیش رود، سلمان طبیعتا می‌خواهد فضایی را ایجاد کند که برای تسلط بر عربستان فرصت یابد. از سوی دیگر یکی از ویژگی‌های او محافظه کاری است و به نظر می‌آید بسیار تمایل دارد در چنین شرایطی مشکلات خود را حل کند، از سوی دیگر ایران هم دنبال بهبود و آرامش در وضع منطقه است و یکی از عوامل موثر در بهبود شرایط منطقه هم می‌تواند بهبود رابطه ایران و عربستان باشد. من معتقدم خوب است در ایران، آقای ظریف از این فرصت عاطفی تبریک و تسلیت که به وجود آمده به نحو احسن استفاده کند.




اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟