اگر بنای تصویر کشیدن بیهودگی ماهیت جنگهایی چون جنگ ویتنام را داشته باشید، چه تصویری را پیش روی تماشاچی قرار میدهید؟ فرانسیس فوردکاپولا در دشوارترین پروژه سینمایی دوران زندگیاش که «اینک آخرین الزمان» نام گرفت، به این پرسش پاسخی پرهزینه و تکاندهنده داده و با خلق یکی از بهترین آثار جنگی و یکی از شاهکارهای تاریخ سینما، تماشاچی را شگفتزده ساخته است.
به گزارش «تابناک»، «فرانسیس فورد کوپولا / Francis Ford Coppola» یکی از مشهورترین کارگردانان و تهیهکنندگان آمریکایی ایتالیاییتبار سینمای هالیوود است. او به جز کارگردانی، فیلمنامه مینویسد، مجله چاپ میکند و صاحب هتل نیز هست. او را بیشتر به خاطر ساخت سهگانه پدرخوانده میشناسند، ولی فورد کاپولا آثار قابل تأمل دیگری نیز خلق کرده که «اینک آخرالزمان / Apocalypse Now» یکی از آنهاست.
برنده پنج اسکار در سه بخش بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه و برنده چهار گلدن گلوب و دو نخل طلای کن، در شرایطی «اینک آخرالزمان» را با فیلمنامه جان میلوش و کاپولا براساس رمان معروف دل تاریکی کنراد نوشته شد، ساخت که در هالیوود، همه سعی در منصرف کردن کاپولا از ساختن این فیلم داشتند؛ از راجر کورمن تا دوستان قدیمیاش جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ، ولی کاپولا تصمیم گرفته بود فیلم خودش را بسازد.
مشکلات عجیب و غریب فیلیپین، سکته قلبی مارتین شین، مصائب مدیریت مارلون براندو از جمله درگیری قدیمیاش با هارپر و هزینه سنگین پروژه، زمان فیلمبرداری را از هفده هفته مقرر به شانزده ماه کشاند و بودجه فیلم را از ۱۲ میلیون دلار به ۳۱ میلیون دلار رساند.
مارلون براندو چنان فورد کوپولا را عصبانی میکرد که کارگردان مدیریت فیلمبرداری صحنههای براندو را به جری زیسمر، دستیار کارگردان سپرد. هاپر بعدها در مورد این روزها گفت: «منابع مالی ما محدود شده بود و همه داشتیم مجنون میشدیم. حالا همه تصور میکردیم درگیر جنگ شدهایم و برای تأمین هزینهها به همه رو میانداختیم».
فیلمبرداری این اثر سینمایی کیلومترها ادامه داشته و به غیر از چند مکان مشخص، لوکیشن خاص و معلومی در فیلیپین نداشته است، زیرا کاپولا نمیدانسته میخواهد دقیقا چه داستانی تعریف کند و چه طور باید تمامش کند. همچنین کاپولا بدون در نظر گفتن شرایط جوی، در فصل باران تصمیم به فیلمبرداری در فیلیپین گرفته که منجر به نابودی کامل دکورها طی توفانی شدید میشود و همین اتفاقات نیز این پروژه را پیچیدهتر و پرهزینهتر ساخت و باعث شد، این پروژه چنان انرژی از این کارگردان ببرد که در ساختش ۱۰۰ پوند وزن کم کند!
کاپولا قماری را که بر سر آینده حرفهای خود کرده بود، پس از تدوین اثری برآنده از دویست ساعت فیلمبرداری، ظاهراً باخت. فیلم شکست فاجعهباری خورد و کمپانی کامپولا ورشکسته شد و به لحاظ روانی مشکلات عدیدهای پیدا کرد؛ اما زمان باید میگذشت تا ما دریابیم آنچه در زمان دو ساعت و پانزده دقیقه و اخیراً بیش از سه ساعت از پیش چشم ما میگذرد یک شاهکار تمامعیار است.
با تمامی اینها، فیلم در سال ۱۹۷۹ اکران و به یکی از شاهکارهای فوردکاپولا بدل شد. سالها بعد که هیکن پولر قصد داشت مستندی از این فیلم بسازد، همه به جز براندو از اینکه خاطراتشان درباره فیلم را مرور کنند، خوشحال بودند. زمانی که هیکن لوپر به سراغ براندو رفته بود تا در مورد فیلم بداندو مصاحبهای با او داشته باشد، براندو از او پرسیده بود چرا کسی فیلم میسازد که هنوز ۲میلیون دلار به او بدهکار است و بعد تأکید کرده بود تا زمانی که کاپولا بدهیاش را پرداخت نکرده، برای مصاحبه در مورد این فیلم به او مراجعه نکنند و به این ترتیب، هیکن لوپر هرگز با براندو مصاحبه نکرد.
قرار بود در این پروژه ستارههای دیگری نیز باشند که مهمترین آنها آل پاچینو بود. وقتی فرانسیس فورد کوپولا از آلپاچینو خواست تا نقش ویلارد را بازی کند، پاچینو گفت: «من میدونم چه اتفاقی قراره بیفته. تو میخوای اون بالا تو هلیکوپتر به من بگی چه کار کنم و من باید اون پایین ۵ ماه تمام توی لجنزار باشم» و پیشنهاد او را رد کرد.
داستان فیلم از جایی آغاز میشود که به سروان ویلرد (مارتین شین) که تا به امروز به اندازه کافی از خشونتها و بیرحمیهای غیر انسانی جنگ لطمه خورده است، مأموریت داده میشود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ والترکروتز (مارلون براندو) قهرمان جنگی را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده، پیدا کرده و بکشد.
این وظیفه سرآغاز تحولات و اتفاقات زیادی میشود که نوعی رفتن به گوشههای پنهانی و تاریکیهای وجود بشر است. زمانی که او در جنگل فرود میآید، کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که کم کم دچار جنون میشود. همراهانش هم یکی یکی به قتل میرسند. همین طور که ویلارد به مسیرش ادامه میدهد، بیشتر و بیشتر شبیه کسی میشود که برای کشتنش فرستاده شده است.
فیلم علاوه بر داستان و بازیهای تأثیرگذار از تصویربرداری کمنظیری در تاریخ سینما برخوردار است. صحنههای باشکوه جنگ در این فیلم، نوعی از زیباییشناسی جنگ را به ذهن تحمیل میکنند که تاکنون در فیلم دیگری دیده نشده، استورارو (فیلمبرداری کاپولا) که اسکار را نیز برای این فیلم دریافت کرد، شکوه و عظمتی را به پرده میکشاند که یادآور دوران درخشان همکاریاش با برتولوجی است.
سه رویکرد متفاوت در مورد پایان فیلم و فهرست اسامی در دست است. در نسخه ۳۵ میلیمتری، فهرست اسامی روی تصاویر وهمآلودی از انفجار و جنگل سوخته موج میزند. نسخه ۷۰ میلیمتری هیچ یک از اینها را ندارد، نه فهرست اسامی، نه هیچ چیز دیگری، فقط یک خط هشدار کپیرایت در انتها هست. هر دو نسخه در پخش ویدئویی موجود است. نسخه ۷۰ میلیمتری به در خانهها توزیع شده است. در نسخه سوم، فهرست اسامی روی یک پسزمینه سیاه حرکت میکند.
فهرست اسامی و عنوان در ابتدای هیچ یک از سه نسخه نیست. عنوان فیلم به شکل یک دیوارنوشته با تأخیر در فیلم ظاهر و این طور خوانده میشود: «شعار ما: اینک آخرالزمان». این کار صرفاً به این خاطر انجام شد که فیلم بتواند حق نشر بگیرد، چرا که جز در صورت دیده شدن عنوان در فیلم، نمیتوانست به نام «اینک آخرالزمان» امتیاز نشر بگیرد.
اینک آخرالزمان نامزد اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین فیلمبرداری، بهترین فیلم نامه اقتباسی، بهترین تدوین، بهترین صدابرداری، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین کارگردان هنری شد؛ اما تنها اسکار بهترین فیلمبرداری (ویتوریو استرارو) و بهترین صدابرداری را که هر دو جزو بهترین ثبتهای تاریخ سینما محسوب میشوند از آن خود ساخت.
به تماشای خلاصه این فیلم در «تابناک» بنشینید.